یکی از مباحث مهم درباره صفات راویان حدیث، توانایی حفظ و ضبط سخنان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. مقصود از ضبط، آن است که راوی از چنان حافظه و قدرت تمییزی برخوردار باشد که بتواند روایات را بدون غلط و تحریف نقل کند و حداقل، قدرت ضبط و حفظ او بیشتر از سهو و اشتباهش باشد؛ زیرا نمی‌توان راهیافت هر گونه خطا و سهو در نقل را منتفی دانست. این شرط مورد اتفاق محدّثان اهل سنت بوده و در میان عموم محدّثان شیعه مورد پذیرش قرار گرفته است،[1] و در میان اصحاب پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) همیشه کسانی بودند که قدرت و توانایی حفظ حدیث را داشتند. حفظ و ضبط احادیث دو گونه بود: الف. توانایی ثبت و ضبط حدیث در ذهن و قلب؛ ب. توانایی ثبت و ضبط حدیث در کتابت و نوشتن.[2] لذا این توانایی صحابه و راویان حدیث، به گونه‌ای بود که سخنان، دعاها و زیارت‌نامه‌های طولانی را به واسطه ذهن و قلب و یا نوشتن حفظ و ثبت و ضبط می‌کردند. طبیعی است که تا پایان فرموده پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) صبر می‌کردند تا وظیفه خویش را در این باره انجام دهند. به علاوه؛ خواندن برخی از دعاها و زیارت‌نامه‌ها چون از سوی معصوم(ع) تکرار می‌شد، حفظ و ثبت آن برای راویان آسان بود؛ مانند این‌که امام سجاد(ع) هر سال در تمام یا بیشتر سحرهای ماه رمضان دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندند.[3] از طرفی به دلیل فقدان وسایل ضبط صدا و تصویر و ارتباط جمعی و نیز کمبود کتاب‌ها و دانش‌های مختلف و گسترده، استعدادی در میان برخی افراد وجود داشت که به محض شنیدن یک عبارت طولانی، آن‌را حفظ می‌کردند؛ و در تاریخ به این خصوصیت برخی از راویان اشاره شده است؛ مانند این‌که درباره أبو إسحاق إبراهیم بن خالد بن نصر جُرمِیهَنیّ‏ نقل شده است که دارای حافظه قوی بود؛ به طوری که کتاب‌هایی داشت و هر آنچه شنیده بود، در آنها نوشته بود و این کتاب‌ها را به یکی از دوستان خود سپرده بود که برای او نگه‌داری کند، اما روزی این مرد وفات کرد و تمام کتاب‌هایی را که داشت با او دفن کردند، و وقتی این خبر به گوش ابراهیم بن خالد جرمیهنی رسید؛ تصمیم گرفت که تمام مطالبی را که در آن کتاب‌ها بود، دوباره از حفظ شروع به نسخه‌برداری و نوشتن نماید و این‌ کار را انجام داد.[4] [1] . نصیری، علی، حدیث شناسی، ج 2، ص 95، انتشارات سنابل، قم، چاپ اول، 1383ش؛ و ر.ک: مامقانی، عبد الله، مقباس الهدایة، ج 2، ص 33 – 40، مؤسسه آل البیت(ع)، بیروت، 1411ق. [2] . عبد الرحمان، محمود، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة، ج 2، ص 406. [3] . «رَوَی أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ‏ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ یُصَلِّی‏ عَامَّةَ اللَّیْلِ‏ فِی‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ فَإِذَا کَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ- إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ...». شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 582، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق. [4] . ر.ک: تمیمی سمعانی، أبو سعید عبد الکریم بن محمد، الأنساب، تحقیق: معلمی یمانی، عبد الرحمن بن یحیی، ج 3، ص 250 – 251، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، چاپ اول، 1382ق.
در سند برخی از دعاها و زیارتنامهها مثل زیارت عاشورا آمده است که شخصی خدمت معصوم(ع) رسید و دید که معصوم این دعا یا زیارت را میخواند و معصوم فواید این دعا یا زیارت را نیز ذکر کرده است. حال سؤال این است: آیا در همه موارد، فرد سؤال کننده از اول تا آخر دعا را بوده و با خواندن این دعا توسط معصوم(ع) توانسته آنرا حفظ کند؟ و چه طور ممکن است با یکبار بیان دعا یا زیارتنامه که عموماً طولانی نیز میباشند، بتوان این دعاها را حفظ کرد؟
یکی از مباحث مهم درباره صفات راویان حدیث، توانایی حفظ و ضبط سخنان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. مقصود از ضبط، آن است که راوی از چنان حافظه و قدرت تمییزی برخوردار باشد که بتواند روایات را بدون غلط و تحریف نقل کند و حداقل، قدرت ضبط و حفظ او بیشتر از سهو و اشتباهش باشد؛ زیرا نمیتوان راهیافت هر گونه خطا و سهو در نقل را منتفی دانست. این شرط مورد اتفاق محدّثان اهل سنت بوده و در میان عموم محدّثان شیعه مورد پذیرش قرار گرفته است،[1] و در میان اصحاب پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) همیشه کسانی بودند که قدرت و توانایی حفظ حدیث را داشتند.
حفظ و ضبط احادیث دو گونه بود: الف. توانایی ثبت و ضبط حدیث در ذهن و قلب؛ ب. توانایی ثبت و ضبط حدیث در کتابت و نوشتن.[2]
لذا این توانایی صحابه و راویان حدیث، به گونهای بود که سخنان، دعاها و زیارتنامههای طولانی را به واسطه ذهن و قلب و یا نوشتن حفظ و ثبت و ضبط میکردند. طبیعی است که تا پایان فرموده پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) صبر میکردند تا وظیفه خویش را در این باره انجام دهند.
به علاوه؛ خواندن برخی از دعاها و زیارتنامهها چون از سوی معصوم(ع) تکرار میشد، حفظ و ثبت آن برای راویان آسان بود؛ مانند اینکه امام سجاد(ع) هر سال در تمام یا بیشتر سحرهای ماه رمضان دعای ابوحمزه ثمالی را میخواندند.[3]
از طرفی به دلیل فقدان وسایل ضبط صدا و تصویر و ارتباط جمعی و نیز کمبود کتابها و دانشهای مختلف و گسترده، استعدادی در میان برخی افراد وجود داشت که به محض شنیدن یک عبارت طولانی، آنرا حفظ میکردند؛ و در تاریخ به این خصوصیت برخی از راویان اشاره شده است؛ مانند اینکه درباره أبو إسحاق إبراهیم بن خالد بن نصر جُرمِیهَنیّ نقل شده است که دارای حافظه قوی بود؛ به طوری که کتابهایی داشت و هر آنچه شنیده بود، در آنها نوشته بود و این کتابها را به یکی از دوستان خود سپرده بود که برای او نگهداری کند، اما روزی این مرد وفات کرد و تمام کتابهایی را که داشت با او دفن کردند، و وقتی این خبر به گوش ابراهیم بن خالد جرمیهنی رسید؛ تصمیم گرفت که تمام مطالبی را که در آن کتابها بود، دوباره از حفظ شروع به نسخهبرداری و نوشتن نماید و این کار را انجام داد.[4] [1] . نصیری، علی، حدیث شناسی، ج 2، ص 95، انتشارات سنابل، قم، چاپ اول، 1383ش؛ و ر.ک: مامقانی، عبد الله، مقباس الهدایة، ج 2، ص 33 – 40، مؤسسه آل البیت(ع)، بیروت، 1411ق. [2] . عبد الرحمان، محمود، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیة، ج 2، ص 406. [3] . «رَوَی أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ یُصَلِّی عَامَّةَ اللَّیْلِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا کَانَ السَّحَرُ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ- إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ ...». شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 2، ص 582، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق. [4] . ر.ک: تمیمی سمعانی، أبو سعید عبد الکریم بن محمد، الأنساب، تحقیق: معلمی یمانی، عبد الرحمن بن یحیی، ج 3، ص 250 – 251، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، چاپ اول، 1382ق.
- [سایر] بسم رب الحسین (ع) با سلام، سوالی خدمتتون داشتم. چندی پیش فردی در مورد زیارت عاشورابه من گفت که اگر در دعا 100 لعن و 100 سلام نوشته واقعا باید اجرا کرد و حتی نماز و دعای بعد از آن را نیز باید خواند وگرنه اثر جانبی ممکنه داشته باشد.آیا این درسته؟ چون من خودم زیارت عاشورا رو زیاد میخونم ولی از وقتی که این حرف را شنیدم نمیدونم چیکار کنم.نه می تونم عادتم رو ترک کنم نه میتونم هرروز 2 ساعت وقت بذارم و حتی دلم نمیاد به جای زیارت معروفه،غیر معروفه رو بخونم. این سوال رو خدمتتون داشتم که اگر بجای 100 بار مثلا 7 بار بخونیم آیا کوتاهی و قصور کردیم؟ و بجای آن بهتره زیارت غیرمعروفه رو بخونیم؟ با عرض پوزش بدلیل طولانی شدن با تشکر اللهم عجل لولیک الفرج،صلوات
- [سایر] سلام ، یه سوالی داشتم من دو تا خصوصیت دارم که من رو خیلی می ترسونه، پیش روانشناس رفتم و از بعضی هم سوال کردم ولی جوابی نتونستن بدن. چند وقتیه که خودمو بسته بودم به دعا و ذکر و توسل، که شما دیروز در سخنرانی ای که ازتون پخش شد چنین چیزی رو گفتید دعا کردن به تنهایی کافی نیست تصمیم و فکر کردن مهمتره ، تصمیم گرفتن از خودتون بپرسم ، من اول خیلی بدخلقم و بعد هم خیلی بی رحمم. البته بی رحمی فقط در مورد اتفاقاتی که برای آدم ها می افته می خواد آسیب باشه یا مرگشون. هیچ کدوم من رو به گریه نمی اندازه هیچ وقت احساس \"فراق\" یا \"غم دوری\" که در دیگرون هست رو درک نمی کنم، مسلما دلیلش نوع تربیتمه. خانواده ی من سال هاست که با هیچ کسی رفت و آمد نداره به دلیل بدخلقی پدرم. کسی دوست نداره بیاد خونه ی ما ، دوران کودکیم هم به ندرت میومدن ولی اونم خیلی ساله که قطع شده، من هم هیچ وقت نمی تونستم دوستامو بیارم خونه، انقدر بد رفتار می کردن باهاشون که ترجیح می دادم نبینن تا آبروم حفظ شه. دلیل بدرفتاریم اینه که الگویی غیر از یه پدر فحاش بدرفتار نداشتم.و از طرف دیگه مادرم چندان فرقی با یه سنگ نداره.مادر خودشم اینطوری بوده. از بچگیم فکر می کردم که من اینطوری نیستم یه روز که بزرگ شدم فحش نمی دم با همه هم مهربون میشم ولی نشد، ولی الان که 26 سالمه هم فحش می دم هم حوصله ی دیگرون رو ندارم هم محبت کردن بقیه برام مسخره اس. یعنی چیزی به اسم دوست داشتن برام مفهوم ماهوی نداره، یه خصوصیت دیگه هم اکتساب کردم، من دو تا خواهر برادر بزرگتر از خودم دارم با فاصله سنی 11 و 13 سال، به همین دلیل من همیشه تنها بودم زمانی که من نیاز به هم بازی داشتم اونها جوون بودن و روحیاتشون با من فرق داشت دوستی هم نداشتم هیچ وقت، خارج از مدرسه هم که هیچ وقت جایی نمی گذاشتن برم، بنابراین 1- حرف زدن یاد نگرفتم 2- عادت کردم به تنهایی. دوران نوجوانیم خیلی دوست داشتم به ارتباط برقرار کردن با دیگران مسلمه که چون اولین تجربه های من بود خیلی ناشی بودم و به همین دلیل تقریبا همه بعد از یکی دوبار ازم زده می شدن ولی امید داشتم که درست بشه رفتارم. اما الان گرچه تا حدی می دونم چطور باید با دیگران رفتار کنم اما دیگه حوصله ندارم، در تنهایی راحتم. نمی خوام با دیگرون باشم در حالی که این خصوصیت برای سن من اشتباهه. چیزی که من رو می ترسونه اینه که من نمی تونم برای خدا و پیغمبر هم گریه کنم. موقع زیارت عاشورا یا دعا خوندن. اون اوایلی که تازه آشنا شده بودم حدود 6 سال پیش می تونستم، فکر می کردم آدم بدیم به خاطر گناهام گریه می کردم و فکر می کردم اونها آدم های خوبی بودن به خاطر مصیبت هاشون گریه می کردم ولی بعد که دیدم همه ی گریه هام باعث نشد عذاب وجدان ناشی از گناهام کم بشه ، و یا اینکه فهمیدم اماما جاشون راحته زندگیشون هم از نظر ما سخت بوده برای خودشون نه، گریه ام از بین رفت. خصوصیات منافقین رو می خونم می بینم همه اش رو دارم، به خودم نگاه می کنم می بینم از اول به ندرت خوبی دیده باشم، خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که منم مصداق اون حدیثم که یه صدایی همه شنیدن پیامبر گفت سنگی بود که هفتاد سال درحال سقوط بود الان به ته جهنم رسید بعد خبر آوردن یکی مرده. در سنگ بودنم شکی نیست و در جهنم بودنم هم. البته می دونم که ناامیدی از شیطانه ولی امیدواریم 26 ساله ام جواب نداده . چطور می تونم بفهمم که اشکال زندگی بی مفهوم و غیرعادیم کجاست؟
- [سایر] عرض سلام و ادب خدمت شما.امید وارم همیشه موفق و موید باشید و در راه حق فعال و ثابت قدم.شما رو هم در تلویزیون زیارت کردم و هم حضورا.خاطرم هست که ماه رمضان چند سال قبل در مراسم افطاری منزل حاج حسین اقای میر محمدی شما رو دیدم.همون مراسمی که حاج اقا منصور هم بودند شب وفات حضرت خدیجه(س).البته شما رو در نیمه شبهای مسجد ارک هم از دور زیارت کردم.شاید فامیلی من براتون اشنا باشه.چون منزل ما همون حسینیه چمنیه که حاج منصور درش برنامه داره.عموی بنده هم همون مرحوم چمنی هستند که وسس هیئت حسین جان(ع) بودند و مداح بودند و رفیق و دوست قدیمی حاج اقا.بهمین جهت هم حاج اقا برای ما حکم عمو رو دارن.از طرفی مرحوم بدر بزرگ مادری من هم همون حاج اقا حسینی هستند که گاهی حاج منصور ازشون یاد میکنه.فرزند ایشون هم که دایی بنده باشن اقای مهندس سید مجتبی حسینی هستند که تا درجه اجتهاد هم تحصیلات حوزوی دارند و در برنامه های سیما صحبت می کنند...بنده هم خودم الان دانشجوی مهندسی معماری هستم.اینکه اینطور مفصل شجره ناممو رو کردم هم برای این بود که شما منو بشناسید.یعنی در واقع خانواده و فضای زندگی و رشد بنده رو بشناسید و هم اینکه مقدمه باشه برای ادامه ی مطلبم.اینکه من در این سنی که هستم.یعنی حدود بیست سال احساس می کنم باید بارمو همین الان ببندم.تا مشغولیتم کمتره و قوای ذهنی و بدنیم بیشتره.منظورم اینه که اگه بخوام به حفظ قران و مطالعات مذهبی و بالا بردن سطح علمی و یاد گیری کامل زبان و ورزش و...بپردازم بهترین موقش الانه. این موارد برای اینده بسیار لازمه و اگر کسی بخواد در اینده به درد جامعه و خودش بخوره اید بره دنبال غنی کردن ذهنش.علی الخصوص که عضو یک خانواده با خصوصیات ذکر شده باشه.حالا راهنماییی که من از شما می خوام اینه که با توجه به اینکه بنده علاقه ی زیادی به یاد گیری دروس دینی و اعتقادی دارم و نمی تونم به شیوه ی طلاب و روحانیون به صورت مستمر و با اقامت در حوزه به مطالعه ی این دروس در کنار درس دانشگاه بپردازم.شما بنده رو راهنمایی کنید که اولا به چه شیوه ای وثانیا چه کتبی رو مطالعه کنم؟البته این سوال رو از جناب داییم کردم اما ایشون به دلیل مشغله ی زیاد خیلی نمی تونن کمکم کنن.ضمن اینکه من رو به خوندن کتب شهید مطهری و خصوصا مقدمه ی جهان بینی توصیه کردن که بنده به این توصیه عمل کرده ومی کنم.اما توی این کار به اصطلاح ادم نیاز به یه اوستا داره.من با توجه به نگاه باز و امروزی شما خیلی دوست دارم شما اوستای ما بشین.البته کاملا بستگی به نظر شما داره.نمی دونم شایدم درخواستم خیلی زیاد و نا بجا باشه.اما من دوست دارم حتما به طور مستمر از راهنمایی و ارتباط با شما استفاده کنم.هر چی باشه گفتن که:زکات العلم نشره.البته مثل من افراد زیادی هستن که شما خودتون میدونید.می دونم که مشغله ی شما بسیار زیاده.اما چون شما رو خیلی خودمونی میدونم لازم دونستم از شما درخواست کنم.اگر فرصت کردید جوابمو به ایمیلم بفرستید.عجله ای نیست.... خیلی حرف زدم.شرمنده. امید وارم بتونم شما رو زیارت کنم. التماس دعا. ...یاعلی...
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند