آیا داستان ملاقات امام جواد(ع) در زمان کودکیشان با مأمون و اطلاع از غیب دادن حضرت؛ یعنی همان ماجرایی که باز شکاری مأمون، ماری را در آسمان‌ها می‌گیرد ... که در جلد 50 بحار الأنوار اشاره شده است، دارای سند معتبری است و با علم امروز مطابقت دارد؟
برخی منابع، داستانی از دوران کودکی امام جواد(ع) و برخورد ایشان با مأمون را ذکر کرده‌اند: محمّد بن طلحه نقل می‌کند که یک سال پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون به بغداد آمده بود. روزی به شکار رفت، در مسیر رفتن، امام جواد(ع) همراه کودکان مشغول بازی بود و در آن زمان حدود یازده سال داشت. مأمون که رسید، بچه‌ها فرار کردند ولی امام جواد(ع) ایستاد و از جای خود تکان نخورد. خلیفه نزدیک شد، نگاهی به سیمای ایشان کرده و خداوند اثری بر دل مأمون گذاشت که همان‌جا ایستاد و گفت چه شد که تو با بچه‌ها فرار نکردی. امام جواد(ع) فرمود: «ای امیر المؤمنین! راه تنگ نبود تا من با کنار رفتن خود آن‌را وسیع کنم؛ کار بدی نیز نکرده بودم که بترسم. همچنین به شما خوش‌گمان بودم و می‌دانستم که شما کسی را که گناهی نکرده، اذیت نمی‌کنید و به همین جهت ایستادم». مأمون از سخنان آن‌حضرت خرسند شده گفت: اسم شما چیست؟ فرمود: «محمّد». پرسید پسر کیستی؟ فرمود: «پسر علی بن موسی الرضا». مأمون به یاد امام رضا(ع) افتاد و تقاضای رحمت و مغفرت برای آن بزرگوار کرد و دستی بر صورت امام کشید. [سپس مأمون به راه خود ادامه داده و رفت] مأمون چند بازشکاری به همراه داشت. از شهر که دور شد یکی از بازها را برای صید درّاجی به پرواز در آورد. مدتی از نظر پنهان شد آن‌گاه از آسمان فرود آمد در منقار خود ماهی کوچکی داشت که هنوز زنده بود، خلیفه از دیدن ماهی به منقار باز، تعجب کرد. آن ماهی را در دست گرفت و از همان راهی که رفته بود به منزل برگشت. به همان محل که رسید بچه‌ها را در حال بازی دید. آنها از دیدن مأمون متفرق شدند ولی امام جواد(ع) در همان‌جا ایستاد. خلیفه به امام نزدیک شده گفت: محمّد! امام: «بلی». مأمون: در دست من چیست؟ خداوند به امام(ع) الهام نموده و ایشان در جواب گفت: «خداوند با اراده خود در دریای بیکران قدرت خویش ماهی‌های کوچکی آفریده که به‌وسیله باز شکاری پادشاهان و خلفا صید شوند و این‌گونه اولاد پیامبر را آزمایش ‌کنند!». مأمون از شنیدن جواب ایشان بسیار در شگفت شد با دقت تمام در چهره آن‌جناب خیره شده و گفت: تو به راستی فرزند حضرت رضا(ع) هستی و سپس مهربانی بیشتری نسبت به ایشان فرمود.[1] پیرامون این نقل، باید به این نکات توجه داشت: 1. این روایت مانند بسیاری از نقل‌های تاریخی، از سند محکمی برخوردار نیست. البته در عموم این نوع روایات، پذیرش روایات محدود به وجود سند قوی نیست و با عدم وجود اشکال محتوایی، می‌توان آن‌را پذیرفت. 2. اما در تحلیل این روایت، می‌توان به چند نکته اشاره کرد: الف. امام جواد در سال 195 متولد شده[2]  و امام رضا در سال 203 شهید شده است.[3] بنابر این امام جواد(ع) یک سال پس از شهادت پدرشان نهایت نُه ساله بوده است؛ و نه یازده ساله. ب. از همان روزهای اول امامت امام جواد(ع)، حضرتشان، تحت مراقبت بوده و به دستور مأمون، ایشان را از مدینه به بغداد آورده بودند[4] و حال، چگونه می‌توان پذیرفت که مأمون ایشان را نمی‌شناخته است. ج. امام با این موقعیت اجتماعی و مناظرات علمی که در همان زمان انجام داده، بعید به نظر می‌رسد که در شهری که تازه وارد آن شده، به کوچه‌ها رفته و در آن‌جا با کودکان به بازی پرداخته باشد. با این حال، می‌توان با توجیهاتی کلیات این روایت را پذیرفت و کلام امام در انتهای این نقل، هم می‌تواند، کلامی جدلی و در ساکت کردن مخاطب و هم می‌تواند، اشاره به غصب خلافت توسط مأمون بوده باشد. در ضمن، در روایت نیامده که باز شکاری، ماهی را از آسمان شکار کرده تا به آن ایراد شود، بلکه باز شکاری، به آسمان پرواز کرده و مدتی غایب بود که شاید در آن مدت، به رودخانه‌ای رفته و شکاری به دست آورده بود.   [1] . اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 344، تبریز، بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ شامی، یوسف بن حاتم‏، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم‏، ص 708، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ اول‏، 1420ق.‏ [2] . شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 273، کنگرۀ شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413ق. [3] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 486، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [4] . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 351، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق.
عنوان سوال:

آیا داستان ملاقات امام جواد(ع) در زمان کودکیشان با مأمون و اطلاع از غیب دادن حضرت؛ یعنی همان ماجرایی که باز شکاری مأمون، ماری را در آسمان‌ها می‌گیرد ... که در جلد 50 بحار الأنوار اشاره شده است، دارای سند معتبری است و با علم امروز مطابقت دارد؟


پاسخ:

برخی منابع، داستانی از دوران کودکی امام جواد(ع) و برخورد ایشان با مأمون را ذکر کرده‌اند:
محمّد بن طلحه نقل می‌کند که یک سال پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون به بغداد آمده بود. روزی به شکار رفت، در مسیر رفتن، امام جواد(ع) همراه کودکان مشغول بازی بود و در آن زمان حدود یازده سال داشت. مأمون که رسید، بچه‌ها فرار کردند ولی امام جواد(ع) ایستاد و از جای خود تکان نخورد. خلیفه نزدیک شد، نگاهی به سیمای ایشان کرده و خداوند اثری بر دل مأمون گذاشت که همان‌جا ایستاد و گفت چه شد که تو با بچه‌ها فرار نکردی. امام جواد(ع) فرمود: «ای امیر المؤمنین! راه تنگ نبود تا من با کنار رفتن خود آن‌را وسیع کنم؛ کار بدی نیز نکرده بودم که بترسم. همچنین به شما خوش‌گمان بودم و می‌دانستم که شما کسی را که گناهی نکرده، اذیت نمی‌کنید و به همین جهت ایستادم». مأمون از سخنان آن‌حضرت خرسند شده گفت: اسم شما چیست؟ فرمود: «محمّد». پرسید پسر کیستی؟ فرمود: «پسر علی بن موسی الرضا». مأمون به یاد امام رضا(ع) افتاد و تقاضای رحمت و مغفرت برای آن بزرگوار کرد و دستی بر صورت امام کشید.
[سپس مأمون به راه خود ادامه داده و رفت] مأمون چند بازشکاری به همراه داشت. از شهر که دور شد یکی از بازها را برای صید درّاجی به پرواز در آورد. مدتی از نظر پنهان شد آن‌گاه از آسمان فرود آمد در منقار خود ماهی کوچکی داشت که هنوز زنده بود، خلیفه از دیدن ماهی به منقار باز، تعجب کرد. آن ماهی را در دست گرفت و از همان راهی که رفته بود به منزل برگشت. به همان محل که رسید بچه‌ها را در حال بازی دید. آنها از دیدن مأمون متفرق شدند ولی امام جواد(ع) در همان‌جا ایستاد. خلیفه به امام نزدیک شده گفت: محمّد! امام: «بلی». مأمون: در دست من چیست؟
خداوند به امام(ع) الهام نموده و ایشان در جواب گفت: «خداوند با اراده خود در دریای بیکران قدرت خویش ماهی‌های کوچکی آفریده که به‌وسیله باز شکاری پادشاهان و خلفا صید شوند و این‌گونه اولاد پیامبر را آزمایش ‌کنند!». مأمون از شنیدن جواب ایشان بسیار در شگفت شد با دقت تمام در چهره آن‌جناب خیره شده و گفت: تو به راستی فرزند حضرت رضا(ع) هستی و سپس مهربانی بیشتری نسبت به ایشان فرمود.[1]
پیرامون این نقل، باید به این نکات توجه داشت:
1. این روایت مانند بسیاری از نقل‌های تاریخی، از سند محکمی برخوردار نیست. البته در عموم این نوع روایات، پذیرش روایات محدود به وجود سند قوی نیست و با عدم وجود اشکال محتوایی، می‌توان آن‌را پذیرفت.
2. اما در تحلیل این روایت، می‌توان به چند نکته اشاره کرد:
الف. امام جواد در سال 195 متولد شده[2]  و امام رضا در سال 203 شهید شده است.[3] بنابر این امام جواد(ع) یک سال پس از شهادت پدرشان نهایت نُه ساله بوده است؛ و نه یازده ساله.
ب. از همان روزهای اول امامت امام جواد(ع)، حضرتشان، تحت مراقبت بوده و به دستور مأمون، ایشان را از مدینه به بغداد آورده بودند[4] و حال، چگونه می‌توان پذیرفت که مأمون ایشان را نمی‌شناخته است.
ج. امام با این موقعیت اجتماعی و مناظرات علمی که در همان زمان انجام داده، بعید به نظر می‌رسد که در شهری که تازه وارد آن شده، به کوچه‌ها رفته و در آن‌جا با کودکان به بازی پرداخته باشد.
با این حال، می‌توان با توجیهاتی کلیات این روایت را پذیرفت و کلام امام در انتهای این نقل، هم می‌تواند، کلامی جدلی و در ساکت کردن مخاطب و هم می‌تواند، اشاره به غصب خلافت توسط مأمون بوده باشد. در ضمن، در روایت نیامده که باز شکاری، ماهی را از آسمان شکار کرده تا به آن ایراد شود، بلکه باز شکاری، به آسمان پرواز کرده و مدتی غایب بود که شاید در آن مدت، به رودخانه‌ای رفته و شکاری به دست آورده بود.   [1] . اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 344، تبریز، بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381ق؛ شامی، یوسف بن حاتم‏، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم‏، ص 708، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ اول‏، 1420ق.‏ [2] . شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 273، کنگرۀ شیخ مفید، چاپ اول، قم، 1413ق. [3] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 486، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [4] . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 351، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین