این حدیث معروفی که می‌گویند یک عده از اهل خراسان آمدند حضرت رضا(ع) را ببینند و گفتند شیعه هستیم حضرت راهشان ندادند تا بعد از دو ماه که گفتند محبیم؛ آن‌حضرت اجازه دادند. من هر چه گشتم در منابع معتبر نیافتم تنها در دو جا قریب به این مضمون بود: 1. بحارالانوار: آن‌هم از امام عسکری(ع): الإحتجاج بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ(ع) قَالَ: قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَی الرِّضَا(ع) وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَمَنَعَهُمْ أَیَّاماً ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ وَیْحَکُمْ إِنَّمَا شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ. 2. در المناقب: (قالوا ذاک قال الإمام صلوات الله علیه: الآن مرحبا بکم یا إخوانی و أهل ودّی، ارتفعوا حتّی ألزقهم بنفسه، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: کم مرّة حجبتم؟ ...).
روایاتی وجود دارند که برای هریک از «شیعه» و «محب» تعریفی جداگانه ارائه می‌کنند. از جمله این روایات، گزارش ملاقات گروهی از اهل خراسان با امام رضا(ع) است که گزارش آن با اندک تفاوت‌هایی در کتب روایی مانند «المناقب» علوی(قرن پنجم)،[1] ‏ ‏«الإحتجاج‏» طبرسی(متوفای 588ق)،[2] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)،[3] «بحار الأنوار»[4] و ... آمده است که بدون آن‌که به بررسی سند و محتوای آن بپردازیم، تنها به ترجمه این روایت، مطابق نقل «الاحتجاج» بسنده می‌کنیم: امام حسن عسکری(ع) فرمود: وقتی مأمون، حضرت رضا(ع) را ولیعهد خود قرار داد، دربان آن‌حضرت آمد و عرض کرد: جمعیتی دم در ایستاده اجازه می‌خواهند حضور شما مشرف شوند و می‌گویند: ما از شیعیان علی(ع) هستیم! حضرت رضا(ع) فرمود: «من کار دارم آنها را برگردان»، دربان آنها را برگرداند، روز بعد آمدند و همچون روز گذشته خود را معرفی کردند باز دربان آنها را برگرداند روز سوم و چهارم تا دو ماه هر روز می‌آمدند ولی اجازه ملاقات نمی‌یافتند بعد از دو ماه به دربان گفتند: به آقای ما بگو: ما شیعیان پدر شما حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) هستیم اما چون شما به ما اجازه ملاقات ندادید، مورد شماتت دشمنان قرار گرفتیم. ما بر می‌گردیم ولی از شدت شرمندگی و خجلت از شهر و وطن خود آواره می‌شویم؛ زیرا دیگر نمی‌توانیم شماتت و سرزنش دشمنان را تحمل کنیم! حضرت رضا(ع) به دربان فرمود: «به آنها اجازه ورود ده»، آنها وارد شدند و به آن‌حضرت سلام کردند ولی حضرت نه جواب سلام فرمود و نه اجازه نشستن داد و آنان همچنان ایستاده بودند و عرض کردند: بعد از این همه سختگیری در دادن اجازه ملاقات، دلیل این برخورد خشن و تحقیرآمیز چیست؟! دیگر چه چیزی برای ما باقی مانده است؟! آن‌حضرت فرمود: «این آیه را بخوانید: "و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست اعمال زشت خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند"،[5] من درباره شما از پروردگارم پیروی کردم و همچنین به رسول خدا و امیر المؤمنین و پدران پاکم(ع) اقتدا نمودم آنها شما را عتاب نمودند من هم پیروی کردم». گفتند: ای پسر رسول خدا! چرا؟ امام(ع) فرمود: «زیرا شما ادعا کردید که شیعه امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) هستید. وای بر شما، شیعه امیر المؤمنین(ع) افرادی مانند حسن(ع)، حسین(ع)، ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و محمّد بن ابی‌بکر هستند که هیچ‌یک از دستورات خدا را مخالفت نکرده و همچنین هیچ‌کدام از محرّمات او را انجام ندادند، شما هم می‌گوئید ما از شیعیان آن‌حضرت هستیم در حالی که در بیشتر اعمال مخالف اوئید و در بسیاری از واجبات کوتاهی می‌کنید، حقوق برادران دینی را سبک و کوچک می‌شمارید، و جایی که مورد تقیّه نیست تقیّه می‌کنید ولی در مواردی که چاره‌ای جز تقیّه نیست این وظیفه بزرگ را انجام نمی‌دهید اگر بجای ادعای تشیع می‌گفتید، شما از وابستگان و دوستان آن‌حضرت هستید، دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن می‌دارید من ادّعای شما را تکذیب نمی‌کردم و می‌پذیرفتم ولی شما مقام بلندی را ادعا کردید که اگر کردارتان این گفته شما را تصدیق نکند هلاک و نابود شدید مگر این‌که خداوند با رحمت خویش جبران فرماید». گفتند: ای پسر پیامبر! ما از خدا طلب آمرزش می‌کنیم و از این گفته بیجا به سوی خدا توبه می‌کنیم و همچنان که مولای‏مان ما را آموخت می‌گوئیم ما دوستان شما و دوستان دوستان شما و دشمن دشمنان شمائیم. حضرت رضا(ع) فرمود: «خوش آمدید ای برادران و ای دوستان من، بالاتر بیائید، بالا بیائید، بالا بیائید، آنقدر آنها را بالا برد تا به خود چسباند» سپس به دربان خویش فرمود: «چند بار اینها را از در خانه بازگرداندی؟» گفت: شصت بار، امام(ع) فرمود: «پس شصت بار پشت‏ سر هم به خانه آنها برو به آنها سلام کن و سلام مرا نیز برسان؛ زیرا اینها چون امروز توبه کردند گناهانشان آمرزیده شد و چون دوست و وابسته به ما هستند سزاوار و شایسته احترام‌اند، بنابراین به ملاقات آنها برو و وضع زندگی آنها و خانواده‌شان را بررسی کن، خرج زندگی و خیرات و مبرات به آنها برسان، و ناراحتی‌ها و مشکلات آنها را برطرف کن».   [1] . علوی، محمد بن علی بن الحسین، المناقب(الکتاب العتیق)، ص 174 – 175، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1428ق. [2] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص 440، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق. [3] . حسن بن علی(ع)(امام یازدهم)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری(ع)، ص 312 – 314، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق. [4] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏65، ص 157 – 159، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏، 1403ق. [5] . شوری، 30.
عنوان سوال:

این حدیث معروفی که می‌گویند یک عده از اهل خراسان آمدند حضرت رضا(ع) را ببینند و گفتند شیعه هستیم حضرت راهشان ندادند تا بعد از دو ماه که گفتند محبیم؛ آن‌حضرت اجازه دادند. من هر چه گشتم در منابع معتبر نیافتم تنها در دو جا قریب به این مضمون بود: 1. بحارالانوار: آن‌هم از امام عسکری(ع): الإحتجاج بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ(ع) قَالَ: قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَی الرِّضَا(ع) وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَمَنَعَهُمْ أَیَّاماً ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ وَیْحَکُمْ إِنَّمَا شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ. 2. در المناقب: (قالوا ذاک قال الإمام صلوات الله علیه: الآن مرحبا بکم یا إخوانی و أهل ودّی، ارتفعوا حتّی ألزقهم بنفسه، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: کم مرّة حجبتم؟ ...).


پاسخ:

روایاتی وجود دارند که برای هریک از «شیعه» و «محب» تعریفی جداگانه ارائه می‌کنند. از جمله این روایات، گزارش ملاقات گروهی از اهل خراسان با امام رضا(ع) است که گزارش آن با اندک تفاوت‌هایی در کتب روایی مانند «المناقب» علوی(قرن پنجم)،[1] ‏ ‏«الإحتجاج‏» طبرسی(متوفای 588ق)،[2] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)،[3] «بحار الأنوار»[4] و ... آمده است که بدون آن‌که به بررسی سند و محتوای آن بپردازیم، تنها به ترجمه این روایت، مطابق نقل «الاحتجاج» بسنده می‌کنیم:
امام حسن عسکری(ع) فرمود: وقتی مأمون، حضرت رضا(ع) را ولیعهد خود قرار داد، دربان آن‌حضرت آمد و عرض کرد: جمعیتی دم در ایستاده اجازه می‌خواهند حضور شما مشرف شوند و می‌گویند: ما از شیعیان علی(ع) هستیم! حضرت رضا(ع) فرمود: «من کار دارم آنها را برگردان»، دربان آنها را برگرداند، روز بعد آمدند و همچون روز گذشته خود را معرفی کردند باز دربان آنها را برگرداند روز سوم و چهارم تا دو ماه هر روز می‌آمدند ولی اجازه ملاقات نمی‌یافتند بعد از دو ماه به دربان گفتند: به آقای ما بگو: ما شیعیان پدر شما حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) هستیم اما چون شما به ما اجازه ملاقات ندادید، مورد شماتت دشمنان قرار گرفتیم. ما بر می‌گردیم ولی از شدت شرمندگی و خجلت از شهر و وطن خود آواره می‌شویم؛ زیرا دیگر نمی‌توانیم شماتت و سرزنش دشمنان را تحمل کنیم!
حضرت رضا(ع) به دربان فرمود: «به آنها اجازه ورود ده»، آنها وارد شدند و به آن‌حضرت سلام کردند ولی حضرت نه جواب سلام فرمود و نه اجازه نشستن داد و آنان همچنان ایستاده بودند و عرض کردند: بعد از این همه سختگیری در دادن اجازه ملاقات، دلیل این برخورد خشن و تحقیرآمیز چیست؟! دیگر چه چیزی برای ما باقی مانده است؟! آن‌حضرت فرمود: «این آیه را بخوانید: "و آنچه از رنج و مصائب به شما می‌رسد همه از دست اعمال زشت خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می‌کند"،[5] من درباره شما از پروردگارم پیروی کردم و همچنین به رسول خدا و امیر المؤمنین و پدران پاکم(ع) اقتدا نمودم آنها شما را عتاب نمودند من هم پیروی کردم».
گفتند: ای پسر رسول خدا! چرا؟
امام(ع) فرمود: «زیرا شما ادعا کردید که شیعه امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع) هستید. وای بر شما، شیعه امیر المؤمنین(ع) افرادی مانند حسن(ع)، حسین(ع)، ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار و محمّد بن ابی‌بکر هستند که هیچ‌یک از دستورات خدا را مخالفت نکرده و همچنین هیچ‌کدام از محرّمات او را انجام ندادند، شما هم می‌گوئید ما از شیعیان آن‌حضرت هستیم در حالی که در بیشتر اعمال مخالف اوئید و در بسیاری از واجبات کوتاهی می‌کنید، حقوق برادران دینی را سبک و کوچک می‌شمارید، و جایی که مورد تقیّه نیست تقیّه می‌کنید ولی در مواردی که چاره‌ای جز تقیّه نیست این وظیفه بزرگ را انجام نمی‌دهید اگر بجای ادعای تشیع می‌گفتید، شما از وابستگان و دوستان آن‌حضرت هستید، دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن می‌دارید من ادّعای شما را تکذیب نمی‌کردم و می‌پذیرفتم ولی شما مقام بلندی را ادعا کردید که اگر کردارتان این گفته شما را تصدیق نکند هلاک و نابود شدید مگر این‌که خداوند با رحمت خویش جبران فرماید».
گفتند: ای پسر پیامبر! ما از خدا طلب آمرزش می‌کنیم و از این گفته بیجا به سوی خدا توبه می‌کنیم و همچنان که مولای‏مان ما را آموخت می‌گوئیم ما دوستان شما و دوستان دوستان شما و دشمن دشمنان شمائیم.
حضرت رضا(ع) فرمود: «خوش آمدید ای برادران و ای دوستان من، بالاتر بیائید، بالا بیائید، بالا بیائید، آنقدر آنها را بالا برد تا به خود چسباند» سپس به دربان خویش فرمود: «چند بار اینها را از در خانه بازگرداندی؟» گفت: شصت بار، امام(ع) فرمود: «پس شصت بار پشت‏ سر هم به خانه آنها برو به آنها سلام کن و سلام مرا نیز برسان؛ زیرا اینها چون امروز توبه کردند گناهانشان آمرزیده شد و چون دوست و وابسته به ما هستند سزاوار و شایسته احترام‌اند، بنابراین به ملاقات آنها برو و وضع زندگی آنها و خانواده‌شان را بررسی کن، خرج زندگی و خیرات و مبرات به آنها برسان، و ناراحتی‌ها و مشکلات آنها را برطرف کن».   [1] . علوی، محمد بن علی بن الحسین، المناقب(الکتاب العتیق)، ص 174 – 175، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1428ق. [2] . طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص 440، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق. [3] . حسن بن علی(ع)(امام یازدهم)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری(ع)، ص 312 – 314، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق. [4] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏65، ص 157 – 159، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم‏، 1403ق. [5] . شوری، 30.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین