سلام و احترام. دو اشکال در مسئله استقراء وجود دارد: اول این‌که عقل برای استقراء دلیل می‌خواهد، در حالی‌که حکم کلی که از نمونه‌های جزئی صادر می‌شود را خود عقل استنباط می‌کند. دوم این‌که حیوانات هنگامی که شرطی می‌شوند به نوعی روش استقرائی به کار می‌برند مبنی بر این‌که آینده نیز مانند گذشته است؛ لذا بین این دو مطلب یکی را باید رد کنیم: این‌که حیوانات دارای عقل هستند. و دیگر این‌که صدور حکم کلی از جزئی کار عقل نیست!
1. در مورد ادراک جزئیات، مشهور و معروف میان منطقیین این است که عقل، جزئی را بدون واسطه نمی‌تواند درک کند؛ بلکه جزئی توسط حواس درک می‌شود؛ این گروه از اهل منطق بر این باورند که عقل بعد از ادراک جزئیات توسط حواس بر روی فرآورده‌های حس کار می‌کند؛ ابتدا صورت جزئی را از تقیّد و وابستگی به ماده جدا می‌کند ولی شکل و هیئت خاص آن‌را باقی می‌گذارد؛ در این هنگام مدرک جزئی حسی تبدیل به صورت خیالی جزئی می‌شود؛ سپس شکل و هیئت خاص آن‌را نیز از او جدا می‌کند، به گونه‌ای که فقط ماهیت برهنه و بدون خصوصیات جزئی می‌ماند؛ در این صورت است که ماهیت کلی به دست می‌آید. اما نظریه دقیق همان است که حکیمان حکمت متعالیه بیان کرده‌اند که ادراک کلی به تقشیر و جداسازی پوسته‌های صورت ادراک شده جزئی نیست، بلکه تحقیق مطلب این است که ادراک صورت حسی توسط حس، زمینه را برای روح و نفس فراهم می‌کند که نفس صورت کلی را در عالم ذهن خلق کند.[1] البته این مباحث نیاز به توضیح بیشتر دارد که باید به منابع تفصیلی آن رجوع شود. در هر صورت با این بیان اشکال اول بر طرف می‌شود؛ زیرا روشن شد که عقل مستقیماً جزئیات را درک نمی‌کند.  2. اما این پرسش که آیا شرطی شدن حیوانات می‌تواند دلیل بر عقل داشتن آنها باشد یا نه؟  در پاسخ باید گفت؛ از نظر حکیمان، حیوانات هر چند از نیروی عقل برخوردار نیستند؛ اما از نیروی «وهم» بهره‌مندند؛ نیروی وهم را عقل نازل(مرتبه پایین عقل) می‌نامند و در معرفی قوه واهمه می‌گویند: نیرویی است که «معانی جزئی» را درک می‌کند. مثل این‌که گوسفند، دشمنی با گرگ را یا دوستی و علاقه به فرزند خود را درک می‌کند، دشمنی و دوستی از امور حسی نیست، حواس ظاهری یا حس مشترک نمی‌توانند مدرک آن باشند و از آن جهت که از معانی جزئی است نه کلی (مثل دشمنی نسبت به گرگ یا دوستی نسبت به فرزند)، «عقل» نیز مدرک آن نیست. بنابراین نیرویی که معانی جزئی را درک می‌کند آن‌را «وهم» می‌نامند.[2] بنابراین شرطی شدن حیوانات با نیروی وهم قابل توجیه است.             [1] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 176 و 177، قم، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1423ق. [2] . اقتباس از پاسخ 32002.
عنوان سوال:

سلام و احترام. دو اشکال در مسئله استقراء وجود دارد: اول این‌که عقل برای استقراء دلیل می‌خواهد، در حالی‌که حکم کلی که از نمونه‌های جزئی صادر می‌شود را خود عقل استنباط می‌کند. دوم این‌که حیوانات هنگامی که شرطی می‌شوند به نوعی روش استقرائی به کار می‌برند مبنی بر این‌که آینده نیز مانند گذشته است؛ لذا بین این دو مطلب یکی را باید رد کنیم: این‌که حیوانات دارای عقل هستند. و دیگر این‌که صدور حکم کلی از جزئی کار عقل نیست!


پاسخ:

1. در مورد ادراک جزئیات، مشهور و معروف میان منطقیین این است که عقل، جزئی را بدون واسطه نمی‌تواند درک کند؛ بلکه جزئی توسط حواس درک می‌شود؛ این گروه از اهل منطق بر این باورند که عقل بعد از ادراک جزئیات توسط حواس بر روی فرآورده‌های حس کار می‌کند؛ ابتدا صورت جزئی را از تقیّد و وابستگی به ماده جدا می‌کند ولی شکل و هیئت خاص آن‌را باقی می‌گذارد؛ در این هنگام مدرک جزئی حسی تبدیل به صورت خیالی جزئی می‌شود؛ سپس شکل و هیئت خاص آن‌را نیز از او جدا می‌کند، به گونه‌ای که فقط ماهیت برهنه و بدون خصوصیات جزئی می‌ماند؛ در این صورت است که ماهیت کلی به دست می‌آید.
اما نظریه دقیق همان است که حکیمان حکمت متعالیه بیان کرده‌اند که ادراک کلی به تقشیر و جداسازی پوسته‌های صورت ادراک شده جزئی نیست، بلکه تحقیق مطلب این است که ادراک صورت حسی توسط حس، زمینه را برای روح و نفس فراهم می‌کند که نفس صورت کلی را در عالم ذهن خلق کند.[1] البته این مباحث نیاز به توضیح بیشتر دارد که باید به منابع تفصیلی آن رجوع شود. در هر صورت با این بیان اشکال اول بر طرف می‌شود؛ زیرا روشن شد که عقل مستقیماً جزئیات را درک نمی‌کند.
 2. اما این پرسش که آیا شرطی شدن حیوانات می‌تواند دلیل بر عقل داشتن آنها باشد یا نه؟
 در پاسخ باید گفت؛ از نظر حکیمان، حیوانات هر چند از نیروی عقل برخوردار نیستند؛ اما از نیروی «وهم» بهره‌مندند؛ نیروی وهم را عقل نازل(مرتبه پایین عقل) می‌نامند و در معرفی قوه واهمه می‌گویند:
نیرویی است که «معانی جزئی» را درک می‌کند. مثل این‌که گوسفند، دشمنی با گرگ را یا دوستی و علاقه به فرزند خود را درک می‌کند، دشمنی و دوستی از امور حسی نیست، حواس ظاهری یا حس مشترک نمی‌توانند مدرک آن باشند و از آن جهت که از معانی جزئی است نه کلی (مثل دشمنی نسبت به گرگ یا دوستی نسبت به فرزند)، «عقل» نیز مدرک آن نیست. بنابراین نیرویی که معانی جزئی را درک می‌کند آن‌را «وهم» می‌نامند.[2]
بنابراین شرطی شدن حیوانات با نیروی وهم قابل توجیه است.        
    [1] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 176 و 177، قم، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1423ق. [2] . اقتباس از پاسخ 32002.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین