سلام/ ریا یک مسئله قلبی و درونی است و احتمالی و شایدی و این ها هم نیست تحققش به قصد و نیّتِ واضح و روشن و جدی تو برمی گرده، نه برداشت دیگران یا احتمالِ برداشت دیگران از نیّت تو برای انجام یک عبادت. به این حرفها توجه نکن. این حالات درست است که وسوسه است ولی اختلال وسواس نیست. با این وسوسه مخالفت و لجبازی کن. یعنی نمازمستحبی ات را بخوان و ... پیام های شما خیلی زیاد است؛ شاید از نیمه آبان امسال تا الان حدودا 300 پیام ارسال کردید این هم وسواس نیست بلکه این به شرایط عاطفی خانوادگی شما برمی گردد. تو تمام تلاشت را برای دیده شدن انجام می دهی؛ در مدرسه، در مسابقات، در برنامه های اجتماعی مدرسه وووو که این ها هم اصلا ریا نیست. ((این حرفها گوشه و کنایه نیست! که به خدا پناه می برم از گوشه و کنایه و نیشدار حرف زدن)) ازین پس رابطه ی عاطفی و مهربانی و توجه ات را به پدر و مادرت بیشتر و بهتر کن. و کم کم به عادی تر شدن شرایطت کمک کن.
سلام آقای مرادی مدتی هست که مبتلا به بیماری وسواس اونم از نوع ریا گرفتم یعنی هیچی نمیگم که مبادا یدفعه ریا بشه،کاری نمیکنم که نکنه ریا بشه،حتی وقتی یه نماز مستحبی قرآنی چیزی میخونم اونقدر میترسم ریا بشه که نمیفهمم چی دارم میخونم.لطفا کمکم کنید.
سلام/ ریا یک مسئله قلبی و درونی است و احتمالی و شایدی و این ها هم نیست تحققش به قصد و نیّتِ واضح و روشن و جدی تو برمی گرده، نه برداشت دیگران یا احتمالِ برداشت دیگران از نیّت تو برای انجام یک عبادت. به این حرفها توجه نکن. این حالات درست است که وسوسه است ولی اختلال وسواس نیست. با این وسوسه مخالفت و لجبازی کن. یعنی نمازمستحبی ات را بخوان و ...
پیام های شما خیلی زیاد است؛ شاید از نیمه آبان امسال تا الان حدودا 300 پیام ارسال کردید این هم وسواس نیست بلکه این به شرایط عاطفی خانوادگی شما برمی گردد. تو تمام تلاشت را برای دیده شدن انجام می دهی؛ در مدرسه، در مسابقات، در برنامه های اجتماعی مدرسه وووو که این ها هم اصلا ریا نیست.
((این حرفها گوشه و کنایه نیست! که به خدا پناه می برم از گوشه و کنایه و نیشدار حرف زدن))
ازین پس رابطه ی عاطفی و مهربانی و توجه ات را به پدر و مادرت بیشتر و بهتر کن. و کم کم به عادی تر شدن شرایطت کمک کن.
- [سایر] سلا آقای مرادی اول از همه بگم خیلی دوستون داریم . و اما بعد تو رو خدا آقای مرادی کمک کنین . من 24 سالمه ، تمام شرایط اولیه ازدواج دارم به جز سربازی که اونم میخام تکلیفشو روشن کنم . اما مشکل اصلی اینه که می ترسم برم خواستگاری . میترسم از اینکه قراره با چه دختری ازدواج کنم .نکنه ازم چیزیو پنهون کنه همین اول کار نکنه نکنه هزار تا فکر . تو رو خدا کمک کنین .من به کمک احتیاج دارم . البته یکی از دلایلشو میدونم اونم دوستام تو دانشگاه هستند که بعضی وقتا یه چیزایی از ازدواج و خانما تعریف میکنن. انگاری منو بدبین کردن .کمکم کنین. من پیامارو خوندم . اون کتاب 1001 پرسشم خوندم و چند تا کتاب دیگه . ترس دارم .این آمارای وحشتناک چیه سازمان جوانان میده همه رو میترسونه . تو رو خدا کمک کنین .
- [سایر] سلام آقای مرادی خوب هستین؟ آقا یه چند تا سؤال داشتم از خدمتتون. آقای مرادی تو روزه گرفتن قی کردن غیر عمدی اشکالی نداره . من روزه بودم و مایعی به حلقم رسید و من قورتش دادم. تو روزایی که روزم، زیادی حساس می شم که نکنه روزم باطل بشه الان نمی دونم چی کار کنم. من عمدأ واسه باطل شدن روزه قورت ندادم. البته اینم بگم که دهنم پر نشده بود ولی یه جورایی مزه ش رو حس کردم. یه سؤال دیگه این که شک تو باطل شدن روزه باطله دیگه؟ بعدش یه سؤال دیگه هم این که من نذر داشتم که اگه خونمونو عوض کردیم من روزه بگیرم ولی یادم نیست که چند روز بود 1 یا 2 روز؟ همین طور یادم نیست گفتم روز اسباب کشی می گیرو یا روز بعدش؟ حالا اینم بگم که من اون دعای خاص نذر رو نخونده بودم می شه نذرمو عوضش کنم؟ آقای مرادی لطفأ حتمأ جئاب بدین
- [سایر] سلام خسته نباشید اسمم زهراس و 24 سالمه. تک دخترم و فرزند وسط و دو برادر دارم .دانشجوی کارشناسی علوم کامپیوتر پیام نورم. بعد 5 سال درس خوندن و تلاش هیچی نصیبم نشده و هنوز درسم تموم نشده. تا این سن هنوز هیچ کاری نکردم هیچ قدمی برنداشتم برای زندگیم. حسابی احساس بیهوده بودن میکنم. نه کاری نه هنری نه مدرکی... حسابی خالی و پوچم معنی زندگیمو نمیفهمم فقط روز و شبا رو رد میکنم. دوستای زیادی ندارم راستش اصلا حوصله دوستامم ندارم . نمیدونم باید با این همه احساس بیهودگی و پوچی چیکار کنم؟ راستش من شعر میگم تازگیا با یه شاعر اشنا شدم و اون گفت که بچسبم به شعر گفتن و اونم کمکم میکنه تا به قول خودش سری و سرا بشم ولی اصلا نمیتونم ... شایدم نمیخوام ... خیلی گنگ و گیجم نمدونم چرا برای هر چی تلاش میکنم نتیجه معکوس میده ... تصمیم گرفتم دیگه تلاش نکنم دیگه خودمو به اب و اتیش نزنم و فقط بذارم عمرم بگذره :( کمکم میکنید؟
- [سایر] سلام اقای مرادی من خیلی شما رو قبول دارم یه خواب عجیبم وقتی تابستان مشهد بودم از شما دیدم به خورده هم ترسیدم بماند من خیلی خیلی سردر گم شدم خیلی می دونین به هر چی که می خوام ومی خواستم نرسیدم مخصوصا دانشگاه کاردانی قبول شدم و حالا هم هیچی یه بچه در سخون بی خاصیت مایه عبرت من عاشق کتاب خوندنم ولی حالا دیگه دارم کاملا دیوانه میشم شبا از خواب می پرم وبی خواب می شم دختر خوبی بودم ولی حالا به خدا هم شک کردم به مردن فکر میکنم یه ادم 22 ساله که داره دیوونه می شه وخیلی هم تا حالا به خودش با هزار فوت و فن البته کاملا مثبت سعی کرده کمک کنه حالا باید چیکار کنه امیدوارم بفهمید چون نمی دونم چی وچه جوری توضیح بدم کمکم کنین نمی خوام متلاشی بشم ولی دارم می شم دارم از تو منفجر می شم کمک همین!!!
- [سایر] سلام آقای مرادی.یک بار از شما سوال پرسیدم کمکم کردین امیدوارم این بارهم بتونید بهم کمک کنید.من یک دوستی دارم که اعتقادات اشتباهی در مورد خدا داره.اون میگه همه وجودم از خداست اما خدا عادل نیست.اون میگه یه بچه ای که توی خانواده ی فقیر به دنیا میاد و بزرگ میشه چه گناهی کرده که یه همچین سرنوشتی داره. من در جوابش گفتم خدا داده هایش نعمت و نداده هایش حکمت هست. ولی فقط مسخره کرد و گفت اینو نگین چی بگین. میگه خدا جواب زحمتای ادمو نمیده.اقای مرادی یه چیزایی در مورد خدا که کمتر از کفر نیست. میگه وقتی فقر هست و طرف داره از گشنگی میمیره دیگه خدا چیه؟ کسی خدا رو عبادت نمیکنه. یه چیزه دیگه هم میگه در باره ی پدر مادرش این که اونا کسی نیستند که بخواد تو کار من دخالت کنن هر کاری بکنن وظیفشون هست. اون یه دختر لجبازو مغرور هست.بهش گفتم تو باید بری پیش یه مشاور مذهبی اونم گفت من نیازی به این چیزا ندارم چون فکر من از همه کامل تر هست و پاسخگوی همه ی سوالاتم هست پس نیازی به کسی ندارم نا گفته نمونه که گاهی اوقات جوابمو با شعرای رپ میداد. همین شعرای مسخره ای که این روزا مد شده فقط از نا امیدی میگه. اون هیچ وقت آرامش وجودی نداره اینو خودش به من گفته.ولی نمیخواد قبول کنه که این اضطراب همیشگی اش ناشی از این هست که خدا رو نداره. آقای مرادی من بهش چی بگم که قانع بشه وخواهش میکنم یه تعریف از عدل خدا بگید برام تا بهش بگم. کمکم کنید.
- [سایر] سلام آقای مرادی ، یک پیام براتون فرستادم ولی تا حالا هیچ جوابی از شما برام داده نشده نمیدونم من اشتباه می کنم یا اصلا نیست . هر بار که پیاممو ارسال می کنم یک پیغام مبنی بر ذخیره شدن پیامم بر روی صفحه ظاهر میشه اما بعد هر چی جستجو می کنم هیچکدام از پیام هامو پیدا نمیکنم . واقعا موندم نکنه شما هم پیام ها رو دستچین میکنید . اگر واقعا جوابی برای سوالی که در اولین پیامم مطرح کردم ندارین حداقل جرئتشو داشته باشین و بگین نمیدونین نه اینکه اینطوری [... توهین] که هر روز با یه عالمه امید و آرزو سر به سایت شما بزنه و هیچ وقت هیچ چیز پیدا نکنه . امیدوارم پیاممو پیدا کنین و اگر هم نکردین حداقل ازم بخواین دوباره براتون بفرستمش . من احترام زیادی برای شما قائلم و دلم نمیخواد به شما و سایت شما هم مثل خیلی از سایت های فیلتری نگاه کنم. باز هم از صحبت ها و راهنمایی های زیباتون ممنونم . امیدوارم همیشه موفق باشین .
- [سایر] سلام حاج آقای مرادی برای اولین بار که به شما پیام میدم . شاید همیشه فکر می کردم که چه کار مسخره ای که آدم مشکلاتشو به دیگران بگه اونم توی سایت که همه ببینن ولی حالا می فهمم که وقتی آدم از یه مشکلی رنج می بره و کسی تو این دنیا نیست که باهاش حرف بزنه ، اونوقت به دیگران متوسل میشه . مثل من که یه مشکلی برام پیش اومده و کمک می خوام . من توی شرکتی کار می کنم ، یه آقایی به بنده پیشنهاد ازدواج داد ولی من به خاطر اینکه از قیافش خوشم نمی یاد ، پیشنهادشو رد کردم . اما حالا احساس گناه می کنم که نکنه احساس سرخوردگی بهش دست بده . می خوام باهاش برخوردی در محیط کار نداشته باشم ولی نمیشه . چی کار کنم ؟
- [سایر] سلام اقای مرادی چند بار براتون پیام گذاشتم اما میدونم که سرتون شلوغه برای همین دوباره مزاحم شدم. من واقعا به کمک شما نیاز دارم. می خوام این بار مشکلاتمو شماره گذاری کنم. 1-من به زور پدرم به عقد و ازدواج پسری در اومدم که اون عاشقانه من رو دوست داره ولی من واقعا نسبت بهش بی حسم. مادرم گفت اشکال نداره عشق بعد از ازدواج میاد اما اصلا نیومد سراغ من بلکه رفته سراغ همسرم که هر روز از روزه قبل عاشق تره و من یه مجسمه ی یخی. 2-به مشاور مراجعه کردم اونم حرفه مادرم رو زد (صبر کن بلاخره عاشق میشی) 3-این از همه بدتره. من در دانشگاه با پسری اشنا شدم که میخواست به خواستگاری من بیاد اما من بهش گفتم که نمیتونه چون پدرم مخالفت میکنه و کس دیگه ای رو برام در نظر داره. تا این که من ازدواج کردم و از اون به بعد اون یه جورایی همش مریض شد و خانوادش من رو مقصر میدونن که پسرشون اینجوری شده و همش بهم حس عذاب وجدان میدن. حتی الان. بهم زنگ هم میزنن. اقای مرادی من با این دو تا حس چی کار کنم؟ بی حسی به همسرم و عذاب وجدان از مریضیه پسره. من میترسم اقای مرادی. اقای مرادی یعنی من واقعا مقصرم؟
- [سایر] سلام من همیشه به سایت شما زیاد سر میزنم سوالم مثل سوال خودم زیاد دیدم ولی مثل خیلی ها فکر میکنم مورد من فرق داره .من دختر 19 ساله ای هستم که از 3 سال پیش با یک پسری که الان 21 سالشه اشنا شدم (با چت) من از مشهد اون از یزد تا الانم 2 بارم حضوری هم دیدیم. مهر سال پیش بود که من می خواستم تموم کنم برم که اون گفت من به قصد ازدواج با تو اشنا شدم... دیگه نمیدونم چی شد که موندم تا الان. ما هر دو تامون بچه های مثبتی بودیم بزرگترین خلافمون چت بود متاسفانه کاش نبود که به اینجا برسیم .اون الان سال اول دانشگاه مهندسی سربازیم نرفته. منم واسه کنکور میخونم .خانواده هر 2 تامونم با این روشا مخالفن شدید خبرم ندارن. منم خواستگارایی که دارم شرایطشون با این پسر قابل مقایسه نیست خیلی بهتر از این هستن. اون الان یه وابستگی خیلی زیادی به من پیدا کرده اگه یه روز با من صحبت نکنه دیونه میشه بعضی روزا 100 اس ام اس بیشتر به هم میزنیم من اونقدری که دوستم داره دوسش ندارم شاید به بودنش عادت کردم . دیگه من الان حرف اینکه نباشم جرات ندارم بگم. اون تا چند سال دیگه شرایط ازدواج نداره من می ترسم الان جدا بشم اون یه بلایی سر خودش بیاره یا اینکه یه کار عجولانه کنه بیاد خواستگاری ابرمونو ببره . کمکم کنید بگید چی کار کنم؟ اقای مرادی خیلی ذهنم درگیر شده ؟ یه راه حل عملی به من بگید
- [سایر] سلام آقای مرادی خسته نباشید من پسری هستم 21 ساله الان سال سوم یک رشته مهندسی میخونم یه مشکلی داشتم لطفا ...خصوصی ... درمونده شدم دلم مرده آرزوی مرگ میکنم... دیگه نمیدونم چیکار کنم خودم مرگ رو بهترین دوا واسش میدونم مگه چی میخواد بشه فوقش یه چند وقت جهنم واسه ی کارام باشم که میدونم از هر لحظه عذابش لذت میبرم چون با اون عذاب خدا منو میبخشه پس خوبه اما اما یه جون به سن من چطور میمیره مجبورم تحمل کنم این جهنمو که خودم ساختم دیگه دیگه دارم از غصه میمیرم عصبی شدم به هر بهانه ای دعوا رامیندازم میترسم عاقبت کلا از راه بدر شم نمیدونم تا کی این وضعیتو تحمل میکنم این مشکل من بود آقای مرادی نمیدونم راهی مونده که نرفته باشم اصلا کسی میشه مثل من تودنیا بدبخت باشه نمیدونم این آرزوی مرگ که بعضی وقتا میکنم کفره یا نه؟؟ راهی هست واسه من اگه هست منو راهنمایی کنید لطف کنید شعار ندین من واقعا همه راهها رو رفتم ولی نمیدونم چرا موفق نشدم و الان به این روز افتادم دیگه از این ماراتون دهشتناک خسته شدم این همه سال دیگه هیچ انرژی واسم نزاشته بعلاوه دیگه راهی نمونده .. خواهش میکنم اگه شما راه دیگه ای رو سراغ دارین منو در جریان بزارین ((تو سایت بزنید)) امیدم به خدا . خدا کمکت کنه یا حق