در آیات قرآن کریم؛ تصریحی بر این‌که مجازات تمام مجرمان باید در ملأ عام باشد وجود ندارد، تنها درباره مجازات زنا چنین آمده است: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی‏ فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی‏ دینِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»؛[1] هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت [و محبّت کاذب] نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند. در روایتی از امام علی(ع) نیز چنین نقل شده است: «ای گروه مسلمانان! بیایید تا بر این مرد حد را اقامه کنیم...».[2] بررسی آیه 2 سوره نور آیه دوم سوره نور صراحت دارد که هنگام اجرای حدّ زنا؛ باید عده‌ای از مؤمنان شاهد اجرای حد باشند. البته بین فقها در وجوب یا استحباب این امر اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنان چنین چیزی را واجب دانسته‌اند و برخی دیگر؛ امر در آیه را دال بر استحباب می‌دانند.[3] به هر حال؛ نکاتی که می‌توان از این آیه مبارکه استفاده کرد از این قرار است: 1. این آیه تأکید دارد که باید حدود الهی اجرا شوند و در این راه هیچ‌گونه تساهلی انجام نگیرد. 2. وجوب یا استحباب حضور عده‌ای از مؤمنان؛ فقط نظارت بر اجرای حدّ این گناه (زنایی که حد آن صد ضربه شلاق است) تشریع شده است، بنابراین، و بنابر اصل؛ نمی‌توان این حکم را برای دیگر مجازات‌های زنا (از قبیله رجم و...) یا دیگر مجازات‌ها (انواع حدود یا تعزیر) تعمیم داد. پس در صورتی که حضور عده‌ای لازم باشد فقط درباره این مجازات قابل اجرا است. 3. آیه می‌فرماید: «باید عده‌ای از مؤمنان شاهد این عذاب باشند»؛ این عبارت به معنای اجرای حد در ملأ عام نیست، بویژه با تفسیری که از کلمه «طائفه» شده است که در قسمت بعد بیان خواهد شد. پس می‌توان اجرای این حد را طوری برنامه‌ریزی کرد که تنها عده‌ای از مؤمنان حاضر شوند و اجرای این حد را شاهد باشند. 4. این‌که منظور از «طائفه» در آیه چیست؛ در روایات[4] و کتاب‌های فقها[5] گفته شده: بر یک نفر هم طائفه گفته می‌شود؛ پس اجرای آن در ملأ عام، تصریح این آیه نیست. 5. عده‌ای می‌گویند: حضور این عده از مؤمنان برای عبرت گرفتن است، تا از عاقبت گناه این افراد عبرت بگیرند.[6] این نکته هم صحیح به نظر نمی‌آید؛ چرا که درخواست خداوند از مؤمنان است و مؤمنان در مظان این گناهان نیستند، بویژه آن‌که اطلاق کلمه «مؤمن» از سوی خداوند؛ بر حقیقت ایمان - بر اساس مراتب - دلالت دارد؛ لذا می‌توان گفت که؛ مقصود مردم عادی نیستند و گرنه خداوند از عبارت «الناس= مردم» یا مشابه آن استفاده می‌کرد. بنابراین، انحصار «اجرای حد» در ملأ عام به «عبرت‌گیری دیگران»، صحیح به نظر نمی‌آید. 6. با توجه به این بخش از آیه که می‌فرماید: «و نباید رأفت [و محبّت کاذب] نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند»؛ و با توجه به این‌که شهادت بر اجرای این حد بعد از نداشتن مهربانی و تساهل در اجرای احکام الهی آمده؛ می‌توان چنین استفاده کرد که: شهادت مؤمنان از این بابت است که عده‌ای از انسان‌های برجسته اجتماع؛ اصل و کیفیت اجرای حدّی از حدود الهی را شاهد باشند تا حدود الهی به بهانه‌های مختلف از جمله تساهل و رأفت و مهربانی بی‌جا تعطیل نشود. پس گویا حضور این عده؛ ضامن اجرای حدود الهی است و حاکمان و کسانی که حدود را اجرا می‌کنند باید بدانند که عده‌ای از مؤمنان بر اجرا و کیفیت اجرای حد ناظراند. بررسی روایت صرف نظر از بررسی سندی روایت؛ روایت مذکور دلالتی بر انجام مجازات در ملأ عام ندارد؛ چرا که در ادامه آن؛ چنین آمده است که امام علی(ع) از مردم می‌خواهند کسانی که حقی از حقوق خداوند بر گردن دارند محل را ترک کنند، همه افراد می‌روند! و جز خود امام علی(ع) و امام حسن و امام حسین(ع) کسی باقی نمی‌ماند![7] همان‌طور که بیان شده است در آئین یهود برخی از مجازات‌ها که در انظار مردم انجام می‌گرفته وجود داشته است.[8] بنابراین، اجرای حدود در ملأ عام از این آیه استفاده نمی‌شود، اگر چه حاکم اسلامی می‌تواند جهت برخی از مصالح، حدّ یا تعزیری را در ملأ عام اجرا کند، اما انجام آن در ملأ عام هم؛ از مسائل ضروری نیست.[9] [1] . نور، 2. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 7، ص 188، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . حائری طباطبایی، سید علی بن محمد، ریاض المسائل، ج 15، ص 517، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، 1418ق. [4] . طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 10، ص 150، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق. [5] . طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج 5، ص 223، تهران، المکتبه المرتضویه، 1387ق. [6] . مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص 780، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق. [7] . البته امکان دارد که منظور از انصراف مردم، انصراف آنان از اجرای حدّ(پرتاب سنگ در سنگسار) باشد، ولی ممکن است منظور از انصراف مردم؛ رفتن آنان باشد؛ چرا که در روایت آمده: تنها امام و دو فرزندشان باقی ماندند. [8] . ر. ک: «پیشینه تاریخی حکم سنگسار (رجم)»، سؤال 1548. [9] . مکارم شیرازی، ناصر، استفتاءات جدید، ج3، ص 360، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، 1427ق.
آیا در دین مبین اسلام؛ آیه یا حدیثی دال بر الزام اجرای مجازات در ملأ عام وجود دارد؟ و اینکه در دیگر ادیان آسمانی آیا حکم متشابهای وجود دارد یا خیر؟ نظر فقها و عالمان دینی در مورد موضوع فوق و همچنین تفسیر آیه 2 سوره نور چیست؟
در آیات قرآن کریم؛ تصریحی بر اینکه مجازات تمام مجرمان باید در ملأ عام باشد وجود ندارد، تنها درباره مجازات زنا چنین آمده است: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ باللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»؛[1] هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت [و محبّت کاذب] نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.
در روایتی از امام علی(ع) نیز چنین نقل شده است: «ای گروه مسلمانان! بیایید تا بر این مرد حد را اقامه کنیم...».[2]
بررسی آیه 2 سوره نور
آیه دوم سوره نور صراحت دارد که هنگام اجرای حدّ زنا؛ باید عدهای از مؤمنان شاهد اجرای حد باشند. البته بین فقها در وجوب یا استحباب این امر اختلاف نظر وجود دارد. برخی از آنان چنین چیزی را واجب دانستهاند و برخی دیگر؛ امر در آیه را دال بر استحباب میدانند.[3]
به هر حال؛ نکاتی که میتوان از این آیه مبارکه استفاده کرد از این قرار است:
1. این آیه تأکید دارد که باید حدود الهی اجرا شوند و در این راه هیچگونه تساهلی انجام نگیرد.
2. وجوب یا استحباب حضور عدهای از مؤمنان؛ فقط نظارت بر اجرای حدّ این گناه (زنایی که حد آن صد ضربه شلاق است) تشریع شده است، بنابراین، و بنابر اصل؛ نمیتوان این حکم را برای دیگر مجازاتهای زنا (از قبیله رجم و...) یا دیگر مجازاتها (انواع حدود یا تعزیر) تعمیم داد. پس در صورتی که حضور عدهای لازم باشد فقط درباره این مجازات قابل اجرا است.
3. آیه میفرماید: «باید عدهای از مؤمنان شاهد این عذاب باشند»؛ این عبارت به معنای اجرای حد در ملأ عام نیست، بویژه با تفسیری که از کلمه «طائفه» شده است که در قسمت بعد بیان خواهد شد. پس میتوان اجرای این حد را طوری برنامهریزی کرد که تنها عدهای از مؤمنان حاضر شوند و اجرای این حد را شاهد باشند.
