سلام.حاج آقا خسته نباشید.من می دونم که شما خیلی اذیت می شید ولی به خدا اگه اصرارتون می کنم 1)به خاطر اینکه از معدود روحانیونی هستید که قبولتون دارم 2)واقعا مشکل دارم.شاید من روزی 100 بار میام که جوابمو ببینم ولی شما به این همه جواب میدین ولی به من نه.این دفعه ازتون خواهش می کنم که بهم جواب بدین.حاج آقا من یه دختری هستم سال اول دانشگاه.وقتی مدرسه بودم یه آدم خیلی موفقی بودم تا الان که یه دانشجو هستم.و یه کسیم که اگه اغراق نکرده باشم یه آدم پایبند به مسایل مذهبی.وقتی نتیجه ی کنکورم اومد و دیدم خیلی خوب بود و چون اقوامم رو میشناسم مجبور شدم یه رتبه ی بدترو بگم تا دست از سرم بردارن با این حال دختر عموم به دلیل حسادت بیش از حدش منو داغون کرد یه سری کارایی که فقط دلیلش حسادت بود با اینکه اون خودش ازدواج کرده و علی الظاهر یه ازدواج خوبم رو داشته ولی بازم تو این مورد حسادت داشت حالا سوالای من: به دلیل این برخوردای اون_ خونواده ها دارن از هم فاصله می گیرن و کم کم قطع رابطه میشه ومن باید چی کار کنم که این اتفاق نیفته؟ و دوم با توجه به اینکه من الانم دارم توی یه سری مسابقات وثبت اختراع و این جور چیزا شرکت می کنم و (به امید خدا در آینده ای نه چندان دور) و به هر حال یه روزی هم ازدواج می کنم می خوام ببینم من باید چه برخوردی داشته باشم که برنامه هام خراب نشه و اونم نتونه اگر چیزی تو ذهنشه بهش برسه؟ و اونم به اشتباهش برسه. من منتظرم حاج آقا.خداحافظ
سلام/ (از صراحتم ناراحت نشوید) این رقابت، چشم وهم چشمی و حسادت در دوطرف وجود دارد! کار اصلاح را از خودت شروع کن. به جای رقابت رفاقت کن و به جای حسادت به او دعایش کن و خدا را بابت نعمت هایی که به او داده شکر کن. رفتنت به دنبال مسابقه و اختراع و این دست بازی ها برای جمع کردن ابزار لازم  به منظور ادامه دادن این رقابت ناسالم است.  سوال: مفهوم واقعی زندگی چیست؟ و شما چند درصد زندگی می کنید؟
عنوان سوال:

سلام.حاج آقا خسته نباشید.من می دونم که شما خیلی اذیت می شید ولی به خدا اگه اصرارتون می کنم 1)به خاطر اینکه از معدود روحانیونی هستید که قبولتون دارم 2)واقعا مشکل دارم.شاید من روزی 100 بار میام که جوابمو ببینم ولی شما به این همه جواب میدین ولی به من نه.این دفعه ازتون خواهش می کنم که بهم جواب بدین.حاج آقا من یه دختری هستم سال اول دانشگاه.وقتی مدرسه بودم یه آدم خیلی موفقی بودم تا الان که یه دانشجو هستم.و یه کسیم که اگه اغراق نکرده باشم یه آدم پایبند به مسایل مذهبی.وقتی نتیجه ی کنکورم اومد و دیدم خیلی خوب بود و چون اقوامم رو میشناسم مجبور شدم یه رتبه ی بدترو بگم تا دست از سرم بردارن با این حال دختر عموم به دلیل حسادت بیش از حدش منو داغون کرد یه سری کارایی که فقط دلیلش حسادت بود با اینکه اون خودش ازدواج کرده و علی الظاهر یه ازدواج خوبم رو داشته ولی بازم تو این مورد حسادت داشت حالا سوالای من: به دلیل این برخوردای اون_ خونواده ها دارن از هم فاصله می گیرن و کم کم قطع رابطه میشه ومن باید چی کار کنم که این اتفاق نیفته؟ و دوم با توجه به اینکه من الانم دارم توی یه سری مسابقات وثبت اختراع و این جور چیزا شرکت می کنم و (به امید خدا در آینده ای نه چندان دور) و به هر حال یه روزی هم ازدواج می کنم می خوام ببینم من باید چه برخوردی داشته باشم که برنامه هام خراب نشه و اونم نتونه اگر چیزی تو ذهنشه بهش برسه؟ و اونم به اشتباهش برسه. من منتظرم حاج آقا.خداحافظ


پاسخ:

سلام/ (از صراحتم ناراحت نشوید)
این رقابت، چشم وهم چشمی و حسادت در دوطرف وجود دارد!
کار اصلاح را از خودت شروع کن.
به جای رقابت رفاقت کن و به جای حسادت به او دعایش کن و خدا را بابت نعمت هایی که به او داده شکر کن.
رفتنت به دنبال مسابقه و اختراع و این دست بازی ها برای جمع کردن ابزار لازم  به منظور ادامه دادن این رقابت ناسالم است.

 سوال:
مفهوم واقعی زندگی چیست؟
و شما چند درصد زندگی می کنید؟





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین