سلام من وقتی چشمامو میبندم و بچگیمو به خاطر میارم... 1-دعوای وحشتناک مامان و بابامو میبینم 2-کتک خوردن و بیرون انداختنم رو 3-و بدتر از اون روابط...مامان و بابامو که اونموقع نمیدونستم چیه! تا 17 سالگی غرق گناه بودم...ولی خدا خواست توبه کردم و الان بابام مسخرم میکنه که:بچه بسیجی!! از گذشتم پشیمونم و از بچگی همیشه با خودم میگفتم: من این بلا رو سر بچه ام نمی یارم. یه چیزی بگید دلم آروم شه!!
سلام/ حتما می تونی تلخی اون روزها را فراموش کنی و حتما می تونی از این پس سالم و شاد زندگی کنی و مادر موفقی شوی. گام اول را بردار و حتی در ذهنت والدینت را سرزنش نکن. آنها را ببخش تا گام های بعدی...
عنوان سوال:

سلام من وقتی چشمامو میبندم و بچگیمو به خاطر میارم... 1-دعوای وحشتناک مامان و بابامو میبینم 2-کتک خوردن و بیرون انداختنم رو 3-و بدتر از اون روابط...مامان و بابامو که اونموقع نمیدونستم چیه! تا 17 سالگی غرق گناه بودم...ولی خدا خواست توبه کردم و الان بابام مسخرم میکنه که:بچه بسیجی!! از گذشتم پشیمونم و از بچگی همیشه با خودم میگفتم: من این بلا رو سر بچه ام نمی یارم. یه چیزی بگید دلم آروم شه!!


پاسخ:

سلام/ حتما می تونی تلخی اون روزها را فراموش کنی و حتما می تونی از این پس سالم و شاد زندگی کنی و مادر موفقی شوی. گام اول را بردار و حتی در ذهنت والدینت را سرزنش نکن. آنها را ببخش تا گام های بعدی...





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین