سلام و پیشاپیش از پاسخ شما ممنونم راستش نمی خوام جواب سوالم را جستجو کنم می خوام خودتون جوابم را بدید راستش من دختری از خانواده مذهبی هستم تا یک سال و نیم پیش زندگیم کاملا عادی بود مثل بقیه آدمها ولی از آذر پارسال که سرکار رفتم در محل کار با پسری آشنا شدم که به هم علاقمند شدیم ولی اینجا آخر کار نبود من که آدم فوق العاده احساسی هستم به او وابسته شدم و هر چه او گفت من هم تبعیت کردم چون او را خیلی دوست داشتم و دارم و مشکل من درست همینجاست چون او اصلا اون جور که اول خودش را معرفی کرده بود نیست و مشکل مهمتر خودمم راستش توان جدایی از او را ندارم اصلا از نبودش وحشت دارم تا حالا چند بار وقتی او را با دختر دیگه ای دیدم تصمیم گرفتم تا از این مهلکه خودم را خلاص کنم ولی هر دفعه با یک تماس یا اس ام اس او دوباره به سمتش رفتم او هم دقیقا این موضوع را فهمیده که چقدر دوستش دارم و چقدر بودنش برام مهمه نمیدونم چی کار باید بکنم از طرف دیگه چند وقت پیش پدرم فوت کرد و وابستگی من به او بیشتر شد از طرف دیگه این فکر که شاید به خاطر تقاص گناه من بود که پدرم اینقدر زود و ناگهانی از پیش ما رفت آزارم میده ولی حتی این هم مانع من نمیشه تا با او نباشم تروخدا شما بگید چی کار کنم واقعا اضطراری به کمکتون نیاز دارم چون دیگه نمیتونم ادامه بدم
سلام/ فعلا 1. تو هنوز نمی دانی که او را دوست نداری؟ تو حتی او را نمی پسندی. حتی او را قبول نداری. چون او هم خودش را با "عدم صداقت" معرفی کرده و هم وفادار نیست و هم خداترس نیست. 2. عادت با علاقه فرق دارد. 3. احساس گناه چیز خوبی نیست و خطرناک است. از منظر دین  علت مرگ پدر، گناه شما نبوده! اگر قرار بود خدا این طور عمل کند که باید هر شبانه روز "قتل عام" می کرد و اصلا در روزگاران قدیم کسی روی زمین زنده نمی ماند تا در روزگار ما بشر حدود 7 میلیارد نفر بشود! به خدای مهربان بدبین نباش. حیات فرصت امتحان است و در امتحان برخی موفق و برخی سرافکنده می شوند. و درِ توبه بازِ باز است. مابقی پاسخ را قبلا به دیگران پاسخ دادم کمی بگرد و بخوان. 23 اسفندماه ، بسیاری از پیام ها تکراری بود! و جستجو همچنان مهجور
عنوان سوال:

سلام و پیشاپیش از پاسخ شما ممنونم راستش نمی خوام جواب سوالم را جستجو کنم می خوام خودتون جوابم را بدید راستش من دختری از خانواده مذهبی هستم تا یک سال و نیم پیش زندگیم کاملا عادی بود مثل بقیه آدمها ولی از آذر پارسال که سرکار رفتم در محل کار با پسری آشنا شدم که به هم علاقمند شدیم ولی اینجا آخر کار نبود من که آدم فوق العاده احساسی هستم به او وابسته شدم و هر چه او گفت من هم تبعیت کردم چون او را خیلی دوست داشتم و دارم و مشکل من درست همینجاست چون او اصلا اون جور که اول خودش را معرفی کرده بود نیست و مشکل مهمتر خودمم راستش توان جدایی از او را ندارم اصلا از نبودش وحشت دارم تا حالا چند بار وقتی او را با دختر دیگه ای دیدم تصمیم گرفتم تا از این مهلکه خودم را خلاص کنم ولی هر دفعه با یک تماس یا اس ام اس او دوباره به سمتش رفتم او هم دقیقا این موضوع را فهمیده که چقدر دوستش دارم و چقدر بودنش برام مهمه نمیدونم چی کار باید بکنم از طرف دیگه چند وقت پیش پدرم فوت کرد و وابستگی من به او بیشتر شد از طرف دیگه این فکر که شاید به خاطر تقاص گناه من بود که پدرم اینقدر زود و ناگهانی از پیش ما رفت آزارم میده ولی حتی این هم مانع من نمیشه تا با او نباشم تروخدا شما بگید چی کار کنم واقعا اضطراری به کمکتون نیاز دارم چون دیگه نمیتونم ادامه بدم


پاسخ:

سلام/ فعلا
1. تو هنوز نمی دانی که او را دوست نداری؟ تو حتی او را نمی پسندی. حتی او را قبول نداری. چون او هم خودش را با "عدم صداقت" معرفی کرده و هم وفادار نیست و هم خداترس نیست.
2. عادت با علاقه فرق دارد.
3. احساس گناه چیز خوبی نیست و خطرناک است. از منظر دین  علت مرگ پدر، گناه شما نبوده! اگر قرار بود خدا این طور عمل کند که باید هر شبانه روز "قتل عام" می کرد و اصلا در روزگاران قدیم کسی روی زمین زنده نمی ماند تا در روزگار ما بشر حدود 7 میلیارد نفر بشود! به خدای مهربان بدبین نباش.
حیات فرصت امتحان است و در امتحان برخی موفق و برخی سرافکنده می شوند. و درِ توبه بازِ باز است.
مابقی پاسخ را قبلا به دیگران پاسخ دادم کمی بگرد و بخوان.
23 اسفندماه ، بسیاری از پیام ها تکراری بود! و جستجو همچنان مهجور





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین