بهترین کار در این‌گونه موارد، چشم‌پوشی است؛ به دلیل آن‌که در آموزه‌های دینی چنین سفارش شده است و پیشوایان دین ما به عنوان الگوهای اخلاقی نیز در عمل این‌گونه رفتار می کردند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: 1. «وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ»؛[1] آنان که به طلب ثواب پروردگار خویش صبر پیشه کردند، و نماز گزاردند و در نهان و آشکار از آنچه به آنها روزی داده‌‏ایم انفاق کردند و بدی را به نیکی دفع می‏کنند. سرای آخرت خاص آنان است. 2. «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ»؛[2] خوبی و بدی برابر نیستند. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده، تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان تو گردد. 3. «...وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»؛[3] و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می‌‏گذرند. در روایت آمده است: «مَا تَسَابَّ اثْنَانِ إِلَّا غَلَبَ أَلْأَمُهُمَا»؛[4] دو نفر به همدیگر فحش و ناسزا نگفتند، مگر آن‌که پست‌ترین آنها غلبه کرد. طبق این سخن معصوم(ع) فحش و ناسزا گفتن از صفات افراد پست بوده و انسان‌های بزرگوار هرگز به چنین کاری اقدام نمی‌کنند. «.. وَ سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) امْرَأَةً تُسَابُّ جَارِیَةً لَهَا وَ هِیَ صَائِمَةٌ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِطَعَامٍ فَقَالَ لَهَا کُلِی فَقَالَتْ إِنِّی صَائِمَةٌ فَقَالَ کَیْفَ تَکُونِینَ صَائِمَةً وَ قَدْ سَبَبْتِ جَارِیَتَکِ إِنَّ الصَّوْمَ لَیْسَ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ»؛[5] امام صادق(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) شنید خانمی به کنیز و خدمت‌کارش فحش و ناسزا می‌گوید در حالی‌که روزه است. پیامبر او را دعوت به خوردن کرد، آن خانم گفت من روزه‌ام. در این هنگام پیامبر به او فرمود چطور روزه‌ای در حالی‌که به خدمت‌کار ناسزا می‌گویی... . گفتنی است که گذشت در این‌ مسئله تا جایی است که این موضوع تکرار نشود که اگر چنین شد بهترین راه مراجعه به مراجع قانونی است. [1] . رعد، 22. [2] . فصلت، 34. [3] . فرقان، 72. [4] . لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 477، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش.‏ [5] . طوسی، محمد بن الحسن، محقق، مصحح، خرسان، حسن، ج 4، ص 194، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.‏
با سلام. اگر در خیابان کسی به ما توهین کرد و حرفهای رکیک زد با او چکار کنیم؟ ما هم به او جواب بدیهم و با او زد و خرد کنیم؟ یا به او توجه نکنیم و به راهمان ادامه دهیم؟ یا از راه پلیس و از مراجع قانونی وارد شویم؟ بهترین راه را در این مورد ذکر بفرمایید.
بهترین کار در اینگونه موارد، چشمپوشی است؛ به دلیل آنکه در آموزههای دینی چنین سفارش شده است و پیشوایان دین ما به عنوان الگوهای اخلاقی نیز در عمل اینگونه رفتار می کردند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
1. «وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ»؛[1] آنان که به طلب ثواب پروردگار خویش صبر پیشه کردند، و نماز گزاردند و در نهان و آشکار از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق کردند و بدی را به نیکی دفع میکنند. سرای آخرت خاص آنان است.
2. «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ»؛[2] خوبی و بدی برابر نیستند. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده، تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان تو گردد.
3. «...وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»؛[3] و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
در روایت آمده است: «مَا تَسَابَّ اثْنَانِ إِلَّا غَلَبَ أَلْأَمُهُمَا»؛[4] دو نفر به همدیگر فحش و ناسزا نگفتند، مگر آنکه پستترین آنها غلبه کرد.
طبق این سخن معصوم(ع) فحش و ناسزا گفتن از صفات افراد پست بوده و انسانهای بزرگوار هرگز به چنین کاری اقدام نمیکنند.
«.. وَ سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) امْرَأَةً تُسَابُّ جَارِیَةً لَهَا وَ هِیَ صَائِمَةٌ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِطَعَامٍ فَقَالَ لَهَا کُلِی فَقَالَتْ إِنِّی صَائِمَةٌ فَقَالَ کَیْفَ تَکُونِینَ صَائِمَةً وَ قَدْ سَبَبْتِ جَارِیَتَکِ إِنَّ الصَّوْمَ لَیْسَ مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ»؛[5] امام صادق(ع) میفرماید: رسول خدا(ص) شنید خانمی به کنیز و خدمتکارش فحش و ناسزا میگوید در حالیکه روزه است. پیامبر او را دعوت به خوردن کرد، آن خانم گفت من روزهام. در این هنگام پیامبر به او فرمود چطور روزهای در حالیکه به خدمتکار ناسزا میگویی... .
گفتنی است که گذشت در این مسئله تا جایی است که این موضوع تکرار نشود که اگر چنین شد بهترین راه مراجعه به مراجع قانونی است. [1] . رعد، 22. [2] . فصلت، 34. [3] . فرقان، 72. [4] . لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 477، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش. [5] . طوسی، محمد بن الحسن، محقق، مصحح، خرسان، حسن، ج 4، ص 194، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
- [سایر] سلام من فرزند پسر 5 ساله ای دارم که با توجه به رفتارهایی که اکنون از خودش در خصوص نرفتن به مهد کودک و بیزاری از مهد کودک نشان می دهد می توانم این پیش بینی را بکنم که فرزند من برای رفتن به دوره پیش دبستانی در سال اینده با مشکلات زیادی هم برای خودش و هم برای والدینش بر خواهد خورد. قابل ذکر است یال گذشته حدود 20روز به یک مهد کودک رفت لکن با توجه به عدم تمایل و بیزاری شدیدی که در او دیدیم ادامه رفتن او به مهد کودک را قطع کردیم. خواهشمند است جهت جلوگیری از مشکلاتی که احیانا برای ما در سال آینده و درخصوص رفتن فرزندمان به دوره پیش دبستانی پیش خواهد آمد، راهنماییهای لازم را به ما بفرمایید.
- [سایر] سلام من مدرس دانشگاه هستم و هر از گاهی از طرف دانشجویان دخترم ایمیلهای عاشقانه و پر از التماس برای برقراری رابطه دریافت می کنم. اما من هیچ جوابی نمی دم. اما این نامه فکرم رو مشغول کرده لطفا بخونید: با خستگی تمام اما یه دنیا انرژی وارد کلاس میشه. قوی و محکم شروع به صحبت میکنه که یه دفعه گوشیش زنگ می خوره، با کلی شرمندگی و عذرخواهی جواب میده الو... بله ... بفرمائید... من سر کلاس هستم ... خدانگهدار... و با اقتدار آموزشش رو ادامه میده و من بی توجه به تمام این موضوعات به فکر نگاهی هستم که بی هدف مرا دنبال میکند.دلم می لرزد واو نمی داند الان چند وقتی ست که مضطربش هستم. وای خدایا این چه شوریست که در دلم برپاشده وای و صد وای... بعضیا میگن اون متاهل بعضیا هم میگن چه فرقی میکنه اون که سر و گوشش می جنبه، چندایشون هم می خوان سند رو کنن که بابا اون اینکارس و راحت بهت میگه بیا شرکتم! دستام می لرزه و نمی خوام اینارو بشنوم. من فقط دوستش دارم یه دنیا به قد خودش دوستش دارم. یادم رفت بگم استاد اون شماید من عاشقتون هستم و می پرستمتون تو دنیای منی و عاشق آغوش گرمت هستم حق منه که راهنمایی کنی حقمه که بهم بگی در نبودت باید چه کار کنم به من بگو من چطوری عاشق مردی غیر تو بشم و یا به حضور همکلاسی هامو چطوری توجه کنم وقتی تو اینجا در قلبمی منو راهنمایی کن. عشق من به نظر شما چی باید بگم. من متاهلم، زندگیمو دوست دارم و سر و گوشم هم نمی جنبه و اعتقادات بدی ندارم. و هر کسی رو هم به شرکتم دعوت نمی کنم. آیا باید جواب بدم، اگر باید جواب بدم چی باید بگم که احساساتش جریحه دار نشه و متوجه بشه کارش اشتباهه و البته این حرفهایی که به ناحق بعضی ها پشت سرم گفتن پاسخ داده بشه. ممنون میشم جوابم بدید. و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] سؤال این جانب در خصوص نماز جمعه است که تقاضا دارم به آن پاسخ دهید: در حدود پانزده تا بیست سال هست که نماز جمعه را برگزار می کنیم. اما همیشه یک مسئله بحث برانگیزی وجود داشته که مردم می گویند فاصله نماز جمعه شما با محل دیگری که بیش از سی سال است نماز جمعه در آن جا برپا می شود، کمتر از حد لازم بوده و این کافی نیست. لازم به ذکر است که برای رفتن به نماز جمعه دو راه وجود دارد. راه اول راهی است عمومی (که با توجه به عبور و مرور وسائط نقلیه عمومی) همه از آن استفاده می کنند. (به نظر می رسد، این مسیر بیشتر از پنج کیلومتر باشد. سخن مترجم). و راه دوم راهی است که تنها پنج کیلومتر با نماز جمعه فاصله دارد ولی کسی از این مسیر استفاده نمی کند. با این اوصاف بفرمایید که تکلیف چیست؟ آیا می توانیم نماز جمعه خود را ادامه بدهیم یا می بایست آن را تعطیل کرد؟ نظر دیگر مراجع در این خصوص چیست؟
- [سایر] با عرض سلام. ما 4 خواهر و یک برادر هستیم همگی تحصیلکرده و در زندگی خصوصی خود مشکلی نداریم. پدر ما فردی است بسیار مغرور،شکاک و خود بزرگ بین. به طوری که در تمام این سالها ما حتی به منزل اقوام خود نمیرفتیم و در دوران تحصیل و حتی بعد از ازدواج نیز از دخالتهای او در زندگیمان در عذاب بوده و هستیم اما برای حفظ آبرو وآرامش زندگی مادر و دو خواهر دیگرمان که هنوز ازدواج نکرده اند همواره صبور بوده ایم.مدتی است که پدر ما به دلایل بسیار مضحک(مثلا پیدا کردن یک شعر در کیف) مادر با تقوا و نجیب مان را متهم به خیانت کرده و به اصرار از او میخواهد که به گناه نکرده اعتراف کند تا جایی که مادرمان به دلیل شکنجه های روحی و جسمی، تحقیر و توهین های او که اخیرا دامن خواهرانمان را نیز گرفته تصمیم به طلاق توافقی گرفت ولی پدر به بهانه حفظ آبرو حاضر به این کار نشده و همچنان به آزار و اذیت او ادامه می دهد. با توجه به وابستگی مالی مادر و خواهرانم که امکان تهیه مسکن و ایجاد زندگی مستقل و خلاص شدن از دست شکنجه های او را ندارند برای حل این معضل ما را راهنمایی بفرمایید. متشکریم.
- [سایر] بنده دانشجوی (کارشناسی ارشد) ترم آخر رشته کلام و عقاید اسلامی هستم. هر چند وقت یک بار این سؤال برایم ایجاد می شود که چرا هنوز نتوانسته ام رذائل اخلاقی ام را به صورت مشخص و پیوسته مداوا کنم؟؛ یعنی این که بدانم الآن مثلا تا چه حد توانسته ام فلان رذیله ام را مداوا کنم و دیگر باید چه کاری در ادامه مداوا انجام دهم؟ این در حالی است که کتب مختلفی را خوانده ام و بعضا سی دی هایی در این زمینه با تفکر و دقت گوش داده ام و در آن مدت سعی کردم روی خودم کار کنم اما به سرعت و پس از مدتی هم دچار غفلت شده ام و هم احساس کردم آن چه خوانده ام راه حل ریشه ای در مورد من نبوده است. و حتی مدت زیادی به دنبال این بودم که روی بحث عادت کار کنم و کتبی را خواندم اما باز جواب گوی نیازم نبود. خلاصه این که بنده معتقدم مانند بیماری های جسمانی مان که به پزشک مراجعه می کنیم، در مورد روح مان نیز بایستی این گونه باشد. اما مشکلی وجود دارد این است که عالمان اخلاق مانند پزشکان در دسترس نیستند، با این که حضورشان ضروری تر است و دیگر این که قبول دارم باید به واجبات و آن چه می دانیم عمل کرد تا راه باز شود، اما در همان مسیر مشکلی که برای بنده ایجاد می شود این که همه رذائل به هم پیوسته اند و شاید برخی ریشه دیگری هستند که در همان مسیر و حرکت معمولی ام خلل ایجاد می کنند. بنابر این بفرمایید چه بکنم و چگونه به صورت پیوسته و مشخص می توان صفت رذیله ای را با توجه به فهم تقدمش زدود؟ در ضمن سؤ ال بنده اصلا درباره چگونگی جستجوی عالم اخلاقی که بخواهد ذکر ویژه ای بگوید و ... نیست بلکه مقصودم همین ایراداتی است که بنده در مورد خودم به آنها یقین دارم.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] سلام استاد بزرگوار وپدر مهربانم ایام نورانی ماه رضوی و ولادت اما رضا را به شما تبریک میگم میدونم شما مشغله ی زیادی دارید واین از بزرگواری ومهربانی شماست که وقت خودتون را در اختیار مردم وبخصوص جوانها میگذارید قبلا هم تو کلاس اشاره کرده بودید که به دلیل کار زیادموقع خوندن پیامها خیلی خسته هستید برای همین همیشه سعی میکردم موضوع مورد نظرم رو در سایت جستجو کنم والبته جوابم رو میگرفتم چون شما همیشه به پیامها جامع جواب میدهید اما اینبار مسائلی برام پیش اومده که احساس درماندگی میکنم و نیازمند راهنمایی شما هستم: 1-25 سال دارم لیسانس زیست شناسی-بیکار وخیلی خیلی علاقه مندم به ادامه تحصیل 2-مادرم تو زندگیش رنج زیادی کشیده واز زمانی که یادم میاد دائما به من میگفت نباید ازدواج کنم وفقط به درس فکر کنم شاید به این دلیل همیشه یه حالت ترس واضطراب نسبت به ازدواج داشتم وتا به حالا خواستگاری به منزلمون نیمده 3-سال گذشته مادرم به سرطان مبتلا شد وبعد از اتمام درمانش یعنی خرداد امسال به طور جدی تصمیم گرفتیم به خاطر روحیه ی مادرم به ... نقل مکان کنیم چون اقوام مادرم ساکن اینجا هستند 4-فرهنگ وآداب ورسوم این شهر خیلی متفاوت با فرهنگیه که من درتهران با اون بزرگ شدم اینجا درابتدای کار مادرها به خواستگاری می آیند(البته صد در صد بدون گل وشیرینی )ارزش دختر هم اینجا به جهیزیه ومهریه ی بالاست درواقع مواردی رو که شما در یادداشت الو هند جگر خوار ذکر کردید من به عینه وشدیدتر اینجا دیدم به علاوه اینجا تحصیل برای دختر خانمها اصلا مهم نیست 5-من به حضرت امام وحضرت آقا خیلی ارادت دارم اما متاسفانه اینجا از سوی فامیل ، این اعتقادم به سخره گرفته میشه واکثرا حالت تهاجمی میگیرند و توهین میکنند بیشتر مواقع سعی میکنم با روشهایی که شما گفتید بحث رو عوض کنم اما گاهی زیر بار نمیرند ومجبورم سکوت کنم با شرکت در کلاس مجردها نگاهم کلا به ازدواج تغییر کرد و تصویر خوب وروشنی از ازدواج در ذهنم ترسیم شد اما اینجا طرز فکرها خیلی متفاوته، از طرفی هنوز نتوستم با زندگی کردن تو این شهر که برای من غریبه ودوری از تهران ودوستانم خیلی خوب کنار بیام حالا موندم چی کار کنم شرمنده پیامم طولانی شد ممنون میشم اگر من رو راهنمایی کنید یکشنبه ها که میرسه خیلی دلتنگ کلاس مجردها میشم من دور سوم ثبت نام کردم وبدلیل نقل مکان ،حضورم در کلاس کوتاه بود اما خدا را به خاطرتمام لحظاتش شکر میکنم همیشه به یادتون هستم ودعاگو انشالله که خودتون و خانواده ی گلتون همیشه سلامت باشید وزندگیتون همیشه پر از خیر وبرکت باشه التماس دعا یاعلی
- [سایر] با سلام مجدد و تشکر از ارسال پاسخ من 798622 هستم. با عرض معذرت جواب شما بنظرم کامل نبود و شاید سوال من کامل نبود. تاکید من روی "رشته کامپیوتر" است، بطوریکه دخترانیکه رشته تحصیلی شان کامپیوتر نیست و حتی کامپیوتر است ولی قصد ادامه تحصیل ندارند فورا از گزینه ها حذف میشوند! و همچنین پرحرفی و شوخ طبعی زیاد مثل خودم، معیار مهمی شده است. قبول بفرمایید با این دو معیار دایره انتخاب بسیار تنگ میشود. دختران بسیار زیبا، خوش اخلاق، خانواده خوب، پاک، که شاید حتی بهم علاقه اولیه را داشته ایم ولی چون دو شرط بالا را نداشته اند بطور کلی از گزینه ها حذف شده اند و اصلا به ایشان فکر هم نکرده ام. گاهی از خودم سوال میکنم فلانی نکنه برایم مناسب بود ولی باهاش ازدواج نکردم. آیا "علاقمند و مشغول مطالعه دائمی رشته کامپیوتر بودن" و "شوخ طبعی بارز" میتونه دو معیار اولیه و تعیین کننده برای ازدواج باشد؟ دلیل اصرا من اینکه خودم به کامپیوتر خیلی علاقه دارم و ممکنه نصف شب پاشم کتاب کامپیوتر بخونم. میخواهم علاقه من به علم کامپیوتر باعث دوری ما ازهم نباشه بلکه ما را بیشتر به هم نزدیک کنه و در کنار هم به هدفمان برسیم. من ساعت های زیادی را به کامپیوتر اختصاص ندهم و او هم کار خودش را بکند. و همچنین دوست دارم با همسرم در محل کار باهم باشیم. شوخ طبعی هم اینکه، من شاید خصوصیت بارز اخلاقی ام شوخ طبعی باشه و اصلا با آدم های کم حرف و جدی تا بحال نتوانستم نزدیک و دوست باشم. معیارهای درست انتخاب همسر که فرمودید را در اینترنت و همایش ها و کتابها و... دیده ام. مثلا رشته کامپیوتر بودن برای من مهمتر از "قد" است. بنظرم اگر خود دختر خوب و مستقل باشد، به وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده اش و... زیاد اهمیت نمی دهم. اعتقادات مذهبی و تفاوت سنی و... را در نظر دارم ولی دو معیاری که گفتم شدیدا برایم تعیین کننده هستند و بالاترین اولویت را دارند. یک مثالی بزنم شاید برای خوانندگان خنده دار و بی ربط باشد ولی دغدغه فکری یک آدم بیچاره است! من برای خرید گوشی موبایل تقریبا "تمام" گوشی های موجود را در اینترنت با معیارهایی که داشتم بررسی کردم و گوشی خود را انتخاب کردم و هنوز همون گوشی را دارم و اصلا پشیمان نشدم، """چون گوشی ای نمانده بود که بعدش ببینم و شرایط من را بیشتر و بهتر داشته باشد و من پشیمان شوم""" با خود میگویم من فقط میتونم از بین دخترانی که میشناسم و یا دیگران معرفی میکنند یکی را انتخاب و ازدواج کنم، اگر مثلا بعد از 2 سال در مقطع کارشناسی ارشد کامپیوتر وارد دانشگاه شدم و از یکی از همکلاسانم خوشم آمد چکار کنم؟ حال اگر ازدواج کردم و وارد مقطع دکترا شدم و از دیگری خوشم آمد؟! گاهی به خود میگویم که نکنه این وسواس است البته اطرافیانم به "سخت انتخاب" کردن من اشاره کرده اند. نمیتوانم قبول کنم وسواسی هستم. مثلا وقتی تصمیم بگیرم فلان رنگ پیراهن را داشته باشم میگردم و پیدا میکنم و بسیار با اشتیاق و لذت میپوشمش. به سایتهای اینترنتی هم برای انتخاب همسر مراجعه کردم و با خود میگویم ای کاش مثل گوشی موبایل، یک بانک اطلاعاتی از تمام دختران موجود، در اینترنت بود تا کسی از قلم نمی افتاد که بررسی نشده باشد و در آینده انسان پشیمانی بکشد! ببخشید سرتان را درد آوردم، لطفا کاملتر پاسخ دهید.
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .