منظور از دفع و ازاله مقامات و مراتب ائمه(ع)، توجه نکردن به لوازم و آثار جایگاه تکوینی و الاهی آنان و کنار گذاشتن[1] ائمه علیهم السلام از جایگاه اجتماعی شان است. توضیح این که ائمه(ع) دارای دو نوع مقام تکوینی و اجتماعی هستند؛ مقامات تکوینی همانند؛ واسطه فیض و پیدایش نعمت ها، مظاهر نور الاهی، کلید دار و معادن علوم، تنها و محکم ترین راه ارتباطی به سوی مقام قرب الاهی و ...بودن؛ اگرچه جعل و نصب این مقامات به دست ذات حق تعالی است و بشر همان گونه که توانایی نصب مقامات تکوینی را ندارد قادر بر سلب آن نیست؛ ولی لوازم این مقامات که همان مقامات اجتماعی است مانند ولایت و حاکمیت بر مردم و تفسیر و تشریح مبانی دینی و وحی برای مردم، قابل منع و جلوگیری است و دشمنان اهل بیت(ع) آنها را از این مقامات کنار زدند؛ چنانکه در دعایی از امام سجّاد(ع) آمده است: مقام خلافت و امامت را که طبق تقدیر، در تدبیر و فرمان تو بود این حق را به زور ربودند، حکم تو را مبدّل کردند، کتاب تو متروک گشته، فرائض دگرگون شده و سنت پیامبر(ص) متروک ماند.[2] امام باقر(ع) می فرماید که در هر عیدی حزن و اندوه اهل بیت تکرار می شود، زیرا حق آنان در دست دیگران است.[3] همان طور که امام صادق(ع) فرمودند که حکومت و سلطنت را خدا به ما داده بود، بنی امیّه از ما گرفتند.[4] در نتیجه باید گفت که گرچه تمام مقامات تکوینی و تشریعی ائمه(ع) به عنایت و تشریع ذات حق تعالی است، امّا غاصبان خلافت و وصایت نبی خاتم(ص) این حق الهی را محترم نشمردند و حقوق اجتماعی آنان که متفرع و منشعب از آن مقامات تکوینی و الاهی است از آنان ظالمانه غصب شده است، علاوه بر این که انواع اهانت ها، اذیت ها، شکنجه ها و قتل ها را نسبت به اهل بیت(ع) و پیروان آنان مرتکب شدند که همه اینها منافات با جایگاه الاهی ائمه(ع) دارد که در زیارت عاشورا از آن به معنای برکناری و دور کردن ائمه از مقاماتشان یاد شده است. [1] دفع و ازاله: گرچه در لغت در معانی زیادی به کار گرفته شدند، اما معنای مناسب مقام بحث ما، به معنای کنار زدن، دور کردن و مزاحمت ایجاد کردن می باشد. فرهنگ جدید عربی _ فارسی ، ماده زال و دفع. [2] بحار، ج86، ص218. [3] علل الشرایع، ج2، ص 390. [4] . کافی، ج8، ص 266.
معنای ازاله و دفع مقامات ائمه(ع) که در زیارت عاشورا آمده (و لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها) چیست؟ مگر امامان از رتبه امامت و مقام ولایت دفع و ازاله شدند؟ با این که می دانیم که این مقامات قابل منع از طرف مردم نیست.
منظور از دفع و ازاله مقامات و مراتب ائمه(ع)، توجه نکردن به لوازم و آثار جایگاه تکوینی و الاهی آنان و کنار گذاشتن[1] ائمه علیهم السلام از جایگاه اجتماعی شان است. توضیح این که ائمه(ع) دارای دو نوع مقام تکوینی و اجتماعی هستند؛ مقامات تکوینی همانند؛ واسطه فیض و پیدایش نعمت ها، مظاهر نور الاهی، کلید دار و معادن علوم، تنها و محکم ترین راه ارتباطی به سوی مقام قرب الاهی و ...بودن؛ اگرچه جعل و نصب این مقامات به دست ذات حق تعالی است و بشر همان گونه که توانایی نصب مقامات تکوینی را ندارد قادر بر سلب آن نیست؛ ولی لوازم این مقامات که همان مقامات اجتماعی است مانند ولایت و حاکمیت بر مردم و تفسیر و تشریح مبانی دینی و وحی برای مردم، قابل منع و جلوگیری است و دشمنان اهل بیت(ع) آنها را از این مقامات کنار زدند؛ چنانکه در دعایی از امام سجّاد(ع) آمده است: مقام خلافت و امامت را که طبق تقدیر، در تدبیر و فرمان تو بود این حق را به زور ربودند، حکم تو را مبدّل کردند، کتاب تو متروک گشته، فرائض دگرگون شده و سنت پیامبر(ص) متروک ماند.[2] امام باقر(ع) می فرماید که در هر عیدی حزن و اندوه اهل بیت تکرار می شود، زیرا حق آنان در دست دیگران است.[3] همان طور که امام صادق(ع) فرمودند که حکومت و سلطنت را خدا به ما داده بود، بنی امیّه از ما گرفتند.[4] در نتیجه باید گفت که گرچه تمام مقامات تکوینی و تشریعی ائمه(ع) به عنایت و تشریع ذات حق تعالی است، امّا غاصبان خلافت و وصایت نبی خاتم(ص) این حق الهی را محترم نشمردند و حقوق اجتماعی آنان که متفرع و منشعب از آن مقامات تکوینی و الاهی است از آنان ظالمانه غصب شده است، علاوه بر این که انواع اهانت ها، اذیت ها، شکنجه ها و قتل ها را نسبت به اهل بیت(ع) و پیروان آنان مرتکب شدند که همه اینها منافات با جایگاه الاهی ائمه(ع) دارد که در زیارت عاشورا از آن به معنای برکناری و دور کردن ائمه از مقاماتشان یاد شده است. [1] دفع و ازاله: گرچه در لغت در معانی زیادی به کار گرفته شدند، اما معنای مناسب مقام بحث ما، به معنای کنار زدن، دور کردن و مزاحمت ایجاد کردن می باشد. فرهنگ جدید عربی _ فارسی ، ماده زال و دفع. [2] بحار، ج86، ص218. [3] علل الشرایع، ج2، ص 390. [4] . کافی، ج8، ص 266.
- [سایر] در عبارت (و لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ وَ اَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها) مگر امامان از رتبه امامت و مقام ولایت دفع و ازاله شدند؟ این مقامات قابل منع نیست از طرف مردم؟
- [سایر] مقام محمود برای پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع) را به صورت مفصل، عرفانی و فلسفی برایم بیان کنید. و مقام محمود برای شیعیان به تبعیت از مقام محمود اهل بیت (ع) چیست؟ چنان که در زیارت عاشورا آمده است: "و اسئله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله" معنا و مراد حقیقی از اینها چیست؟
- [سایر] یکی از معانی و لوازم خاتمیت پایان تشریع و قانون گذاری الاهی توسط پیامبر (ص) است که با پایان یافتن پیامبری درهای آسمان بسته شد و دیگر در باب شریعت هیچ حکم یا احکامی نسخ یا وضع نخواهد شد. با توجه به جامعیت و کمال دین خاتم در قانون گذاری، اگر بعد از ختم نبوت قائل به تشریع و قانون گذاری شویم، چنین اعتقادی با خاتمیت همخوانی ندارد و لازمهاش این خواهد بود که دین در عصر پیامبر کامل نبوده و بعد از رحلت او به کمال رسیده است. صاحب این نظریه میگوید: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم (ص) کسانی در آیند و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد، در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند، عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ و ... . منتقد معتقد است، براساس مقاماتی که شیعیان برای پیشوایان خود در نظر میگیرند (ارتباط مستقیم با آسمان، عصمت، حجیت گفتار) بر آن اساس مقام تشریع به امامان (ع) واگذار میشود و آنان همانند پیامبر صاحب ولایت تشریعی میشوند و به¬سان پیامبر (ص) میتوانند بعضی از احکام و آموزههای دینی را بدون هیچ پیشنهای در کتاب و سنت نبوی وضع کنند. بنابراین، شیعیان با اعتقاد به ولایت ائمه (ع)عملا با خاتمیت در تعارض هستند.
- [سایر] چند روایت محدود (چهار یا پنچ) روایت به این مضمون وجود دارد که: حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بر سینه پیامبر (ص) بازی می کردند یا در برخی از روایات وارد شده است که در هنگام کودکی بر سینه پیامبر (ص) بول (ادرار) می کردند، یا درباره امام صادق (ع) چنین وارد شده است که زمان کودکی بعضی از پرندگان مانند پرستو را در صحن مسجد الحرام اذیت می کردند، به طوری که امام سجاد یا امام باقر (ع) ایشان را از این کار نهی می کردند. این دسته از روایات که دلالت بر افعال بچه گانه از طرف امامان معصوم (ع) در زمان طفولیت آنان دارد چگونه است؟ با این که در برخی دیگر از روایات مانند روایت امام رضا (ع) یا در برخی از آیات قرآن که از انبیا و زندگی آنان صحبت به میان آمده است؛ مانند حضرت عیسی، حضرت یحیی، حضرت یوسف و حضرت سلیمان آیاتی وارد شده است که چنین مطالبی در آن نیست. آیا رویاتی نداریم که در آن در ضمن شمردن علامات امام معصوم (ع) می فرماید: طهارت ولادت (حلال زاده بودن)، داشتن آثار فضل و کمال از کودکی، و اهل لهو و لعب نبودن. یا امیر المؤمنین (ع) در بیان این خصوصیات می فرمایند: ( امامی که شایسته مقام امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله این که از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوم باشد، لغزشی در فتوا نداشته باشد و جواب خطا ندهد و در نهایت سهو و نسیان نداشته و لهو و بازی در امور دنیا ندارد. همان طور که می دانیم بدرستی که برخی از امامان ما در کودکی به امامت رسیدند؛ از جمله امام جواد (ع) و حضرت حجت (عج) و ما هم در زیارت جامعه کبیره آنان را مورد خطاب قرار می دهیم که "او شما را بعلم خود برگزیده، و برای خزانه داری مخازن غیب خود پسندیده، و برای پاسداری سرّ خود انتخاب کرده، و بقدرت خود اختیار فرموده، و به هدایت خود عزیز ساخته، و به برهان خود اختصاص داده، و برای مشعل داری نور خود برگماشته، و به روح خود تأیید فرموده، و بخلافت شما در زمین خودش، رضایت داده، و شما را حجّت های خود بر خلق خویش و یاران دین و حافظان سرّ و خازنان علم، و ودیعت گاه حکمت، و مترجمان وحی، و ارکان توحید، و شاهدان بر خلق، و نشانههای راهنما برای بندگان، و نورافکنها در شهرها، و راهنمایان به صراط خود قرار داده است. او شما را از لغزش ها مصون داشته، و از دستبرد فتنهها ایمنی بخشیده، و از پلیدی ها پاک ساخته، و ناپاکی را از ساحت قدستان دور گردانده، و شما را بینهایت پاکیزه داشته، و از این رو، شما جلالش را عظیم داشتید، و شأنش را بزرگ ساختید، و کرمش را تمجید کردید، و ذکرش را دوام بخشیدید، و پیمانش را مؤکّد نمودید، و ..). امیدوارم به طور مفصل پاسخ دهید، چرا که این شبهه در میان شیعیان پخش شده و برخی که خودشان را به شیعه منسوب می کنند و مقام ائمه را در سطح یک مفتی یا مبلغ می دانند با تفسیر این روایات در صدد تقلیل مقام و شأن ائمه و امامان معصوم (ع) هستند. مجددا از شما می خواهم با دادن پاسخ دقیق و عمیق به این شبهه، آن را از اذهان شیعیان پاک کنید. با تشکر
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.