درود امشب به یادتون افتادم. گفتم بیام و عرض ادبی.. اومدم و دیدم که صحبت ادبیات و شعر و(غزلِ)! گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل در این معنی سخن باید، که جز (سعدی) نیاراید که هرچ از جان برون آید، نشیند لاجرم بر دل.. روزهای اولی که به سعدی دلبستم آنقدر عصبانی شدم که چرااینقدر دیر به سراغ این استاد غزل سرای ایران رفته بودم و از دیگر خوشحال بودم و می دانستم که لذتی دارد که... من همان روز که آن خال بدیدم، گفتم بیم آن است بدین دانه که در دام افتم هرگز آشفته ی رویی نشدم یا مویی مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم پیش از این خاطر من خانه ی پر مشغله بود با تو پرداختمش، وز همه عالم رُفتم... دوست دارم بیش از این ها از سعدی بنویسم ولی (جایی که آب هست تیمم باطل است!!) بسنده می کنم به خاتمه دادن عرایضم البته با غزلی از سعدی که موی بر اندام سیخ می شود از خواندنش... از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست صاحب خبر بیامدو من بی خبر شدم چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاوّل نظر به دیدن او دیدور شدم ... اورا خودالتفات نبودش به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم با تشکر و خسته نباشید خیلی مخلصیم بدرود
سلام/ یاعلی
»»» آشتی با غزل
عنوان سوال:
درود امشب به یادتون افتادم. گفتم بیام و عرض ادبی.. اومدم و دیدم که صحبت ادبیات و شعر و(غزلِ)! گرم باز آمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل در این معنی سخن باید، که جز (سعدی) نیاراید که هرچ از جان برون آید، نشیند لاجرم بر دل.. روزهای اولی که به سعدی دلبستم آنقدر عصبانی شدم که چرااینقدر دیر به سراغ این استاد غزل سرای ایران رفته بودم و از دیگر خوشحال بودم و می دانستم که لذتی دارد که... من همان روز که آن خال بدیدم، گفتم بیم آن است بدیندانه که در دام افتم هرگز آشفته ی رویی نشدم یا مویی مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم پیش از این خاطر من خانه ی پر مشغله بود با تو پرداختمش، وز همه عالم رُفتم... دوست دارم بیش از این ها از سعدی بنویسم ولی (جایی که آب هست تیمم باطل است!!) بسنده می کنم به خاتمه دادن عرایضم البته با غزلی از سعدی که موی بر اندام سیخ می شود از خواندنش... از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست صاحب خبر بیامدو من بی خبر شدم چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاوّل نظر به دیدن او دیدور شدم ... اورا خودالتفات نبودش به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم با تشکر و خسته نباشید خیلی مخلصیم بدرود
بدن به معنای اندام و تن انسان یا حیوان می باشد که در باب هاى طهارت، صلاة، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و حدود از آن سخن رفته است.
افتاب
خورشید به معنای آفتاب است. از آن در بابهای طهارت، صلات و نکاح سخن رفته است.
اسیر
کسی را در بند کشیدن و به اسیری درآوردن را اسارت گویند.
جهان
جهان همان عالَم (به فتح لام) میباشد و عالم کلمهای عربی است.
خاطر
خواطر (جمع خاطر)، اصطلاحی در تصوف و عرفان ، به معنای اندیشه و خطابی که به سرعت بر دلِ سالک میگذرد بدون اینکه خود او اراده کرده باشد، هرچند قدرت دفع آن را از دل دارد.
بدین
بُدین (بُدون/ بِدین/ بِدون/ بُدیم، از صورت اسلاویِ بُدین)، در لاتینی و مجاری بُدا، هسته بخشی از بوداپست کنونی در ساحل راست رودخانه دانوب میباشد.
تیمم
تَیَمُّم عملی عبادی است که در مواردی به جای وضو یا غسل واجب میشود. مراحل آن عبارتند از: زدن کف دو دست بر خاک و کشیدن آن بر پیشانی و پشت دستها. طهارت ناشی از تیمم مانند وضو و غسل است و تا زمان باقی بودن عذر تیمم، تفاوتی با طهارت ناشی از آنها ندارد. به تیمم، طهارت «تُرابیّه» یا «اضطراری» نیز گفته میشود.
خانه
به محل سکونت خانه میگویند و از احکام مرتبط با عنوان خانه در بابهاى طهارت، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد، تجارت، دین، صلح، اجاره، نکاح، اطعمه و اشربه و دیات سخن گفتهاند.
دوست
رفاقت و برقرار کردن ارتباط عاطفی با دیگران را دوستی گویند. دوست خوب گزیدن و دوستان زیاد گرفتن، مستحب، و در روایات بدان تشویق و ترغیب شده است. [۱]
دیدن
دریافتن چیزی با چشم را دیدن (رؤیت؛ مشاهده) گویند. از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت، نکاح و شهادات سخن گفتهاند.
