یک عارف صدیق در مقامی واقع شده است که هیچ وابستگی نسبت به تعلقات دنیوی ندارد و هرگونه منیّتی را کفر نسبت به خدا می داند بنابراین اگر برای هدایت مردم بخشی از مقامات عرفانی خود را بیان کند صرفا در راستای رسالتی است که نسبت به مردم دارد تا آنان را با حقیقت انسان و مقامات او و منزلتی که نزد خدا دارد آشنا کند و ایمان مردم را نسبت به غیب تقویت نماید. با توجه به دو اصل اصیل ذیل که از طرفی کتمان علم و معرفت در جایی که نیاز به آشکار کردن آن است جایز نیست و از طرف دیگر بیان مقامات عرفانی به قصد خود نمایی در شان عارف نمی باشد در این مورد باید گفت: این خود عارف راستین است که تشخیص می دهد تا چه حدی از این مطالب را باید بیان کند و تا چه حدی کتمان نماید و نمی توان در این مورد قضاوت نمود که بطور مطلق کدام رویه برحق است.
گاهی در بین عرفا دو گونه رفتار متفاوت می بینیم، مثلا بعضی از عرفا مقامات عرفانی خود را بازگو می کنند و از این مسئله باکی ندارند مانند محی الدین ابن عربی ؛ و بعضی از عرفا مقامات و حالات خود را پنهان کرده و حتی از انتشار آن توسط بقیه خود داری می کنند بالاخره کدام سیره و روش پسندیده و صحیح است و بر اساس سیره معصومین مورد قبول می باشد؟
یک عارف صدیق در مقامی واقع شده است که هیچ وابستگی نسبت به تعلقات دنیوی ندارد و هرگونه منیّتی را کفر نسبت به خدا می داند بنابراین اگر برای هدایت مردم بخشی از مقامات عرفانی خود را بیان کند صرفا در راستای رسالتی است که نسبت به مردم دارد تا آنان را با حقیقت انسان و مقامات او و منزلتی که نزد خدا دارد آشنا کند و ایمان مردم را نسبت به غیب تقویت نماید. با توجه به دو اصل اصیل ذیل که از طرفی کتمان علم و معرفت در جایی که نیاز به آشکار کردن آن است جایز نیست و از طرف دیگر بیان مقامات عرفانی به قصد خود نمایی در شان عارف نمی باشد در این مورد باید گفت: این خود عارف راستین است که تشخیص می دهد تا چه حدی از این مطالب را باید بیان کند و تا چه حدی کتمان نماید و نمی توان در این مورد قضاوت نمود که بطور مطلق کدام رویه برحق است.