سلام اقای مرادی چند بار براتون پیام گذاشتم اما میدونم که سرتون شلوغه برای همین دوباره مزاحم شدم. من واقعا به کمک شما نیاز دارم. می خوام این بار مشکلاتمو شماره گذاری کنم. 1-من به زور پدرم به عقد و ازدواج پسری در اومدم که اون عاشقانه من رو دوست داره ولی من واقعا نسبت بهش بی حسم. مادرم گفت اشکال نداره عشق بعد از ازدواج میاد اما اصلا نیومد سراغ من بلکه رفته سراغ همسرم که هر روز از روزه قبل عاشق تره و من یه مجسمه ی یخی. 2-به مشاور مراجعه کردم اونم حرفه مادرم رو زد (صبر کن بلاخره عاشق میشی) 3-این از همه بدتره. من در دانشگاه با پسری اشنا شدم که میخواست به خواستگاری من بیاد اما من بهش گفتم که نمیتونه چون پدرم مخالفت میکنه و کس دیگه ای رو برام در نظر داره. تا این که من ازدواج کردم و از اون به بعد اون یه جورایی همش مریض شد و خانوادش من رو مقصر میدونن که پسرشون اینجوری شده و همش بهم حس عذاب وجدان میدن. حتی الان. بهم زنگ هم میزنن. اقای مرادی من با این دو تا حس چی کار کنم؟ بی حسی به همسرم و عذاب وجدان از مریضیه پسره. من میترسم اقای مرادی. اقای مرادی یعنی من واقعا مقصرم؟
سلام/ ای کاش قبل از اتخاذ تصمیم به مشاور مراجعه می کردید ،باهم بیشتر صحبت می کردید و خانواده با احترام به اختیار شما شما را در گرفتن تصمیم عاقلانه کمک می کردند. در مورد آن پسر هم نگران نباشید . او باید بداند نباید به حریم یک زندگی وارد شود و اگر از درک این موضوع و موقعیت ناتوان است مطمئنا توانایی مقابله با سختی های دیگر زندگی را نیز ندارد. هیچ گناهی در مورد بیماری و ناراحتی ایشان متوجه شما نیست . اما امروز  شما متعهد به یک پیمان مقدس هستید و پیمان شکنی حتی در حد اندیشه و فکر - بویژه در مقوله ازدواج - خیانت و گناه است . چون شما ضعف و نکته منفی از همسرتان ذکر نکردید پس کار دشوار نیست و گسترش و تکثیر زمینه های "کارهای مشترک" "تفاهم" و "تعامل" موجب تقویت علاقه می شود. و مراجعه به مشاور برای فراگیری تکنیک های ارتباط موثر و.. بسیار مفید است. به خوبی های همسرتان بیشتر فکر کنید . به محبت های او پاسخ مناسب بدهید تا به مرور گرمای محبت و عشق وجود شما را نیز فرا بگیرد و کانون زندگیتان را پر حرارت کند .
عنوان سوال:

سلام اقای مرادی چند بار براتون پیام گذاشتم اما میدونم که سرتون شلوغه برای همین دوباره مزاحم شدم. من واقعا به کمک شما نیاز دارم. می خوام این بار مشکلاتمو شماره گذاری کنم. 1-من به زور پدرم به عقد و ازدواج پسری در اومدم که اون عاشقانه من رو دوست داره ولی من واقعا نسبت بهش بی حسم. مادرم گفت اشکال نداره عشق بعد از ازدواج میاد اما اصلا نیومد سراغ من بلکه رفته سراغ همسرم که هر روز از روزه قبل عاشق تره و من یه مجسمه ی یخی. 2-به مشاور مراجعه کردم اونم حرفه مادرم رو زد (صبر کن بلاخره عاشق میشی) 3-این از همه بدتره. من در دانشگاه با پسری اشنا شدم که میخواست به خواستگاری من بیاد اما من بهش گفتم که نمیتونه چون پدرم مخالفت میکنه و کس دیگه ای رو برام در نظر داره. تا این که من ازدواج کردم و از اون به بعد اون یه جورایی همش مریض شد و خانوادش من رو مقصر میدونن که پسرشون اینجوری شده و همش بهم حس عذاب وجدان میدن. حتی الان. بهم زنگ هم میزنن. اقای مرادی من با این دو تا حس چی کار کنم؟ بی حسی به همسرم و عذاب وجدان از مریضیه پسره. من میترسم اقای مرادی. اقای مرادی یعنی من واقعا مقصرم؟


پاسخ:

سلام/ ای کاش قبل از اتخاذ تصمیم به مشاور مراجعه می کردید ،باهم بیشتر صحبت می کردید و خانواده با احترام به اختیار شما شما را در گرفتن تصمیم عاقلانه کمک می کردند.
در مورد آن پسر هم نگران نباشید . او باید بداند نباید به حریم یک زندگی وارد شود و اگر از درک این موضوع و موقعیت ناتوان است مطمئنا توانایی مقابله با سختی های دیگر زندگی را نیز ندارد.
هیچ گناهی در مورد بیماری و ناراحتی ایشان متوجه شما نیست .

اما امروز

 شما متعهد به یک پیمان مقدس هستید و پیمان شکنی حتی در حد اندیشه و فکر - بویژه در مقوله ازدواج - خیانت و گناه است .
چون شما ضعف و نکته منفی از همسرتان ذکر نکردید پس کار دشوار نیست و گسترش و تکثیر زمینه های "کارهای مشترک" "تفاهم" و "تعامل" موجب تقویت علاقه می شود. و مراجعه به مشاور برای فراگیری تکنیک های ارتباط موثر و.. بسیار مفید است.
به خوبی های همسرتان بیشتر فکر کنید . به محبت های او پاسخ مناسب بدهید تا به مرور گرمای محبت و عشق وجود شما را نیز فرا بگیرد و کانون زندگیتان را پر حرارت کند .





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین