1. روزه در تعالیم اسلامی جایگاه ویژه دارد، در این باره پاسخ 15444 را مطالعه کنید. 2. این اهمیت و جایگاه ویژه تا جایی است که خداوند بوی بد دهان روزه‌دار را بر بوی خوش عطر ترجیح می‌دهد. روایت در این مورد چنین می‌گوید: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ: خُلُوفُ‏ فَمِ‏ الصَّائِمِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رَائِحَةِ الْمِسْکِ»؛[1] راوی از امام صادق(ع) نقل می‌کند بوی ناخوش‏ دهان روزه‏ دار، پیش پروردگار از بوی خوش مشک(عطر) بهتر است؛ از این جهت شخص روزه‌دار نه تنها نباید نگران باشد که باید مباهات کند.‏ 3. بوی بد و مشمئز کننده، گاه از سر بی مبالاتی در امر نظافت و بهداشت است؛ مانند مسواک نزدن، یا استحمام نکردن، که موارد این چنینی هم در عرف جامعه مورد پذیرش نیست، و هم مورد نهی دین است. اما اگر همین مسئله در راستای ارزش‌های دینی باشد، این حالت را نخواهد داشت و مورد پذیرش جامعه و مردم خواهد بود. 4. بوی بد دهان معمولاً ناشی از خالی بودن معده است و این موضوع در عرف روزه‌داران مایه تنفر نیست، بلکه امر عادی به نظر می‌رسد. 5. امروزه متخصصان تغذیه برای جلوگیری از بوی بد دهان توصیه‌هایی در مورد نوع غذا در هنگام سحر دارند که عمل کردن به دستورات آنها می‌تواند در این مورد راه‌گشا باشد. [1] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 10، ص 403، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
سلام؛ هنگام روزه دهانم به شدت بو میگیرد به طوری که خجالت میکشم با دوستانم حرف بزنم. خواستم ببینم راهی وجود دارد که بوی دهان را برطرف کرد، و در عین حال روزه باطل نشود؟
1. روزه در تعالیم اسلامی جایگاه ویژه دارد، در این باره پاسخ 15444 را مطالعه کنید.
2. این اهمیت و جایگاه ویژه تا جایی است که خداوند بوی بد دهان روزهدار را بر بوی خوش عطر ترجیح میدهد. روایت در این مورد چنین میگوید: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ (ع) قَالَ: خُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ رَائِحَةِ الْمِسْکِ»؛[1] راوی از امام صادق(ع) نقل میکند بوی ناخوش دهان روزه دار، پیش پروردگار از بوی خوش مشک(عطر) بهتر است؛ از این جهت شخص روزهدار نه تنها نباید نگران باشد که باید مباهات کند.
3. بوی بد و مشمئز کننده، گاه از سر بی مبالاتی در امر نظافت و بهداشت است؛ مانند مسواک نزدن، یا استحمام نکردن، که موارد این چنینی هم در عرف جامعه مورد پذیرش نیست، و هم مورد نهی دین است. اما اگر همین مسئله در راستای ارزشهای دینی باشد، این حالت را نخواهد داشت و مورد پذیرش جامعه و مردم خواهد بود.
4. بوی بد دهان معمولاً ناشی از خالی بودن معده است و این موضوع در عرف روزهداران مایه تنفر نیست، بلکه امر عادی به نظر میرسد.
5. امروزه متخصصان تغذیه برای جلوگیری از بوی بد دهان توصیههایی در مورد نوع غذا در هنگام سحر دارند که عمل کردن به دستورات آنها میتواند در این مورد راهگشا باشد. [1] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 10، ص 403، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
- [سایر] سلام آقای دکتر <br />می خواستم من را درباره شناسایی مزاجم راهنمایی کنید. من مطالب مربوط به شناسایی مزاج را مطالعه کردم ولی آخرش نفهمیدم چه نوع مزاجی دارم من از بچگی چاق بودم به شدت به غذاها ومیوه های گرم حساس بودم مثلا هروقت خورشت بادمجان می خوردم دهنم زخم می شد یا خربزه می خوردم بدنم دچار خارش می شد یا گردو یا غذاهای گرم می خوردم صورت وبدنم جوش می زد ولی مثلا ماست و غذاهاهای سرد هم می خوردم اذیتم نمی کرد و بیشتر بدنم با غذاهای سرد میانه خوبی داره در ضمن گوشهام در فصل تابستان داغ می کنه یه مدت لاغر هم کردم ولی همین مشکلات رو داشتم پوستم زرد مایل به سفید و به شدت حساس است،بیشتر وقت ها بدنم خسته و کسل است موهام نازکه و کم پشت هست پوست بدنم هم نرم و لطیفه بدنم هم کم مو است دهانم صبح ها بی مزه است در وعده ها غذا کم می خورم، ترشیجات را بیشتر از شیرینی جات دوست دارم باعرض پوزش مدفوع هم کم وتقریبا بی بو است یعنی کلا تو روز یک بار اون هم به مقدار کم از من دفع می شه .<br />بعضی وقت ها اگر چیزی نخورم اصلا احساس گرسنه گی نمی کنم ولی بعضی وقت ها هم گرسنگی کاذب پیدا می کنم و هرچی می خورم سیر نمی شم. هفته ای 5 رو زهم به مدت نیم ساعت پیاده روی باسرعت نسبتا تند انجام می دهم ولی الان با کم غذا خوردن و پیاده روی هم دوباره چاق شدم ،خوابم هم زیاد نیست ولی مثلا اگر 10 ساعت یا 6 ساعت بخوابم برام یکی است یعنی هیچ احساسی ندارم که زیاد تر یا کم تر خوابیده ام. فردی خجالتی نیستم حرف دلم رو رک می زنم فردی احساسی هستم و خیلی زود رنج هستم آدم کینه ای نیستم ولی اگر از کسی کینه به دل بگیرم دست بردار نیستم. تو جمع بیشتر وقت ها پرحرف و شوخ طبع هستم ولی تو خلوت گوشه گیر و کمی افسرده ام تقریبا اهل ریسک هستم مثلا تا پولی دستم میاد دوست دارم خرج کنم و لذت ببرم تا اینکه پس انداز کنم ،در کار کردن هم خیلی وسواس به خرج می دهم و سعی می کنم دقیق کار را انجام دهم. (لطفا هم مزاجم را مشخص کنید وهم برای کنترل وزنم راهی پیشنهاد دهید ).
- [سایر] با سلام . از اینکه مرا راهنمایی کردید بسیار ممنونم و خواهشمندم که در این موضوع نیز مرا راهنمایی کنید . حاج آقا همانطور که در پیام قبلی فرستادم گفتم خواهری دارم که 27 سال سن دارد و هنوز ازدواج نکرده می خواهم کمی در مورد او برایتان بگویم ... ...ولی خواهرم توجهی ندارد و شاید این گونه رفتار او از سر سادگی او است و من خود این را باور کرده ام سعی کردم از راهنمایی شما برای او نیز استفاده کنم شما گفته بود اوقات خودم را با فعالیتهای مفید و سازنده پر کنم ولی او هیچ گونه علاقه ای به هیچ کدام از این فعالیتها ندارد می خواهم موضوعی را برایتان بازگو کنم خواهرم حدود 2, 3 سال با یک پسر که حدود 4 سال از او کوچکتر است دوست و با او در ارتباط بوده تا اینکه یک روز حدود 1 سال پیش 3 ,4 ماه قبل از عملش من به رفت و آمد هایش مشکوک شدم تا اینکه یک روز دیدم که ازکوچه ای خانه پسر دایی و دوستان پسره بود بیرون آمد پسره که خواهرم با او دوست بود هر دفعه که خواهرم پیش او می رفت زنگ می زد به دوستانش و آنها می آمدند سر کوچه که خانه او قرار داشت جمع می شدند .اون روز هم مانند دفعات قبل همانطور شلوغ بود , وقتی که خواهرم رو دیدم ابتدا فکر کردم دارم خواب می بینم باور کنید داشتم منفجر می شدم چون او نا اونجا بودند چیزی به او نگفتم دوستاش هم فکر کردن من از اون بی غیرت ها هستم و داشتم با خواهرم بر می گشتم یکی از آن پسر ها دنبال ما کرد من در عین حال که بسیار عصبانی بودم به پسر فحاشی کردم و پسره یکدفعه به من گفت تو اگه غیرت داری جلو خواهرت و بگیر و بگو خانه پسر غریبه چکار می کرده حاج آقا دچار سوء تفاهم نشید من اگه پسری دنبالم میومده سرم رو بالا نمی آوردم چه برسه به اینکه به اون فحاشی کنم اون دفعه از کنترل خارج شده بودم و همانطور که گفتم بسیار عصبانی بودم نمی دونید چقدر سخت گذشت اون شب به من دوست داشتم فقط زمین دهان باز کنه و منو ببلعه اون شب اون به من قول داد که دیگه دنبال پسره نره ولی این ماجرا دو سه بار دیگه تکرار شد تا اینکه زنگ زدم به پسره و گفتم به زبون خوش بهت می گم دست از سرش بردار و گر نه آبروتو می برم پسره در جوابم گفت تو که هیچ بابای تو هم نمی تونه آبرومو ببره خواهش کردم ازش اونم با کمال پر رویی گفت باید یه بار دیگه ببینمش می خوام یه امانتی دستم داره بهش بدم گفتم با اون امانتی که دستته هر غلطی می خوای بکن فقط دست از سرش بردار . خلاصه هر طوری بود تا یه مدت کوتاه خواهرم و کنترل کردم و بعد از مدتی نه چندان طولانی پسره ازدواج کرد مدتی خیالم آسوده بود تا این که من دیوانگی کردم و تلفن همراه در اختار خواهرم قرار دادم و روز اول هم به او گفتم شماره رو به کسی نده یک روز که داشتم از در اتاق رد می شدم دیدم که موبایلش زنگ می خورد خواهرم که می رفت موبایلش را جواب بدهد یکدفعه برگشت ازش سوال کردم چرا جواب نمی دهی پاسخی نداد رفتم شماره را نگاه کردم و با طرف تماس گرفتم از روی لهجه اش فهمیدم که یا خود بی عرضاش است یا دوستان عوضی اش اول تلفن را قطع کرد دوباره که او را ترساندم و گفتم شماره ات را پیگیری می کنم ترسید و گفت اشتباه گرفته از خواهرم که سوال کردم با اسرار و تهدید فراوان گفت پسره است دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم ولی باز هم نشستم و با خونسردی او را راهنمایی کردم شاید شما هم تعجب کنید که من با ده سال تفاوت سنی چطور به خود اجازه می دهم او را راهنمایی یا با او دعوا کنم ولی باور کنید بارها خودم خجالت کشیده ام و این را نیز بازگو کرده ام ولی وقتی می بینم پدر و مادرم نیز ساده اند چطور می توانم او را به حال خود رها کنم خب زیاد وارد حواشی نشویم داشتم می گفتم او را راهنمایی کردم و نیز تلفن همراه را از او گرفته و جمع کردم تا اینکه یک روز برادرم آن را روشن کرد من هم که نمی توانستم دلیل خاموش کردنش را بگویم سکوت کرده و چیزی نگفتم خلاصه طی مدتی که تلفن در دستش بود مورد مشکوکی ندیدم تا اینکه یک شب برای تفریح به بیرون رفتیم در آن مکانی که ما بودیم پسره با زنش و دوستانش هم با زنانشان بودند اتفاقا یکی از دوستان او پسر همسایه دوستم و زنش دوست خودم بود که آن دو مرا به خوبی می شناختند خلاصه آن شب گذشت و ما رسیدیم به خانه . فردای آن روز زن برادرم گفت خواهرت دیشب داشته برای پسره اس ام اس می فرستاده و پسره هم به کمک دوستاش دور از چشم زنش جواب او را می داده با آنکه چند بار از راه منطقی وارد شده بودم و نتیجه نگرفته بودم ولی چون زن برادرم گفته بود باور نکرده و از او سؤال کردم او اول انکار کرد تا اینکه گفت آره بوده ; باور کنید اگه همان بار اول که عروسمان گفته بود و باور می کردم با آن عصبانیتی که داشتم دل و می زدم به دریا و اول زنگ می زدم به زن پسره و آبروشو می بردم و بعد خواهرم رو می کشتم ولی بازهم گذشتم و مثل دفعه قبل موبایل را از او گرفته خاموش کردم خب چیزی که اینجا من رو سر دو راهی قرار داده اینه که حالا که شرایط کمی آرام شده خواهرم دوباره موبایل رو از من می خواد به نظر شما با این تجربه تلخ آیا می توانم چنین ریسکی بکنم وگوشی همراه را در اختیار او قرار دهم ؟ من خودم به این نتیجه رسیده ام که آزموده را آزمودن خطاست نظر شما چیه ؟ آقای شهاب مرادی و قتی که پسره و دوستاش به من و خانواده ام می رسند طوری نگاه ما می کنند که همه فهمیده اند بارها خواسته ام بر گردم و چند فحش به او بدهم ولی باز هم کوتاه آمده ام شما می گویید من با این گونه رفتار آنها چطور برخورد کنم و چگونه نگاه خواهرم را کنترل کنم که به او توجهی نکند؟ حاج آقا میان مطالبم در مورد پدر و مادرم و در مورد سادگی آنها صحبت کردم راستش رو بخواهین من گذشته خودم و موردی که برای خواهرم و مواردی شبیه به همین موضوع که برای او پیش آمده (این را که می گویم مواردی چون به قول خودش این اولین نبوده و می ترسم آخری هم نباشد) از چشم پدر و مادرم می بینم و آنها را مقصر می دانم چون اگر آنها از اول رفت و آمد ما را کنترل می کردند الان چنین مواردی پیش نمی آمد و مردم از سادگی ما سوء استفاده نمی کردند البته شاید پدر و مادرم به ما اطمینان دارند و ما از اعتماد آنها سوء استفاده کرده ایم . حاج آقا وقتی خواهرم بیرون می رود تا برمی گردد دلم خون می شود و باید با این موضوع چه طور بر خورد کنم واقعا می ترسم و بارها خواسته ام بر ترسم غلبه کنم ولی نشده ; خواهش می کنم کمکم کنید ؟ خواسته دیگری که از شما دارم این است که این موضوع مانند موضوع قبلی خصوصی باشد . ممنون التماس دعا