الف. فرزندان عبدالله بن جعفر از حضرت زینب(س) در نام و تعداد فرزندان حضرت زینب(س) اختلاف‌ نظرهایی وجود دارد که به نقل‌هایی از برخی منابع روایی و تاریخی بسنده می‌کنیم. 1. پنج فرزند: علی، عون اکبر، عباس، محمد و أم کلثوم.[1] اما برخی نیز نام مادر محمد را خوصا دختر حفصة بن ثقیف‏ ذکر کرده‌اند،[2] نه حضرت زینب(س). قدیمی‌ترین منبعی که محمد را فرزند خوصا دختر حفصه می‌داند؛ «تسمیة من قتل مع الحسین(ع)» نوشته فضیل بن زبیر رسان‏(قرن دوم) می‌باشد.[3] شیخ مفید(م 413ق) درباره شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر در کربلا بدون این‌که اشاره‌ای به نام مادرشان نماید، می‌نویسد: عون و محمد از فرزندان عبدالله به جعفر در کربلا به شهادت رسیدند.[4] البته بلاذری (م 279ق‏) در «انساب الاشراف» در بخش فرزندان عبدالله بن جعفر، عون اصغر را از شهدای واقعه حره دانسته و نقلی مطرح می‌کند که بر اساس آن، عون اکبر نیز در همان واقعه به شهادت رسیده است.[5] 2. پنج فرزند: علی، عون اکبر، جعفر، عباس و أم کلثوم.[6] 3. فضل بن حسن‏ طبرسی(م 548ق): چهار فرزند: علی، جعفر، عون اکبر و أمّ کلثوم‏.[7] ب. فرزندان عبدالله بن جعفر از زنان دیگر بنا بر نقل تاریخ؛ عبدالله بن جعفر از همسران دیگر خود فرزندانی نیز داشته است که برخی از آنها در کربلا حضور داشتند، ولی به شهادت نرسیدند 1. عون اصغر که نام مادرش جمانه دختر مسیب بن نجبه فزاری بود.[8] او در کربلا همراه امام حسین(ع) بود.[9] ولی در واقعه حرّه به شهادت رسید.[10] 2. ابوبکر و عبیدالله؛ که نام مادرشان خوصاء بنت حفصة بود. [11] پس طبق برخی از اقوال اینها برادران محمد بودند. ج. نتیجه‌گیری یک. همان‌طور که دیدیم؛ در تعداد و نام فرزندان عبدالله بن جعفر از حضرت زینب(س) اختلاف ‌نظر وجود دارد که این موضوع در نقل‌های تاریخی، طبیعی است. اما آنچه در آن اتفاق‌ نظر وجود دارد این است که به هر حال؛ دو فرزند عبدالله بن جعفر به نام‌های «عون» و «محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.[12] که براساس منابع تاریخی؛ نام مادر «عون»، حضرت زینب(س) بود که برخی با نام «عون اکبر» از او یاد می‌کنند؛ چون عبدالله بن جعفر از جمانه نیز فرزندی با نام عون داشت که از او به «عون اصغر»(کوچک) یاد شده است. و طبق برخی از منابع تاریخی دیگر(که به آن اشاره شد)؛ نام مادر «محمد» نیز حضرت زینب(س) بوده است. دو. برپایه پژوهش و تحقیق؛ ما در منبعی نیافتیم (حداقل منابعی که در پاورقی ذکر شده‌اند) که نام مادر عون اکبر را جمانه ذکر کرده باشند. و اگر - بر فرض - در کتابی نام مادر عون جمانه ذکر شده، مقصود عون اصغر است. [1] . کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏8، ص 340، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ‏6، ص 132 – 133، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ سبط بن جوزی‏، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 175، قم، منشورات الشریف الرضی‏، چاپ اول، 1418ق. [2] . أبو الفرج اصفهانی، علی بن حسین‏، مقاتل الطالبیین، ص 95، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا. [3] . رسان،‏ فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص 151، قم، مؤسسه آل البیت(ع)‏، چاپ دوم‏، 1406ق. [4] . «تسمیة من شهد مع الحسین بن علی(ع) بکربلاء ... وَ عَوْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»؛ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ نیز ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 68 - 69، قم‏، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413ق‏. [5] . «و الحسن، و عون الأصغر، قتل یوم الحرة- و یقال: بل قتل الأکبر و أمهما جمانة بنت المسیب الفزاریة»؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ‏2، ص 68، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق. [6] . أنساب الأشراف، ج ‏2، ص 67. [7] . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 396، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1417ق. [8] . أنساب الأشراف، ج ‏2، ص 68؛ أبو حاتم تمیمی، السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ج ‏2، ص 559، بیروت، الکتب الثقافیة، چاپ سوم‏، 1417ق‏؛ تذکرة الخواص، ص 175. [9] . تذکرة الخواص، ص 175. [10] . أنساب الأشراف، ج ‏2، ص 68. [11] . تذکرة الخواص، ص 175. [12] . برای نمونه ر. ک: تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص 150؛ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص 83، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ‏1، ص 465؛ الطبقات الکبری، ج ‏10، ص 477؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج ‏5، ص 111، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ تذکرة الخواص، ص 229.
آیا زینب کبری(س)، فرزندانی هم داشت؟ آیا حضرت زینب(س) در روز عاشورا فقط یک فرزند داشتهاند؟ و اینکه فرزند ایشان در کربلا شهید شده است یا خیر؟ زیرا میگویند در روز عاشورا سه فرزند عبدالله بن جعفر طیّار به نامهای عون اکبر و عون اصغر و محمد حضور داشتند که محمد و عون اکبر فرزندان حضرت زینب(س) بودند. در حالی که منابع وسیعی میگویند؛ مادر یکی از عونها جمانه دختر مسیب بوده و مادر یکی حضرت زینب و مادر محمد دختر حفصه بوده است. نقل بعدی این است که عون اکبر در واقعه طف کشته شده است و عون اصغر در واقعه حَرّه. و بعضی از منابع دیگر میگویند؛ عون اکبر که در کربلا شهید شده است پسر جمانه میباشد.
الف. فرزندان عبدالله بن جعفر از حضرت زینب(س)
در نام و تعداد فرزندان حضرت زینب(س) اختلاف نظرهایی وجود دارد که به نقلهایی از برخی منابع روایی و تاریخی بسنده میکنیم.
1. پنج فرزند: علی، عون اکبر، عباس، محمد و أم کلثوم.[1]
اما برخی نیز نام مادر محمد را خوصا دختر حفصة بن ثقیف ذکر کردهاند،[2] نه حضرت زینب(س). قدیمیترین منبعی که محمد را فرزند خوصا دختر حفصه میداند؛ «تسمیة من قتل مع الحسین(ع)» نوشته فضیل بن زبیر رسان(قرن دوم) میباشد.[3]
شیخ مفید(م 413ق) درباره شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر در کربلا بدون اینکه اشارهای به نام مادرشان نماید، مینویسد: عون و محمد از فرزندان عبدالله به جعفر در کربلا به شهادت رسیدند.[4]
البته بلاذری (م 279ق) در «انساب الاشراف» در بخش فرزندان عبدالله بن جعفر، عون اصغر را از شهدای واقعه حره دانسته و نقلی مطرح میکند که بر اساس آن، عون اکبر نیز در همان واقعه به شهادت رسیده است.[5]
2. پنج فرزند: علی، عون اکبر، جعفر، عباس و أم کلثوم.[6]
3. فضل بن حسن طبرسی(م 548ق): چهار فرزند: علی، جعفر، عون اکبر و أمّ کلثوم.[7]
ب. فرزندان عبدالله بن جعفر از زنان دیگر
بنا بر نقل تاریخ؛ عبدالله بن جعفر از همسران دیگر خود فرزندانی نیز داشته است که برخی از آنها در کربلا حضور داشتند، ولی به شهادت نرسیدند
1. عون اصغر که نام مادرش جمانه دختر مسیب بن نجبه فزاری بود.[8] او در کربلا همراه امام حسین(ع) بود.[9] ولی در واقعه حرّه به شهادت رسید.[10]
2. ابوبکر و عبیدالله؛ که نام مادرشان خوصاء بنت حفصة بود. [11] پس طبق برخی از اقوال اینها برادران محمد بودند.
ج. نتیجهگیری
یک. همانطور که دیدیم؛ در تعداد و نام فرزندان عبدالله بن جعفر از حضرت زینب(س) اختلاف نظر وجود دارد که این موضوع در نقلهای تاریخی، طبیعی است. اما آنچه در آن اتفاق نظر وجود دارد این است که به هر حال؛ دو فرزند عبدالله بن جعفر به نامهای «عون» و «محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.[12] که براساس منابع تاریخی؛ نام مادر «عون»، حضرت زینب(س) بود که برخی با نام «عون اکبر» از او یاد میکنند؛ چون عبدالله بن جعفر از جمانه نیز فرزندی با نام عون داشت که از او به «عون اصغر»(کوچک) یاد شده است. و طبق برخی از منابع تاریخی دیگر(که به آن اشاره شد)؛ نام مادر «محمد» نیز حضرت زینب(س) بوده است.
