سؤال من این است؛ بعد از اینکه ما از طریق برهان امکان و وجوب، به اثبات خداوند می پردازیم می رسیم به موجود واجب الوجود مجردی که در قادر بودن او شکی نیست؛ چرا که او موجودات ممکن را از نیستی و عدم ایجاد کرد، حال می خواهیم بدانیم، آیا او این کار را با علم و دانایی انجام داده یا نه؟ چگونه می توانیم عالم بودن خداوند را اثبات کنیم؟ من پاسخ هایی را که شما در این باره در سایت آوردید مطالعه کردم، اما باز شبهه دارم. مثلا اینکه شما می گویید او موجودات را از عدم ایجاد کرد! پس حتما تمامی جنبه های وجودی آن موجودات در نزد او حاضر بوده و این خود یعنی عالم بودن او، اما با توجه به اینکه در برهان امکان و وجوب اساس استدلال ما بر پایه وجود و عدم (هستی و نیستی) است، آیا وقتی بگوییم جنبه های وجودی موجود ممکن نزد موجود واجب حاضر است، این خارج از بحث ما که فقط بر پایه هستی و نیستی می باشد نیست؟ چون شاید کسی بگوید اینکه فلان موجود دارای این جنبه های وجودی است و فلان خصوصیات را دارد خارج از اساس برهان امکان و وجود است، و مثلا بگوید این خصوصیات و جنبه های وجودی موجودات ممکن، تصور ذهنی ما است. خواهش می کنم بنده را راهنمایی کنید و اگر هم برای اثبات صفات خداوند کتاب هایی مورد نظرتان است که بیشتر و دقیق تر به اثبات عقلی و فلسفی این موضوع می پردازد، لطفا معرفی کنید.
هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است، ولی از راه های بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راه های شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راه های زیر تقسیم  می شود: 1. راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن) 2. راه تجربی (برهان نظم) 3. راه دل (برهان فطرت) آسان ترین و بهترین راه ها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.[1] نکته دوم این که چکیده برهان وجوب و امکان را (در تقریر حاضر) می توان چنین بیان کرد: یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.[2] بنابر این، تکیه این برهان فقط بر استقلال و عدم استقلال وجودی است. به بیان دیگر وجود از دیدگاه حکمت متعالیه دارای نوع خاصی از تشکیک است (تشکیک وجود در عین فقر محض بودن نسبت به خدا)؛ از این رو، وجود خدا که همان وجود محض است همه کمالات درجات ضعیف تر وجود را با خود دارد؛ یعنی وجود محض فقط (مفهومِ وجود) در برابر نیستی نبوده، بلکه جوهره و سرّ الاسرار هستیِ همه موجودات معلق به وجود محض است که شدیدترین درجه وجودی است و همه کمالات در او متمرکز است. بنابراین، وجود در فلسفه متعالیه فقط یک مفهوم نیست، بلکه حقیقتی است دارای تشکیک که همه کمالات را در خود دارد و از جمله این کمالات علم، نظم، حکمت و ... است. علاوه این که حکیمان اسلامی در اثبات علم خدا چنین می گویند: (هر وجود یا کمال وجودی در گستره آفرینش همراه با نظام وجودی خاصش، نزد خدا(وجود محض) به صورت برتر و بالاتر تحقق دارد، بدون آن که امتیازی از یک دیگر داشته باشند. بنابراین، او علم اجمالی به همه آنها دارد؛ علمی که عین کشف تفصیلی آنها می‌باشد).[3] ازاین رو، این پرسش که اگر بخواهیم خدا را از طریق براهین وجودی اثبات کنیم (برهان امکان و وجوب)، از چه راهی علم خدا اثبات خواهد شد[4] و چه ارتباطی بین وجود و علم می تواند باشد؟ از خلط بین روش متکلمان با روش حکمت متعالیه در تلقی از وجود اثبات خدا و علم خدا ناشی شده است. پاسخ این سؤال را باید در نوع تلقی حکمت متعالیه از وجود و حقیقت علم جست و جو کرد.   [1] اقتباس از پاسخ 479. [2] اقتباس از پاسخ 479. [3] بدایة الحکمة، طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه و شرح، شیروانی، علی، ج 4، ص 100، بوستان کتاب، قم، 1388 ه ش. [4] یک راه اثبات علم خدا این است که گفته شود نظام های دقیق و حیرت انگیزی که در مخلوقات مشاهده می شود، نشان می دهد که این امور از روی علم بوده است. ولی در برهان وجوب و امکان بخلاف برهان نظم باید علم خدا را با بیان دیگری به اثبات رساند.
عنوان سوال:

