در تعدادی از کتاب ها، مطالبی وجود دارد که تلاش شده با استفاده از آن، پیامبر (ص) و امام علی (ع) را انسانهایی خشن و بی رحم نشان دهند. یکی از این نقل ها که در فضای مجازی نیز شایع است، همین متنی است که در پرسش ذکر شده و ما آن را بررسی می کنیم: 1. این متن، در منابع تاریخی و روایی موثق ذکر نشده است. بنابر این دانستن این متن به عنوان روایت و عین واقعیت، امری دروغ و خلاف واقع است، و بنابر این که کتاب مذکور این متن را نقل کرده باشد، نیز نمی توان آن را قبول کرد؛ زیرا این کتاب، به هیچ وجه منبع دسته اول و قابل استنادی نیست و نمی توان به آن استناد کرد. 2. در متن این روایت تضادهایی وجود دارد که اعتبار متن را زیر سؤال می برد؛ زیرا وقتی که شاهرگ زده شود، دیگر رها کردن و شکنجه کردن بی معنا است؛ به دلیل این که یکی از راحت ترین و سریع ترین راه کشتن، قطع کردن شاهرگ است، از این رو در اسلام برای حلال کردن گوشت حیوان باید به طریق خاصی از جمله بریدن گلو که سبب قطع شدن شاهرگ است، آن را کشت. بنابر این، زدن شاهرگ با شکنجه کردن، همخوانی ندارد. همچنین با زدن شاهرگ، رها کردن نیز بی معنا است؛ زیرا با قطع شاهرگ، شخص لحظاتی بیشتر زنده نمی ماند، برخلاف کسی که شکمش پاره شده و مدت بسیاری طول می کشد تا بمیرد. لذا، الفاظ اغراقی "رهاکردن" و "شکنجه کردن" تعبیر صحیحی نیستند. 3. آنچه از این متن به دست می آید، این است که این تعابیر برای اغراق در شجاعت امام علی (ع) بوده که توسط نویسنده، استفاده شده است. حال بر فرض این که بگوییم این داستان واقعیت دارد، می توان حدس زد که اصل داستان این گونه بوده که علی (ع) در جنگ یا نبردی، با دشمن درگیر می شود و بنابر اقتضای جنگ، طرف مقابل را با شمشیر زده و در اثر این ضربت، شاهرگ طرف مقابل بریده می شود، سپس امام به ادامه نبرد می پردازد و آن شخص یا اشخاص، بعد از لحظاتی می میرند. در این داستان عمل امام مخالف اخلاق و رأفت انسانی نبوده و اقتضای جنگ نیز این عمل را می طلبد و تعابیر موجود در متن کتاب (بر فرض واقعیت داشتن) از ذهن نویسنده کتاب بوده که در مقام اغراق گفته شده و واقعیت خارجی ندارد. علاوه بر اینها، تعبیر "مرغان نیم بسمل" نیز اغراقی بودن متن را تأیید می کند.
آیا این مطلب موجود در کتاب امام علی (نوشته عبدالفتاح، ج 5، ص 27) که علی شاهرگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل، آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند، حقیقت دارد؟
در تعدادی از کتاب ها، مطالبی وجود دارد که تلاش شده با استفاده از آن، پیامبر (ص) و امام علی (ع) را انسانهایی خشن و بی رحم نشان دهند. یکی از این نقل ها که در فضای مجازی نیز شایع است، همین متنی است که در پرسش ذکر شده و ما آن را بررسی می کنیم: 1. این متن، در منابع تاریخی و روایی موثق ذکر نشده است. بنابر این دانستن این متن به عنوان روایت و عین واقعیت، امری دروغ و خلاف واقع است، و بنابر این که کتاب مذکور این متن را نقل کرده باشد، نیز نمی توان آن را قبول کرد؛ زیرا این کتاب، به هیچ وجه منبع دسته اول و قابل استنادی نیست و نمی توان به آن استناد کرد. 2. در متن این روایت تضادهایی وجود دارد که اعتبار متن را زیر سؤال می برد؛ زیرا وقتی که شاهرگ زده شود، دیگر رها کردن و شکنجه کردن بی معنا است؛ به دلیل این که یکی از راحت ترین و سریع ترین راه کشتن، قطع کردن شاهرگ است، از این رو در اسلام برای حلال کردن گوشت حیوان باید به طریق خاصی از جمله بریدن گلو که سبب قطع شدن شاهرگ است، آن را کشت. بنابر این، زدن شاهرگ با شکنجه کردن، همخوانی ندارد. همچنین با زدن شاهرگ، رها کردن نیز بی معنا است؛ زیرا با قطع شاهرگ، شخص لحظاتی بیشتر زنده نمی ماند، برخلاف کسی که شکمش پاره شده و مدت بسیاری طول می کشد تا بمیرد. لذا، الفاظ اغراقی "رهاکردن" و "شکنجه کردن" تعبیر صحیحی نیستند. 3. آنچه از این متن به دست می آید، این است که این تعابیر برای اغراق در شجاعت امام علی (ع) بوده که توسط نویسنده، استفاده شده است. حال بر فرض این که بگوییم این داستان واقعیت دارد، می توان حدس زد که اصل داستان این گونه بوده که علی (ع) در جنگ یا نبردی، با دشمن درگیر می شود و بنابر اقتضای جنگ، طرف مقابل را با شمشیر زده و در اثر این ضربت، شاهرگ طرف مقابل بریده می شود، سپس امام به ادامه نبرد می پردازد و آن شخص یا اشخاص، بعد از لحظاتی می میرند. در این داستان عمل امام مخالف اخلاق و رأفت انسانی نبوده و اقتضای جنگ نیز این عمل را می طلبد و تعابیر موجود در متن کتاب (بر فرض واقعیت داشتن) از ذهن نویسنده کتاب بوده که در مقام اغراق گفته شده و واقعیت خارجی ندارد. علاوه بر اینها، تعبیر "مرغان نیم بسمل" نیز اغراقی بودن متن را تأیید می کند.
- [سایر] لطفاً به طور کامل و با جزئیات بفرمایید که "حنیفیان" چه کسانی هستند؟ چرا که این مطلب در قرآن ذکر شده است. آن جا که می فرماید: (ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً) (آل عمران، 67)، ابراهیم یک حنیف بود. علی الظاهر این مطلب بیانگر آن است که حضرت محمد(ص) هم یک حنیف بودند. چرا حضرت محمد (ص) از دین و کتاب عیسی (فرزند حضرت مریم) که کتاب مقدس را به ارمغان آوردند، پیروی نکردند؟
- [سایر] سلام. من یک مطلبی در اینترنت دیدم با آن که جوابی برایش داشتم، اما چون دقیق و جامع و مانع نبود جواب ندادم. لطفا جوابی از جمله اشکال سندی یا... بدهید. اما مطلب: (علی و کشتار ایرانیان در زمان امام علی(ع))؛ مردم اصطخر چندین بار قیام کردند. علی در یکی از آن موارد عبدالله بن عباس را در رأس لشکری به آنجا گسیل داشت و شورش توده ها را در سیل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی، ص 136). در مورد دیگر که مردم اصطخر شورش کردند، امام علی(ع)، زیاد بن ابیه که از خونخواری و آدم کشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود، به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم اصطخر توسط زیاد بن ابیه کتاب ها و روایات زیادی نوشته و نقل شده است (رجوع کنید به کتاب مروج الذهب، جلد دوم ص29).
- [سایر] در روایتی از امام رضا (ع) که شیخ صدوق از استادش علی بن احمد بن محمد بن دقاق در باب صفات ذات در عیون الاخبار، ج 1، ص 114، ح 10، آورده است که (لم یزل خدا عالما قادرا حیا و...) است و هر کس به فعلی بودن این صفات برای خدا قائل شود شیعه نیست. حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی عن محمد بن إسماعیل البرمکی قال حدثنا الفضل بن سلیمان الکوفی عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا ع یقول لم یزل الله تعالی عالما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا فقلت له یا ابن رسول الله إن قوما یقولون لم یزل الله عالما بعلم و قادرا بقدرة و حیا بحیاة و قدیما بقدم و سمیعا بسمع و بصیرا ببصره فقال ع من قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله آلهة أخری و لیس من ولایتنا علی شیء ثم قال ع لم یزل الله عز و جل علیما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته تعالی عما یقولون المشرکون و المشبهون علوا کبیرا. (عیونأخبارالرضا(ع) ج : 1 ص : 119) در مورد علی بن احمد بن محمد بن عمران سوال دارم که چیزی در کتب رجالی درباره ایشان نیامده است، اما در معجم رجال حدیث آقای خویی او را از مشایخ صدوق می دانند و ما می دانیم که همه ی مشایخ صدوق یکسان نیستند حتی برخی جزء مخالفانند. اما در امالی صدوق همین روایت از علی بن احمد بن موسی نقل شده است (امالی صدوق ،مجلس السابع والاربعون، حدیث 5 ) درباره او نیز در کتب رجالی چیزی نیافتم که آیا او همان دقاق است آیا اینجا تصحیف یا تحریف رخ داده است؟ در مورد فضل بن سلیمان هم که از راویان این حدیث است مطلبی نیامده است، او را هم بفرمایید.
- [سایر] سلام، وقت به خیر سوال در مورد مشق شب 1-استاد اولین جلسه که آن را مطرح کردید با خودم گفتم انجامش نمی دهم اما بعد خواستم تا تجربه کنم ،احساس کردم شاید چیزی هست که قرار است به این وسیله آموخته و به آن برسم پس تصمیم گرفتم برای و تقویت انگیزه ام دفتری با این نیت تهیه کرده و شروع کنم به نوشتن. 2-با صداقت،به جز 3 شب متوالی که به حقیقت از فرط خستگی و کم توانی حاصل از بی خوابی بیهوش می شدم خود را در شبهای دیگر متعهد به انجام تکلیف دانسته و آن را نوشته ام. 3- صورت مسیله:استاد هر شب از شب قبل بی انگیزه تر می شوم(علی رغم مطالعه ی نکات مربوطه در سایت)طوری که در چند شب اخیر فقط می نویسم و به جز بعضی ابیات که حین نوشتن معانی آنها را درک میکنم روی نوشته ها تامل نمیکنم. 4-یک نکته:دانشجوی کارشناسی ارشد هستم و بسیار علاقه مند به مطالعات تخصصی حتی در مسیر و زمان های کم و کوتاه و فعالیت های مرتبط با رشته ام. 25 ساله ام و احساس میکنم باید تمام تلاشم را برای رسیدن به اهداف وطرح شغل مورد نظرم داشته باشم. به نظرم در حد توانم فعالم، برنامه ریزی دارم و متعهد به برنامه ها و قرارهایم هستم. 5- سوال: چگونه میتوانم مشق شب را هم مانند فعالیتهای دیگرم با کیفیت بهتر و انگیزه ی قوی تر انجام دهم؟ (لطفا راهنمایی کنید،سپاسگزارم)
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.