دانه
دانه یعنی تخمک لقاح یافته و رشد کرده گیاهان که مىتواند منشأ گیاه جدید شود. عنوان یاد شده به مناسبت در باب زکات و تجارت به کار رفته است.
عالم
عالم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • عالم (جهان)، عالَم (جهان) به معنای عام عبارت است از تمامی موجود در زمان و مکان• عالم (دانشمند)، به معنی دانشمند
عیوق
عیوق، ستاره فلکی می باشد.
اولی
سزاوارتر
عرض
عرض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • عرض (فقه)، به فتح عین و سکون راء، به معنای پهنا، مقابل طول، دارای کاربرد فقهی• عرض (فلسفه)، به فتح عین و راء، در مقابل جوهر و از اصطلاحات فلسفی
عشق
محبت وقتی که به آن حالت برسد " عشق " نامیده میشود، به یک حالتی که زمام فکر و اراده انسان را می گیرد، بر عقل و بر اراده تسلط پیدا میکند و لهذا حالتی میشود شبه جنون ، یعنی عقل را دیگر در آن جا حکمی نیست: قیاس کردم تدبیر عقل در ره عشق ••• چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی
سرخ
سرخ یکى از سه رنگ اصلى میباشد. از احکام مرتبط با آن در بابهاى طهارت، صلات، زکات، حج، تجارت، نکاح و دیات سخن گفتهاند.
شعر
شعر سخنی ادبی و غالباً موزون و داراى قافیه که بیان کننده عواطف و تخیل گوینده است؛ از آن به مناسبت در بابهاى طهارت، صلات، صوم، حج و تجارت سخن گفتهاند.
صید
صید در لغت و به تبع در کلمات فقها به معنای شکار حیوان وحشی و نیز خود حیوان وحشی آمده است. مراد از شکار اعم از گرفتن، به دام افکندن و کشتن است. [۱] [۲]
زرد
زرد یکی از رنگهای روشن و معروف می باشد.
خبر
خبر به دو معنای مقابل انشاء و حدیث آمده است. از عنوان یاد شده در فقه، در بابهایی نظیر اجتهاد و تقلید، طهارت و صلات و در اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح، سخن گفتهاند.
درد
دُرد به ضم دال مواد ناخالص مایعات است. از آن به مناسبت در باب تجارت سخن گفتهاند.
دام
دام معانی مختلفی دارد مانند ابزار شکار و گرفتار كردن حیوانات که از آن در باب صید و ذباحه سخن گفتهاند
بصر
در قرآن کریم واژگان گوناگونی به معنای چشم یا دیدن به کار رفته، که از جملهی آنها «عین و بصر» است.
بیم
بیم از وقوع امری ناخوشایند را ترس می گویند و از آن به مناسبت در بابهایی همچون طهارت، صلات، صوم، حج، حدود و دیات یاد شده است.
خال
خال (یا شامَة، جمع عربی: خیلان، شامات)، عارض های پوستی میباشد که اهمیت آن بیشتر در علم فراست یا قیافه شناسی بوده است.
چشم
چشم از اعضای بدن است که دارای قوه بینایی بوده , از آن در بابهاى طهارت، صلات، صوم، حج، اطعمه و اشربه، قصاص و دیات سخن رفته است.
خار
به تیغ روى ساقه برخى گیاهان خار گفته می شود که از این عنوان به مناسبت در باب حج به کار رفته است.
جان
جان به معنای نَفْس (روح) هر موجود جاندار می باشد و از آن در بابهایى نظیر حج، جهاد، اطعمه و اشربه، حدود و قصاص سخن گفتهاند.
اب
آب، تنها مایعی که در احکام اسلامی جزو پاک کنندههای نجاست است. وضو و غسل نیز فقط با آب صحیح است، چنانکه بعضی از اشیاء متنجس نیز فقط با آب پاک میشوند.
پا
پا عضوی از بدن است که از بیخ ران تا سر پنجهی پا- یعنی ران، زانو، ساق و قدم- را در بر میگیرد و گاه به قسمت زیرین یعنی قدم -که از مفصل ساق (مچ پا) تا سر پنجهی انگشتان است- اطلاق میشود. از این عنوان در بابهای طهارت، صلاة، حج، جهاد، کفارات، صید و ذباحه و... سخن رفته است.
پر
پر همان تن پوش پرندگان است و از آن به مناسبت در بابهاى طهارت، صلات، و حج آمده است.
دل
در قرآن کریم از واژههایی مانند قلب، فواد، صدر و روح استفاده شده است و برای هر یک ویژگیهایی بیان شده است. در این نوشته به توضیح این واژه ها خواهیم پرداخت.