آنچه در پرسش آمده است در روایات وجود ندارد، بلکه در برخی از منابع روایی چنین آمده است: از عبد الله بن عمر نقل شده است: از رسول خدا(ص) پرسیده شد خدا در شب معراج چگونه با تو سخن گفته و تو را مخاطب قرار داد؟ آن‌حضرت فرمود: «مرا به زبانی مانند زبان علی بن ابی‌طالب مخاطب قرار داده سپس به من الهام کرد که بگو: پروردگارا! تو با من سخن می‌گویی یا علی؟! سپس فرمود: ای احمد! من چیزی هستم ولی از همه چیزها فاصله دارم مانند چیزهای دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمی‌شوم و به موجودات تعریف نمی‌شوم. تو را از نورم آفریدم و علی را از نور تو آفریدم او را به رازهای نهانی دل تو آگاه کردم من کسی را به سوی دل تو دوست‌تر از علی بن ابی‌طالب پیدا نکردم سپس با زبان علی با تو سخن گفتم تا دلت آرام بگیرد».[1] درباره سند و محتوای این روایت، باید به چند نکته توجه شود: 1. درباره سند این روایت باید گفت: این حدیث را «موفق بن احمد خوارزمی»‏ (م 568ق) نقل کرده است و بیشتر کتاب‌های معتبر شیعی نیز به طریق او نقل کرده‌اند. سند خوارزمی چنین است: «أخبرنا أبو القاسم نصر بن محمّد المقری، أخبرنا والدی قال: قال أبو علی عبد الرحمن بن محمّد النیشابوری: أخبرنی أحمد بن محمّد البغدادی - من حفظه بالدینور-، أخبرنا محمّد بن جریر الطبری، حدّثنی محمّد بن حمید الرّازی، أخبرنی العلاء بن الحسین الهمدانی، أخبرنی أبو مخنف لوط بن یحیی الأزدی، عن عبد الله بن عمر».[2] اگرچه در این روایت ارسال می‌باشد؛ چون ابومخنف(م 158ق)[3] اصلاً عبدالله بن عمر(م 48ق)[4] را درک نکرده است و بینشان فاصله زیادی بوده است. در مورد برخی راویان آن، از جمله محمد بن حمید الرازی اختلاف نظر وجود دارد، ولی چون بیشتر علمای حدیث - مانند سید ابن طاووس، اربلی و... - این حدیث را در کتاب‌های خود آورده‌اند و آن‌را رد ننموده‌اند، این روایت را می‌توان مورد پذیرش قرار داد. شیخ حرّ عاملی(م 1104ق‏)، بعد از نقل و قبول این روایت می‌گوید: «این روایت دلالت روشنی دارد به این که علی(ع) برترین مردم بعد رسول خدا(ص) است».[5] 2. در بخشی از متن عربی این روایت چنین آمده است: «یا رَبِّ أَنْتَ خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِی‏؟»؛ یعنی: پروردگارا! تو مرا مخاطب قرار دادی و با من صحبت می‌کنی یا این‌که علی با من سخن می‌گوید؟ در برخی پایگاه‌ها مشاهده می‌شود که از ترجمه «أم علی» که به معنای «یا علی؟» به معنای استفهام است، برداشت نادرست شده است که گویا «یا علی!» به معنای ندائی آن در خداحافظی خداوند با پیامبر مورد استفاده قرار گرفته است! 3. به‌طور کلی؛ راه ارتباط پیامبران با خدا یا صحبت کردن خداوند با آنها از سه راه ممکن است:[6] «و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه‏] وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده‌ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید»؛[7] خداوند در این آیه صورت‌های گوناگون ارتباط و تکلم خداوند با پیامبران را برمی‌شمارد.[8] این‌که خداوند با بعضی از پیامبران به صورت مستقیم صحبت می‌کرد؛ اولاً: باید روشن شود که منظور از تکلم مستقیم خداوند با پیامبرش چیست؟ آیا منظور القای وحی به قلب پیامبر است؟ اگر این معنا باشد در مورد بیشتر پیامبران صادق است: «ما به تو وحی فرستادیم؛ همان‌گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم»،[9] یا منظور از صحبت مستقیم خدا با پیامبر تجلی خداوند و ایجاد صوت می‌باشد، همان‌طور که خداوند بر حضرت موسی(ع) در طور سینا تجلی نمود و صحبت کرد.[10] لذا درباره محتوای روایت مورد بحث باید گفت: خدای تعالی با پیامبر اسلام(ص) در شب معراج بر صدای علی(ع) تجلی نمود و با آن‌حضرت صحبت نمود. 4. گفتنی است؛ مستقیم صحبت کردن خداوند با پیامبران بدین معنا نیست که پیامبران، خدا را ببینند، بلکه مقصود این است که جبرئیل در این میان واسطه نبوده است. به دیگر سخن؛ صحبت کردن خدا با بشر یک تکلم خاصی است و مثل تکلم بشر نیست که خروج صوت باشد از حنجره، این نوع تکلم مربوط به موجود ممکن و مخلوق است که مجهز به تجهیزات جسمانی می‌باشند، بلکه تکلم درباره خدای سبحان عبارت است از تفهیم معنا برای پیامبر.[11] [1] . خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج ‏1، ص 75؛ قم، انوار الهدی‏، چاپ دوم‏، 1423ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، محقق: عاشور، علی، ج ‏1، ص 155، قم، نشر خیام، چاپ اول، 1400ق؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج ‏2، ص 233 – 234، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق. [2] . مقتل الحسین(ع)، ج ‏1، ص 74 – 75. [3] . ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1973 – 1974م؛ حسینی جلالی، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج ‏1، ص 165، قم، انتشارات دلیل ما، 1422ق. [4] . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، محقق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج ‏4، ص 155 – 156، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق. [5] . شیخ حر عاملی، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة(کلیات حدیث قدسی)، ص 579، تهران، انتشارات دهقان، چاپ سوم، 1380ش. [6] . ر.ک: «وحی و کیفیت آن»، سؤال 88. [7] . شوری، 51. [8] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 75، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [9] . نساء، 163. [10] . اعراف، 143؛ ر.ک: «موسی (ع) و درخواست رؤیت خدا»، سؤال 145؛ «شنیدن کلام خدا توسط حضرت موسی»، سؤال 15163. [11] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 309 – 322.
آیا مطلب زیر صحت دارد: درباره علت به کار بردن لفظ (یا علی) هنگام خداحافظی از پیامبر(ص) سؤال شد: یا رسول الله! ما وقتی صحبتمان، و حرفمان با یکی تمام می شود، پایان کلاممان، او را به خدا میسپاریم، به بیان پارسی میگوییم: خداحافظ و به زبان عربی میگوییم: فی امان الله. اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشویم، نوعی بی ادبی میپنداریم ... شما وقتی در معراج با خدا همصحبت شدید، پایان جمله که نمیتوانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا میسپارم آخرین جمله رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟ آنحضرت فرمود: در پایان صحبت، خداوند سبحان به من (یا علی) گفت، من نیز به خدای خود (یا علی) گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.
آنچه در پرسش آمده است در روایات وجود ندارد، بلکه در برخی از منابع روایی چنین آمده است:
از عبد الله بن عمر نقل شده است: از رسول خدا(ص) پرسیده شد خدا در شب معراج چگونه با تو سخن گفته و تو را مخاطب قرار داد؟ آنحضرت فرمود: «مرا به زبانی مانند زبان علی بن ابیطالب مخاطب قرار داده سپس به من الهام کرد که بگو: پروردگارا! تو با من سخن میگویی یا علی؟! سپس فرمود: ای احمد! من چیزی هستم ولی از همه چیزها فاصله دارم مانند چیزهای دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمیشوم و به موجودات تعریف نمیشوم. تو را از نورم آفریدم و علی را از نور تو آفریدم او را به رازهای نهانی دل تو آگاه کردم من کسی را به سوی دل تو دوستتر از علی بن ابیطالب پیدا نکردم سپس با زبان علی با تو سخن گفتم تا دلت آرام بگیرد».[1]
درباره سند و محتوای این روایت، باید به چند نکته توجه شود:
1. درباره سند این روایت باید گفت: این حدیث را «موفق بن احمد خوارزمی» (م 568ق) نقل کرده است و بیشتر کتابهای معتبر شیعی نیز به طریق او نقل کردهاند. سند خوارزمی چنین است: «أخبرنا أبو القاسم نصر بن محمّد المقری، أخبرنا والدی قال: قال أبو علی عبد الرحمن بن محمّد النیشابوری: أخبرنی أحمد بن محمّد البغدادی - من حفظه بالدینور-، أخبرنا محمّد بن جریر الطبری، حدّثنی محمّد بن حمید الرّازی، أخبرنی العلاء بن الحسین الهمدانی، أخبرنی أبو مخنف لوط بن یحیی الأزدی، عن عبد الله بن عمر».[2]
اگرچه در این روایت ارسال میباشد؛ چون ابومخنف(م 158ق)[3] اصلاً عبدالله بن عمر(م 48ق)[4] را درک نکرده است و بینشان فاصله زیادی بوده است. در مورد برخی راویان آن، از جمله محمد بن حمید الرازی اختلاف نظر وجود دارد، ولی چون بیشتر علمای حدیث - مانند سید ابن طاووس، اربلی و... - این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند و آنرا رد ننمودهاند، این روایت را میتوان مورد پذیرش قرار داد.
شیخ حرّ عاملی(م 1104ق)، بعد از نقل و قبول این روایت میگوید: «این روایت دلالت روشنی دارد به این که علی(ع) برترین مردم بعد رسول خدا(ص) است».[5]
2. در بخشی از متن عربی این روایت چنین آمده است: «یا رَبِّ أَنْتَ خَاطَبْتَنِی أَمْ عَلِی؟»؛ یعنی: پروردگارا! تو مرا مخاطب قرار دادی و با من صحبت میکنی یا اینکه علی با من سخن میگوید؟
در برخی پایگاهها مشاهده میشود که از ترجمه «أم علی» که به معنای «یا علی؟» به معنای استفهام است، برداشت نادرست شده است که گویا «یا علی!» به معنای ندائی آن در خداحافظی خداوند با پیامبر مورد استفاده قرار گرفته است!
3. بهطور کلی؛ راه ارتباط پیامبران با خدا یا صحبت کردن خداوند با آنها از سه راه ممکن است:[6] «و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه] وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستادهای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید»؛[7] خداوند در این آیه صورتهای گوناگون ارتباط و تکلم خداوند با پیامبران را برمیشمارد.[8]
اینکه خداوند با بعضی از پیامبران به صورت مستقیم صحبت میکرد؛ اولاً: باید روشن شود که منظور از تکلم مستقیم خداوند با پیامبرش چیست؟ آیا منظور القای وحی به قلب پیامبر است؟ اگر این معنا باشد در مورد بیشتر پیامبران صادق است: «ما به تو وحی فرستادیم؛ همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم»،[9] یا منظور از صحبت مستقیم خدا با پیامبر تجلی خداوند و ایجاد صوت میباشد، همانطور که خداوند بر حضرت موسی(ع) در طور سینا تجلی نمود و صحبت کرد.[10] لذا درباره محتوای روایت مورد بحث باید گفت: خدای تعالی با پیامبر اسلام(ص) در شب معراج بر صدای علی(ع) تجلی نمود و با آنحضرت صحبت نمود.
4. گفتنی است؛ مستقیم صحبت کردن خداوند با پیامبران بدین معنا نیست که پیامبران، خدا را ببینند، بلکه مقصود این است که جبرئیل در این میان واسطه نبوده است. به دیگر سخن؛ صحبت کردن خدا با بشر یک تکلم خاصی است و مثل تکلم بشر نیست که خروج صوت باشد از حنجره، این نوع تکلم مربوط به موجود ممکن و مخلوق است که مجهز به تجهیزات جسمانی میباشند، بلکه تکلم درباره خدای سبحان عبارت است از تفهیم معنا برای پیامبر.[11] [1] . خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 75؛ قم، انوار الهدی، چاپ دوم، 1423ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، محقق: عاشور، علی، ج 1، ص 155، قم، نشر خیام، چاپ اول، 1400ق؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 2، ص 233 – 234، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق. [2] . مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 74 – 75. [3] . ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1973 – 1974م؛ حسینی جلالی، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 1، ص 165، قم، انتشارات دلیل ما، 1422ق. [4] . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، محقق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 155 – 156، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق. [5] . شیخ حر عاملی، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة(کلیات حدیث قدسی)، ص 579، تهران، انتشارات دهقان، چاپ سوم، 1380ش. [6] . ر.ک: «وحی و کیفیت آن»، سؤال 88. [7] . شوری، 51. [8] . ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 75، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [9] . نساء، 163. [10] . اعراف، 143؛ ر.ک: «موسی (ع) و درخواست رؤیت خدا»، سؤال 145؛ «شنیدن کلام خدا توسط حضرت موسی»، سؤال 15163. [11] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 309 – 322.
- [سایر] دیدگاه عربی: فرمایش محمد (ص) به علی (ع): ای علی! در سه جا دروغ نیکوست: میدان جنگ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم، (وسایل الشیعه، ج12، ص 252). سؤال :آیا حدیث ذکر شده درست است یا خیر؟ و آیا با مطلب زیر منافات دارد؟ دیدگاه پارسی داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من به دور نگه دارد. کوروش بزرگ: مرد پارسی دروغ نگوید حتی به هنگام مرگ در جنگ.
- [سایر] در حدیبیه بعد از امضای صلح نامه توسط پیامبر اکرم (ص) عمر به پیامبر (ص) گفته بود: (مگر ما بر حق و آنها بر باطل نیستند؟ پس چرا باید ذلت و خواری را در دین خود بپذیریم؟) عمر و همه دیگر اصحاب آماده بودند تا آخرین قطره خونشان برای تحقق رؤیای پیامبر در خصوص فتح مکه جنگ کنند و لذا آمادگی خود را با این جملات برای دفاع از پیامبر اعلام کرد. ولی شما شیعیان می خواهید از این مسئله یک نتیجه گیری شیطانی کنید که عمر به پیامبر اکرم (ص) گفت که هیچگاه به این اندازه در نبوت پیامبر شک نکرده بودم؟) عمر هیچگاه نه توسط رسول خدا (ص) و نه توسط هیچکدام از دیگر اهل بیت مورد این اتهام که در نبوت پیامبر شک کرده است، قرار نگرفته است. اگر واقعاً اینطور بود چرا علی رضی الله عنه او را با خوشوقتی برای همسری دختر محبوبش ام کلثوم پذیرفت؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را بدهید نه اینکه تیرهای تو خالی اتهام را بی هدف پرتاب کنید چرا که کاری بیهوده است و وقت خو را تلف می کنید همچنان که تا کنون تلف کرده اید و می بینید شیعیان با همه تلاشی که می کنند، فرقه ای منزوی هستند که در صدد جمعیت آنها نسبت به کل مسلمین از 9% تجاوز نمی کند! عمر به خاطر اشتیاقی که از دفاع پیامبر داشت، این حرف را زده بود. اگر بخواهیم تحلیل های شما را بپذیریم ، پس باید بگوییم که علی رضی الله عنه نیز در برابر رسول خدا نافرمانی نموده چرا که در همین ماجرای حدیبیه وقتی پیامبر خدا به وی امر فرمود که جمله محمد رسول الله (ص) را از صلح نامه حذف نماید، ایشان عرض کرد: ( به خدا قسم! من آن را پاک نخواهم کرد!) آنگاه رسول خدا صلح نامه را خودشان گرفتند و جمله را حذف کردند و فرمودند: (به خدا قسم من رسول خدا هستم حتی اگر شما (کفار) به آن ایمان نداشته باشید.)
- [سایر] با سلام من در یکی از سایت ها مطلب زیر را راجع به غدیر از دیدگاه اهل سنت خواندم، اگر ممکن است این مطلب را توضیح دهید. دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققان اهلتشیع است، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری، پیامبر خدا (ص) با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی (ع) که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را برآنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی (ع) دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی سخت رنجیدند و شکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: (ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که بتوان از او گله کرد. پس از ادای مراسم حج، رسول خدا (ص) با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آن جا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند.... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه). همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی از او میدانند و محدثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی] همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی از صحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا (ص) کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله (ص) فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بد دلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: (ارفعوا السنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله غیر مداهن فی دینه). (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا و در دین خدا مداهنه نمیکند)، مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آن را "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث (من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه) برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود. (تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191).
- [سایر] تعداد زیادی سایت، احادیثی بدون منبع و سند منتشر کردند که واقعا باعث تاسف من شد. لطفا صحت و عدم صحت تک تک آنها را بررسی و اعلام کنید! 1. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هرکس یک بار در زندگی خود متعه کند، درجه اش به مانند درجه حسن مجتبی (ع) خواهد بود، و هر کس دوبار متعه کند، درجه اش به مانند حسین سید الشهدا (ع) خواهد بود و هرکس سه بار این کار را انجام دهد، به درجه علی مرتضی (ع) نایل می آید و هرکس چهار بار متعه بگیرد، درجه اش همانند من خواهد بود. 3. در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده که از حضرت سوال کردند: آیا بر کسی که ازدواج موقت می کند ثوابی هم می دهند؟ و آن حضرت در پاسخ فرمودند :هر گاه کسی به خاطر رضایت خدا و مخالفت با تحریم کننده آن زنی را به عقد موقت خود درآورد . به خاطر هر کلمه ای که با آن زن سخن بگوید . برایش حسنه نوشته می شود . دستش را به سوی او دراز نمی کند مگر اینکه خداوند به خاطر آن ثوابی برای او ثبت می کند، و اگر به او نزدیک شد خداوند به میمنت آن گناهی از او می بخشد، پس اگر غسل جنابت نمود. به عدد موهای بدنش که آب غسل از روی آن جریان پیدا می کند خداوند گناه از او می بخشد .راوی با تعجب می پرسد: به تعداد موها؟ حضرت فرمودند:بله به تعداد موها.
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] 1- آیا در قرآن کریم در مورد تقسیم بندی زنای محصنه و غیر محصنه مستنداتی وجود دارد ؟ 2- نظرتان در مورد آیات زیر و خطبه حضرت رسول(ص) چیست: الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ. الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ [سورهی النور، آیات 2- 3] ترجمه: زن زناکار و مرد زناکار، به هرکدامشان صد تازیانه بزنید، و اگر به الله و روز دیگر ایمان دارید نباید که شما را نسبت به ایشان ترحمی بگیرد؛ و باید که شکنجهشان را گروهی از مؤمنین نظاره کنند. مرد زناکار بهجز با زن زناکار یا زن مشرک نکاح نمیکند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نکاح نمیکند؛ این برای مؤمنین حرام است. دربارهی زن شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شود، در قرآن تصریح شده که شوهرش باید چهار گواه بیاورد که عمل را به چشم دیدهاند، و آنوقت زن را درخانه نگاه دارد. و تأکید شد که مرد و زنی که مرتکب فحشاء میشوند باید مجازات بدنی بشوند، ولی اگر توبه کردند کسی حق ندارد مجازاتشان کند: وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا [سورهی النساء، آیات 15- 16] ترجمه: آنهائی از زنانتان که مرتکب فحشاء میشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگیرید. پس اگر گواهی دادند [که عمل را به چشم دیدهاند] ایشان (یعنی زنان مرتکب فحشاء) را درخانه نگاه دارید تا ایشانرا مرگ برگیرد یا خداوند برایشان راهی ایجاد کند. و دوتنی که مرتکب آن میشوند آزارشان بدهید؛ ولی اگر توبه کردند و اصلاح شدند دست از آنها بدارید که خداوند توبهپذیر و مهربان است. چنانکه میبینیم، درآخر این آیه گفته شده است که کسی که مرتکب فحشاء بشود، اگر پشیمان شود و ازکردهاش توبه کند، یعنی تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب چنان عملی نگردد، نباید مجازات بشود. پیامبر اکرم دوماه پیش از وفاتش، درخطبهی حجه الوداع- که آخرین سخنرانی عمومی پیامبر است- مجازات زنان شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شوند را چنین مقرر کرد: أما بعد: أیها الناس، فإن لکم علی نسائکم حقاً، ولهن علیکم حقاً. لکم علیهن أن لا یوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، وعلیهن أن لا یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن تهجروهن فی المضاجع وتضربوهن ضربا غیر مبرح. فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف. ترجمه: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما برآنها آنست که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و برآنها است که مرتکب فحشای قابل اثبات نشوند؛ اگر شدند خداوند به شما اجازه داده است که بسترشان را ازخودتان دور کنید و بزنیدشان به نحوی که آسیب جسمی نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و پوشاکشان را طبق عرف دریافت دارند. این آخرین حکمی است که پیامبر دربارهی زنان شوهرداری که مرتکب زنا شوند صادر کرده است. پس ازاین سخنرانی، نزول وحی برای همیشه متوقف گردید؛ و دراینجا بود که آخرین آیهی قرآن نازل شده تأکید کرد که امروز دین اسلام به پایهی کمال رسیده است (الیَومِ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم). تنها حکمی که برای زن شوهردارِ مرتکب خطای منافی عفت دراین سخنرانی مقرر شده آنست که شوهرش باید به او فشار بیاورد تا دست از خطاکاری بردارد؟.3.-اگر زانی یا زانیه در سفر باشد و همسرش در دسترس نباشد حکمش چیست. 4-اگرزنای محصنه در خفا صورت گیرد و توبه کنند آیا نوع گناه بخشودنی است؟