4. اینکه منظور از «طائفه» در آیه چیست؛ در روایات[4] و کتابهای فقها[5] گفته شده: بر یک نفر هم طائفه گفته میشود؛ پس اجرای آن در ملأ عام، تصریح این آیه نیست.
5. عدهای میگویند: حضور این عده از مؤمنان برای عبرت گرفتن است، تا از عاقبت گناه این افراد عبرت بگیرند.[6] این نکته هم صحیح به نظر نمیآید؛ چرا که درخواست خداوند از مؤمنان است و مؤمنان در مظان این گناهان نیستند، بویژه آنکه اطلاق کلمه «مؤمن» از سوی خداوند؛ بر حقیقت ایمان - بر اساس مراتب - دلالت دارد؛ لذا میتوان گفت که؛ مقصود مردم عادی نیستند و گرنه خداوند از عبارت «الناس= مردم» یا مشابه آن استفاده میکرد. بنابراین، انحصار «اجرای حد» در ملأ عام به «عبرتگیری دیگران»، صحیح به نظر نمیآید.
6. با توجه به این بخش از آیه که میفرماید: «و نباید رأفت [و محبّت کاذب] نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند»؛ و با توجه به اینکه شهادت بر اجرای این حد بعد از نداشتن مهربانی و تساهل در اجرای احکام الهی آمده؛ میتوان چنین استفاده کرد که: شهادت مؤمنان از این بابت است که عدهای از انسانهای برجسته اجتماع؛ اصل و کیفیت اجرای حدّی از حدود الهی را شاهد باشند تا حدود الهی به بهانههای مختلف از جمله تساهل و رأفت و مهربانی بیجا تعطیل نشود. پس گویا حضور این عده؛ ضامن اجرای حدود الهی است و حاکمان و کسانی که حدود را اجرا میکنند باید بدانند که عدهای از مؤمنان بر اجرا و کیفیت اجرای حد ناظراند.
بررسی روایت
صرف نظر از بررسی سندی روایت؛ روایت مذکور دلالتی بر انجام مجازات در ملأ عام ندارد؛ چرا که در ادامه آن؛ چنین آمده است که امام علی(ع) از مردم میخواهند کسانی که حقی از حقوق خداوند بر گردن دارند محل را ترک کنند، همه افراد میروند! و جز خود امام علی(ع) و امام حسن و امام حسین(ع) کسی باقی نمیماند![7]
همانطور که بیان شده است در آئین یهود برخی از مجازاتها که در انظار مردم انجام میگرفته وجود داشته است.[8]
بنابراین، اجرای حدود در ملأ عام از این آیه استفاده نمیشود، اگر چه حاکم اسلامی میتواند جهت برخی از مصالح، حدّ یا تعزیری را در ملأ عام اجرا کند، اما انجام آن در ملأ عام هم؛ از مسائل ضروری نیست.[9] [1] . نور، 2. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 7، ص 188، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . حائری طباطبایی، سید علی بن محمد، ریاض المسائل، ج 15، ص 517، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، 1418ق. [4] . طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 10، ص 150، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق. [5] . طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج 5، ص 223، تهران، المکتبه المرتضویه، 1387ق. [6] . مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص 780، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق. [7] . البته امکان دارد که منظور از انصراف مردم، انصراف آنان از اجرای حدّ(پرتاب سنگ در سنگسار) باشد، ولی ممکن است منظور از انصراف مردم؛ رفتن آنان باشد؛ چرا که در روایت آمده: تنها امام و دو فرزندشان باقی ماندند. [8] . ر. ک: «پیشینه تاریخی حکم سنگسار (رجم)»، سؤال 1548. [9] . مکارم شیرازی، ناصر، استفتاءات جدید، ج3، ص 360، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، 1427ق.
- [آیت الله جوادی آملی] در اجرای مجازات شلاق حدّی با عنایت به آیه 2 سوره مبارکه نور: (… و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین) 1 - منظور (طائفة) چیست؟ (آیا اجزاء مجازات مذکور در حضور چند نفر آن هم در محیط بسته کفایت میکند یا اینکه الزاما بایستی در اماکن عمومی و ملاء عام انجام گیرد؟) 2 - (من المؤمنین) چه کسانی هستند؟ (افراد با ایمان به معنای خاص یا افرادی که مسلمانان هستند؟) 3 - آیا رعایت قیود فوق الذکر شرعا واجب است؟ یا اینکه جنبه ارشادی و استحبابی دارد؟
- [آیت الله جوادی آملی] در اجرای مجازات شلاق حدّی با عنایت به آیه 2 سوره مبارکه نور: (... ولیشهد عذابهما طائفة من المومنین) 1-منظور (طائفة) چیست؟ (آیا اجزاء مجازات مذکور در حضور چند نفر آنهم در محیط بسته کفایت می کند یا اینکه الزاما بایستی در اماکن عمومی و ملاء عام انجام گیرد؟) 2-(من المومنین) چه کسانی هستند؟ (افراد با ایمان به معنای خاص یا افرادی که مسلمانان هستند؟) 3-آیا رعایت قیود فوق الذکر شرعا واجب است؟ یا اینکه جنبه ارشادی واستحبای دارد؟
- [سایر] آیا ناباوران بخشیده خواهند شد یا مجازات خواهند شد؟ سوره 23 آیه 117 و سوره 98 آیه 6 میگوید: ناباوران رستگار نمیشوند و بدترین مخلوقاتند! همچنین سوره 9 آیه 29 از معتقدان به الله میخواهد با کسانی که به الله، حقانیت دین الله و روز قیامت ایمان نمیآورند بجنگند. اما سوره 45 آیه 14 سخن کاملاً متفاوتی میزند. همچنین به سوره 16 آیه 128 مراجعه کنید. سوره 9 آیه 29 با کسانی از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و چیزهایی که الله و پیامبرش حرام کردهاند بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا به دست خود و در عین ذلت جزیه بدهند. سوره 45 آیه 14: به کسانی که ایمان آوردهاند، بگو: از خطای کسانی که به روزهای الله باور ندارند در گذرید، تا خود، آن مردم را به جزای اعمالی که مرتکب شدهاند پاداش دهد. اسلام گرایان ممکن است جواب دهند که سوره 9 آیه 29 در هنگام جنگ آمده است و سوره 45 آیه 14 در پایان جنگ. واقعیت این است که قرآن مشخص نمیکند که چه آیههایی مربوط به زمان جنگ هستند و چه آیههایی مربوط به دوران پس از جنگ. یا اینکه کدام حکم قرآن برای گذشته است، یا برای حال است یا برای آینده. متأسفانه الله همه چیز را در دست انسانها قرار داده و دست اسلام گرایان را برای انتخاب باز گذاشته است. اسلام گرایان ادعا میکنند که قرآن برای مشکلات گذشته و حال و آینده بهترین راه حلها را ارائه میدهد و به نظر میرسد که این ادعای آنها بیشتر احساسی و از روی تعصّب است تا حقیقی.
- [سایر] آیا تفسیر کلام خداوند توسط غیر رسول و فرستاده او مجاز است؟ خداوند در چندین آیه قرآن فرموده است که ما آیات خود را چنین آشکار و روشن نازل کردیم شاید فکر کنند و شاید متذکر شوند، و در آیه 44 سوره نحل به پیامبر (ص) فرموده است: آیاتی که بر تو نازل می شود برای مردم تبیین و تشریح کن تا شاید فکر کنند. سؤال 2: آیا خداوند آیات خود را برای فهم و استفاده مردم عوام نازل کرده یا خواص و یا برای همه مردم به اندازه درک آنها؟ ولی به پیامبر (ص) ابلاغ فرموده برای عموم مردم بیان کن آنچه از طرف خدا بر تو نازل شده)؛ یعنی مفسر کلام خداوند فقط پیامبر (ص) است. سؤال 3: در تفسیر بعضی آیات قرآن، مفسر گفته است منظور از این آیه اشاره به فلان موضوع است، در حالی که معنای همان آیه اشاره به یک موضوع کلی دارد. مانند افرادی که در حالت رکوع زکات می دهند. یا: ابلاغ کن آنچه به تو نازل کردیم و یا امروز کامل شد دین تو. آیا این گونه تفسیر، تفسیر به رأی و تحریف کلام خدا نیست؟ و آیا مفسر محترم کلام خدا را با عقل خطا پذیر خود چگونه دریافته است، که آن را تفسیر نموده و اظهار داشته منظور خداوند چنین است. مگر نه آن که بارها خداوند به ملائک و پیامبران گفته است آنچه من می دانم شما نمی دانید؟ سؤال 4: خداوند تبارک و تعالی بیش از 13 آیه در سوره های قرآن از جمله (تغابن 12، مجادله 13، محمد 33، نور 56 و 54، انفال 56 و 20 و 1، مائده 92، نساء 59، آل عمران 32 و 132) مؤمنان را فقط به اطاعت از خدا و رسول و یک مرتبه هم از ولی امر تکلیف کرده و تأکید فرموده: مشرکان را ولی خود قرار ندهید. سؤال این است که آیا خداوند افرادی را که به توحید و نبوت و آخرت و ... ایمان آورده اند، باز هم مکلف نموده از شخص دیگری که آن شخص نیز بنده خدا و در مقابل او باید پاسخ گوی اعمال خود باشد، اطاعت، تقلید و اظهار چاکری کند، حتی به نیت رضایت خدا؟ اگر جواب مثبت است، آدرس قرآنی و تکلیف الاهی را مرقوم فرمایید.
- [آیت الله بروجردی] این جانب در حدود دو سال است که در آمریکا مشغول تحصیل بوده و تا توانستهام در اجرای دستورات دین مبین اسلام کوشیدهام، قبل از این که از ایران حرکت نمایم به حضور یکی از علمای دین مشرّف شده تا وظایف دین خود را در یک مملکت غیر مسلمان بدانم، یکی از دستورات ایشان آن بود که گوشت و ماهی نخورم و چندی قبل در قرآن مجید به این آیات مبارکه برخوردم( حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ )(100)،( وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ )(101) و آیه مبارکه دیگر( الْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِل لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ )(102)، اوّلاً مسیحیها غیر خدا را در موقع ذبح نام نمیبرند و در ثانی جزء کسانی هستند که کتاب به آنها عطا شده است، این جانب دلیلی نمیبینم که گوشت نخورم. چنان چه بفرمایید که این جانب اشتباه درک نموده است تقاضا مینماید که این جانب را روشن فرمایید که باعث سپاسگزاری خواهد بود. دیگر آن که این جانب تا بیست سالگی وقتی نماز میخواندم معنی آن راندانستهام و نفهمیدم که چه میگویم، ولی بعد از این که به معنی بزرگ آن واقف شدم از نماز خواندن چندان بار بیشتر لذّت میبرم، آیا بهتر نیست که هر کسی نماز را به زبان محلّی خود گفته و از ادای آن چندین بار بیشتر لذّت ببرد؟ چرا اصلاً قرآن مجید را به فارسی ساده ننوشته و در دسترس مردم گذارده تاهم عالیترین کتاب را برای هدایت جامعه مسلمان ایران هدیه کرده و هم مردم از خواندن آن لذّت برده و با گفتههای پروردگارشان آشنا شوند؟ مردم قرآن مجید را تلاوت کرده و از افراد بیخبر معانی آن را میپرسند که به جای هدایت باعث گمراهی میشود، اگر دلائل مخالفی وجود دارد که در قرآن مجید گفته شده تقاضا مینماید که ذکر نام سوره و شماره آیه را فرموده و این جانب را از بیخبری نجات دهید.
- [سایر] بنده بنا به یک احساس درونی چند وقتی است که شروع کرده ام معانی آیه های قرآن را خواندن و تفکر و تأملی هر چند در خور عقل و ظرفیت خودم... چون به منظر من چیزی را نباید بودن دلیل و برهان پذیرفت و تحقیق در باره دین را جزو وظایف خودم می دانم. یکی از مواردی که در خواندن آیات مرا نگران کرد این بود که 1. چرا این قدر خداوند در آیات خود از تهدید کردن و ترساندن افراد استفاده کرده؟موارد بسیاری هست که خداوند گفته است که خدا ترس باشید؛ مثلا سوره الاعراف آیه 55 خدا را هم از راه ترس بخوانید هم از روی امید بخوانید ... یا سوره النساء آیه 76 و جهان آخرت ابدی برای هرکه خدا ترس باشد بسیار بهتر از دنیاست. و یا آل عمران 199 و غیره که الآن حضور ذهن ندارم و خودتان بهتر می دانید.... (چرا مگر ایمان به خدایی که همه زیبایی ها و دنیا را خلق کرده ترس دارد؟ چه لزومی بود که از زور و ترساندن استفاده شود آن هم در یک همچین موضوع مهمی؛ چرا محبت خدا در دل هایمان نقش نبند به جای ترس از او ؟ با ترس مسیر کمال چطور طی خواهد شد؟ 2. این که چرا از نوعی جبر در کلمات خود استفاده کرده؟ به عنوان مثال درسوره آل عمران آیه 48 (اگر اهل ایمان به خدا هستید.......) یا مشیت الهی هرکس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد براه راست هدایت کند. (الانعام آیه 38) و در بعضی دیگر از آیات که هستند..... سوال: مگر دین را خداوند برای این نفرستاد که بشر را از گمراهی و ضلالت بیرون کشد و آنها را به سوی نور هدایت کند، مگر خود خداوند به انسان قدرت اختیار نداده است؟ پس چرا دیگر اگر اهل ایمان هستید...؟ دیگر معنا نمی دهد دین برای همه افراد با تمام شرایط روحی باید باشد. 3. در مورد قهر خداوند و انتقامش: سوره النساء آیه 83 :.. که قدرت خدا بیشتر و عذاب و انتقامش سخت تر خواهد بود. آیه 88 سوره نساء: آنها را هر کجا یافتید (منافقان و کافران) گرفته و بقتل برسانید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. سوال: خداوند دین را فرستاد تا انسان ها را به همدیگر نزدیک تر کند یا جنگ و کشتن افراد را؟ این آیه نشان دهنده تکذیب صلح با بشر نیست به نظر شما؟ چرا هم نوع خود را بکشیم؟ حالا بگذریم از قهر و انتقام خداوند... .
- [سایر] در قرآن کریم، سوره آل عمران (آیه 106) خداوند می فرماید: "بعضی از مردم که چهره هایشان سفید شده در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن می مانند". در حالی که این مطلب بسیار نژادپرستانه و بحث برانگیز به نظر می رسد. آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟ همچنین مرتبط با این موضوع به سؤالی بدین مضمون برخوردم که یکی از عالمان که به این جا برای موعظه بر روی منبر رفته بود، می فرمود: حدیثی از اوصاف بهشتیان وارد شده است که می فرماید افرادی که به بهشت وارد می شوند به زیباترین حالت وارد می شوند؛ یعنی اگر پیر باشند جوان می گردند، اگر زشت باشند زیبا می گردند و اگر فقیر باشند ثروتمند خواهند شد و افراد معلول سالم خواهند شد. در نهایت ایشان بیان داشتند که اگر سیاه پوست باشند وقتی به بهشت وارد می شوند سفید پوست خواهند شد! در حالی که نژادپرستانه به نظر می رسد؛ چراکه به سفید پوست بودن، اهمیت بیشتری داده شده است. لطفا توضیح کامل و جامعی ارائه فرمایید.
- [سایر] باسلام و احترام به نظر شما با حدیثی از امام علی(ع) شروع میکنم. حکمت را از هرکسی که آنرا بیان میکند بگیر وبه گفته بنگر و به گوینده منگر.(غررالحکم.ج1.ص355 از این روایت به دست می آید که اگر اشخاص بد رفتار هم کارهای خوبی کردند باید آنرا یاد گرفت.شما امروز در برنامه شبکه2 فرمودید هرچه امریکا میپسندد من نمیپسندم اما در حال حاضر میبینیم که آنان با آنکه مسلمان نیستند بیش از ما به یادگیری علم میپردازند و در کسب علم مشتاقند و یا بسیاری از آیات معجزات علمی را آنان کشف کرده و ما بعد پی میبریم که این موضوع در قران بیان شده.آیا خوب نیست این رفتارها بیاموزیم؟ و یا هالیوود که بحثش شد آیا خوب نیست ما سیستم پیشرفته آنان را یاد بگیریم و در گسترش دین مبین اسلام استفاده کنیم؟ و یا همین اینترنت که از آن استفاده میکنید این از امریکا آغاز شده و گسترش پیدا کرده آیا به نظر شمااز اینترنت نباید استفاده کرد؟ آری اگر بخواهم ادامه دهم یک مثنوی هفتاد من میشود. سپاسگزارم اگر پاسخگو باشید. علاقه مند شما والسلام
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552