جواب از این مسئله از دو جنبه قابل بررسی است: 1. بیان حکم شرعی در مثل این مورد 2. بحث مسئله از جنبه اخلاقی و روانی اما محور اوّل بحث: در این محور در باره حکم ازدواج این زن و حکم فرزندی که از این عمل نامشروع متولد شده و انتسابش بحث می کنیم. طبق حکم شرع و مذهب اهل بیت (ع) ازدواج با این زن برای شخص زناکار حرام است و مراجع تقلید فتوا به حرمت چنین ازدواجی داده اند: "کسی که با زن شوهرداری زنا کند، ازدواج با آن زن بعد از مرگ شوهرش، یا جدایی پس از طلاق بر او حرام است".[1] شهید ثانی (ره) در شرح لمعه می گوید: زنی که زنا داده بر زنا کننده حرام نیست، مگر این که آن زن شوهردار باشد.[2] این مسئله تقریباً مورد اتفاق بین فقهای شیعه است؛ زیرا فقهای معاصر یا فتوا به حرمت دادند یا به احتیاط واجب حرام دانستند. بلی فقط مرحوم تبریزی می گوید: قول ظاهرتر این است که حرام نمی شود.[3] اما در رابطه با فرزند چهارم که در سؤال مطرح شد و زن ادعا می کند که فرزند شما است، در هیچ صورتی این فرزند به شما منسوب نمی شود، بلکه دختر شرعی پدرش (شوهر آن زن) است؛ چرا که پیامبر (ص) فرمود: "الولد للفراش و للعاهر الحجر".[4] فرزند متعلّق به صاحب فراش و زوج مرأه است و زناکار را باید سنگسار کرد. این قانون - که فرزند ملحق به شوهر زن است - مطابق با روایاتی است که شیعه و سنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند.[5] از این جاست که فقها طبق حدیث مذکور فتوا داده اند. بجنوردی در کتاب "القواعد الفقهیة" بحث مفصلی تحت عنوان "قاعده فراش"[6] مطرح کرده و به مدرک این قاعده اشاره کرده و می گوید: این حدیث مشهور و معروف بین همه فرقه ها و مذاهب اسلامی است که هیچ یک از مسلمانان آن را انکار نکرده اند. آن حدیث از پیامبر (ص) چنین است: "الولد للفراش... ".[7] حدیث مذکور در صحاح معتبر اهل سنت به این نحو از عائشه نقل شده است. عائشه می گوید: "عتبة بن ابی و قاص برادرش سعد بن ابی وقاص را مأمور کرد و گفت که پسر ولیده زمعه فرزند من است. او را از آنها بگیر. عائشه می گوید: در سال فتح مکه سعد بن ابی وقاص آن فرزند را گرفت و گفت این پسر برادر من است. اما عبد بن زمعه گفت: این برادر من و فرزند پدرم است که از همسر او متولد شده است. این ماجرا را خدمت پیامبر (ص) طرح کردند. سعد گفت ای رسول خدا (ص) طبق اعتراف برادرم این پسر برادر من است. عبد بن زمعه گفت برادر من و فرزند پدرم است که از همسرش به دنیا آمد. پیامبر (ص) فرمود: ای عبد بن زمعه این فرزند برای تو است (برادرت است) و فرمود: الولد للفراش..." . نتیجه این که، نه ازدواج با این زن بر شما حلال است و نه هرگز دختر به شما منتسب می شود. اما محور دوم بحث: پس از آن که روشن شد که حق ازدواج با این زن را ندارید، اگر هنوز مشکل پابرجا است و دائماً در حالت گناه به سر می برید، باید توجه داشته باشید که باعث ظلم بر فرزندانی می شوید که از آن زن متولد می شوند. از سوی دیگر آیا می دانید که چه جرم اخلاقی نسبت به بچه هایی که به زودی می فهمند که از پدرشان نیستند. مرتکب می شوید؟ و چه فرزندان نامشروعی را تحویل جامعه می دهید؟ آیا می دانید زمانی که این بچه ها متوجه شوند که مادرشان زناکار و فاسد بوده، چه واکنشی خواهند داشت. آیا می دانید که اینها انتقامشان را از جامعه می گیرند؟؛ زیرا فکر می کنند، این جامعه است که این جنایت را نسبت به آنان مرتکب شده است. این گناه به زودی در دنیا و آخرت دامنگیرتان می شود. شما تصور کند که با این زن ارتباط نامشروع ندارید، بلکه این همسر شرعی و واقعی شماست و شخص دیگری با او ارتباط نامشروع دارد، در این هنگام عکس العملتان چیست؟ و چه واکنشی از خود نشان می دهید؟ علاوه این که اگر فرض کنیم که شرع به شما اجازه چنین ازدواجی را داد! آیا می دانید که شما هنگام زندگی مشترکتان با این خانم همیشه نسبت به او دچار تردید و عدم اطمینان و بدبینی هستید که این زنی که به غیر از شما ( یعنی به شوهرش) خیانت کرده، شاید به شما نیز خیانت کند، در این هنگام زندگی شما به جهنم تبدیل می شود. بنابراین، او شایستگی زندگی با شما را ندارد، اگر چه شما نیز در این گناه با او شریک هستی، ولی درِِِ توبه به سوی شما باز است. خلاصه: نه شرع، نه اخلاق، نه خواسته های واقعی شما، این اجازه را به شما نمی دهد که چنین ارتباطی داشته باشید. شما یک راه بیشتر در پیش ندارید و آن برگشت به سوی خدا و توبه و نپذیرفتن وسوسه های شیطانی است. بدانید که خدای متعال توبه کنندگان را دوست دارد و برای شما روزنه ای برای نجات قرار می دهد. تلاش کنید تا به هر طریق ممکن از این مهلکه نجات پیدا کنید، از خودتان شجاعت به خرج دهید و قبح و زشتی این کار را به آن خانم تذکر بدهید و بگوئید که چه عواقب خطرناک دنیوی و اخروی بر این کار حرام و زشت مترتب است، این کار این قدر ارزش ندارد که انسان خود را جهنمی کند. این یاد آور فرمایش أمیر المؤمنین علی (ع) است که می فرماید: تفنی اللذاة ممن نال صفوتها من الحرام و یبقی الإثم و العار تبقی عواقب سؤء فی مغبتها لا خیر فی لذة من بعدها النار ترجمه: کسی که از راه حرام به لذتی رسید لذتش از بین می رود، ولی گناه و ننگش باقی است. تنها نتیجه بدش می ماند لذت و خوشی که به دنبالش آتش باشد ارزشی ندارد. بنابر این، حل این مسئله به تصمیم شما و توکل بر خدا بستگی دارد و درِ توبه به روی هر دوی شما باز است. [1] . شریف مرتضی، رسائل، ج 1، ص 231. [2] . شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (چاپ جدید)، ج 5، ص 201. [3] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 472. [4] . شیخ کلینی، کافی، ج 5، ص 492؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 451؛ و ... . [5] . ابن براج، المهذّب، ج 2، ص 167. [6] . بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 4، ص 33. [7] . همان.
من با زن شوهردار مرتکب زنا شدم که یکی از گناهان کبیره است و از این عمل بچه ای متولد شد. این زن نسبت به من اظهار دوستی می کند. او در حالی که دارای سه فرزند است می خواهد همسرش را ترک کند و با من ارتباط داشته باشد. وی می گوید: فرزند چهارمش که دختر است از من است! می خواهم از این کاری که برایم پیش آمد، رهایی یابم. ازاین رو توبه نموده و به سوی خدا برگشتم، ولی این خانم عرصه را بر من تنگ کرده، نمی دانم چه کار کنم؟ و تکلیف این بجه چیست؟
جواب از این مسئله از دو جنبه قابل بررسی است: 1. بیان حکم شرعی در مثل این مورد 2. بحث مسئله از جنبه اخلاقی و روانی اما محور اوّل بحث: در این محور در باره حکم ازدواج این زن و حکم فرزندی که از این عمل نامشروع متولد شده و انتسابش بحث می کنیم. طبق حکم شرع و مذهب اهل بیت (ع) ازدواج با این زن برای شخص زناکار حرام است و مراجع تقلید فتوا به حرمت چنین ازدواجی داده اند: "کسی که با زن شوهرداری زنا کند، ازدواج با آن زن بعد از مرگ شوهرش، یا جدایی پس از طلاق بر او حرام است".[1] شهید ثانی (ره) در شرح لمعه می گوید: زنی که زنا داده بر زنا کننده حرام نیست، مگر این که آن زن شوهردار باشد.[2] این مسئله تقریباً مورد اتفاق بین فقهای شیعه است؛ زیرا فقهای معاصر یا فتوا به حرمت دادند یا به احتیاط واجب حرام دانستند. بلی فقط مرحوم تبریزی می گوید: قول ظاهرتر این است که حرام نمی شود.[3] اما در رابطه با فرزند چهارم که در سؤال مطرح شد و زن ادعا می کند که فرزند شما است، در هیچ صورتی این فرزند به شما منسوب نمی شود، بلکه دختر شرعی پدرش (شوهر آن زن) است؛ چرا که پیامبر (ص) فرمود: "الولد للفراش و للعاهر الحجر".[4] فرزند متعلّق به صاحب فراش و زوج مرأه است و زناکار را باید سنگسار کرد. این قانون - که فرزند ملحق به شوهر زن است - مطابق با روایاتی است که شیعه و سنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند.[5] از این جاست که فقها طبق حدیث مذکور فتوا داده اند. بجنوردی در کتاب "القواعد الفقهیة" بحث مفصلی تحت عنوان "قاعده فراش"[6] مطرح کرده و به مدرک این قاعده اشاره کرده و می گوید: این حدیث مشهور و معروف بین همه فرقه ها و مذاهب اسلامی است که هیچ یک از مسلمانان آن را انکار نکرده اند. آن حدیث از پیامبر (ص) چنین است: "الولد للفراش... ".[7] حدیث مذکور در صحاح معتبر اهل سنت به این نحو از عائشه نقل شده است. عائشه می گوید: "عتبة بن ابی و قاص برادرش سعد بن ابی وقاص را مأمور کرد و گفت که پسر ولیده زمعه فرزند من است. او را از آنها بگیر. عائشه می گوید: در سال فتح مکه سعد بن ابی وقاص آن فرزند را گرفت و گفت این پسر برادر من است. اما عبد بن زمعه گفت: این برادر من و فرزند پدرم است که از همسر او متولد شده است. این ماجرا را خدمت پیامبر (ص) طرح کردند. سعد گفت ای رسول خدا (ص) طبق اعتراف برادرم این پسر برادر من است. عبد بن زمعه گفت برادر من و فرزند پدرم است که از همسرش به دنیا آمد. پیامبر (ص) فرمود: ای عبد بن زمعه این فرزند برای تو است (برادرت است) و فرمود: الولد للفراش..." . نتیجه این که، نه ازدواج با این زن بر شما حلال است و نه هرگز دختر به شما منتسب می شود. اما محور دوم بحث: پس از آن که روشن شد که حق ازدواج با این زن را ندارید، اگر هنوز مشکل پابرجا است و دائماً در حالت گناه به سر می برید، باید توجه داشته باشید که باعث ظلم بر فرزندانی می شوید که از آن زن متولد می شوند. از سوی دیگر آیا می دانید که چه جرم اخلاقی نسبت به بچه هایی که به زودی می فهمند که از پدرشان نیستند. مرتکب می شوید؟ و چه فرزندان نامشروعی را تحویل جامعه می دهید؟ آیا می دانید زمانی که این بچه ها متوجه شوند که مادرشان زناکار و فاسد بوده، چه واکنشی خواهند داشت. آیا می دانید که اینها انتقامشان را از جامعه می گیرند؟؛ زیرا فکر می کنند، این جامعه است که این جنایت را نسبت به آنان مرتکب شده است. این گناه به زودی در دنیا و آخرت دامنگیرتان می شود. شما تصور کند که با این زن ارتباط نامشروع ندارید، بلکه این همسر شرعی و واقعی شماست و شخص دیگری با او ارتباط نامشروع دارد، در این هنگام عکس العملتان چیست؟ و چه واکنشی از خود نشان می دهید؟ علاوه این که اگر فرض کنیم که شرع به شما اجازه چنین ازدواجی را داد! آیا می دانید که شما هنگام زندگی مشترکتان با این خانم همیشه نسبت به او دچار تردید و عدم اطمینان و بدبینی هستید که این زنی که به غیر از شما ( یعنی به شوهرش) خیانت کرده، شاید به شما نیز خیانت کند، در این هنگام زندگی شما به جهنم تبدیل می شود. بنابراین، او شایستگی زندگی با شما را ندارد، اگر چه شما نیز در این گناه با او شریک هستی، ولی درِِِ توبه به سوی شما باز است. خلاصه: نه شرع، نه اخلاق، نه خواسته های واقعی شما، این اجازه را به شما نمی دهد که چنین ارتباطی داشته باشید. شما یک راه بیشتر در پیش ندارید و آن برگشت به سوی خدا و توبه و نپذیرفتن وسوسه های شیطانی است. بدانید که خدای متعال توبه کنندگان را دوست دارد و برای شما روزنه ای برای نجات قرار می دهد. تلاش کنید تا به هر طریق ممکن از این مهلکه نجات پیدا کنید، از خودتان شجاعت به خرج دهید و قبح و زشتی این کار را به آن خانم تذکر بدهید و بگوئید که چه عواقب خطرناک دنیوی و اخروی بر این کار حرام و زشت مترتب است، این کار این قدر ارزش ندارد که انسان خود را جهنمی کند. این یاد آور فرمایش أمیر المؤمنین علی (ع) است که می فرماید: تفنی اللذاة ممن نال صفوتها من الحرام و یبقی الإثم و العار تبقی عواقب سؤء فی مغبتها لا خیر فی لذة من بعدها النار ترجمه: کسی که از راه حرام به لذتی رسید لذتش از بین می رود، ولی گناه و ننگش باقی است. تنها نتیجه بدش می ماند لذت و خوشی که به دنبالش آتش باشد ارزشی ندارد. بنابر این، حل این مسئله به تصمیم شما و توکل بر خدا بستگی دارد و درِ توبه به روی هر دوی شما باز است. [1] . شریف مرتضی، رسائل، ج 1، ص 231. [2] . شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (چاپ جدید)، ج 5، ص 201. [3] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 472. [4] . شیخ کلینی، کافی، ج 5، ص 492؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 451؛ و ... . [5] . ابن براج، المهذّب، ج 2، ص 167. [6] . بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج 4، ص 33. [7] . همان.
- [سایر] 1- آیا در قرآن کریم در مورد تقسیم بندی زنای محصنه و غیر محصنه مستنداتی وجود دارد ؟ 2- نظرتان در مورد آیات زیر و خطبه حضرت رسول(ص) چیست: الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ. الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ [سورهی النور، آیات 2- 3] ترجمه: زن زناکار و مرد زناکار، به هرکدامشان صد تازیانه بزنید، و اگر به الله و روز دیگر ایمان دارید نباید که شما را نسبت به ایشان ترحمی بگیرد؛ و باید که شکنجهشان را گروهی از مؤمنین نظاره کنند. مرد زناکار بهجز با زن زناکار یا زن مشرک نکاح نمیکند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نکاح نمیکند؛ این برای مؤمنین حرام است. دربارهی زن شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شود، در قرآن تصریح شده که شوهرش باید چهار گواه بیاورد که عمل را به چشم دیدهاند، و آنوقت زن را درخانه نگاه دارد. و تأکید شد که مرد و زنی که مرتکب فحشاء میشوند باید مجازات بدنی بشوند، ولی اگر توبه کردند کسی حق ندارد مجازاتشان کند: وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا [سورهی النساء، آیات 15- 16] ترجمه: آنهائی از زنانتان که مرتکب فحشاء میشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگیرید. پس اگر گواهی دادند [که عمل را به چشم دیدهاند] ایشان (یعنی زنان مرتکب فحشاء) را درخانه نگاه دارید تا ایشانرا مرگ برگیرد یا خداوند برایشان راهی ایجاد کند. و دوتنی که مرتکب آن میشوند آزارشان بدهید؛ ولی اگر توبه کردند و اصلاح شدند دست از آنها بدارید که خداوند توبهپذیر و مهربان است. چنانکه میبینیم، درآخر این آیه گفته شده است که کسی که مرتکب فحشاء بشود، اگر پشیمان شود و ازکردهاش توبه کند، یعنی تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب چنان عملی نگردد، نباید مجازات بشود. پیامبر اکرم دوماه پیش از وفاتش، درخطبهی حجه الوداع- که آخرین سخنرانی عمومی پیامبر است- مجازات زنان شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شوند را چنین مقرر کرد: أما بعد: أیها الناس، فإن لکم علی نسائکم حقاً، ولهن علیکم حقاً. لکم علیهن أن لا یوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، وعلیهن أن لا یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن تهجروهن فی المضاجع وتضربوهن ضربا غیر مبرح. فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف. ترجمه: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما برآنها آنست که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و برآنها است که مرتکب فحشای قابل اثبات نشوند؛ اگر شدند خداوند به شما اجازه داده است که بسترشان را ازخودتان دور کنید و بزنیدشان به نحوی که آسیب جسمی نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و پوشاکشان را طبق عرف دریافت دارند. این آخرین حکمی است که پیامبر دربارهی زنان شوهرداری که مرتکب زنا شوند صادر کرده است. پس ازاین سخنرانی، نزول وحی برای همیشه متوقف گردید؛ و دراینجا بود که آخرین آیهی قرآن نازل شده تأکید کرد که امروز دین اسلام به پایهی کمال رسیده است (الیَومِ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم). تنها حکمی که برای زن شوهردارِ مرتکب خطای منافی عفت دراین سخنرانی مقرر شده آنست که شوهرش باید به او فشار بیاورد تا دست از خطاکاری بردارد؟.3.-اگر زانی یا زانیه در سفر باشد و همسرش در دسترس نباشد حکمش چیست. 4-اگرزنای محصنه در خفا صورت گیرد و توبه کنند آیا نوع گناه بخشودنی است؟
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما . من سه سال پیش در سن شانزده سالگی مشرف به مکه مکرم شدم و با توجه به شناخت از خود و تاثیر حج توقع داشتم پس از بازگشت انسان مومن تری شوم ولی... نمیدانم بگم تاثیر محیط بود یا خودم مقصرم نمیدونم ولی متاسفانه نمازم یک خط در میان شد و دیگر خبری از آن سجاده مفصل نیست و از اون طرف خدا رو صد هزار مرتبه شکر همان سفر باعث شده قبل یا پس از انجام کاری به اشتباه خودم پی ببرم و چون من موقعیت کاری ام طوری است که وقت زیادی برای اینکه پا منبری کسی شم یا با بچه مومن ها باشم ندارم (من در بازار کامپیوتر رضا کار می کنم و بیش از صد ارباب رجوع داریم که تعداد قابل توجه آنها خانم های جوان هستند) و من نسبت به نوع برخورد آنها که خیلی اروپایی و به اصطلح به روز است نمیتونم عکس العمل نشان بدم (به خاطر یه خورده حرمتی که واسش دارم) و این موضوع باعث شده که نگاه اطرافیان نسبت به من عوض شود و نمیتونم به راحتی به کارم ادامه بدم و من هم باید مثل اونها شم. شما رو به خدای احد و واحد قسم میدم به من کمک کنید . منی که میخوام از شر ارتباط با دختر رها شم باید چی کار کنم .مگه نمیگن دست زدن به نا محرم گناه کبیره است و پس چرا من نمیخوام مرتکب گناه شم باید هم رنگ جماعت شم . از شما خیلی ممنون هستم و خیلی خوشحال میشوم که به من جواب بدهید و به یک جوان نوزده ساله که پاش لغزیده ولی یک ته دلی معتقد است کمک کنید اگر هم نمی توانید جواب مفصل دهید شما در هر جای تهران که منبر داشته باشید به من این اجازه را بدهید که پا منبری شما شوم. با کمال تشکر پیمان زاهدی
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )
- [سایر] حاج آقا سلام خیلی به کمک نیازمندم. الان که دارم متن را می نویسم از گریه دارم خفه می شوم.بعد از خدا تنها کسی که فکر کنم می توانم باهاش درد دل کنم شمائید . شما را خدا پاسخ دهید به کمکتان نیازمندم.من و شوهرم حدود 16 سال است که زندگی مشترک داریم و سه فرزند (پسرها 14 سال و 9 و دختر 6)داریم. هر از گاهی مشکلاتی داشته و گهگاه بحث خیلی بالا هم گرفته ولی همیشه به نوعی حل شده با گذشت طرفین. (رویهم رفته زندگی خوبی داریم.)ولی اینبار نمی دانم چه کنم .او 9سال است که در دانشگاه تدریس می کند . با دانشجو ها رابطه دوستانه ای دارد که هیچوقت ایجاد مشکل نکرد تا اینکه حدود یکماه پیش از مشکلات خانوادگی یکی از دوستانش که می گفت ، وقتی از او پرسیدم ما که این مشکل را نداریم کمی دو پهلو صحبت کرد و من را مشکوک کرد .هر از گاهی با شوخی می گفت یکی از دانشجویانم می خواهد تو را ببیند و به خانه ما بیاید.من مخالفت کردم . ده روز پیش یک شب ساعت یازده ونیم همان دانشجوی دختر به موبایل تماس گرفت تا درباره درس سوال کند. کمی بیشتر مشکوک شدم، وقتی با همسرم صحبت کردم گفت چون وی پدرش را از دست داده و درسخوان است به او بیشتر محبت کرده ام.یکبار از روی تصادف گوشی که زنگ پیام زد من نگاهی انداختم و چون همان شماره (اسم)را دیدم با همسرم صحبت کردم مجدد گفت شما خیالاتی شده ای و هیچ موردی نیست .رابطه مان خوب شد تا دیروز که از روی کنجکاوی بعد از اینکه چند پیام را پاک کرد گوشی را چک کردم و چند پیام با اسم کوچک آن خانم و اینکه دیگه به من استاد خطاب نکن و شما خودت گلی دیدم.غیر مستقیم از همسرم خواستم تا برایم صادقانه بگوید اگر احساسی به کسی دارد یا تماسی با کسی دارد و وی چند بار انکار کرد و تا گفتم پس مشکلی نیست که پیامهایت را ببینم گفت این که تو کار مرا چک کنی خیانت است .تمام دیشب را نتوانستم بخوابم هر چه دعا و نیایش می دانستم در شب زنده داری ام بکار بستم. دو بار همسرم به سراغم آمد و گفت هیچی نیست به هر حال من مرد هستم و حتی امامهای ما چند زن داشته اند پس این طبیعی است که کمی توجه به او داشته است.ولی فقط در حد مسائل درسی با کمی صمیمیت است چون وی پدر ندارد. ولی من نمی توانم باور کنم راست می گوید . به او گفتم با بچه ها از او جدا زندگی خواهم کرد . ولی نمی دانم واقعا چه کنم.اعتمادم به وی خدشه دار شده و احساس حماقت می کنم. چون خودم فکر می کنم همیشه تلاش کرده ام که هیچی در رابطه مان کم نگذارم.شما را خدا مرا راهنمائی کنید.
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند
- [سایر] سلام علیکم ، احتراما\" اینجانب مردی میانسال هستم که حدود 20 سال پیش ازدواج و سه فرزند دخترو پسر دارم مشکل من مربوط به رفتار همسرم میباشد من ازهمان اوایل زندگی همراهی و همدلی از او در مورد کمک به مشکلاتم نمی دیدم وحتی اوقاتی که بعلت فشار عصبی حتی حال خوردن نهار نداشتم و اول در اتاق خواب کمی استراحت و سپس غذا می خوردم بجای دلداری و روی خوش از من فاصله می گرفت و بارها در مورد قضاوتهایش به او میگفتم که فقط خودت را می بینی وبه فکر خودت هستی وهر کاری را از منظر خوشامد خودت تفسیر و موافقت یا مخالفت میکنی ولی وی اهمیتی نمیداد از رفتارهای غلط وی در مواقعی بود که همراه من به بازار یا جایی میرفتیم هی میگفت که تو چشم چرانی میکنی و با عکس العمل های غلطش مرا غیر مستقیم به اینکار حریص می کرد و زمانی به خودم آمدم دیدم که واقعا\" به این عادت زشت آلوده شده ام . او همیشه سعی داشته خودش را بین من وبچه ها قرار دهد و هر وقت با آنها صحبت میکنم زودتر از آنها به من جواب دهد و من دلیل این کارها را چندی قبل و پس از گلایه ازهمسرم به یکی از برادرانش ( که در سفرعید اعصابم را خرد کرده بود ) از صحبت بین آنها متوجه شدم که خانواده ایشان زن سالاری بوده و رفتار همسرم در همین راستا و مشابه با آن است ( رفتاری که موجب دق کردن پدرشان واز هم پاشیدن خانواده شان شد ) و عبوس بودنش را که موروثی وکاری منفی است به اوگوشزد کرد وبا اشاره به وضع فعلی مادرش او را نصیحت میکرد تا کاری نکند با این رفتارش به مکافات دچار شود . من کارمند یک شرکت هستم و بعضی مواقع با فشار کار پر مسئولیتم دچارحالت استرس و عصبی میشوم ولی چون هدف من راحتی خانواده است و به لطف خداهم از نظر مالی توانسته ام خانواده ام را تأمین کنم با مشکلات مختلف می سازم و هیچ وقت هم نخواسته ام با انتقال مشکلات بیرون ازخانه آنها را نگران نمایم ولی نتیجه طوری شده بود من که عادت به بیرون رفتن غیر ضروری از خانه و دوست بازی ندارم برای رفتن به خرید چیزی یا موقع برگشتن از شرکت یا بازار به هر علتی تأخیر میکردم باید توضیح میدادم . این دمل وقتی سرباز کرد که من درتماس تلفنی شبانه ام با یکی از همکارانم در درب منزل به او گفتم : جانم ،(البته به این نوع خطاب عادت دارم و خودش هم میداند) که همسرم با شنیدن آن داد و هوار براه انداخت و خطاب به بچه ها فریاد می کشید که دیدید من درست می گفتم و او با زنان هرزه رابطه دارد و بی توجه به این که من گوشی را در اختیارش گذاشتم و گفتم بیا خودت زنگ بزن و از فلانی بپرس که تو بودی ؟ چرا اینوقت شب زنگ زدی ؟ تا ببینی راست میگویم یا نه ، ولی بجای اینکار آنقدر به من و خانواده ام فحاشی کرد که خسته شد وبه یک تماس تلفنی هم اشاره کرد که بله انوقت به من گفت تو با هرزه هاارتباط داری . فردای آن به محل کارم آمد وبا وقاحت کشوهای میزم و فایل های کامپیوتر را بازرسی کرد و به تلفن ارباب رجوع جواب میداد تا شاید بهانه و مدرکی برای توجیه حرفها وفحاشیهایش پیدا کند و من هیچ نگفتم فقط از همکارم خواستم اتاق را ترک کند و به او هم گفتم که اگر تمام شد برویم خانه . او در این مدت پسرم را وادار به خبرچینی از من کرده و میکند و بعضی مواقع حتی حین مکالمه با موبایل کنارم می آمد به صدای طرف مقابل گوش میکرد که زن است یا مخاطبم همان است که می گویم . من اهل فسق وفجور نیستم و دوستان و فامیل های هر دو ما این را بارها اظهار کرده اند وحتی وقتی که من با برادربزرگش در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردم خانواده اش میگفت که ما از تو مطمئن هستیم و زندگی شما را چشم زده اند و آن برادر دیگرش را ( که قبلا\" او را نصیحت کرده بود ) برای حل مشکل فرستادند و او که همراه یکی دیگر از اقوامشان به خانه ما آمده بود از حرفها و طرز فکرهمسرم جدا\" ناراحت شده بودند و من همچنین به ایشان گفتم که اگر روزی احساس نیاز کنم دنبال گناه نمیرم و همسر جدیدی اختیار میکنم که خلاف شرع هم نیست ومطمئن باشید دنبال خلاف وگناه نمیروم وبشماهم اطلاع می دهم . او دراین مدت که بطور متناوب و چند روز یکبار بگو مگو داشته ایم بارها گفته کاری میکنم تا دق کنی . در این مدت چند ماهه او اصرار دارد که تو ارتباط نامشروع با دیگران داری یا مثلا\" با هم اتاقیت در شرکت با هم اینکاره هستید یا با فلان دوستت که آن روز به جایی رفتی برای کار خلاف بوده و چون میداند من در زندگی ام اهل قسم نیستم بارها از من خواسته که اگر اینطور نیست به قرآن قسم بخور یا وقتی خانواده را به مشهد بردم تا حال و هوایشان عوض شود آنجا اصرار شدید داشت باید برویم حرم و تو قسم بخوری ومن فقط حرفم این بوده که تو این ادعا ها کردی و به من و خیلی ها تهمت و بهتان زده ای اگرمطمئن هستی خودت قسم بخور . از او خواسته ام پیش یک روا نشناس خانواده برود ولی میگوید من از خودم مطمئنم تو برو تا سال شوی ، در نهایت هم که به هیچکاری جز اعتراف من به فسق و زنا و گناه راضی نمی شود به خودش و برادرانش گفته ام : مگر من آدم خلافکار و اهل گناه و هوسران نیستم ؟ در اینصورت اصلا\" شایسته زندگی با انسان صالحی مثل تو نیستم پس طلاق بگیر ، آنوقت هم می گوید این زندگی و خانواده که وجود دارد مال من است اگر تو ناراحتی برو خوش آمدی . من در این موقعیت مانده ام چون علاوه بر ما سه فرزند ما ناراحتند نمی دانم که چکارکنم اقدام به دادخواست طلاق کنم ؟گاهی هم بخودم میگویم برای اینکه ادعاهای همسرم دروغ نشود و ( یا شاید انتقام ) بروم دنبال زندگی جدید و بی خیال اینها بشوم و می بینم آنهم دردسرهای خودش را دارد . او به برنامه ها و سخنرانی شما در تلویزیون نگاه میکند حالا از شما می خواهم راهنمایی بفرمایید . با نهایت احترام و التماس دعا - عبدی