سلام حاجی خیلی سعی کردم و به خودم فشار آوردم تا ذهنمو آروم کنم و بخودم بقبولونم که پیامم باز هم نرسیده و نمیدونمم که چرا --- و با اون هجم بدبینی و شک و بی اعتمادی که در من هست خیلی هم موفق شدم اما خیلی دلم میخواست امروز که چندین مرتبه اومدم و به سایتتون نگاه کردم جوابی از شما بگیرم اما نشد با اونکه من محض اطمینان دو بار پیامم رو فرستادم که به دست شما برسه اما انگار قسمت نیست از اینجام جواب بگیرم حاجی بخدا دیگه نای نوشتن هم ندارم و گرنه شده بود هزار بارم حرفامو براتون بنویسم تا بالاخره جوابمو بدین میبینید حاجی ؟ هر چی سنگه مال پای لنگه در تمام عمرم فقط یه دفعه اونطور با کسی درددل کرده بودم جوری که کلی هم سبک شدم و سر نماز مغرب کمی آرومتر از روزا و شبای قبل بودم و بشدت منتظر جوابی بودم که از شما خواهم گرفت اما در خوشبینانه ترین حالتش تصورم اینه که پیامی که دوبار هم براتون فرستادم نرسیده --- فقط حاجی خیلی دلم میخواست پیامم رو بخونین که اولین و آخرین درددل من بود با یه نفر و دلم میخواست اون یه نفر شما باشید که انگار قسمت نبود اگه نای نوشتنشو داشتم دوباره و هزار باره مینوشتم اما حیف که توانشو ندارم فقط خواستم بگم امشب حال عجیبی دارم یه حال بخصوص که بی سابقه است و در بین استیصال ها و آشفتگی های اینمدت یه آب روی آتیشه با اونکه شما هنوز جوابی به من نداده اید سر نماز خیلی بیادتون بودم و خیلی منتظر بودم برای کلماتی که ازتون بخونم فقط خواستم در دل این شب عجیب که چراغ ِ خدا آسمونو روشن کرده بهتون بگم که همینقدر که ظهری جواب من درمونده رو با شده یکی دو جمله دادین و نروندین و طرد نکردین و ناراحت نشدین ، خیلی برام خوب و زیبا اومد حس کردم یه ذره روشن شده ام اما ایکاش پیامم به دستتون رسیده بود --- میدونم حاجی اینجا رو زدین برای جواب دادن به سوالا و سوالا باید مختصر و مفید باشه اما من دیگه بعد از اینهمه سوال کردن و اونجور جواب شنیدن هیچ جوابی آرومم نمیکرد همینقدر که حرفمو بزنم اونم برای شما که حالمو نگرفتید و نروندین و ناراحت نشدین خیلی خوب بود --- دیگه بقیه اش مهم نیست شاید خدا میخواد همینطور بمونم شاید اینطوری بهتره برام دعا کنید اینو بگم و یا علی ؛ حاجی اینجا یه چیزی داره که هیچ جای دیگه نبود یا شایدم من پیداش نکردم و از اینجا هم فهمیدم راست گفتین از مرید و مراد بازی بدتون میاد اینجا خیلی صداقت داره آدمو روشن میکنه ، حتی اگه آروم نکنه منو ببخشید سرتونو درد آوردم دلم میخواست منو از این برزخ که دراونم خلاصم کنید ، نشد اما یه کم روشن شدم --- کاش یک روزی آروم بشم حاجی دعام کنید .
سلام/ گام به گام ضوابط ارسال پیام را عمل کنید. اسم مناسب و نام واقعی شهرتان را بنویسید. تیتر مشکلتان را بدون آه و ناله بنویسید و خیلی خلاصه ارکانش را بنویسید. مثل دیالوگ حاج کاظم در آژانس شیشه ای: " دلم سوخت. شیشه شکست. مامور اوردن. اسلحه‌اش چسبید به دستم" من بعد از این مدت نسبت به فحش و تعریف و تمجید تقریبا ضد ضربه شده ام. پس لطفا در زمان من هم صرفه جویی کنید. فراموش نکنید هرگاه احساس کنم یکی از مخاطبین رابطه سوال و جواب خودش را با من خاص و شخصی احساس و تصور کند دیگر جوابش را نمی دهم! هر چند با هویت مستعار باشد،هرچند نشناسمش و ندانم کیست. باز هم خواندن پاسخم به پیام "مهسا از مشهد" را توصیه می کنم. پیام قبلی شما که دیروز پاسخ دادم )))یک آدم مستأصل
عنوان سوال:

سلام حاجی خیلی سعی کردم و به خودم فشار آوردم تا ذهنمو آروم کنم و بخودم بقبولونم که پیامم باز هم نرسیده و نمیدونمم که چرا --- و با اون هجم بدبینی و شک و بی اعتمادی که در من هست خیلی هم موفق شدم اما خیلی دلم میخواست امروز که چندین مرتبه اومدم و به سایتتون نگاه کردم جوابی از شما بگیرم اما نشد با اونکه من محض اطمینان دو بار پیامم رو فرستادم که به دست شما برسه اما انگار قسمت نیست از اینجام جواب بگیرم حاجی بخدا دیگه نای نوشتن هم ندارم و گرنه شده بود هزار بارم حرفامو براتون بنویسم تا بالاخره جوابمو بدین میبینید حاجی ؟ هر چی سنگه مال پای لنگه در تمام عمرم فقط یه دفعه اونطور با کسی درددل کرده بودم جوری که کلی هم سبک شدم و سر نماز مغرب کمی آرومتر از روزا و شبای قبل بودم و بشدت منتظر جوابی بودم که از شما خواهم گرفت اما در خوشبینانه ترین حالتش تصورم اینه که پیامی که دوبار هم براتون فرستادم نرسیده --- فقط حاجی خیلی دلم میخواست پیامم رو بخونین که اولین و آخرین درددل من بود با یه نفر و دلم میخواست اون یه نفر شما باشید که انگار قسمت نبود اگه نای نوشتنشو داشتم دوباره و هزار باره مینوشتم اما حیف که توانشو ندارم فقط خواستم بگم امشب حال عجیبی دارم یه حال بخصوص که بی سابقه است و در بین استیصال ها و آشفتگی های اینمدت یه آب روی آتیشه با اونکه شما هنوز جوابی به من نداده اید سر نماز خیلی بیادتون بودم و خیلی منتظر بودم برای کلماتی که ازتون بخونم فقط خواستم در دل این شب عجیب که چراغ ِ خدا آسمونو روشن کرده بهتون بگم که همینقدر که ظهری جواب من درمونده رو با شده یکی دو جمله دادین و نروندین و طرد نکردین و ناراحت نشدین ، خیلی برام خوب و زیبا اومد حس کردم یه ذره روشن شده ام اما ایکاش پیامم به دستتون رسیده بود --- میدونم حاجی اینجا رو زدین برای جواب دادن به سوالا و سوالا باید مختصر و مفید باشه اما من دیگه بعد از اینهمه سوال کردن و اونجور جواب شنیدن هیچ جوابی آرومم نمیکرد همینقدر که حرفمو بزنم اونم برای شما که حالمو نگرفتید و نروندین و ناراحت نشدین خیلی خوب بود --- دیگه بقیه اش مهم نیست شاید خدا میخواد همینطور بمونم شاید اینطوری بهتره برام دعا کنید اینو بگم و یا علی ؛ حاجی اینجا یه چیزی داره که هیچ جای دیگه نبود یا شایدم من پیداش نکردم و از اینجا هم فهمیدم راست گفتین از مرید و مراد بازی بدتون میاد اینجا خیلی صداقت داره آدمو روشن میکنه ، حتی اگه آروم نکنه منو ببخشید سرتونو درد آوردم دلم میخواست منو از این برزخ که دراونم خلاصم کنید ، نشد اما یه کم روشن شدم --- کاش یک روزی آروم بشم حاجی دعام کنید .


پاسخ:

سلام/ گام به گام ضوابط ارسال پیام را عمل کنید.
اسم مناسب و نام واقعی شهرتان را بنویسید.
تیتر مشکلتان را بدون آه و ناله بنویسید و خیلی خلاصه ارکانش را بنویسید. مثل دیالوگ حاج کاظم در آژانس شیشه ای: " دلم سوخت. شیشه شکست. مامور اوردن. اسلحه‌اش چسبید به دستم"
من بعد از این مدت نسبت به فحش و تعریف و تمجید تقریبا ضد ضربه شده ام. پس لطفا در زمان من هم صرفه جویی کنید.
فراموش نکنید هرگاه احساس کنم یکی از مخاطبین رابطه سوال و جواب خودش را با من خاص و شخصی احساس و تصور کند دیگر جوابش را نمی دهم! هر چند با هویت مستعار باشد،هرچند نشناسمش و ندانم کیست.
باز هم خواندن پاسخم به پیام "مهسا از مشهد" را توصیه می کنم.
پیام قبلی شما که دیروز پاسخ دادم )))یک آدم مستأصل





سوال مرتبط یافت نشد
مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین