بسمه تعالی . سلام . حدود 3 سال پیش در محل کارم با دختر محجبه و تحصیل کرده ای آشنا شدم . اشتباه کردم و پس از خواستگاری شخصی از او , او را به ازدواج با خود امید وار کردم . او از من 5 سال بزرگتر است . پس از اینکه هر دومان به دلایلی از آن محل بیرون آمدیم باز هم هر از چند گاهی به بهانه های مختلف یکدیگر را ملاقات کردیم . او دیگر خود را همسر من میدانست . از او 2 سال مهلت خواستم تا درس بخوانم و او قبول کرد که صبر کند . در این مدت هم به پدرم گفتم , مخالفت کرد اما به امید راضی کردنش من نیز صبر کردم . مهر 88 قصد علنی کردن و خواستگاری رسمی کردم باز نیز مخالفت شد _ ... _ پرسیدم چرا ؟ گفتند چون لر هستند . بزرگتر است . قانع نشدم . چون ازلحاظ تفکر کاملا تطابق و ترادف داریم . یعنی سن در نوع برخورد ما تاثیری ندارد .این را نه از سر احساس که به جد عرض میکنم . خلاصه من صبر و آرامش را به میان آوردم ولی پدرم ( مادرم حدود 10 سال پیش فوت کده اند ) از هیچ کاری _ از بردن آبروی من پیش خانواده ی او تا صحبت کردن با آشنایان برای راضی کردن من _ مضایقه نکرد . پدرم حتی یک بار هم برای تحقیقات نیامد . اصلا لج کرده بود و هر بار یک دلیل دیگر و غیر منطقی میاورد . یک شب در بهمن عصبانی شد یک سیلی به من زد و نشست گریه کرد , به او فحش داد , گفت قلبم درد میکند ( باور نکردم به دلایلی ) . دلیل مخالفتش را ریختن آبرویش گفت . تصمیم گرفتم به خواست پدرم عمل کنم و رابطه ام را قطع کردم با او . آن دخترحالش بد میشود و در بیمارستان بستری ( شک داشتم به این مطل باستخاره کردم بر طرف شد ) نا چار از طریق پیامک با هم ارتباط داریم .حال نمیدانم به کدام ظلم کنم ؟؟ از یک طرف آبروی پدرم میرود به ظم خودش واز طرفی آن دوختر3 سال صبر کرده حتی یک نیمچه خواستگاری هم رفتند و افسرده شده اس . درماندم. چه کنم برادر ؟
سلام/ برای تو الان بهتراست به رضایت یا مخالفت پدرت فکر نکنی و اول به دخترخانم  و دوم به خودت بیشتر ظلم نکنی و با شجاعت و مسئولیت پذیری فورا رابطه ات را با یک عذرخواهی جدی و رسمی تمام کنی. تمام! پیام خودت را به عنوان پیام یک شخص سوم بخوان خطاهای اساسی آن را شناسایی کن. فکر کردی چرا باید خودت را مجبور به ازدواج با او بدانی؟ این به تنهایی برای کشف خطا بودن این انتخاب کافی است. چرا او باید خودش را همسر تو بداند؟ آیا رفتار او منطقی، نرمال  و معقول است؟ آیا برای ازدواج عجله دارید چرا؟ آیا از چیزی فرار می کنید؟ چرا اختلاف سن را مهم نمی دانید؟ به مشاور مراجعه حضوری کردید؟
عنوان سوال:

بسمه تعالی . سلام . حدود 3 سال پیش در محل کارم با دختر محجبه و تحصیل کرده ای آشنا شدم . اشتباه کردم و پس از خواستگاری شخصی از او , او را به ازدواج با خود امید وار کردم . او از من 5 سال بزرگتر است . پس از اینکه هر دومان به دلایلی از آن محل بیرون آمدیم باز هم هر از چند گاهی به بهانه های مختلف یکدیگر را ملاقات کردیم . او دیگر خود را همسر من میدانست . از او 2 سال مهلت خواستم تا درس بخوانم و او قبول کرد که صبر کند . در این مدت هم به پدرم گفتم , مخالفت کرد اما به امید راضی کردنش من نیز صبر کردم . مهر 88 قصد علنی کردن و خواستگاری رسمی کردم باز نیز مخالفت شد _ ... _ پرسیدم چرا ؟ گفتند چون لر هستند . بزرگتر است . قانع نشدم . چون ازلحاظ تفکر کاملا تطابق و ترادف داریم . یعنی سن در نوع برخورد ما تاثیری ندارد .این را نه از سر احساس که به جد عرض میکنم . خلاصه من صبر و آرامش را به میان آوردم ولی پدرم ( مادرم حدود 10 سال پیش فوت کده اند ) از هیچ کاری _ از بردن آبروی من پیش خانواده ی او تا صحبت کردن با آشنایان برای راضی کردن من _ مضایقه نکرد . پدرم حتی یک بار هم برای تحقیقات نیامد . اصلا لج کرده بود و هر بار یک دلیل دیگر و غیر منطقی میاورد . یک شب در بهمن عصبانی شد یک سیلی به من زد و نشست گریه کرد , به او فحش داد , گفت قلبم درد میکند ( باور نکردم به دلایلی ) . دلیل مخالفتش را ریختن آبرویش گفت . تصمیم گرفتم به خواست پدرم عمل کنم و رابطه ام را قطع کردم با او . آن دخترحالش بد میشود و در بیمارستان بستری ( شک داشتم به این مطل باستخاره کردم بر طرف شد ) نا چار از طریق پیامک با هم ارتباط داریم .حال نمیدانم به کدام ظلم کنم ؟؟ از یک طرف آبروی پدرم میرود به ظم خودش واز طرفی آن دوختر3 سال صبر کرده حتی یک نیمچه خواستگاری هم رفتند و افسرده شده اس . درماندم. چه کنم برادر ؟


پاسخ:

سلام/ برای تو الان بهتراست به رضایت یا مخالفت پدرت فکر نکنی و اول به دخترخانم  و دوم به خودت بیشتر ظلم نکنی و با شجاعت و مسئولیت پذیری فورا رابطه ات را با یک عذرخواهی جدی و رسمی تمام کنی. تمام!
پیام خودت را به عنوان پیام یک شخص سوم بخوان خطاهای اساسی آن را شناسایی کن.
فکر کردی چرا باید خودت را مجبور به ازدواج با او بدانی؟ این به تنهایی برای کشف خطا بودن این انتخاب کافی است.
چرا او باید خودش را همسر تو بداند؟ آیا رفتار او منطقی، نرمال  و معقول است؟
آیا برای ازدواج عجله دارید چرا؟ آیا از چیزی فرار می کنید؟
چرا اختلاف سن را مهم نمی دانید؟
به مشاور مراجعه حضوری کردید؟





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین