من با زن شوهردار مرتکب زنا شدم که یکی از گناهان کبیره است و از این عمل بچه ای متولد شد. این زن نسبت به من اظهار دوستی می کند. او در حالی که دارای سه فرزند است می خواهد همسرش را ترک کند و با من ارتباط داشته باشد. وی می گوید: فرزند چهارمش که دختر است از من است! می خواهم از این کاری که برایم پیش آمد، رهایی یابم. ازاین رو توبه نموده و به سوی خدا برگشتم، ولی این خانم عرصه را بر من تنگ کرده، نمی دانم چه کار کنم؟ و تکلیف این بجه چیست؟
جواب از این مسئله از دو جنبه قابل بررسی است:   1. بیان حکم شرعی در مثل این مورد   2. بحث مسئله از جنبه اخلاقی و روانی   اما محور اوّل بحث:   در این محور در باره حکم ازدواج این زن و حکم فرزندی که  از این عمل نامشروع متولد شده و انتسابش بحث می کنیم. طبق حکم شرع و مذهب اهل بیت (ع) ازدواج با این زن برای شخص زناکار حرام است و مراجع تقلید فتوا به حرمت چنین ازدواجی داده اند:   "کسی که با زن شوهرداری زنا کند، ازدواج با آن زن بعد از مرگ شوهرش، یا جدایی پس از طلاق بر او حرام است".[1]   شهید ثانی (ره) در شرح لمعه می گوید: زنی که زنا داده بر زنا کننده حرام نیست، مگر این که آن زن شوهردار باشد.[2]   این مسئله تقریباً مورد اتفاق بین فقهای شیعه است؛ زیرا فقهای معاصر یا فتوا به حرمت دادند یا به احتیاط واجب حرام دانستند. بلی فقط مرحوم تبریزی می گوید: قول ظاهرتر این است که حرام نمی شود.[3]   اما در رابطه با فرزند چهارم که در سؤال مطرح شد و زن ادعا می کند که فرزند شما است، در هیچ صورتی این فرزند به شما منسوب نمی شود، بلکه دختر شرعی پدرش (شوهر آن زن) است؛ چرا که پیامبر (ص) فرمود: "الولد للفراش و للعاهر الحجر".[4] فرزند متعلّق به صاحب فراش و زوج مرأه است و زناکار را باید سنگسار کرد.   این قانون - که فرزند ملحق به شوهر زن است - مطابق با روایاتی است که شیعه و سنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند.[5] از این جاست که فقها طبق حدیث مذکور فتوا داده اند.   بجنوردی در کتاب "القواعد الفقهیة" بحث مفصلی تحت عنوان "قاعده فراش"[6] مطرح کرده و به مدرک این قاعده اشاره کرده و می گوید: این حدیث مشهور و معروف بین همه فرقه ها و مذاهب اسلامی است که هیچ یک از مسلمانان آن را انکار نکرده اند. آن حدیث از پیامبر (ص) چنین است: "الولد للفراش... ".[7]   حدیث مذکور در صحاح معتبر اهل سنت به این نحو از عائشه نقل شده است. عائشه می گوید: "عتبة بن ابی و قاص برادرش سعد بن ابی وقاص را مأمور کرد و گفت که پسر ولیده زمعه فرزند من است. او را از آنها بگیر. عائشه می گوید: در سال فتح مکه سعد بن ابی وقاص آن فرزند را گرفت و گفت این پسر برادر من است. اما عبد بن زمعه گفت: این برادر من و فرزند پدرم است که از همسر او متولد شده است. این ماجرا را خدمت پیامبر (ص) طرح کردند. سعد گفت ای رسول خدا (ص) طبق اعتراف برادرم این پسر برادر من است. عبد بن زمعه گفت برادر من و فرزند پدرم است که از همسرش به دنیا آمد. پیامبر (ص) فرمود: ای عبد بن زمعه این فرزند برای تو است (برادرت است) و فرمود: الولد للفراش..." .   نتیجه این که، نه ازدواج با این زن بر شما حلال است و نه هرگز دختر به شما منتسب می شود.   اما محور دوم بحث:   پس از آن که روشن شد که حق ازدواج با این زن را ندارید، اگر هنوز مشکل پابرجا است و دائماً در حالت گناه به سر می برید، باید توجه داشته باشید که باعث ظلم بر فرزندانی می شوید که از آن زن متولد می شوند.   از سوی دیگر آیا می دانید که چه جرم اخلاقی نسبت به بچه هایی که به زودی می فهمند که از پدرشان نیستند. مرتکب می شوید؟ و چه فرزندان نامشروعی را تحویل جامعه می دهید؟ آیا می دانید زمانی که این بچه ها متوجه شوند که مادرشان زناکار و فاسد بوده، چه واکنشی خواهند داشت.   آیا می دانید که اینها انتقامشان را از جامعه می گیرند؟؛ زیرا فکر می کنند، این جامعه است که این جنایت را نسبت به آنان مرتکب شده است.   این گناه به زودی در دنیا و آخرت دامنگیرتان می شود. شما تصور کند که با این زن ارتباط نامشروع ندارید، بلکه این همسر شرعی و واقعی شماست و شخص دیگری با او ارتباط نامشروع دارد، در این هنگام عکس العملتان چیست؟ و چه واکنشی از خود نشان می دهید؟   علاوه این که اگر فرض کنیم که شرع به شما اجازه چنین ازدواجی را داد! آیا می دانید که شما هنگام زندگی مشترکتان با این خانم همیشه نسبت به او دچار تردید و عدم اطمینان و بدبینی هستید که این زنی که به غیر از شما ( یعنی به شوهرش) خیانت کرده، شاید به شما نیز خیانت کند، در این هنگام زندگی شما به جهنم تبدیل می شود.   بنابراین، او شایستگی زندگی با شما را ندارد، اگر چه شما نیز در این گناه با او شریک هستی، ولی درِِِ توبه به سوی شما باز است.   خلاصه: نه شرع، نه اخلاق، نه خواسته های واقعی شما، این اجازه را به شما نمی دهد که چنین ارتباطی داشته باشید. شما یک راه بیشتر در پیش ندارید و آن برگشت به سوی خدا و توبه و نپذیرفتن وسوسه های شیطانی است.   بدانید که خدای متعال توبه کنندگان را دوست دارد و برای شما روزنه ای برای نجات قرار می دهد. تلاش کنید تا به هر طریق ممکن از این مهلکه نجات پیدا کنید، از خودتان شجاعت به خرج دهید و قبح و زشتی این کار را به آن خانم تذکر بدهید و بگوئید که چه عواقب خطرناک دنیوی و اخروی بر این کار حرام و زشت مترتب است، این کار این قدر ارزش ندارد که انسان خود را جهنمی کند. این یاد آور فرمایش أمیر المؤمنین علی (ع) است که می فرماید:   تفنی اللذاة ممن نال صفوتها من الحرام و یبقی الإثم و العار تبقی عواقب سؤء فی مغبتها لا خیر فی لذة من بعدها النار   ترجمه: کسی که از راه حرام به لذتی رسید لذتش از بین می رود، ولی گناه و ننگش باقی است. تنها نتیجه بدش می ماند لذت و خوشی که به دنبالش آتش باشد ارزشی ندارد.   بنابر این، حل این مسئله به تصمیم شما و توکل بر خدا بستگی دارد و درِ توبه به روی هر دوی شما باز است.     [1] . شریف مرتضی، رسائل، ج 1، ص 231. [2] . شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (چاپ جدید)، ج 5، ص 201. [3] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 472. [4] . شیخ کلینی، کافی، ج 5، ص 492؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 451؛ و ... . [5] . ابن براج، المهذّب، ج 2، ص 167. [6] . بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 4، ص 33. [7] . همان.
عنوان سوال:

من با زن شوهردار مرتکب زنا شدم که یکی از گناهان کبیره است و از این عمل بچه ای متولد شد. این زن نسبت به من اظهار دوستی می کند. او در حالی که دارای سه فرزند است می خواهد همسرش را ترک کند و با من ارتباط داشته باشد. وی می گوید: فرزند چهارمش که دختر است از من است! می خواهم از این کاری که برایم پیش آمد، رهایی یابم. ازاین رو توبه نموده و به سوی خدا برگشتم، ولی این خانم عرصه را بر من تنگ کرده، نمی دانم چه کار کنم؟ و تکلیف این بجه چیست؟


پاسخ:

جواب از این مسئله از دو جنبه قابل بررسی است:   1. بیان حکم شرعی در مثل این مورد   2. بحث مسئله از جنبه اخلاقی و روانی   اما محور اوّل بحث:   در این محور در باره حکم ازدواج این زن و حکم فرزندی که  از این عمل نامشروع متولد شده و انتسابش بحث می کنیم. طبق حکم شرع و مذهب اهل بیت (ع) ازدواج با این زن برای شخص زناکار حرام است و مراجع تقلید فتوا به حرمت چنین ازدواجی داده اند:   "کسی که با زن شوهرداری زنا کند، ازدواج با آن زن بعد از مرگ شوهرش، یا جدایی پس از طلاق بر او حرام است".[1]   شهید ثانی (ره) در شرح لمعه می گوید: زنی که زنا داده بر زنا کننده حرام نیست، مگر این که آن زن شوهردار باشد.[2]   این مسئله تقریباً مورد اتفاق بین فقهای شیعه است؛ زیرا فقهای معاصر یا فتوا به حرمت دادند یا به احتیاط واجب حرام دانستند. بلی فقط مرحوم تبریزی می گوید: قول ظاهرتر این است که حرام نمی شود.[3]   اما در رابطه با فرزند چهارم که در سؤال مطرح شد و زن ادعا می کند که فرزند شما است، در هیچ صورتی این فرزند به شما منسوب نمی شود، بلکه دختر شرعی پدرش (شوهر آن زن) است؛ چرا که پیامبر (ص) فرمود: "الولد للفراش و للعاهر الحجر".[4] فرزند متعلّق به صاحب فراش و زوج مرأه است و زناکار را باید سنگسار کرد.   این قانون - که فرزند ملحق به شوهر زن است - مطابق با روایاتی است که شیعه و سنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند.[5] از این جاست که فقها طبق حدیث مذکور فتوا داده اند.   بجنوردی در کتاب "القواعد الفقهیة" بحث مفصلی تحت عنوان "قاعده فراش"[6] مطرح کرده و به مدرک این قاعده اشاره کرده و می گوید: این حدیث مشهور و معروف بین همه فرقه ها و مذاهب اسلامی است که هیچ یک از مسلمانان آن را انکار نکرده اند. آن حدیث از پیامبر (ص) چنین است: "الولد للفراش... ".[7]   حدیث مذکور در صحاح معتبر اهل سنت به این نحو از عائشه نقل شده است. عائشه می گوید: "عتبة بن ابی و قاص برادرش سعد بن ابی وقاص را مأمور کرد و گفت که پسر ولیده زمعه فرزند من است. او را از آنها بگیر. عائشه می گوید: در سال فتح مکه سعد بن ابی وقاص آن فرزند را گرفت و گفت این پسر برادر من است. اما عبد بن زمعه گفت: این برادر من و فرزند پدرم است که از همسر او متولد شده است. این ماجرا را خدمت پیامبر (ص) طرح کردند. سعد گفت ای رسول خدا (ص) طبق اعتراف برادرم این پسر برادر من است. عبد بن زمعه گفت برادر من و فرزند پدرم است که از همسرش به دنیا آمد. پیامبر (ص) فرمود: ای عبد بن زمعه این فرزند برای تو است (برادرت است) و فرمود: الولد للفراش..." .   نتیجه این که، نه ازدواج با این زن بر شما حلال است و نه هرگز دختر به شما منتسب می شود.   اما محور دوم بحث:   پس از آن که روشن شد که حق ازدواج با این زن را ندارید، اگر هنوز مشکل پابرجا است و دائماً در حالت گناه به سر می برید، باید توجه داشته باشید که باعث ظلم بر فرزندانی می شوید که از آن زن متولد می شوند.   از سوی دیگر آیا می دانید که چه جرم اخلاقی نسبت به بچه هایی که به زودی می فهمند که از پدرشان نیستند. مرتکب می شوید؟ و چه فرزندان نامشروعی را تحویل جامعه می دهید؟ آیا می دانید زمانی که این بچه ها متوجه شوند که مادرشان زناکار و فاسد بوده، چه واکنشی خواهند داشت.   آیا می دانید که اینها انتقامشان را از جامعه می گیرند؟؛ زیرا فکر می کنند، این جامعه است که این جنایت را نسبت به آنان مرتکب شده است.   این گناه به زودی در دنیا و آخرت دامنگیرتان می شود. شما تصور کند که با این زن ارتباط نامشروع ندارید، بلکه این همسر شرعی و واقعی شماست و شخص دیگری با او ارتباط نامشروع دارد، در این هنگام عکس العملتان چیست؟ و چه واکنشی از خود نشان می دهید؟   علاوه این که اگر فرض کنیم که شرع به شما اجازه چنین ازدواجی را داد! آیا می دانید که شما هنگام زندگی مشترکتان با این خانم همیشه نسبت به او دچار تردید و عدم اطمینان و بدبینی هستید که این زنی که به غیر از شما ( یعنی به شوهرش) خیانت کرده، شاید به شما نیز خیانت کند، در این هنگام زندگی شما به جهنم تبدیل می شود.   بنابراین، او شایستگی زندگی با شما را ندارد، اگر چه شما نیز در این گناه با او شریک هستی، ولی درِِِ توبه به سوی شما باز است.   خلاصه: نه شرع، نه اخلاق، نه خواسته های واقعی شما، این اجازه را به شما نمی دهد که چنین ارتباطی داشته باشید. شما یک راه بیشتر در پیش ندارید و آن برگشت به سوی خدا و توبه و نپذیرفتن وسوسه های شیطانی است.   بدانید که خدای متعال توبه کنندگان را دوست دارد و برای شما روزنه ای برای نجات قرار می دهد. تلاش کنید تا به هر طریق ممکن از این مهلکه نجات پیدا کنید، از خودتان شجاعت به خرج دهید و قبح و زشتی این کار را به آن خانم تذکر بدهید و بگوئید که چه عواقب خطرناک دنیوی و اخروی بر این کار حرام و زشت مترتب است، این کار این قدر ارزش ندارد که انسان خود را جهنمی کند. این یاد آور فرمایش أمیر المؤمنین علی (ع) است که می فرماید:   تفنی اللذاة ممن نال صفوتها من الحرام و یبقی الإثم و العار تبقی عواقب سؤء فی مغبتها لا خیر فی لذة من بعدها النار   ترجمه: کسی که از راه حرام به لذتی رسید لذتش از بین می رود، ولی گناه و ننگش باقی است. تنها نتیجه بدش می ماند لذت و خوشی که به دنبالش آتش باشد ارزشی ندارد.   بنابر این، حل این مسئله به تصمیم شما و توکل بر خدا بستگی دارد و درِ توبه به روی هر دوی شما باز است.     [1] . شریف مرتضی، رسائل، ج 1، ص 231. [2] . شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (چاپ جدید)، ج 5، ص 201. [3] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 472. [4] . شیخ کلینی، کافی، ج 5، ص 492؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 451؛ و ... . [5] . ابن براج، المهذّب، ج 2، ص 167. [6] . بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 4، ص 33. [7] . همان.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین