سلام 9 سال قبل که ازدواج کردیم شوهر فوق العاده خوب و ایده آل من نمی توانست احساساتش را به من منتقل کند آرزو به دلم مانده بود که از من یا کارم تعریف کندبامن همدردی کند یا درد دلش را به من بگوید. کم کم فهمیدم که او گفتگو را فقط برای انتقال اطلاعات معتبر میداند و به گفتگوی عاطفی به چشم اتلاف وقت و نشانه ضعف آدمها در حل مشکل نگاه می کند. به عنوان گام اول با سیره ائمه آشنایش کردم و روایات فراوانی که مرد را به همنشینی و گفتگو با همسرش تشویق میکند برایش خواندم بعد هم رک و راست به او گفتم که چقدر مشتاق و محتاج حرف زدن با او هستم و عملا نشانش دادم که اوقاتی که با هم میگذرانیم چقدر به آرامش و نشاط من کمک میکندوقتی کم کم حاضر به صحبت شد سعی کردم از موضوعات مورد علاقه او شروع کنم و مشکلات و ناتوانی هایش را در موقع گفتگو نادیده بگیرم به صراحت به او میگفتم که هدفم از طرح صحبت چه بوده و چقدر به آن نزدیک شده ام با مرور حرفها در آخر بحث به او فرصت تصحیح و تکمیل میدادم تا در صحبت کردن احساس امنیت کند به تدریج یک سری قوانین هم برای بحث گذاشتیم که مهارت هردوی ما را در گفتگو زیاد کرد حالا شوهر مهربان و باهوش من اولین آدمی است که من برای حرف زدن انتخاب میکنم او هم درد دلهایش را بیش من می آورد کمتر روزیست که با "دوستت دارم" شروع و تمام نشود و در سایه همین حرف زدن ها شکر خدا شناختمان از هم و علاقه مان به هم هزار بار بیشتر شده من هم به او و توجهی که به خواست و نیاز من دارد افتخار میکنم
سلام/ خیلی خوب و مفید مقصودم از طرح سوال 2 این است که هیچ یک از مخاطبین محترم به وضع موجود راضی نشود و توقف نکند بلکه برنامه ریزی کند حتی نیم گام به جلو برود و خانواده را کمی گرم تر کند 2.  نقش شما از الان به بعد -و در نه گذشته!- در گرم تر کردن کانون خانواده و صمیمی تر شدن اهالی خانواده چیست؟
عنوان سوال:

سلام 9 سال قبل که ازدواج کردیم شوهر فوق العاده خوب و ایده آل من نمی توانست احساساتش را به من منتقل کند آرزو به دلم مانده بود که از من یا کارم تعریف کندبامن همدردی کند یا درد دلش را به من بگوید. کم کم فهمیدم که او گفتگو را فقط برای انتقال اطلاعات معتبر میداند و به گفتگوی عاطفی به چشم اتلاف وقت و نشانه ضعف آدمها در حل مشکل نگاه می کند. به عنوان گام اول با سیره ائمه آشنایش کردم و روایات فراوانی که مرد را به همنشینی و گفتگو با همسرش تشویق میکند برایش خواندم بعد هم رک و راست به او گفتم که چقدر مشتاق و محتاج حرف زدن با او هستم و عملا نشانش دادم که اوقاتی که با هم میگذرانیم چقدر به آرامش و نشاط من کمک میکندوقتی کم کم حاضر به صحبت شد سعی کردم از موضوعات مورد علاقه او شروع کنم و مشکلات و ناتوانی هایش را در موقع گفتگو نادیده بگیرم به صراحت به او میگفتم که هدفم از طرح صحبت چه بوده و چقدر به آن نزدیک شده ام با مرور حرفها در آخر بحث به او فرصت تصحیح و تکمیل میدادم تا در صحبت کردن احساس امنیت کند به تدریج یک سری قوانین هم برای بحث گذاشتیم که مهارت هردوی ما را در گفتگو زیاد کرد حالا شوهر مهربان و باهوش من اولین آدمی است که من برای حرف زدن انتخاب میکنم او هم درد دلهایش را بیش من می آورد کمتر روزیست که با "دوستت دارم" شروع و تمام نشود و در سایه همین حرف زدن ها شکر خدا شناختمان از هم و علاقه مان به هم هزار بار بیشتر شده من هم به او و توجهی که به خواست و نیاز من دارد افتخار میکنم


پاسخ:

سلام/ خیلی خوب و مفید
مقصودم از طرح سوال 2 این است که هیچ یک از مخاطبین محترم به وضع موجود راضی نشود و توقف نکند بلکه برنامه ریزی کند حتی نیم گام به جلو برود و خانواده را کمی گرم تر کند

2.  نقش شما از الان به بعد -و در نه گذشته!- در گرم تر کردن کانون خانواده و صمیمی تر شدن اهالی خانواده چیست؟





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین