خداوند در قرآن کریم پیرامون پوچ بودن و بی‌منطقی بت‌پرستی می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا یَخلُقُونَ شَیئا وَ هُمْ یُخلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَیرُ أَحْیَاءٍ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ».[1] ظاهر این آیه شریفه اشاره دارد که بت‌ها نمی‌توانند به عنوان خدا قرار داده شوند، حتی باید توجه کرد که اینان مخلوق هستند و در وجود بی‌جان خود نیز نیاز به دیگران دارند؛ پس چگونه افرادی اینها را به عنوان خدای خود گرفته و حتی دست نیاز و تمنّی به سمت آنها دراز می‌کنند. این آیه به مانند بسیاری از آیات دیگر، در درون خود دارای معانی باطنی است؛ یعنی علاوه بر این معنای ظاهری که درست و حجت است، معانی دیگری نیز وجود دارند که آیه بر آن دلالت می‌کند. این معانی معمولاً از طریق احادیث به ما رسیده و در فرض قبول حدیث از حیث سند و محتوا، می‌توان آن را تفسیری باطنی برای آیه دانست. حدیث در ذیل آیه شریفه مورد بحث چنین است: جابر بن عبدالله می‌گوید: از امام باقر(ع) در مورد آیه «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... » پرسیدم. آن‌حضرت در پاسخ فرمود: «الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»، سه فردی هستند که با پیامبر(ص) به مخالفت برخاستند؛ زیرا پیامبر(ص) فرموده بود:‌ «علی(ع) را والی و حاکم خود قرار دهید و از او پیروی کنید»، اما آنها با امام علی(ع) دشمنی کردند و او را به عنوان والی خود بر نگزیدند و مردم را به اطاعت از خود فراخواندند و به این جهت خداوند فرمود: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏». اما «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً»؛ یعنی آنها هیچ چیزی را نمی‌پرستیدند. «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ‏»؛ یعنی در حالی که خود آنها مورد پرستش قرار می‌گیرند؛ (یعنی حاکم مردم شده و دستورات آنها اطاعت می‌شود و مردم انگار آنها را می‌پرستند). «أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ»؛ آنها کافرند و در زمره مؤمنین قرار نمی‌گیرند. «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ‏»؛ و همانا خود قبول نمی‌کنند که مشرک هستند و ایمان ندارند.[2] سند روایت این روایت به لحاظ سندی، چندان قابل اعتماد نیست و نمی‌توان بر آن تکیه کرد. ابو نصر محمد بن مسعود عیّاشی‏ (متوفّی: 320 ه.ق‏) در تفسیر خود این روایت را ذکر کرده است. اما ایشان سلسله سندی برای این روایت ذکر نمی‌کند، به همین جهت، این حدیث، مرسل است. همچنین بیشتر متأخّرینی که این حدیث را نقل کرده‌اند، از این تفسیر به عنوان منبع این روایت نام برده‌اند. محتوای روایت توجه به این نکته ضروری است که؛ در مقام بیان باطن آیه، نیازی نیست معنای ظاهری آیه دقیقاً مورد لحاظ قرار بگیرد بلکه تنها شباهت بین لفظ و محتوا می‌تواند دست‌مایه استدلال بوده و به جهت این‌که از منبع موثّقی سرچشمه گرفته است، می‌توان بدان گمان پیدا کرد. در این حدیث نیز در دو مورد معنای ظاهر کلمه استفاده نشده است، اما محتوای مورد نظر با لفظ، هم‌خوانی دارد. این دو مورد عبارتند از: 1. «یخلقون» به معنای «یعبدون» گرفته شده است. کلمه «خلق»، اگر چه در لغت به معنای ابداع شیء است[3] اما می‌توان در یک معنای مجازی خلق را به معنای انجام کار و فعل دانست که در این معنا، عبادت را نیز شامل می‌شود؛‌ زیرا عبادت، نیز خود یک کار و فعل است. 2. در این روایت تعبیر «اموات» به کافر معنا شده است. این تعبیر در روایات نیز وجود دارد که از کافران به مردگان، تعبیر شده است؛ زیرا حقیقت انسانی و فطرت خداجوی آنها هیچ حیاتی نداشته و واقعاً مرده است، امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرماید:‌ «همانا مؤمن زمانی که می‌میرد، مرده حساب نمی‌شود، بلکه کافر میّت واقعی است (هر چند در زمان حیات خود بوده باشد)».[4] در نهایت باید گفت صرف نظر از سند روایت، این تفسیر باطنی با ادبیات عرب منافاتی ندارد. [1] . نحل، 20 – 21: «و معبودهایی را که بجای خدا می‌پرستند [نه این‌که‏] چیزی را نمی‌آفرینند، بلکه خودشان آفریده می‌شوند. اینها مرده و از حیات بی‌بهره‌اند و هیچ حس و شعور ندارند که در چه هنگام مبعوث می‌شوند (و چه کسی آنها را بر می‌انگیزد)». [2] . عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 256 – 257، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 36، ص 103 – 104، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق. [3] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 296، دارالعلم‏، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق. [4] . شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیة، ص 56، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
در ذیل آیه 20 و 21 سوره نحل روایتی در البرهان، ج 3، ص 411 آمده به این شکل: امام محمد باقر(ع) میفرماید: (لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً)؛ یعنی چیزی را عبادت نمیکنند و نمیپرستند. (وَ هُمْ یُخْلَقُون)؛ یعنی آنها پرستیده میشوند. (أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ)؛ یعنی کافرند و مؤمن نیستند. (وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُون)؛ یعنی آنها ایمان نمیآورند و مشرک هستند. مگر (یخلقون) میتواند به معنای عبادت کردن باشد یا اموات به معنای کافر. همچنین در معنای (ما یشعرون ایان یبعثون) بر چه اساسی فرموده: (آنها ایمان نمیآورند و مشرک هستند)؟
خداوند در قرآن کریم پیرامون پوچ بودن و بیمنطقی بتپرستی میفرماید: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا یَخلُقُونَ شَیئا وَ هُمْ یُخلَقُونَ أَمْوَاتٌ غَیرُ أَحْیَاءٍ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ».[1] ظاهر این آیه شریفه اشاره دارد که بتها نمیتوانند به عنوان خدا قرار داده شوند، حتی باید توجه کرد که اینان مخلوق هستند و در وجود بیجان خود نیز نیاز به دیگران دارند؛ پس چگونه افرادی اینها را به عنوان خدای خود گرفته و حتی دست نیاز و تمنّی به سمت آنها دراز میکنند.
این آیه به مانند بسیاری از آیات دیگر، در درون خود دارای معانی باطنی است؛ یعنی علاوه بر این معنای ظاهری که درست و حجت است، معانی دیگری نیز وجود دارند که آیه بر آن دلالت میکند. این معانی معمولاً از طریق احادیث به ما رسیده و در فرض قبول حدیث از حیث سند و محتوا، میتوان آن را تفسیری باطنی برای آیه دانست.
حدیث در ذیل آیه شریفه مورد بحث چنین است: جابر بن عبدالله میگوید: از امام باقر(ع) در مورد آیه «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... » پرسیدم. آنحضرت در پاسخ فرمود: «الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»، سه فردی هستند که با پیامبر(ص) به مخالفت برخاستند؛ زیرا پیامبر(ص) فرموده بود: «علی(ع) را والی و حاکم خود قرار دهید و از او پیروی کنید»، اما آنها با امام علی(ع) دشمنی کردند و او را به عنوان والی خود بر نگزیدند و مردم را به اطاعت از خود فراخواندند و به این جهت خداوند فرمود: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ». اما «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً»؛ یعنی آنها هیچ چیزی را نمیپرستیدند. «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ»؛ یعنی در حالی که خود آنها مورد پرستش قرار میگیرند؛ (یعنی حاکم مردم شده و دستورات آنها اطاعت میشود و مردم انگار آنها را میپرستند). «أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ»؛ آنها کافرند و در زمره مؤمنین قرار نمیگیرند. «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ»؛ و همانا خود قبول نمیکنند که مشرک هستند و ایمان ندارند.[2]
سند روایت
این روایت به لحاظ سندی، چندان قابل اعتماد نیست و نمیتوان بر آن تکیه کرد. ابو نصر محمد بن مسعود عیّاشی (متوفّی: 320 ه.ق) در تفسیر خود این روایت را ذکر کرده است. اما ایشان سلسله سندی برای این روایت ذکر نمیکند، به همین جهت، این حدیث، مرسل است. همچنین بیشتر متأخّرینی که این حدیث را نقل کردهاند، از این تفسیر به عنوان منبع این روایت نام بردهاند.
محتوای روایت
توجه به این نکته ضروری است که؛ در مقام بیان باطن آیه، نیازی نیست معنای ظاهری آیه دقیقاً مورد لحاظ قرار بگیرد بلکه تنها شباهت بین لفظ و محتوا میتواند دستمایه استدلال بوده و به جهت اینکه از منبع موثّقی سرچشمه گرفته است، میتوان بدان گمان پیدا کرد. در این حدیث نیز در دو مورد معنای ظاهر کلمه استفاده نشده است، اما محتوای مورد نظر با لفظ، همخوانی دارد. این دو مورد عبارتند از:
1. «یخلقون» به معنای «یعبدون» گرفته شده است. کلمه «خلق»، اگر چه در لغت به معنای ابداع شیء است[3] اما میتوان در یک معنای مجازی خلق را به معنای انجام کار و فعل دانست که در این معنا، عبادت را نیز شامل میشود؛ زیرا عبادت، نیز خود یک کار و فعل است.
2. در این روایت تعبیر «اموات» به کافر معنا شده است. این تعبیر در روایات نیز وجود دارد که از کافران به مردگان، تعبیر شده است؛ زیرا حقیقت انسانی و فطرت خداجوی آنها هیچ حیاتی نداشته و واقعاً مرده است، امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: «همانا مؤمن زمانی که میمیرد، مرده حساب نمیشود، بلکه کافر میّت واقعی است (هر چند در زمان حیات خود بوده باشد)».[4]
در نهایت باید گفت صرف نظر از سند روایت، این تفسیر باطنی با ادبیات عرب منافاتی ندارد. [1] . نحل، 20 – 21: «و معبودهایی را که بجای خدا میپرستند [نه اینکه] چیزی را نمیآفرینند، بلکه خودشان آفریده میشوند. اینها مرده و از حیات بیبهرهاند و هیچ حس و شعور ندارند که در چه هنگام مبعوث میشوند (و چه کسی آنها را بر میانگیزد)». [2] . عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 256 – 257، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 36، ص 103 – 104، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، چاپ اول، 1410ق. [3] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 296، دارالعلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق. [4] . شیخ صدوق، إعتقادات الإمامیة، ص 56، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ دوم، 1414ق.
- [سایر] باسلام. در تفسیر تسنیم مجلد 12 ذیل آیه 7 سوره آل عمران و در بخش روایی روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است؛ این روایت از جمله روایات طینت است و مضمون آن چنین است: کارهای خیر نواصب به حساب شیعیان نوشته میشود و دشمنان ولایت از کارهای خوب خویش سودی نخواهند برد، چنانکه کارهای بد مؤمن در پرونده اعمال نواصب ثبت میشود و هر یک به اصل خود باز می گردد. (تسنیم، ج 12، ص 218؛ بحار الانوار، ج 5، ص 231 ؛ علل الشرایع، ج 2، ص 334). سؤال من این است که چگونه این روایت را توجیه میکنید؟ آیا ما اگر کار بدی انجام دهیم به حساب نمیآید و برعکس اگر دشمنان ولایت کار خوبی کنند به حساب ما میآید؟ آیا کسی وزر دیگری را حامل است؟
- [سایر] آیا درست است که نگهداری طلا و نقره و گنج در زمان حکومت امام زمان(عج) حرام است؟ سوره توبه، آیه 34: حرمت نگهداریِ گنج، طلا و نقره در عصر حضرت مهدی(عج) (... وَ الَّذینَ یَکنُزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ وَ لا یُنفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیمٍ)؛ و کسانی که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره میکنند و در راه خدا انفاق نمیکنند آنها را به عذاب دردناک بشارت ده. در کافی ذیل آیه فوق از معاذ بن کثیر روایت شده که گفت: شنیدم از امام صادق(ع) که فرمود: (وسعت داده بر شیعیان ما در آنچه میتوانند از اموال خود انفاق کنند در راه خیر و معروف تا آنکه قیام کننده ما ظاهر شود، در آن وقت باید هر صاحب ثروتی، دارایی خود را به امام زمان(عج) تسلیم دارد تا صرف شود بر جهاد کنندگان در راه خدا و استعانت بجویند مؤمنین به سبب آن اموال بر علیه دشمنان). این در حالی است که امام محمد باقر(ع) میفرماید: (طلا و نقره هرگاه به دو هزار درهم رسید گنج است).
- [سایر] بنا به نظر مفسّرین و علماء شیعه، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) که بخشی از آیه 3 سوره مائده هست، جدا از صدر و ذیل همان آیه نازل شده، و در مورد خلافت حضرت علی (ع) و ماجرای غدیر نازل شده. امّا این سخن به 4 دلیل صحیح نیست: دلیل اوّل: در جواب این سؤال که (چرا صدر و ذیل آیه در مورد گوشتها و مأکولات حرام است؟) اینطور جواب میدهند که حکم مأکولات حرام در 3 آیه دیگر قرآن قبلاً نازل شده بوده، دو بار در مکّه و یک بار در مدینه (نحل 115، بقره 173، انعام 145). و در نتیجه دیگر اکمال دین معنا نخواهد داشت؛ چون آن مطلب قبلاً ابلاغ شده بود. امّا سؤال اینجا است که همین سخن در مورد خلافت و وصایت حضرت علی هم صادق است؛ یعنی از همان روز (انذر عشیرتک الاقربین) و حدیث یوم الدّار مطلب بیان شده بود، و در جای جای قرآن هم چندین بار آمده، مثل آیه ولایت، آیه اولی الامر و غیره. پس آن استدلال که اکمال دین را به ولایت میداند باطل خواهد بود. دلیل دوم: اگر بگوییم با ابلاغ و اثبات ولایت بود که دین کامل شد مشکل دیگری هم به همراه دارد، و آن این است که اگر مسألهی ولایت امری بسیار مهم و کلیدی بود چرا سایر احکام و امور که اهمّیّت کمتری داشتند بر آن مقدّم شدند و این مسئله حیاتی مؤخّر از همه واقع شد؟ به عبارت دیگر، دین زمانی کامل میشود که تمام احکام و عناصر آن بیان شود، و آخرین حکم و جزئی که بیان میشود لزوم ارزش و اهمّیّت ویژهای ندارد، بلکه آنچه مایه اکمال دین است این است که تمام اجزای آن بیان شده باشد، و در این میان هر جزئی به اندازه هر جزء دیگر در اکمال دین تأثیر دارد، و نبودش باعث نقصان دین است. اینطور نیست که بگوییم اگر آخرین جزء باشد و هیچیک از جزای دیگر نباشند دین همچنان کامل است. در نتیجه تأکید روی اینکه فلان امر باعث اکمال دین شد موردی نخواهد داشت و نشانه اهمّیّت و ارزش آن امر نخواهد بود. بلکه همانطور که گذشت مهم کلّ مجموعه است، و معمولاً احکام و اجزای کلیدی و محوری و پایهای در اوّل رسالت تشریع و ابلاغ میشوند، مثل (قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا)، و آنچه در ادوار بعدی بیاید از نظر اهمّیّت در وهلههای بعدی قرار میگیرد. دلیل سوم: در آیه 5 همان سوره مائده آمده (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطیِّبَت وَ طعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَب حِلُّ لَّکمْ...)، که طبق سیاق آیات اشاره به همان (الیوم) در آیه سوم است. در این آیه صریحاً میفرماید که امروز روزی است که حکم حلّیّت طیّبات و از جمله طعام اهل کتاب بر شما نازل شده. اگر بگوییم آن (الیوم) اوّل در موردی کاملاً جدا نازل شده و ارتباطی با صدر و ذیل آیه ندارد این آیه نیز معنای خود را از دست میدهد و به طور کلّی آیات قرآن از هم گسیخته و بدون انسجام میشوند. دلیل 4: اینطور نیست که آنچه در آیه 3 سوره مائده در مورد مأکولات حلال و حرام آمده همهاش قبلاً نازل شده باشد، بلکه به طور خاص نام میبرد از (الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ السبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلی النُّصبِ وَ أَن تَستَقْسِمُوا بِالاَزْلَمِ) که در آن 3 آیه قبل به این تفصیل ذکر نشده بود؛ یعنی گر چه اینها تحت (میتة) یا (ما اُهِلَّ لغیر الله به) قرار میگیرند، امّا در همین آیه علاوه بر آن اجمال این تفصیل هم آمده، و دور از شأن قرآن است که شامل سخن حشو و تکرار بیمورد باشد. بلکه همین تفصیل متضمّن یک تازگی و ابلاغ جدید است، ولو در امور جزئی. و علاوه بر این در دو آیه بعدی (آیات 4 و 5 سوره مائده) امور دیگری هم در رابطه با مأکولات بیان میشود که قبلاً به هیچ وجه بیان نشده بود (حکم شکارِ سگهای شکاری و نیز طعام اهل کتاب)، و کلّ این احکام به عنوان مأکولات حلال و حرام بیان شدهاند. در نتیجه آن سخن که حکم مأکولات حلال و حرام قبلاً بیان شده بود و اینجا تازگی ندارد باطل است؛ زیرا در این آیات هم چند مورد جدید بیان شده، و هیچ استحالهای ندارد که همینها آخرین احکام نازله و باعث اکمال دین باشند. با توجّه به این 4 استدلال آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) نمیتواند در مورد ولایت حضرت علی باشد. اگر اختلالی در هر کدام از این 4 برهان مییابید لطفاً تذکّر فرمائید. با تشکر فراوان