بسیاری از اندیشمندان ادبیات عرب، مقدّم شدن صفت بر موصوف خود را جایز دانسته‌اند. با مطالعه و بررسی سخن آنان چنین به دست می‌آید که هرگاه یک صفت پس از موصوف خود بیاید، نقش آن نعت است؛ مانند کلمه‌ی «طاهر» در جمله‌ی «جاء رجلٌ طاهرٌ» (مردِ پاکیزه آمد) و هرگاه صفت مقدّم شده و پیش از موصوف خود بیاید، نقش آن حال یا مبدلٌ منه است؛ مانند کلمه‌ی «طاهراً» و «الطاهر» در جملات «جاء طاهراً رجل» (مردی در حالت پاکیزگی آمد) و «جاء الطاهرُ محمدٌ» (فرد پاکیزه که همان محمد است آمد).[1] برای روشن‌تر شدن بهتر مسئله به توضیحی اجمالی در مورد نقش نعت و حال می‌پردازیم. الف. نقش نعت: نعت، یک تابع است[2] که با بیان یک صفت از اوصاف کلمه قبل از خود، معنای آن‌را تکمیل می‌کند.[3] برای نمونه، در جمله «جاء رجلٌ شجاعٌ»، کلمه «شجاع» نعت بوده و مرد شجاع را از باقی مردان متمایز می‌کند. ب. نقش حال: حال، جزئی از جمله است که غالباً برای بیان حالت و هیئت اسمی دیگر که در اصطلاح به آن «ذو الحال»(صاحب حال) می‌گویند، آورده می‌شود؛[4] مانند کلمه‌ی «مرحاً» در آیه‌ی شریفه‌ی «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»[5] که از راه رفتن با حالت نخوت و تکبر نهی می‌کند. از آن‌جا که بیان حالت و هیئت ذو الحال تنها در صورتی فایده دارد که ما خود صاحب حال را بشناسیم، از این رو، ذو الحال غالباً اسم معرفه خواهد بود. از جمله مواردی که ذو الحال می‌تواند اسم نکره باشد، در جایی است که حال بر ذو الحال مقدم شده باشد؛ مانند «جاء مقرئاً رجلٌ»، کارشناسان ادبیات عرب، در این موارد ادعا کرده‌اند که عبارت در اصل به ‌صورت موصوف و صفت بوده است؛ یعنی «جاء رجلٌ مقرئٌ»، که پس از مقدم شدن صفت، معنا تغییر نموده و به نقش حال تبدیل شده است. همچنین است در آیه‌ی «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ»[6] که گفته‌اند در اصل به ‌صورت «حجة علیکم» بوده است و سپس صفتِ «علیکم» بر موصوف مقدم شده و نقش حال گرفته است.[7] بدین ترتیب، در برخی از آیات قرآن دو ترکیب متفاوت مطرح می‌شود. برای نمونه، در آیه‌ی مبارکه‌ی «وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً»[8] هم می‌توان جار و مجرور؛ یعنی «للنّاس» را متعلّق به فعل «ارسلنا» دانست و هم می‌توان آن را متعلّق به محذوف و حال برای «رسولاً» دانست؛ زیرا در اصل «رسولا للناس» بوده که در حال حاضر صفت بر موصوف خود مقدم شده است.[9] نکته: با دقت نظر در معنای نعت و حال به خوبی روشن است که انگیزه و قصدی که برای آوردن نعت وجود دارد غیر از قصدِ گوینده برای آوردن نقش حال است و این‌گونه نیست که هرگاه خواستیم بتوانیم صفت را بر موصوف مقدم کنیم. اگر هم می‌گوییم صفت با مقدم شدن بر موصوف خود، همواره نقش حال را می‌پذیرد، یک عبارت مسامحه آمیز است و تنها دلیل مقدم شدن آن، اهمیت بیشتر است که با توجه به شرایط گوینده سخن و شنونده آن پدید آمده است.[10] [1] . حسن، عباس، النحو الوافی، ج 3، ص498، ناصر خسرو، تهران، چاپ هفتم، 1383ش؛ أبو البقاء، الکلیات، ص 220، طبعة بولاق، چاپ دوم، بی‌تا؛ درویش، محیی الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج1، ص 213، دار الإرشاد، سوریه، 1415ق؛ برخی نیز مانند مرحوم رضی مقدّم شدن صفت بر موصوف را تنها در صورتی جایز دانسته‌اند که بین نقش حال و نعت اشتباه پیش بیاید، مانند جایی که موصوف نکره بوده و صفت، مفردِ منصوب و یا جمله و شبه جمله باشد. ر.ک: استر آبادی، رضی الدین، شرح الرضی علی الکافیة، ج 2، ص 23، مؤسسة الصادق، تهران، بی‌تا. [2] . تابع، کلمه‌ای است که پس از یک کلمه دیگر قرار می‌گیرد و در اعراب از آن تبعیت می‌کند. یعقوب، امیل بدیع، موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، ص 213، انتشارات استقلال، تهران، چاپ چهارم، 1385ش. [3] . موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، ص 688. [4] . همان، ص 335. [5] . إسراء، 37: «و روی زمین، با تکبر راه مرو!». [6] . بقره،150: «تا برای مردم دلیلی بر ضد شما نباشد». [7] . اعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 213؛ صافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 2، ص 305، دار الرشید، مؤسسة الایمان، دمشق، بیروت، 1418ق. [8] . نساء، 79: «تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم». [9] . اعراب القرآن و بیانه، ج 2، ص271. [10] . ر.ک: سامرائی، فاضل صالح، معانی النحو، ج 2، ص 251، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1428ق.
آیا صفت بر موصوف مقدم میشود؟ لطفاً ضمن تشریح مطلب پاسخ دهید که اگر در زبان عربی، صفت بر موصوف مقدم شود در معنای آن چه تفاوتی ایجاد میکند؟
بسیاری از اندیشمندان ادبیات عرب، مقدّم شدن صفت بر موصوف خود را جایز دانستهاند. با مطالعه و بررسی سخن آنان چنین به دست میآید که هرگاه یک صفت پس از موصوف خود بیاید، نقش آن نعت است؛ مانند کلمهی «طاهر» در جملهی «جاء رجلٌ طاهرٌ» (مردِ پاکیزه آمد) و هرگاه صفت مقدّم شده و پیش از موصوف خود بیاید، نقش آن حال یا مبدلٌ منه است؛ مانند کلمهی «طاهراً» و «الطاهر» در جملات «جاء طاهراً رجل» (مردی در حالت پاکیزگی آمد) و «جاء الطاهرُ محمدٌ» (فرد پاکیزه که همان محمد است آمد).[1] برای روشنتر شدن بهتر مسئله به توضیحی اجمالی در مورد نقش نعت و حال میپردازیم. الف. نقش نعت: نعت، یک تابع است[2] که با بیان یک صفت از اوصاف کلمه قبل از خود، معنای آنرا تکمیل میکند.[3] برای نمونه، در جمله «جاء رجلٌ شجاعٌ»، کلمه «شجاع» نعت بوده و مرد شجاع را از باقی مردان متمایز میکند. ب. نقش حال: حال، جزئی از جمله است که غالباً برای بیان حالت و هیئت اسمی دیگر که در اصطلاح به آن «ذو الحال»(صاحب حال) میگویند، آورده میشود؛[4] مانند کلمهی «مرحاً» در آیهی شریفهی «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»[5] که از راه رفتن با حالت نخوت و تکبر نهی میکند. از آنجا که بیان حالت و هیئت ذو الحال تنها در صورتی فایده دارد که ما خود صاحب حال را بشناسیم، از این رو، ذو الحال غالباً اسم معرفه خواهد بود. از جمله مواردی که ذو الحال میتواند اسم نکره باشد، در جایی است که حال بر ذو الحال مقدم شده باشد؛ مانند «جاء مقرئاً رجلٌ»، کارشناسان ادبیات عرب، در این موارد ادعا کردهاند که عبارت در اصل به صورت موصوف و صفت بوده است؛ یعنی «جاء رجلٌ مقرئٌ»، که پس از مقدم شدن صفت، معنا تغییر نموده و به نقش حال تبدیل شده است. همچنین است در آیهی «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ»[6] که گفتهاند در اصل به صورت «حجة علیکم» بوده است و سپس صفتِ «علیکم» بر موصوف مقدم شده و نقش حال گرفته است.[7] بدین ترتیب، در برخی از آیات قرآن دو ترکیب متفاوت مطرح میشود. برای نمونه، در آیهی مبارکهی «وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً»[8] هم میتوان جار و مجرور؛ یعنی «للنّاس» را متعلّق به فعل «ارسلنا» دانست و هم میتوان آن را متعلّق به محذوف و حال برای «رسولاً» دانست؛ زیرا در اصل «رسولا للناس» بوده که در حال حاضر صفت بر موصوف خود مقدم شده است.[9] نکته: با دقت نظر در معنای نعت و حال به خوبی روشن است که انگیزه و قصدی که برای آوردن نعت وجود دارد غیر از قصدِ گوینده برای آوردن نقش حال است و اینگونه نیست که هرگاه خواستیم بتوانیم صفت را بر موصوف مقدم کنیم. اگر هم میگوییم صفت با مقدم شدن بر موصوف خود، همواره نقش حال را میپذیرد، یک عبارت مسامحه آمیز است و تنها دلیل مقدم شدن آن، اهمیت بیشتر است که با توجه به شرایط گوینده سخن و شنونده آن پدید آمده است.[10] [1] . حسن، عباس، النحو الوافی، ج 3، ص498، ناصر خسرو، تهران، چاپ هفتم، 1383ش؛ أبو البقاء، الکلیات، ص 220، طبعة بولاق، چاپ دوم، بیتا؛ درویش، محیی الدین، إعراب القرآن و بیانه، ج1، ص 213، دار الإرشاد، سوریه، 1415ق؛ برخی نیز مانند مرحوم رضی مقدّم شدن صفت بر موصوف را تنها در صورتی جایز دانستهاند که بین نقش حال و نعت اشتباه پیش بیاید، مانند جایی که موصوف نکره بوده و صفت، مفردِ منصوب و یا جمله و شبه جمله باشد. ر.ک: استر آبادی، رضی الدین، شرح الرضی علی الکافیة، ج 2، ص 23، مؤسسة الصادق، تهران، بیتا. [2] . تابع، کلمهای است که پس از یک کلمه دیگر قرار میگیرد و در اعراب از آن تبعیت میکند. یعقوب، امیل بدیع، موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، ص 213، انتشارات استقلال، تهران، چاپ چهارم، 1385ش. [3] . موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، ص 688. [4] . همان، ص 335. [5] . إسراء، 37: «و روی زمین، با تکبر راه مرو!». [6] . بقره،150: «تا برای مردم دلیلی بر ضد شما نباشد». [7] . اعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 213؛ صافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 2، ص 305، دار الرشید، مؤسسة الایمان، دمشق، بیروت، 1418ق. [8] . نساء، 79: «تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم». [9] . اعراب القرآن و بیانه، ج 2، ص271. [10] . ر.ک: سامرائی، فاضل صالح، معانی النحو، ج 2، ص 251، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1428ق.
- [سایر] آیا صفت بر موصوف مقدم میشود؟ و اگر صفت بر موصوف مقدم شود، در معنای آن چه تفاوتی ایجاد میکند؟
- [سایر] با تشکر از بیانات حضرت عالی درباره این که چرا قرآن به زبان عربی نازل شده و چرا باید به زبان عربی نماز خوانده شود. سؤال من این است که طبق گفتار علمای اسلام در بهشت زبان محاوره ای اهل بهشت زبان عربی خواهد بود؟ پس چه طور این مطلب را حل کنیم که ویژگی زبان ویژگی مادی است، در حال که در بهشت همه چیز غیر مادی خواهد بود؟
- [سایر] امام صادق(ع) فرمودهاند: (هر کس خدا را با توهمات قلبی بشناسد شریک برای او قرار داده است و هر کس وی را با اسم نه به معنا بشناسد کاستی و نقص وی را پذیرفته است. چون اسمها حادث هستند و بعداً بهوجود آمدهاند (ذات مقدس خدا قدیم است). و هر کس اسم را به همراه معنای پرستش کند (نام ) را شریک خدا قرار داده است. و هر کس به معنا نه به واسطه ادراک بلکه به واسطه صفات برسد ایمان خود را به شیئی غایب احاله داده است. و هر کس صفت و موصوف را بپرستد توحید را باطل نموده است و هر کس موصوف را به صفت اضافه کند (به وسیله صفت موصوف را بشناسد) بزرگ را کوچک شمرده و خدا را چنان که شایسته است نشناخته است. سپس در پاسخ این سؤال که (پس راه رسیدن به توحید چیست ؟) فرمودند: راه جستجو و بررسی باز است و بیرون رفتن از این بن بستها ممکن. شناخت چیزی که حاضر است بر شناخت صفات وی مقدم است. ولی شناخت صفت شیء غایب بر ذات خود او مقدم است (و چون خدا حاضر است پس ابتدا باید وی را شناخت سپس موجود دیگر را. آیا ممکن است این فرمایش امام را توضیح دهید و بیان کنید چون برای ما قابل فهم نبود.
- [سایر] سلام. خیلی ممنون از پاسختون. پاسخ دادید باید بگم. اما گفتن این مطلب مشکلاتی ایجاد می کند که من تا این سن بخاطر بیماری نداشته ام. جدلی در پاسخ شما ندارم. راهنمایی کنید چطور باید بگم و چه باید بکنم.
- [سایر] با سلام، پاسخ این شبهه چیست؟ (یعقوب لیث صفاری که بودوچه کرد؟ 200سال از حمله اعراب به ایران می گذشت، زبان فارسی رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف وبه جای آن زبان عربی اجباری وتعلیم داده می شد ...یعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند...اگر وقت کردید و گذرتان به دزفول افتاد حتمأ به قبر این دو نفر سر بزنید . قبر محمدابن جعفر و یعقوب لیث صفاری ..)
- [سایر] 1. روش تفسیر تاریخی قرآن و یا تفسیر قرآن با گرایش تاریخی چیست؟ چه منابعی در این زمینه مطلب دارند؟ و روششناسی تفسیر تاریخی چگونه است؟ 2. مجلات تخصصی قرآنی به زبان عربی و یا لاتین کداماند؟
- [سایر] (سوالات به منظور پاسخ به شبهه قرآن و اسلام از سلمان فارسی طرح شده اند. در صورتی که پاسخ به سوالات غیر ازین به پاسخ به این شبهه بی اساس کمک می کند بفرمایید) سلمان فارسی چقدر به زبان عربی مسلط بود؟ آیا آیات مکی و مدنی قرآن از دید فصاحت و بلاغت یا اعجازعلمی با یکدیگر تفاوت دارند؟! تفاوت نهچ البلاغه به عنوان کلامی فصیح از امام علی (ع) با کلام خدا در قرآن چقدر است؟ و این برای یک فرد عربی نابلد چگونه قابل تشخیص یا اثبات فردی است؟ آیا مصداقی مبنی بر این فصاحت و بلاغت قرآن می فرمایید؟ با تشکرفراوان
- [آیت الله نوری همدانی] الف: چنانچه در اثر ضربه وارده یک مورد شکستگی حادث گردد، ولی به خاطر خون ریزی شدید جمجمه مورد عمل جراحی قرار گیرد، آیا شکستگی ایجاد شده در استخوان جمجمه توسط طبیب، علاوه بر شکستگی ناشی از ضربه وارده، دیه جداگانه دارد؟ ب: در صورت مثبت بودن پاسخ، پرداخت آن به عهده چه کسی است؟ (جانی یا پزشک معالج)ج- در این مورد آیا بین جنایت عمدی و غیر عمدی نظیر تصادفات رانندگی، تفاوتی وجود دارد؟
- [سایر] آیا مطلب زیر صحت دارد: درباره علت به کار بردن لفظ (یا علی) هنگام خداحافظی از پیامبر(ص) سؤال شد: یا رسول الله! ما وقتی صحبتمان، و حرفمان با یکی تمام می شود، پایان کلاممان، او را به خدا میسپاریم، به بیان پارسی میگوییم: خداحافظ و به زبان عربی میگوییم: فی امان الله. اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشویم، نوعی بی ادبی میپنداریم ... شما وقتی در معراج با خدا همصحبت شدید، پایان جمله که نمیتوانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا میسپارم آخرین جمله رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟ آنحضرت فرمود: در پایان صحبت، خداوند سبحان به من (یا علی) گفت، من نیز به خدای خود (یا علی) گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.
- [سایر] با سلام ممنون از پاسخ قبلی، در ادامه باید عرض کنم که این خانواده با کسی رفت و امد ندارند، تنها افرادی که به منزل انها مراجعه می کنند،پدربزرگ و مادربزرگ یعنی پدر و مادر، مادر شوهر من هستند. همسر من در مقابل واکنش من به این بی تفاوتی خانواده اش، به شدت از آنها حمایت میکند، و هیچ حقی به من نمیدهد که گاهی حس میکنم ارزشم زیر سوال رفته و او و خانواده اش ارزشی برای من قائل نیستند و بدترین بخش این است که من رو مجبور به ارتباط تلفنی با آنها کرده یعنی سعی در ایجاد ارتباط بصورت یکطرفه و تحت فشار گذاشتن من دارد،مشکل من این است که با این مسائل به سختی کنار میام و حس میکنم ارزشم زیر سوال رفته اما همسرم اعتقادی به این قضیه نداشته و چندین بار گفته که ارزشت پابرجاست