در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است: «النِّکَاحُ‏ سُنَّتِی‏ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛[1] ازدواج سنت من است و هر کس از سنتم روی‌‌گردان باشد، از من نیست. سنّت در لغت به روش در پیش گرفته شده و عادت شده در زندگی اطلاق می‏‌گردد. ولی سنّت در اصطلاح علم حدیث، گفتار، عملکرد یا تقریر (تأییداتی) است که به قصد تشریع برای امّت از پیامبر اکرم (ص) صادر شده است.[2] واژه «سنت» در این روایت، هم با معنای لغوی آن سازگار است و هم با معنای اصطلاحی؛ یعنی پیامبر(ص) می‌خواهد بگوید که راه و روش من ازدواج کردن است و این در دین من نیز مورد تأیید قرار گرفته و هر کس که با این امر مخالف باشد، از من محسوب نمی‌شود. در واقع این حدیث در صدد منحصر کردن این سنت نسبت به پیامبر(ص) نیست، بلکه بیان‌گر اثبات آن به عنوان شیوه زندگی دینی یکی از پیامبران الهی است. به عبارتی، آنچه به نام سنت پیامبر ص از آن یاد می­شود لزوماً بدان معنا نیست که حضرتشان پایه گذار آن باشند، بلکه شامل تمام مواردی خواهد بود که مورد پذیرش ایشان می باشد چه از قبل وجود داشته و چه تازه بنیان نهاده شده باشد. بر این اساس، آنچه پیامبران گذشته به دنبال آن بودند و نیز عرفهای زیبای گذشته بشر نیز در این تعریف می­تواند از سنت پیامبر ص به شمار آید. قابل ذکر است که معمولاً کلمه «نکاح» یا «زواج» انصراف به ازدواج دائم دارد و برای ازدواج موقت از لفظ متعه استفاده می‌شود؛ از این‌رو برداشت ازدواج موقت از این روایت به دور از ذهن است و نیاز به قرینه دارد. [1] . شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 101، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول، بی تا. [2] . برگرفته از پاسخ 27360 (معنای سنت).
با سلام؛ شبههای برایم پیش آمده و آن این است که واژه نکاح در حدیث شریف نبوی که میفرمایند: (النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی)، و با عنایت به اینکه امر ازدواج در کلیه جوامع انسانی و نیز ادیان الهی متداول بوده، و سنتی نیست که پیامبر اکرم (ص) پایهگذار آن بوده باشد! آیا اشاره به صیغه موقت دارد که در اسلام تشریع شده است؟ لطفاً مانند همیشه از راهنماییتان مرا بهرهمند گردانید.
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است: «النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛[1] ازدواج سنت من است و هر کس از سنتم رویگردان باشد، از من نیست.
سنّت در لغت به روش در پیش گرفته شده و عادت شده در زندگی اطلاق میگردد. ولی سنّت در اصطلاح علم حدیث، گفتار، عملکرد یا تقریر (تأییداتی) است که به قصد تشریع برای امّت از پیامبر اکرم (ص) صادر شده است.[2]
واژه «سنت» در این روایت، هم با معنای لغوی آن سازگار است و هم با معنای اصطلاحی؛ یعنی پیامبر(ص) میخواهد بگوید که راه و روش من ازدواج کردن است و این در دین من نیز مورد تأیید قرار گرفته و هر کس که با این امر مخالف باشد، از من محسوب نمیشود. در واقع این حدیث در صدد منحصر کردن این سنت نسبت به پیامبر(ص) نیست، بلکه بیانگر اثبات آن به عنوان شیوه زندگی دینی یکی از پیامبران الهی است.
به عبارتی، آنچه به نام سنت پیامبر ص از آن یاد میشود لزوماً بدان معنا نیست که حضرتشان پایه گذار آن باشند، بلکه شامل تمام مواردی خواهد بود که مورد پذیرش ایشان می باشد چه از قبل وجود داشته و چه تازه بنیان نهاده شده باشد.
بر این اساس، آنچه پیامبران گذشته به دنبال آن بودند و نیز عرفهای زیبای گذشته بشر نیز در این تعریف میتواند از سنت پیامبر ص به شمار آید.
قابل ذکر است که معمولاً کلمه «نکاح» یا «زواج» انصراف به ازدواج دائم دارد و برای ازدواج موقت از لفظ متعه استفاده میشود؛ از اینرو برداشت ازدواج موقت از این روایت به دور از ذهن است و نیاز به قرینه دارد. [1] . شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 101، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول، بی تا. [2] . برگرفته از پاسخ 27360 (معنای سنت).
- [سایر] با توجه به اینکه یهود با وجود احادیث، از کتاب خدا دست برداشتند، و تنها به احادیث تکیه کردند؛ آیا میتوان گفت که عمر نیز در عصر بعد از پیامبر به دلیل اینکه میترسید چنین اشتباهی پیش بیاید و شبهه برای مردم ایجاد شود، دست به جمع آوری احادیث زد و تنها از مردم خواست که به کتاب خدا اتکا کنند. آیا میتوان اینطور تصوّر کرد که ممکن است جهل آنها را وادار به این کار کرده باشد. اشتباهات عمر در خصوص خیانت به اسلام را چگونه میتوانم بدانم؟ آیا کتابی در این زمینه وجود دارد؟ همچنین در مقدّمه نهج الفصاحه آمده: (پیامبر(ص) فرمود: چیزی از من ننویسید و هر که جز قرآن چیزی نوشته باید محو کند). شاید این منع از آن رو بود که بیم میرفت، مأثور نبوی با آیههای قرآن بهم آمیزد که بیشتر آن اسقاطها که در کلمات و آیات قرآن توهّم کردهاند از اینجاست که توضیح آیهای یا حدیث مستقلی را از عبارت قرآن امتیاز ندادهاند)(ص 47)، امّا در عین حال روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که: (من کتب عنی علماً أو حدیثاً لم یزل یکتب له الأجر ما بقی ذلک العلم أو الحدیث). حال سؤال در این است که آیا رأی پیامبر بر این بود که از احادیث ایشان به صورت مکتوب ضبط شود یا نشود؟ اگر میشود مرا راهنمایی کنید. البته من شیعه هستم ولی متأسفانه شیعه شناسنامهای. مدتی است که دست به تحقیق در این خصوص زدهام. متشکر میشوم مرا از این شبهه برهانید.
- [سایر] سلام چند روزی در مسجد امام حسین دبی پای منبر شما بودم، واقعا" لذت بردم مطالب جالب، به روز و درخوری از شما شنیدم. هم مذهبی و مستند به احادیث و روایات . هم اجتماعی و کاربردی این نشاندهنده اشراف شما به حوزه بحث های مطروحه بود و تسلط شما به آیین سخنوری هم کم نظیر بود بطوری که در چندین مرحله که دقت کردم تقریبا\" کسی را نیافتم که به چیز دیگری غیر از مباحث شما توجه کند. به شما تبریک میگویم و برای موفقیت تان دعا می کنم. این مسئولیت شمارا سنگین تر میکند. اسلام به امثال شما برای معرفی خود فراوان نیاز داردو البته اگر این امر بخوبی انجام شود اسلام و آیین توحیدی خودش جای خودش را باز میکند. اینطور نیست؟ مگر پیغمبر غیر از معرفی اسلام و آیین الهی ماموریت دیگری داشت یا مگر کار دیگری کرد؟ انسان بواسطه فطرت خود بخودی خود کمال جوست و فقط باید کمال رابیابد آنوقت کار تمام است. کار دین به زور نیست، نمی دانم چرا یک عده از همکاران شما اصرار دارند به زور هم که شده مردم را به راه راست (یا به بهشت!؟) هدایت کنند.فکر میکنم کمی صبر باید کرد مثل محمد و مثل علی، فکر میکنم برجسته ترین خصائل علی صبراوست اینطور نیست؟ خوشحال میشوم اگر آدرس ایمیل مرا هم در لیست دوستداران خود قرارداده و اگر به مطالب جالب و ارزنده ای دست پیدا کردید ما را هم در لذت بهره گیری(وبه طبع گسترش)آن سهیم کنید.من محب اهل بیت هستم انشا ا.. ولی نه برای مصایب آنها (که فکر میکنم در طول تاریخ کمی دگرگون شده است)بلکه بخاطر معارف لایتناهی این عزیزان ولی متاسفانه ما کمتر ازاین چشمه زلال بهره برده ایم به امید دیدار مجدد شما انشاا.. محمدی
- [سایر] سلام-(خصوصی)از کی بورد عربی استفاده میکنم. درد دل دارم. شاید تو ضوابطتون نکنجد. ولی میخوام نظر خدای سبحان را از شما که بیشتر با حرفهای خدای سبحان آشنا هستید سوال کنم. اوایل انقلاب بود(حال و هوای عجیتی داشت: امام خمینی, مردم, ایثار, جبهه, جنک , شهادت و...) تو این حال و هوا برای من هم خواستکار میومد. من از خدا خواسته بودم که شوهر آینده من کسی باشد که ایمان خود را با عملش ثابت کرده باشد. کسی که جان خود را بخواهد در راه خدای سبحان بدهد از آزمایش الهی موفق به در آمده. بنابراین شرط من شد: جبهه رو بودن شوهر آینده ام. همین و بس. فکر کردم کسی که برای خدای سبحان جانبازی کند حتما با زن و بجه هایش با رضای خدای سبحان رفتار میکند. و با این فرد(بعد از ارائه نطراتم در مورد اسلام و ولایت فقیه و...) ازدواج کردم. بعد از جند ماه دیدم بحثهایش مثل کروه جنبش مسلمانان مبارز و بیمان و منافقین است. زندکیم شد بحث و جدل.حتی امامان معصوم را قبول نداشت. این باعث اختلاف در زندکیمون شد و من روحیه برخاشکر بیداکردم. اون هم مرا روحا و عمدا اذیت میکرد. تا اینکه بعد از 14 سال زندکی و 2 بجه جدا شدیم. وقتی حدیثهای رسول اکرم و ائمه را میخوانم احساس کناه میکنم و با خود میکویم که باید صبر میکردم و این هم جهاد من بود. از روز قیامت میترسم که برای این طلاق بازخواست شوم. نظرتان برایم مهم است. متشکرم. البته اضافه کنم که من اول خودمونی بیشنهاد طلاق کردم ولی بعد ندامت خود را بهش نشون دادم ولی او فقط یر طلاق تکیه کرد و کوتاه نیامد.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552