سلامی دوباره.کاش منم ارامش شما را داشتم زندگی بدون ارامش خیلی سخته.تقریبا تو این 2ماه که به سایتتون میام همه ای پیاما وجواباشونا خوندم.خیلی با ارامش ومنطقی با مسائل برخورد میکنین.خیلی وقته دیگه هیچی برام مهم نیست دیگه هیچی شادم نمیکنه همش میخوام یه جای باشم که هیچکسی به غیر من نباشه تنهای تنها .دیگه نه روحیه دارم حرف بزنم بگم بخندم نه میخوام حتی از خونه برم بیرون.نسبت به همه چیز بی تفاوت شدم نه درسم برام مهمه نه آیندم با تمام وجودم حس میکنم هیچ دلیلی برای زندگی برای شاد بودن ندارم.از این همه بی انگیزه بودن خودم خسته شدم.سعی کردم به فکر درسام باشم ولی بعد از 2روز میگم آخرش که چی .درسم بخونی هیچی عوض نمیشه حتی امرروز امتحاناما خراب کردم.وقتی بقیه را میبینم که شاد هستن که با روحیه ای تمام درس میخونن ومعدل بالا میارن نسبت به خودم حس بدی پیدا میکنم.از خودم میپرسم خدایا یعنی من اینقدر بی لیاقتم که حتی حق ندارم مثل ادما باشم.البته خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که لیاقت هیچی را ندارم ولی نمیدونم چطوری لیاقت پیدا کردم که انسان افریده شم کاش این لیاقتم نداشتم.به خدا دیگه از این همه فکروخیال ازاینهمه سوال بی جواب خسته شدم میخوام مثل بقیه بخندم همین.بهترین سالای زندگیم با این گذشته که میخوام مثل بقیه باشم.بهترین شبای عمرم با گریه ودردودل کردن با خدا گذشته وهمیشه مطمئن بودم که یه روزی جوابما میده با تمام وجودم ایمان داشتم که جوابما میده25 ساله منتظره جوابشم .ولی الان حتی شک دارم که منا میبینه.خیلی سخته همه ای جونی تا با مسالی بگذرونی که نتونی جوابی براشون پیدا کنی بعد چشمتا باز کنی وببینی که تنها کسی که فکر میکردی دوست داره وبه خاطرش از خیلی از گناهات دست کشیدی وبا تمام وجود صداش کردی همه ای حرفاتا به اون زدی همه ای گریه هاتا پیش اون کردی کسی که تنها سنگ صبورت بود کسی که هرجا ودر هر شرایطی صداش کردم وقتی شاد بودم وقتی ناراحت بودم وقتی تنها بودم وقتی تو جمع بودم وقتی شب قدر بود وقتی لیل الرغائب بود وقتی شب جمعه بود وقتی ماه رجب بود وقتی ماه شعبان بود وقتی ولادت ائمه بود وقتی شهادت بود وقتی صبح بود.اونوقت بعد از 25 سال ببینی تنهای. تنهای تنهادلم خیلی از خدا شکست واقعا من جزءادمام همونای که خدا گفته از رگ گردنم بهشون نزدیکترم از مادر براشون مهربونترم براشون رحمانم رحیمم رئوفم غفورم ودودم شک دارم که از اونا باشم والا این وضعیتم نبود.واقعا عذر میخوام ولی حتی شما هم نمیتونید درک کنید که ادمای در شرایط من با چه وضعیتی زندگی میکنن.حرفام نیمه کاره موند باید برم .فعلا خداحافظ وخسته نباشید.
سلام/ معمولا این حال تلخ برای تمام انسانها حداقل یک بار در طول عمر پیش می آید و به علت شایع بودن و ساده بودن درمان روان شناسان آن را به سرماخوردگی تشبیه می کنند. پیام شما به وضوح علائم افسردگی (سرماخوردگی روحی) را بیان می کند این مشکل به سادگی قابل حل است. حتما در شهر یا مازندران به یک روانشناس مراجعه کنید که با روش CBT کار می کند و نسبت به درمان افسردگی اقدام کنید. خاطرم هست که شما قبلا در مورد ts گفته بودید و به نظرم درمان افسردگی برای درک درست و کنار آمدن با این سندرم و داشتن یک زندگی بهتر به شما کمک شایانی می کند. ان شاءالله.
عنوان سوال:

سلامی دوباره.کاش منم ارامش شما را داشتم زندگی بدون ارامش خیلی سخته.تقریبا تو این 2ماه که به سایتتون میام همه ای پیاما وجواباشونا خوندم.خیلی با ارامش ومنطقی با مسائل برخورد میکنین.خیلی وقته دیگه هیچی برام مهم نیست دیگه هیچی شادم نمیکنه همش میخوام یه جای باشم که هیچکسی به غیر من نباشه تنهای تنها .دیگه نه روحیه دارم حرف بزنم بگم بخندم نه میخوام حتی از خونه برم بیرون.نسبت به همه چیز بی تفاوت شدم نه درسم برام مهمه نه آیندم با تمام وجودم حس میکنم هیچ دلیلی برای زندگی برای شاد بودن ندارم.از این همه بی انگیزه بودن خودم خسته شدم.سعی کردم به فکر درسام باشم ولی بعد از 2روز میگم آخرش که چی .درسم بخونی هیچی عوض نمیشه حتی امرروز امتحاناما خراب کردم.وقتی بقیه را میبینم که شاد هستن که با روحیه ای تمام درس میخونن ومعدل بالا میارن نسبت به خودم حس بدی پیدا میکنم.از خودم میپرسم خدایا یعنی من اینقدر بی لیاقتم که حتی حق ندارم مثل ادما باشم.البته خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که لیاقت هیچی را ندارم ولی نمیدونم چطوری لیاقت پیدا کردم که انسان افریده شم کاش این لیاقتم نداشتم.به خدا دیگه از این همه فکروخیال ازاینهمه سوال بی جواب خسته شدم میخوام مثل بقیه بخندم همین.بهترین سالای زندگیم با این گذشته که میخوام مثل بقیه باشم.بهترین شبای عمرم با گریه ودردودل کردن با خدا گذشته وهمیشه مطمئن بودم که یه روزی جوابما میده با تمام وجودم ایمان داشتم که جوابما میده25 ساله منتظره جوابشم .ولی الان حتی شک دارم که منا میبینه.خیلی سخته همه ای جونی تا با مسالی بگذرونی که نتونی جوابی براشون پیدا کنی بعد چشمتا باز کنی وببینی که تنها کسی که فکر میکردی دوست داره وبه خاطرش از خیلی از گناهات دست کشیدی وبا تمام وجود صداش کردی همه ای حرفاتا به اون زدی همه ای گریه هاتا پیش اون کردی کسی که تنها سنگ صبورت بود کسی که هرجا ودر هر شرایطی صداش کردم وقتی شاد بودم وقتی ناراحت بودم وقتی تنها بودم وقتی تو جمع بودم وقتی شب قدر بود وقتی لیل الرغائب بود وقتی شب جمعه بود وقتی ماه رجب بود وقتی ماه شعبان بود وقتی ولادت ائمه بود وقتی شهادت بود وقتی صبح بود.اونوقت بعد از 25 سال ببینی تنهای. تنهای تنهادلم خیلی از خدا شکست واقعا من جزءادمام همونای که خدا گفته از رگ گردنم بهشون نزدیکترم از مادر براشون مهربونترم براشون رحمانم رحیمم رئوفم غفورم ودودم شک دارم که از اونا باشم والا این وضعیتم نبود.واقعا عذر میخوام ولی حتی شما هم نمیتونید درک کنید که ادمای در شرایط من با چه وضعیتی زندگی میکنن.حرفام نیمه کاره موند باید برم .فعلا خداحافظ وخسته نباشید.


پاسخ:

سلام/ معمولا این حال تلخ برای تمام انسانها حداقل یک بار در طول عمر پیش می آید و به علت شایع بودن و ساده بودن درمان روان شناسان آن را به سرماخوردگی تشبیه می کنند.
پیام شما به وضوح علائم افسردگی (سرماخوردگی روحی) را بیان می کند
این مشکل به سادگی قابل حل است. حتما در شهر یا مازندران به یک روانشناس مراجعه کنید که با روش CBT کار می کند و نسبت به درمان افسردگی اقدام کنید.
خاطرم هست که شما قبلا در مورد ts گفته بودید و به نظرم درمان افسردگی برای درک درست و کنار آمدن با این سندرم و داشتن یک زندگی بهتر به شما کمک شایانی می کند. ان شاءالله.





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین