اگر مجردات تام معروض اعراض و دگرگونی ها قرار نمی گیرند پس چگونه است که جوهر بودن را به مجردات تام ممکن الوجود اطلاق می کنیم در حالیکه خدای متعال را که مجرد تام است از جوهر بودن کنار می دانیم؟ آیا اگر جوهر بودن را این گونه تعریف کنیم که : جوهر موجودی است که در موضوع نیست که شامل خدا هم می شود چه اشکالی پیش می آید؟
در تعریف جوهر گفته می شود ماهیه اذا وجدت فی الخارج وجدت لا فی موضوع حالا اعم است از اینکه اصلا موضوعی نداشته باشد یا اگر هم موضوعی دارد به آن نیاز مند نباشد. بنابراین مجردات تام هم جوهر هستند یعنی ماهیتی هستند که اذا وجدت فی الخارج وجدت لافی موضوع و اساساً جوهر بودن ملازم با معروض اعراض واقع شدن نیست.
عنوان سوال:

اگر مجردات تام معروض اعراض و دگرگونی ها قرار نمی گیرند پس چگونه است که جوهر بودن را به مجردات تام ممکن الوجود اطلاق می کنیم در حالیکه خدای متعال را که مجرد تام است از جوهر بودن کنار می دانیم؟ آیا اگر جوهر بودن را این گونه تعریف کنیم که : جوهر موجودی است که در موضوع نیست که شامل خدا هم می شود چه اشکالی پیش می آید؟


پاسخ:

در تعریف جوهر گفته می شود ماهیه اذا وجدت فی الخارج وجدت لا فی موضوع حالا اعم است از اینکه اصلا موضوعی نداشته باشد یا اگر هم موضوعی دارد به آن نیاز مند نباشد. بنابراین مجردات تام هم جوهر هستند یعنی ماهیتی هستند که اذا وجدت فی الخارج وجدت لافی موضوع و اساساً جوهر بودن ملازم با معروض اعراض واقع شدن نیست.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین