خواجه نصیر طوسی از اندیشمندان کم نظیر و از نوابغ علمی جهان شمرده می‌شود. وی در علوم مختلف دارای آثار با ارزش علمی است. از جمله‌ی علومی که وی در آن سرآمد است، علم منطق است. خواجه طوس در این زمینه آثار علمی مفیدی دارد؛ از جمله شرح اشارات، تجرید و اساس الاقتباس. اما از آن‌جا که ایشان در شرح اشارات بیشتر به توضیح و تفسیر مطالب بر اساس نظریه شیخ الرئیس ابوعلی سینا می‌پردازد، و در کتاب تجرید سعی و تلاش وی بر اختصار و گزیده گویی بوده است؛ از این جهت به نظر می‌رسد محور تحقیق در مورد نظریات منطقی خواجه را باید کتاب اساس الاقتباس قرار داد. برای روشن شدن تقسیم‌بندی بدیهیات از دیدگاه خواجه نصیر، ابتدا مناسب است جایگاه بدیهیات را در علم منطق از نظر خواجه بیان کنیم: در نظر خواجه از آن‌جا که اکتساب و تحصیل علم در حقیقت خروج از قوه(جهل) به فعلیت(علم) است؛ بنابر این هر اکتساب و تحصیل علم باید مسبوق به علم دیگر باشد؛ یعنی ابتدا باید آگاهی به چیزی وجود داشته باشد تا بتوان از طریق آن علم به علم جدید دیگری دست یافت. [به بیان دیگر جهل و نادانی مولّد علم نیست، بلکه علم و دانش از آگاهی و دانش پدید می‌آیند]. نکته مهمی که باید توجه داشت این است که همه‌ی علوم نمی‌توانند اکتسابی باشند؛ زیرا سر از دور یا تسلسل در می‌آورد. بنابراین تمام علوم باید منتهی به علومی شوند که بدون اکتساب به دست می‌آیند. در اکتساب علوم تصوری به تصورات غیر اکتسابی نیاز است و در اکتساب علوم تصدیقی به علوم تصدیقی غیر اکتسابی. علوم تصدیقی غیر اکتسابی را مبادی قیاسات می‌نامند.[1] خواجه طوس مبادی قیاسات را این‌گونه تقسیم‌بندی می‌کند: هر قضیه‌ای که مبدأ اول برای یک قیاس است، یا مقتضی تصدیق است یا مقتضی تخیّل. قضیه مقتضی تصدیق یا مفید تصدیق جزمی است یا مفید تصدیق غالبی. قضیه مفید تصدیق جزمی یا ضروری [بدیهی] است یا غیر ضروری. قضیه ضروری [بدیهی] یا ظاهری است یا غیر ظاهری؛ قضیه بدیهی ظاهری یا فقط حسی است؛ در این صورت به آن «محسوسات» گفته می‌شود؛ یا علاوه بر حس نیاز به امر دیگر نیز هست. اگر آن امر دیگر بیرون از محسوس باشد به آن «متواترات» می‌گویند. [زیرا در متواترات علاوه بر حس و شهادت عده‌ی زیاد، نیاز به این است که بدانیم این عده تبانی بر کذب ننمودند.] اما اگر آن امر دیگر بیرون از مشاهده حس نباشد به آن «تجربیات» گفته می‌شود. [زیرا در تجربیات آن امر دیگر همان تکرر مشاهده است که خارج از حس نیست.] قضیه بدیهی غیر ظاهری یا عقلی است یا غیر عقلی. قضایا بدیهی غیر ظاهری عقلی یا عقلی محض است که به آن «اولیات» می‌گویند. یا همراه با امری قیاسی است. آن امر قیاسی یا حد وسط آن در آگاهی در عقل [و ضمیر هر انسان] نهفته است. [به بیان دیگر قیاس و استدلال خود را همراه دارد] در این صورت به آن «فطریات» می‌گویند. یا آن حد وسط و استدلال نیاز به تأمل و فکر دارد؛ در این صورت به آن «حدسیات» گفته می‌شود. قضیه بدیهی غیر ظاهری غیر عقلی را «وهمیات» می‌نامند.[2] [1] . ر. ک: الطوسی، محمد بن محمد بن حسن، اساس الاقتباس، تصحیح، مدرس رضوی، ص 344- 345، دانشگاه تهران، 1367ش؛ الخواجة نصیر الدین الطوسی-العلامة الحلی، الجوهر النضید، ص 194- 195، بیدار، قم، چاپ پنجم، 1371ش. [2] . ر. ک : اساس الاقتباس، ص 350.
خواجه نصیر طوسی از اندیشمندان کم نظیر و از نوابغ علمی جهان شمرده میشود. وی در علوم مختلف دارای آثار با ارزش علمی است. از جملهی علومی که وی در آن سرآمد است، علم منطق است. خواجه طوس در این زمینه آثار علمی مفیدی دارد؛ از جمله شرح اشارات، تجرید و اساس الاقتباس. اما از آنجا که ایشان در شرح اشارات بیشتر به توضیح و تفسیر مطالب بر اساس نظریه شیخ الرئیس ابوعلی سینا میپردازد، و در کتاب تجرید سعی و تلاش وی بر اختصار و گزیده گویی بوده است؛ از این جهت به نظر میرسد محور تحقیق در مورد نظریات منطقی خواجه را باید کتاب اساس الاقتباس قرار داد.
برای روشن شدن تقسیمبندی بدیهیات از دیدگاه خواجه نصیر، ابتدا مناسب است جایگاه بدیهیات را در علم منطق از نظر خواجه بیان کنیم: در نظر خواجه از آنجا که اکتساب و تحصیل علم در حقیقت خروج از قوه(جهل) به فعلیت(علم) است؛ بنابر این هر اکتساب و تحصیل علم باید مسبوق به علم دیگر باشد؛ یعنی ابتدا باید آگاهی به چیزی وجود داشته باشد تا بتوان از طریق آن علم به علم جدید دیگری دست یافت. [به بیان دیگر جهل و نادانی مولّد علم نیست، بلکه علم و دانش از آگاهی و دانش پدید میآیند].
نکته مهمی که باید توجه داشت این است که همهی علوم نمیتوانند اکتسابی باشند؛ زیرا سر از دور یا تسلسل در میآورد. بنابراین تمام علوم باید منتهی به علومی شوند که بدون اکتساب به دست میآیند. در اکتساب علوم تصوری به تصورات غیر اکتسابی نیاز است و در اکتساب علوم تصدیقی به علوم تصدیقی غیر اکتسابی. علوم تصدیقی غیر اکتسابی را مبادی قیاسات مینامند.[1]
خواجه طوس مبادی قیاسات را اینگونه تقسیمبندی میکند: هر قضیهای که مبدأ اول برای یک قیاس است، یا مقتضی تصدیق است یا مقتضی تخیّل. قضیه مقتضی تصدیق یا مفید تصدیق جزمی است یا مفید تصدیق غالبی. قضیه مفید تصدیق جزمی یا ضروری [بدیهی] است یا غیر ضروری. قضیه ضروری [بدیهی] یا ظاهری است یا غیر ظاهری؛ قضیه بدیهی ظاهری یا فقط حسی است؛ در این صورت به آن «محسوسات» گفته میشود؛ یا علاوه بر حس نیاز به امر دیگر نیز هست. اگر آن امر دیگر بیرون از محسوس باشد به آن «متواترات» میگویند. [زیرا در متواترات علاوه بر حس و شهادت عدهی زیاد، نیاز به این است که بدانیم این عده تبانی بر کذب ننمودند.] اما اگر آن امر دیگر بیرون از مشاهده حس نباشد به آن «تجربیات» گفته میشود. [زیرا در تجربیات آن امر دیگر همان تکرر مشاهده است که خارج از حس نیست.] قضیه بدیهی غیر ظاهری یا عقلی است یا غیر عقلی. قضایا بدیهی غیر ظاهری عقلی یا عقلی محض است که به آن «اولیات» میگویند. یا همراه با امری قیاسی است. آن امر قیاسی یا حد وسط آن در آگاهی در عقل [و ضمیر هر انسان] نهفته است. [به بیان دیگر قیاس و استدلال خود را همراه دارد] در این صورت به آن «فطریات» میگویند. یا آن حد وسط و استدلال نیاز به تأمل و فکر دارد؛ در این صورت به آن «حدسیات» گفته میشود. قضیه بدیهی غیر ظاهری غیر عقلی را «وهمیات» مینامند.[2] [1] . ر. ک: الطوسی، محمد بن محمد بن حسن، اساس الاقتباس، تصحیح، مدرس رضوی، ص 344- 345، دانشگاه تهران، 1367ش؛ الخواجة نصیر الدین الطوسی-العلامة الحلی، الجوهر النضید، ص 194- 195، بیدار، قم، چاپ پنجم، 1371ش. [2] . ر. ک : اساس الاقتباس، ص 350.
- [سایر] تقسیم بندی بدیهیات از دیدگاه خواجه نصیر چگونه است؟
- [سایر] خواجه نصیرالدین طوسی در مورد سبب غیبت امام دوازدهم چه گفته است؟
- [سایر] اندیشه فلسفی امام خمینی (ره) در مورد فلسفه خواجه طوسی چیست؟
- [سایر] خواجه نصیر طوسی که بود؟ نظر علمای اهل سنت؛ مانند ابن تیمیه و ابن قیّم درباره او چیست؟ لطفاً جوابتان مستند باشد.
- [سایر] از شروحی که بر تجرید خواجه نصیر نوشته شده، کدام یک را توصیه می کنید و از همه محققانه تر است؟
- [سایر] سلام علیکم. جناب خواجه طوسی در فرق میان مجربات و حدسیات چنین میفرماید: (ان السبب فی المجربات معلوم السببیة غیر معلوم الماهیة و فی الحدسیات معلوم بالوجهین). حال مقصود ایشان از معلوم السبب و معلوم الماهیة چیست؟ مثالی بزنید.
- [سایر] مطلب زیر را یکی از دوستانم برایم فرستاد که احساسات من جریحه دار شد . بنظرم مغالطه هایی در آن هست که البته از خواجه نصیر بعید است : نظر شما را در مورد آن میخواستم . " راز بی اخلاقی مسلمانان و \'خواجه نصیر الدین \' دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است : در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟ من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم . خواجه نصیر الدین فرمود : ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است. من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام . از \'غوتمه ( بودا ) \'در خاورزمین تا \'مانی ایرانی\' در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟ در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان \' اما \' و \' اگر \' دارد . در اسلام تو را می گویند : دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست . تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست . و این \' اماها \' مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند ... و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ . از" اسرار اللطیفه و الکسیله "
- [سایر] نحوه تقسیم بیت المال از دیدگاه اسلام چگونه است؟
- [سایر] چرا شیخ طوسی را شیخ الطائفه میگویند؟
- [سایر] شیوه تفسیری شیخ طوسی(ره) در تفسیر تبیان چگونه است؟
- [آیت الله مظاهری] اگر دو شریک مال را تقسیم کنند و بعد یکی از آنها قسمت خود را بفروشد، دیگری نمیتواند اخذ به شفعه کند، زیرا اخذ به شفعه مخصوص صورتی است که مال تقسیم نشده باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه وارث فقط چند عمو یا چند عمه مادری باشد مال بطور مساوی بین آنها تقسیم می شود، ولی اگر فقط چند عمو و عمه مادری داشته باشد بنابر احتیاط واجب باید در تقسیم مال باهم مصالحه کنند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت پدر یا مادر و چند دختر باشند تمام مال متوفی رابه 5 قسمت تقسیم می کنند و یک قسمت آنرا به پدر یا مادر می دهند و بقیه آنرا بین دخترها بالسویه تقسیم می کنند.
- [آیت الله بهجت] اسلام آوردن وارث قبل از تقسیم کردن ارث، در صورت تعدد ورثه مسلمان، مثل اسلام آوردن آن وارث قبل از مردن آن میت است، پس اگر قبل از تقسیم مال اسلام آورد، در استحقاق ارث مانند بقیه ورثه است، پس اگر طبقه او مقدم است بر طبقه بقیه، تمام ارث مال او خواهد بود چه میت کافر باشد یا مسلمان، و اگر اسلام آوردن او بعد از تقسیم بخشی از مال باشد، نسبت به بقیه اموال ارث میبرد و از آن بخش که تقسیم شده ارث نمیبرد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] ملکی که مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، مالک قسمتی که وقف نیست به همراه متولّی وقف (و در صورتی که وقف متولّی نداشته باشد یا دسترسی به وی امکانپذیر نباشد، مالک قسمت غیر وقفی به همراه حاکم شرع) میتوانند وقف را جدا کنند و اگر بهرهبرداری مناسب از مال وقف بدون تقسیم امکان نداشته باشد، بر متولّی وقف (یا حاکم شرع) لازم است برای تقسیم وقف اقدام کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر تمام برادر و خواهرهای میت قبل از او از دنیا رفته باشند فرزندان آنها از میت ارث می برند و برای تقسیم ارث فرض می کنند که آنها زنده هستند و سهم الارث آنها را تعیین نموده وسپس آنرا بین فرزندان آنان تقسیم می کنند (رعایت این نکته لازم است که سهم الارث برادر و خواهر پدری یا پدر و مادری بین فرزندان آنها طوری تقسیم می شود که هر پسر دو برابر هر دختر ارث ببرد ولی سهم الارث برادر و خواهر مادری بین فرزندان آنها بالسویه تقسیم می شود). اجداد وخواهر برادر
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت چند پسر یا چند دختر باشند همه مال بین آنها بالسویه تقسیم می شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت فقط چند برادر و خواهر مادری باشند تمام مال میت بین آنها بالسویه تقسیم می شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت همسر و خواهر و برادر متوفی باشند: همسر میت اگر زن او باشد 41 واگر شوهر او باشد 21 ارث می برد و بقیه مال طبق تفصیل زیر بین خواهر و برادر میت تقسیم می شود: الف اگر همه خواهر و برادر پدری یا پدر و مادری باشند به گونه ای تقسیم می شود که سهم هر برادر دو برابر هر خواهر بشود. ب اگر همه خواهر و برادر مادری باشند بقیه مال بین آنها بالسویه تقسیم می شود. ج اگر بعضی خواهر و برادر مادری و بعضی خواهر و برادر پدر و مادری باشند اگر برادر یا خواهر مادری یک نفر باشد سهم او 61 و اگر چند نفر باشند سهم آنها 31 اصل مال می شود که بین آنها بالسویه تقسیم می شود و بقیه بین خواهر و برادر پدر و مادری طبق مسأله 2897 تقسیم می شود. د اگر بعضی خواهر و برادر مادری و بعضی پدری و بعضی پدری و مادری باشند همانطور که قبلا گذشت برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و بقیه مال طبق فرض ج مسأله 2897 بین خواهر وبرادرهای دیگر تقسیم می شود. ه اگر بعضی برادر و خواهر پدری و بعضی مادری باشند خواهر و برادر پدری احکام خواهر و برادر پدر و مادری را پیدا می کنند و طبق فرض ج مسأله 2897 بقیه مال بین آنها تقسیم می شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] هر وقت یکی از شریکها تقاضا کند که سرمایه شرکت را قسمت کنند، اگر چه شرکت مدّت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند، مگر آن که شریک در اثر تقسیم، به ضرری بیفتد که در تقسیم در معمول شرکتها به این ضرر نمیافتند.