دو. برپایه پژوهش و تحقیق؛ ما در منبعی نیافتیم (حداقل منابعی که در پاورقی ذکر شدهاند) که نام مادر عون اکبر را جمانه ذکر کرده باشند. و اگر - بر فرض - در کتابی نام مادر عون جمانه ذکر شده، مقصود عون اصغر است. [1] . کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 340، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 6، ص 132 – 133، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة فی ذکر خصائص الأئمة، ص 175، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، 1418ق. [2] . أبو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 95، بیروت، دار المعرفة، بیتا. [3] . رسان، فضیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص 151، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1406ق. [4] . «تسمیة من شهد مع الحسین بن علی(ع) بکربلاء ... وَ عَوْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»؛ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ نیز ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 68 - 69، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق. [5] . «و الحسن، و عون الأصغر، قتل یوم الحرة- و یقال: بل قتل الأکبر و أمهما جمانة بنت المسیب الفزاریة»؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 68، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق. [6] . أنساب الأشراف، ج 2، ص 67. [7] . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 396، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1417ق. [8] . أنساب الأشراف، ج 2، ص 68؛ أبو حاتم تمیمی، السیرة النبویة و أخبار الخلفاء، ج 2، ص 559، بیروت، الکتب الثقافیة، چاپ سوم، 1417ق؛ تذکرة الخواص، ص 175. [9] . تذکرة الخواص، ص 175. [10] . أنساب الأشراف، ج 2، ص 68. [11] . تذکرة الخواص، ص 175. [12] . برای نمونه ر. ک: تسمیة من قتل مع الحسین(ع)، ص 150؛ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص 83، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 465؛ الطبقات الکبری، ج 10، ص 477؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: شیری، علی، ج 5، ص 111، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ تذکرة الخواص، ص 229.
- [سایر] آیا پس از ظهر عاشورا تا کاخ اموی یزید، اسرا را کتک میزدند؟ اینکه مداحان زبانحال در مورد حضرت زینب و حضرت رقیه(س) و سایر بانوان هاشمی میخوانند راست است؟ اینکه هر موقع بچهها را کتک میزدند حضرت زینب واسطه میشدند... اینکه میگویند شمر و حرمله و زجر و... از این قبیل در قافله اسرا بودند و کودکان را سیلی و لگد و تازیانه میزدنند. اینکه میگویند هر جا نام پدرشان را میبردند کتک میخوردند و دختران شام آنها را مسخره میکردند که ما بابا داریم تو نداری... این قضایا آیا واقعیت دارد و دلیل کتک زدنشان چه بوده است؟ آیا اسرای کربلا را غذا نمیدادند؟
- [سایر] نقل شده است؛ پیامبر اکرم(ص) روزی وارد خانه حضرت زهرا(س) شد، و در حالیکه جز دخترش کسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علت را جویا شد، حضرت زهرا اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است که در شکم دارم. او همدم من است و با من سخن میگوید، اما سخنانی حزنآور، به این مضامین که مادر! من شهیدم، مظلومم، غریبم، عطشانم. پیامبر اکرم(ص) در حالیکه محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرایط سخت و ناگوار خبر دادند. این سخن در کدامیک از کتابهای روایی آمده است؟
- [سایر] سلام حاج آقا خانمی هستم 23 ساله از مشهد. مهندس نرم افزار. حاج آقا یک سوال: چرا زیاد مطلب محکمی از بانو ام کلثوم، دختر آقا امیرالمومنین حضرت علی (ع) و خانم فاطمه زهرا(س) نیست؟ چرا حرف زیادی از ایشون نیست؟ همسرشون کی بودن؟ مگه این خانم خواهر اصلی خانم زینب کبری نبودند؟ پس چرا اینقدر ازشون کم مطلب هست؟ تو واقعه عاشورا حضور داشتند؟ محل دفنشون کجاست؟ حقیقتا توی اینترنت سرچ کردم ولی مطالب خیلی باهم متفاوت بود. جایی نوشته بود همسر ایشون جعفر طیار بودند اما جای دیگه نقل دیگه ای بود مبنی بر اینکه همسر ایشون عمر بن خطاب بودند. لطفا اگه امکان پاسخ دادن ندارید یک منبع موثق معرفی بفرمایید. باتشکر
- [سایر] آیا این روایت نزد شیعه معتبر است؟ فقد روی الطبری فی المسترشد: أن عائشة و حفصة أتتا عثمان بن عفان تطلبان منه ما کان أبواهما یعطیانهما، فقال لهما: لا و الله و لا کرامة، ما زاد لکما عندی فألحتا، و کان متکئاً فجلس و قال: ستعلم فاطمة أیُّ ابن عم لها أنا الیوم ثم قال لهما: ألستما اللتین شهدتما عند أبویکما و لفقتما معکما أعرابیاً یتطهر ببوله، مالک بن أوس بن الحدثان، فشهدتما معه أن النبی(ص) قال: لا نورث ما ترکناه صدقة ؟ فمرةً تشهدون أن ما ترکه رسول الله صدقة، و مرةً تطالبون میراثه). آیا در این روایت عثمان از حق فاطمه(س) دفاع کرده است؟ آیا این از نفاق عثمان است؟ چون در روایت دیگری آمده که امیرالمؤمنین در این هنگام در مجلس حضور داشتهاند؛ چون میدانیم عثمان خود از طرفداران غصب فدک و در متن ماجرا بوده است و در زمان خلافتش نه تنها فدک را پس نداده بلکه به مروان بخشیده است.
- [سایر] کلینی در کافی باب مستقلی با عنوان "زنان از زمین ارث نمیبرند" آورده است. وی در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین سهمیه ارث ندارند) و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: (از أبا عبدالله ؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او فرمود: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود، ولی از زمین ارث نمیبرند)، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین ارث نمیبرند)، هم چنین عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله (ع) روایت میکند که گفت: (زنان از خانه، ملک، و زمین سهمیه ارث ندارند). در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثنا نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه حق ندارد خواهان ارث از پیامبر (ص) باشد. همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا (ص) فرمود: (خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد). طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی (ع) است، بنابر این علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند).
- [سایر] علاوه در کتاب (واقدی)؛ (ابن هشام) در السیرة النبویّه، (دارالقلم، بیروت، ج 3، ص 352)، (طبری) در تاریخ خود (دارالکتب العلمیة، ج 2، ص 138) و (ابن اثیر) (الکامل فی التاریخ، دار الاحیاء التراث العربی، ج 1، ص 598 – 599) آمده است: چون رسول خدا(ص) خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرسوجو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشنده تبآوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آنرا مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟ او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام (اگر چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند از آن میخوردند و اگر صدقه بود از آن نمیخوردند) پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آنحضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آنحضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر(ص)از گوشت بازو خوردند و (بُشْر بن براء) هم لرزید و... . در کتاب (فروغ ابدیت) نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی آمده است: (معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد؛ زیرا اگرچه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت، ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر(ص) کمی مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آنحضرت اثر خود را گذاشت. (سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 664) سؤال: 1. این حدیث که در منابع معتبر شیعه هم هست آیا درست هست یا سندش ضعیف هست؟ 2. مگر گوشتی که در دست یهودی باشد نجس نیست؟ چنانچه در این حدیث هم قید شده که او گوسفند را ذبح کرد. پس چرا پیامبر ص این گوشت نجس را قبول کرد. 3. اگر سند حدیث ضعیف هست پس چرا علمای ما به این نکته در نقل این حدیث دقت نمیکنند که در فقه اسلام ذبح یهودی که نجس است. و ... لطفاً به سؤالم پاسخ جامع بدهید که در جوابش ماندم. متشکرم.
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.
- [سایر] بنام خدا حاجی سلام، و اما،از اون موقعی که به پیشنهاد یکی از همکاران(مسن!!)، سوره تحریم را خوندم و ساعات زیادی را وقت صرف جستجو در اینترنت برای جمع آوری اطلاعات دوستان و مخالفان حضرت محمد(ص)کردم. خیلی تاثیر منفی گرفتم خیلی سعی کردم آرامشم را حفظ کنم و به داشته های قلبی و ارادتی که به این خاندان در این سی و چندساله عمرم داشتم فکر کنم. خیلی دارم اذیت میشم رک بگم یک جوری قداست ها فروکش کرده (حضرت محمد(ص)،حضرت زهرا(س)،امام رضا(ع))من خیلی ارادت دارم (داشتم!!) ولی نظام فکریم بهم ریخته فکر میکنم آنها خیلی مثل ما زمینی بودند و ما (معذرت)آنها را خیلی آسمانی کردیم.کلماتی که جلوی چشمم رژه میره :تحریم،ماریه کنیز حفصه، دختران خلفا،46زن،نماز شب، زن بعنوان معامله در جنگ، ،معراج، تفسیر المیزان! و علامه، کلینی:...، یا ایهاالمزمل،زندانهای طولانی و تعدد فرزندان امام کاظم(ع)، و... خیلی ببخشید خواستم با آشفتگی ذهنم آشنا بشید ضمنا توجیهاتی در این مدت شنیدم که قانعم نمیکند مثل ساختار زندگی عرب، رسوم عرب، مقایسه با جاهلیت عرب و ... وچون پیامبر هم با عربها زندگی میکرده!پس...! حاجی ببینید شاید شما هم عین بقیه بگید که ایمانت را قوی کن یا مطالعت رو زیاد کن متاسفانه همه در حال توجیهن و کسی نمیخواهد تابوی ساخته شده در اذهان را بشکند و شفاف و بی غل و غش بگوید . زیاده گویی کردم این فقط درد دلم بود بعنوان یک مسلمان و نگران اینکه ما چیزهایی را نمیدانیم که شاید از دهان رشدیها با تمسخر بشنویم. دوست دارم صادقانه کمکم کنید.ممنون (لطفا سایت ... را رویت کنید)
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552