همان‌گونه که در پرسش بدان اشاره شده، قرآن کریم می‌فرماید قضای الهی بر آن قرار گرفته است که همگان – گرچه برای مدتی کوتاه - وارد جهنم شوند: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا»؛[1] و هیچ‌یک از شما نیست که وارد جهنم نشود، و این حکمی حتمی از جانب پروردگار تو است. اما این چگونه توجیه‌­پذیر خواهد بود که افراد شایستۀ بهشت، حتی برای مدتی کوتاه، جهنم را تجربه کنند؟! پاسخ به این پرسش، با توجه به منابع اسلامی چندان دشوار نیست؛ زیرا تمام افرادی که از جهنم عبور می­‌کنند، دچار عذاب نمی‌­شوند. به عنوان نمونه، نگهبانان جهنم که از طرف پروردگار برای این‌کار مأموریت دارند،[2] از آتش جهنم آسیبی نخواهند دید. آنچه که با وعده‌­های پروردگار مبنی بر دور نگه‌داشتن افراد با ایمان از عذاب،[3] منافات دارد، تنها معذب بودن در جهنم است، نه عبور و گذر از آن، و آیۀ ورود همگان به جهنم بیانگر آن نیست که افراد با ­ایمان کمترین آسیبی از آن خواهند دید، بلکه روایاتی وجود دارد که خلاف این مطلب را ثابت می‌­کند: پیامبر اکرم(ص) در ارتباط با این آیه فرمودند: هنگامی که بهشتیان وارد بهشت شدند، گروهی از آنان به دیگران می­‌گویند: مگر پروردگارمان وعده نکرده بود که ابتدا داخل جهنم شویم؟! در جواب به آنان گفته می­‌شود: شما از آن گذشتید و خاموش بود![4] امام صادق(ع) هم در این زمینه می‌­فرمایند: آیا به گوشتان نخورده که می‌­گویند از چاه آب فلان قبیله عبور کردیم، اما در واقع آنان از خود چاه عبور نکرده بودند، (بلکه از کنارش گذر کردند. این آیه نیز مشابه همین مثال است). [5] شیخ صدوق که از آشنایان به منابع اسلامی بود، با جمع بندی روایات نتیجه می­‌گیرد که ورود به جهنم به معنای عبور از صراط است که مانند پلی برای جهنم به شمار می‌­آید و همگان باید از آن عبور کنند.[6] طبیعی است که عبور از پلی که بر فراز جهنم قرار دارد، مانند ورود به داخل جهنم نخواهد بود، اگرچه با اندک تسامحی می‌­توان گفت که از جهنم عبور شده است، همان‌طور که فردی که بر فراز پلی از رود نیل عبور کرده و قطره‌­ای آب نیز به او اصابت نکرده است، می‌­تواند بگوید که من از نیل عبور کرده‌­ام. براین اساس، هیچ تعارضی میان این آیه و روایاتی که ورود مستقیم شهیدان به بهشت را یادآور می­‌شود وجود ندارد؛ زیرا معنای این روایات آن است که شهیدان و ... بدون آن‌که کوچک‌ترین عذابی در جهنم ببینند وارد بهشت خواهند شد. [1] . مریم، 71. [2] . غافر، 49؛ تحریم، 6. [3] . انبیاء، 101 «إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون». [4] . فیض کاشانی، نوادر الأخبار، ص 367، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1371ش. «و عنه صلّی اللّه علیه و آله فی قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» قال: اذا دخل أهل الجنّة الجنّة قال بعضهم لبعض: أ لیس قد وعدنا ربّنا أن نرد النار، فیقال لهم: قد وردتموها و هی‏ خامدة»؛ «سئل الصادق علیه السلام: أ تردونها أنتم أیضا؟ فقال: جزناها و هی خامدة». ابن عربی ابو عبدالله محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، ج‏2، ص 13، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق. [5] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 52، دار الکتاب، قم، 1404ق. [6] . شیخ صدوق، اعتقادات الإمامیة، ص 70، کنگره شیخ مفید، قم، 1414ق.
سوره 19 آیه 71 میگوید تمامی مسلمانان به جهنم خواهند رفت -حد اقل برای مدتی- اما در جاهای دیگر ادعا میکند کسانی که در جهاد کشته میشوند مستقیم به بهشت میروند. بالاخره آیا مسلمانان به دوزخ میروند؟
همانگونه که در پرسش بدان اشاره شده، قرآن کریم میفرماید قضای الهی بر آن قرار گرفته است که همگان – گرچه برای مدتی کوتاه - وارد جهنم شوند: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا»؛[1] و هیچیک از شما نیست که وارد جهنم نشود، و این حکمی حتمی از جانب پروردگار تو است.
اما این چگونه توجیهپذیر خواهد بود که افراد شایستۀ بهشت، حتی برای مدتی کوتاه، جهنم را تجربه کنند؟!
پاسخ به این پرسش، با توجه به منابع اسلامی چندان دشوار نیست؛ زیرا تمام افرادی که از جهنم عبور میکنند، دچار عذاب نمیشوند. به عنوان نمونه، نگهبانان جهنم که از طرف پروردگار برای اینکار مأموریت دارند،[2] از آتش جهنم آسیبی نخواهند دید. آنچه که با وعدههای پروردگار مبنی بر دور نگهداشتن افراد با ایمان از عذاب،[3] منافات دارد، تنها معذب بودن در جهنم است، نه عبور و گذر از آن، و آیۀ ورود همگان به جهنم بیانگر آن نیست که افراد با ایمان کمترین آسیبی از آن خواهند دید، بلکه روایاتی وجود دارد که خلاف این مطلب را ثابت میکند:
پیامبر اکرم(ص) در ارتباط با این آیه فرمودند: هنگامی که بهشتیان وارد بهشت شدند، گروهی از آنان به دیگران میگویند: مگر پروردگارمان وعده نکرده بود که ابتدا داخل جهنم شویم؟! در جواب به آنان گفته میشود: شما از آن گذشتید و خاموش بود![4]
امام صادق(ع) هم در این زمینه میفرمایند: آیا به گوشتان نخورده که میگویند از چاه آب فلان قبیله عبور کردیم، اما در واقع آنان از خود چاه عبور نکرده بودند، (بلکه از کنارش گذر کردند. این آیه نیز مشابه همین مثال است). [5]
شیخ صدوق که از آشنایان به منابع اسلامی بود، با جمع بندی روایات نتیجه میگیرد که ورود به جهنم به معنای عبور از صراط است که مانند پلی برای جهنم به شمار میآید و همگان باید از آن عبور کنند.[6]
طبیعی است که عبور از پلی که بر فراز جهنم قرار دارد، مانند ورود به داخل جهنم نخواهد بود، اگرچه با اندک تسامحی میتوان گفت که از جهنم عبور شده است، همانطور که فردی که بر فراز پلی از رود نیل عبور کرده و قطرهای آب نیز به او اصابت نکرده است، میتواند بگوید که من از نیل عبور کردهام.
براین اساس، هیچ تعارضی میان این آیه و روایاتی که ورود مستقیم شهیدان به بهشت را یادآور میشود وجود ندارد؛ زیرا معنای این روایات آن است که شهیدان و ... بدون آنکه کوچکترین عذابی در جهنم ببینند وارد بهشت خواهند شد. [1] . مریم، 71. [2] . غافر، 49؛ تحریم، 6. [3] . انبیاء، 101 «إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُون». [4] . فیض کاشانی، نوادر الأخبار، ص 367، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1371ش. «و عنه صلّی اللّه علیه و آله فی قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» قال: اذا دخل أهل الجنّة الجنّة قال بعضهم لبعض: أ لیس قد وعدنا ربّنا أن نرد النار، فیقال لهم: قد وردتموها و هی خامدة»؛ «سئل الصادق علیه السلام: أ تردونها أنتم أیضا؟ فقال: جزناها و هی خامدة». ابن عربی ابو عبدالله محیی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، ج2، ص 13، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422ق. [5] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 52، دار الکتاب، قم، 1404ق. [6] . شیخ صدوق، اعتقادات الإمامیة، ص 70، کنگره شیخ مفید، قم، 1414ق.
- [سایر] در آیه 30 سوره مدّثر درباره 19 فرشته گمارده شده بر دوزخ سخن گفته شده است. سؤالم این است که؛ دانستن تعداد این فرشتگان به ما چه کمکی میکند و اینکه 1 یا 19 یا 29 تا بودن این فرشتگان چه اهمیتی دارد؟ این آیه حامل چه پیامی برای خواننده است؟ قطعاً خداوند خالق جهان در قرآن کلامی را بیان نمیکند که کاربردی نداشته باشد. پس مفهوم و دلیل آن چیست؟
- [سایر] با سلام و احترام؛ در آیه 3 سوره ممتحنه آمده است: (لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ). با توجه به این آیه:1. مگر اینطور نیست که اولاد صالح باعث میشوند پدر و مادر فوت شده در عالم برزخ از کارهای خوبی که انجام میدهند بهرهمند شوند؟ و همینطور بعضا در قیامت؟ 2. مگر در بعضی روایات و آیات قرآن نیامده - البته تفسیر آیات - در قیامت حسرت بعضی جهنمیان دو برابر میشود زمانی که میبینند با اموال حرامی که به دست آوردهاند وراثشان به بهشت میروند؟ 3. ولی بعضی وراث دیگر برای برخی جهنمیان که با اموال حرام پدر و مادرشان معصیت خدا را کردهاند عذاب اینها مضاعف میشود؟ پس چطور آیه 3 سوره ممتحنه اینطور تفسیر میکند و همه خانواده را غیر مرتبط میداند؟!
- [سایر] آیا ناباوران بخشیده خواهند شد یا مجازات خواهند شد؟ سوره 23 آیه 117 و سوره 98 آیه 6 میگوید: ناباوران رستگار نمیشوند و بدترین مخلوقاتند! همچنین سوره 9 آیه 29 از معتقدان به الله میخواهد با کسانی که به الله، حقانیت دین الله و روز قیامت ایمان نمیآورند بجنگند. اما سوره 45 آیه 14 سخن کاملاً متفاوتی میزند. همچنین به سوره 16 آیه 128 مراجعه کنید. سوره 9 آیه 29 با کسانی از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و چیزهایی که الله و پیامبرش حرام کردهاند بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا به دست خود و در عین ذلت جزیه بدهند. سوره 45 آیه 14: به کسانی که ایمان آوردهاند، بگو: از خطای کسانی که به روزهای الله باور ندارند در گذرید، تا خود، آن مردم را به جزای اعمالی که مرتکب شدهاند پاداش دهد. اسلام گرایان ممکن است جواب دهند که سوره 9 آیه 29 در هنگام جنگ آمده است و سوره 45 آیه 14 در پایان جنگ. واقعیت این است که قرآن مشخص نمیکند که چه آیههایی مربوط به زمان جنگ هستند و چه آیههایی مربوط به دوران پس از جنگ. یا اینکه کدام حکم قرآن برای گذشته است، یا برای حال است یا برای آینده. متأسفانه الله همه چیز را در دست انسانها قرار داده و دست اسلام گرایان را برای انتخاب باز گذاشته است. اسلام گرایان ادعا میکنند که قرآن برای مشکلات گذشته و حال و آینده بهترین راه حلها را ارائه میدهد و به نظر میرسد که این ادعای آنها بیشتر احساسی و از روی تعصّب است تا حقیقی.
- [سایر] تشخیص جنسیت در چه زمانی اتفاق میافتد؟ یکی از منابعی که مسلمانان معمولاً از قرآن در مورد تولد انسانها از آن نقل قول میکنند، سوره 53 آیه 45 و 46 است. معمولاً این آیات به گونهای تفسیر میشوند که خبر از مشخص شدن جنسیت در خود مرحله لقاح دهند اما در جای دیگر قرآن اشاره میکند که جنسیت یک جنین در حال رشد در مرحله لخته خون (!) شکل میگیرد. جالب است بدانیم یونانیان باستان فکر میکردند انسان از لخته خون ساخته میشود؛ زیرا میدیدند زنانی که باردار میشوند دیگر پریود نمیشوند. بنابر این، فکر میکردند حتماً همان لختههای خون است که در بدن زن باردار تبدیل به جنین و کودک میشوند. گویا همان اندیشه یونانی به قرآن نیز راه یافته است. این درست است؟
- [سایر] سلام. در سوره نجم آیه 9 میفرماید حضرت محمد(ص) کیلومترها سیر کرد تا رسید به یک قدمی خدا!. خوب اگر یک قدم دیگر بردارد (منظور مکانی نیست معنوی است) که(نعوذ بالله) خدا میشود! تفسیر مجمع البیان این آیه را به خوبی تفسیر کرده، ولی تفسیر نمونه از پیغمبر(ص) خدا ساخته و تفسیر نور هم که جمع بین تفسیرهای قدیم میکند و تفسیر المیزان هم که مثل دیگر آیات جملهها چینش میکند و نتیجه گیریِ مفید ندارد. تکلیف چیست؟ ضمنا ما در اسلام خوانده بودیم که سیر الی الله پیغمبر(ص)، در بهشت هم ادامه دارد! بنابر این پیغمبر اگر فقط یک قدم با خدا فاصله داشته باشد و آن یک قدم را در برزخ از 1400 سال پیش تا حالا برداشته باشد، مساوی شده با خدا!
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552