این که منصب امامت و ولایت علی (ع) از جانب خدا است و خدا او را برای این مقام برگزیده است، با دلایل متقن و استوار اثبات شده است. اما در مورد معنای این کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید». باید متذکر شویم که هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الهی تعیین می شود، اما فعلیت و مقبولیت آن مشروط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام (ع) در این خطبه (که شما فقط بخش کوتاهی از قسمت اول آن را نقل کردید) اشاره می کنند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و با بیان مطالبی می خواهند بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کنند، موانع را بر طرف نمایند تا آمادگی کامل مردمی محقق شود و عذر و بهانه ای برای مخالفان باقی نماند. چرا که حضرت در جمله بعدی فرمود: «زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهره‌ای گوناگون دارد و دل ها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند. چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آن چه می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم».
صاحب کتاب نهج البلاغه – کتاب معتبر شیعه – روایت میکند که علی از پذیرفتن خلافت کنارهگیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری)، (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید)! (نهج البلاغة ( ص 136) و نگا: (ص 366 – 367) و (ص 322)).
آیا این بر باطل بودن مذهب شیعه دلالت نمیکند؟ شما میگویید که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است پس اگر چنین است چگونه از پذیرفتن آن اباء میورزد؟!
این که منصب امامت و ولایت علی (ع) از جانب خدا است و خدا او را برای این مقام برگزیده است، با دلایل متقن و استوار اثبات شده است. اما در مورد معنای این کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید». باید متذکر شویم که هر چند مشروعیت امامت از طریق نصب الهی تعیین می شود، اما فعلیت و مقبولیت آن مشروط به بیعت و اقبال و پذیرش مردم است. امام (ع) در این خطبه (که شما فقط بخش کوتاهی از قسمت اول آن را نقل کردید) اشاره می کنند که شرایط فعلیت و مقبولیت هنوز کامل نشده است و موانعی وجود دارد، و با بیان مطالبی می خواهند بدین وسیله حجت را بر مردم تمام کنند، موانع را بر طرف نمایند تا آمادگی کامل مردمی محقق شود و عذر و بهانه ای برای مخالفان باقی نماند.
چرا که حضرت در جمله بعدی فرمود: «زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است و چهرهای گوناگون دارد و دل ها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند. چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آن چه می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و نکوهش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم».
- [سایر] کلینی در کافی باب مستقلی با عنوان "زنان از زمین ارث نمیبرند" آورده است. وی در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین سهمیه ارث ندارند) و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: (از أبا عبدالله ؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او فرمود: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود، ولی از زمین ارث نمیبرند)، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین ارث نمیبرند)، هم چنین عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله (ع) روایت میکند که گفت: (زنان از خانه، ملک، و زمین سهمیه ارث ندارند). در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثنا نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه حق ندارد خواهان ارث از پیامبر (ص) باشد. همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا (ص) فرمود: (خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد). طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی (ع) است، بنابر این علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند).
- [سایر] در نهج البلاغه در نامهای که حضرت علی(ع) برای معاویه نوشته شده چنین آمده است (نامه شماره 6): این مردمی که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آنرا که حاضر است، نرسد که دیگری را اختیار کند و آنرا که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفتهاند نپذیرد. شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردی هم رأی شدند و او را امام خواندند، کارشان برای خشنودی خدا بوده است، و اگر کسی از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتی نهاد باید او را به جمعی که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پیکار کنند؛ زیرا راهی را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند، گناه آنچه را خود متولی آن شده است ". درباره این نامه میخواهم چند سوال از شما بپرسم: 1. اگر مشورت فقط مخصوص مهاجرین و انصار است و از کسی که آنها انتخاب میکنند خدا راضی است آیا بر این اساس خلافت سه خلیفه مشروعیت پیدا نمیکند؟ 2. آیا در اینجا منظور تمام مهاجرین و انصار است ؟ و آیا مخالفت یکی از افراد این گروه این مشروعیت را بی اعتبار میکند یا نه؟ 3. جملهای که با (اگر کسی از فرمان شورا بیرون آمد و ...) شروع میشود آیا مفهوم رضایت داشتن نسبت به سه خلیفه را در بر ندارد؟