سؤال من این است؛ بعد از اینکه ما از طریق برهان امکان و وجوب، به اثبات خداوند می پردازیم می رسیم به موجود واجب الوجود مجردی که در قادر بودن او شکی نیست؛ چرا که او موجودات ممکن را از نیستی و عدم ایجاد کرد، حال می خواهیم بدانیم، آیا او این کار را با علم و دانایی انجام داده یا نه؟ چگونه می توانیم عالم بودن خداوند را اثبات کنیم؟ من پاسخ هایی را که شما در این باره در سایت آوردید مطالعه کردم، اما باز شبهه دارم. مثلا اینکه شما می گویید او موجودات را از عدم ایجاد کرد! پس حتما تمامی جنبه های وجودی آن موجودات در نزد او حاضر بوده و این خود یعنی عالم بودن او، اما با توجه به اینکه در برهان امکان و وجوب اساس استدلال ما بر پایه وجود و عدم (هستی و نیستی) است، آیا وقتی بگوییم جنبه های وجودی موجود ممکن نزد موجود واجب حاضر است، این خارج از بحث ما که فقط بر پایه هستی و نیستی می باشد نیست؟ چون شاید کسی بگوید اینکه فلان موجود دارای این جنبه های وجودی است و فلان خصوصیات را دارد خارج از اساس برهان امکان و وجود است، و مثلا بگوید این خصوصیات و جنبه های وجودی موجودات ممکن، تصور ذهنی ما است. خواهش می کنم بنده را راهنمایی کنید و اگر هم برای اثبات صفات خداوند کتاب هایی مورد نظرتان است که بیشتر و دقیق تر به اثبات عقلی و فلسفی این موضوع می پردازد، لطفا معرفی کنید.


پاسخ:

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است، ولی از راه های بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راه های شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راه های زیر تقسیم  می شود: 1. راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن) 2. راه تجربی (برهان نظم) 3. راه دل (برهان فطرت) آسان ترین و بهترین راه ها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.[1] نکته دوم این که چکیده برهان وجوب و امکان را (در تقریر حاضر) می توان چنین بیان کرد: یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.[2] بنابر این، تکیه این برهان فقط بر استقلال و عدم استقلال وجودی است. به بیان دیگر وجود از دیدگاه حکمت متعالیه دارای نوع خاصی از تشکیک است (تشکیک وجود در عین فقر محض بودن نسبت به خدا)؛ از این رو، وجود خدا که همان وجود محض است همه کمالات درجات ضعیف تر وجود را با خود دارد؛ یعنی وجود محض فقط (مفهومِ وجود) در برابر نیستی نبوده، بلکه جوهره و سرّ الاسرار هستیِ همه موجودات معلق به وجود محض است که شدیدترین درجه وجودی است و همه کمالات در او متمرکز است. بنابراین، وجود در فلسفه متعالیه فقط یک مفهوم نیست، بلکه حقیقتی است دارای تشکیک که همه کمالات را در خود دارد و از جمله این کمالات علم، نظم، حکمت و ... است. علاوه این که حکیمان اسلامی در اثبات علم خدا چنین می گویند: (هر وجود یا کمال وجودی در گستره آفرینش همراه با نظام وجودی خاصش، نزد خدا(وجود محض) به صورت برتر و بالاتر تحقق دارد، بدون آن که امتیازی از یک دیگر داشته باشند. بنابراین، او علم اجمالی به همه آنها دارد؛ علمی که عین کشف تفصیلی آنها می‌باشد).[3] ازاین رو، این پرسش که اگر بخواهیم خدا را از طریق براهین وجودی اثبات کنیم (برهان امکان و وجوب)، از چه راهی علم خدا اثبات خواهد شد[4] و چه ارتباطی بین وجود و علم می تواند باشد؟ از خلط بین روش متکلمان با روش حکمت متعالیه در تلقی از وجود اثبات خدا و علم خدا ناشی شده است. پاسخ این سؤال را باید در نوع تلقی حکمت متعالیه از وجود و حقیقت علم جست و جو کرد.   [1] اقتباس از پاسخ 479. [2] اقتباس از پاسخ 479. [3] بدایة الحکمة، طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه و شرح، شیروانی، علی، ج 4، ص 100، بوستان کتاب، قم، 1388 ه ش. [4] یک راه اثبات علم خدا این است که گفته شود نظام های دقیق و حیرت انگیزی که در مخلوقات مشاهده می شود، نشان می دهد که این امور از روی علم بوده است. ولی در برهان وجوب و امکان بخلاف برهان نظم باید علم خدا را با بیان دیگری به اثبات رساند.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین