«خوارج» یکی از گروه‌هایی بودند که در زمان خلافت امام علی(ع) به مخالفت برخاستند آنان نخست از هواداران حضرتشان بوده و در جنگ‌های جمل و صفّین شرکت داشتند ولی پس از جنگ صفین به بهانه اعتراض به حکمیّت - که خود آن را به امام علی(ع) تحمیل کرده بودند- و مخالفت با پذیرش آن، دست به شورش زدند و با تمسّک به شعار «لا حُکْمَ الّا لله» امیرمؤمنان علی(ع) را کافر دانستند و به کشتار مسلمانان پرداخته و در نهایت جنگ نهروان را پدید آوردند. شیوه‌های تبلیغی و رفتار امام علی(ع) با خوارج 1. شکیبایی و مدارا همراه با قاطعیت از روایات و منابع تاریخی برمی‌آید، تا زمانی‌که خوارج قیام مسلّحانه نکرده بودند امام با آنان مدارا کرد و حتی حقوقشان را از بیت المال قطع نکرد و حقوق انسانیشان را رعایت می‌کرد. جلوی چشم دیگران می‌آمدند به ‌علی(ع) جسارت و اهانت می‌کردند و آن‌حضرت حلم می‌ورزید. روزی امام علی(ع) در حال سخنرانی بود که ناگهان یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الاّ لله» و به دنبال او، جمعی دیگر نیز این شعار را سردادند. دقایقی سخن امام(ع) قطع شد. آن‏گاه امام در پاسخ فرمود: «سخنی است به ظاهر حق، اما آنان باطلی را دنبال می‌کنند ... تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمی‌کنیم؛ شما را از بیت ‏المال محروم نمی‌سازیم؛ و تا آغاز به جنگ نکرده‌اید با شما نبرد نخواهیم کرد».[1] در نقلی دیگر آمده است؛ امام علی(ع) نزد خوارج رفته و با ایشان سخن گفت، مردی نزد حضرتشان آمد و گفت: همانا مردم می‌گویند که تو از کفر خود بازگشته‌ای! به دنبال آن بود که امام علی(ع) هنگام نماز با مردم سخن گفت و از آن شایعه یاد کرد و آن‌را زشت شمرد. پس خوارج از هر گوشه مسجد پراکنده شدند و گفتند: حکم، تنها از آنِ خداست! مردی که دو انگشت خود را در گوش‌هایش فرو برده بود، پیشاپیش امام(ع) ایستاد و این آیه را خواند: «همانا به تو و آنان که پیش از تو بوده‌اند، وحی شد که اگر شرک ورزی، کارت تباه خواهد شد و از جمله زیانکاران خواهی بود».[2] علی(ع) [در پاسخش این آیه را تلاوت] فرمود: «شکیبا باش، که وعده خدا حق است؛ و مبادا آنان که یقین ندارند، تو را بی ثبات کنند!»[3] .[4] 2. اندرز و اتمام حجت همراه با استدلال حضرت علی(ع)، به روش معمول خویش؛ نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت خوارج در مناسبت‌های مختلف روی آورد، ولی آنان پاسخ اندرزها را با هلهله و رجزخوانی می‌دادند. در این‌جا برخی از این روایات ذکر می‌شود. 1-2. آن‌حضرت به لشگرگاه خوارج که شدیداً مخالف پذیرش داوری حکمین بودند رفته و فرمود: «آیا زمانی که دشمن با فریبکاری، قرآن‌ها را بر نیزه کرد، فریاد نزدید: اینان برادران مسلمان ما هستند که رو به قرآن کرده و خواهان آرامشند، ما می‌خواهیم به درخواستشان پاسخ مثبت داده و از این تنگنا نجاتشان دهیم! من به شما گفتم: این، پدیده‌ای است به ظاهر مؤمنانه و در باطن، دشمنانه، که آغازش مهربانی است و پایانش پشیمانی. پس در موقعیت خویش پا برجا باشید، و و راهتان را ادامه دهید، و بر جهاد، دندان بفشارید و توجهی به فریادهای آنان نکنید ... امّا وضع چنان شد که می‌دانید و دیدم که به حکمیت تن دادید. به خدا سوگند، اگر [آن روز] حکمیت را نمی‌پذیرفتم‏، خداوند، مرا بازخواست نمی‌فرمود و به خدا سوگند، اگر آن‌را می‌پذیرفتم، هر آینه حق با من بود و باید از من اطاعت می‌شد؛ [زیرا] که کتاب خدا با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم، هرگز از آن جدا نشده‌ام. هر آینه ما در رکاب پیامبر خدا با پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان خویش می‌جنگیدیم؛ امّا با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان و پای فشردنِ بر حق و تسلیم بودنمان به فرمان و شکیبایی بر دردِ جراحت، افزوده نمی‌شد. اما امروز با برادران اسلامی خود به جهت لغزشی که در دین راه یافته می‌جنگیم. هرگاه راهی بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگی ما را جمع کند، و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت می‌کنیم، و از غیر آن خودداری می‌نماییم‏».[5] 2-2. امام علی(ع) در جای دیگری خطاب به خوارج می‌فرماید: «اگر اصرار دارید که من به خطا رفته و گمراه شده‌ام، چرا همه مسلمانان را به استناد گمراهیِ من، گمراه می‌شمرید و آنان را به خطای من بازخواست می‌کنید و به دلیل گناهان من، کافر می‌دانید؟! شمشیرهای خویش را بر شانه‌هاتان نهاده، بر بی گناه و گناهکار فرود می‌آورید و آن‌را که گناه کرده، با آن‌که نکرده، در هم می‌آمیزید. هر آینه می‌دانید که پیامبر خدا آن‌را که با زنِ همسردار زنا کرده بود، سنگسار نمود و سپس بر وی نماز گزارد و میراثش را به کسانش داد؛ و [نیز] قاتل را قصاص کرد و میراثش را به کسانش سپرد؛ و دزد را دست بُرید و زنا کننده با زنِ بی همسر را تازیانه زد و سهمشان از غنایم را به ایشان پرداخت و [رخصت داد تا] آن دو با زنان مسلمان ازدواج کردند. پس پیامبر خدا، آنان را به دلیل گناهانشان بازخواست کرد و حقّ خدای را بر ایشان جاری ساخت؛ و [امّا] ایشان را از سهمِ مسلمانی‌شان باز نداشت و نامشان را از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم، و کسانی هستید که شیطان، آنان را به جاهایی که خواسته، در افکنده و آواره گمراهی‌شان ساخته است. زود است که در [پیوند با] من، دو گروه هلاک شوند: دوستِ افراط پیشه که دوستیِ من او را به غیر حق کشانَد؛ و دشمنِ زیاده ورز که دشمنیِ او، وی را از حق دور سازد. بهترین مردم در [پیوند با] من، کسانی هستند که راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید، همراهِ جماعت بزرگ‌تر، که دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، که آدمیانِ جدا افتاده، سهم شیطان‌اند، همان‌سان که گوسفندِ جدا افتاده سهم گرگ است...».[6] 3-2. اَصبغ بن نُباته می‌گوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) نزد خوارج آمد و اندرزشان داده و از جنگ پرهیزشان داد، به آنان گفت: «چه عیبی در کارم می‌بینید؟! آیا من نخستین فردی نبودم که به خدا و پیامبرش ایمان آورد؟». گفتند: چنین هستی؛ امّا تو در دین خدا، ابو موسی اشعری را داور کردی! علی(ع) گفت: «به خدا سوگند، من آفریده‌ای را داور نساختم؛ بلکه تنها قرآن را داوری دادم. و اگر چنین نبود که در کار خود مغلوب گشته بودم و با اندیشه‌ام مخالفت می‌شد، هر آینه راضی نمی‌شدم که نبرد میان من و ستیزندگان با خدا، آرام گیرد تا کلمه خدا را به کُرسی نشانم و دین او را یاری سازم، هر چند کافران و نادانان نپسندند».[7] 3. روانه کردن مبلّغ به سوی خوارج امام علی(ع) عبد الله بن عبّاس را به سوی خوارج فرستاد و به او دستور داد که؛ « با آنان با قرآن‏، به مناظره برنخیز، چرا که قرآن تحمل معانی گوناگون دارد؛ تو چیزی از قرآن می‏گویی آنان چیز دیگر، ولی با کمک سنّت پیامبر(ص) با آنان احتجاج کن، که در برابر آن جز پذیرش، گزیری ندارند».[8] همچنین حضرتشان هنگام حرکت از منطقه انبار به سمت خوارج، قیس بن سعد را نزد آنان فرستاد و به وی فرمان داد تا به مدائن رفته، تا رسیدن فرمان بعدی در آن‌جا منزل گزیند... سپس امام به خوارج پیغام داد: «کشندگانِ برادران ما را از میان خود برگرفته، به ما بسپارید تا قصاصشان کنیم. سپس من رهایتان کرده و با شامیان به نبرد خواهم پرداخت، شاید خدا تغییری در دلهایتان ایجاد کند و ... ».[9] قیس بن سعد بن عباده نیز به اهل نهروان گفت: «بندگان خدا! قاتلانی که در جستجوی آنانیم را به ما تسلیم کرده و به پیمانی که از قبل داشتید بازگشته و همراه ما به جنگ با دشمن ما و خودتان بازگردید، که شما به کاری گران دست زده‌اید: ما را مشرک می‌خوانید، حال آن‌که شرک ستمی است بزرگ؛ و خون‌های مسلمانان را می‌ریزید ... شما را به خدا سوگند می‌دهم که خود را نابود نکنید زیرا جز این نمی‌بینم که فتنه بر شما چیره شده است».[10] 4 . برافراشتن پرچم اَمان قبل از نبرد امام علی(ع)، پرچم اَمان را به دست ابو ایّوب برافراشت. ابو ایّوب، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ کسان نشده باشد و زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر کس از شما به کوفه یا مدائن روان شود و از این جماعت جدا گردد، [نیز] در امان است. پس از آن‌که به قاتلان برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن خون شما نیست. فَروَة بن نوفل اشجعی گفت: به خدا سوگند، نمی‌دانم چرا با علی می‌جنگیم؟! جز این نمی‌اندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روی از وی، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین و دَسْکره فرود آمد. گروهی دیگر هم بیرون آمده، پراکنده شدند و در کوفه جای گرفتند. نزدیک به یک‌صد تن هم به علی(ع) پیوستند.[11] در «الأخبار الطّوال» آمده است: علی(ع)، پرچم [امان] را برافراشت و دو هزار مرد را زیر آن گرد آورد. و ندا داد: «هر کس زیر این پرچم پناه گیرد، در امان است».[12] 5 . جنگ با خوارج و تنها بعد از تمام مراحل فوق و زمانی که خوارج، خود دست به شمشیر برده و جنگ را آغاز کردند، امام علی(ع) با قاطعیتِ تمام در نهروان با کشتن بسیاری از آنان این فتنه را، خاموش کردند. دشواری رویارویی با این جریان را می‌توان از این کلام علی(ع) دریافت که فرمود: «من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرئت آن‌را نداشت».[13] [1] . ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ‏1، ص 393، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق. [2] . زمر، 65. [3] . روم، 60. [4] . تاریخ‏ طبری، ج ‏5، ص 73 – 74. [5] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 122، ص 178 – 179، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [6] . همان، خطبه 127، ص 184 – 185. [7] . شیخ صدوق، التوحید، ص 225، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق. [8] . نهج البلاغة، ص 465. [9] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 83. [10] . همان. [11] . همان، ص 86. [12] . دینوری‏، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 210، قم، منشورات الرضی، 1368ش. [13] . ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، ج ‏1، ص 5، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.
«خوارج» یکی از گروههایی بودند که در زمان خلافت امام علی(ع) به مخالفت برخاستند آنان نخست از هواداران حضرتشان بوده و در جنگهای جمل و صفّین شرکت داشتند ولی پس از جنگ صفین به بهانه اعتراض به حکمیّت - که خود آن را به امام علی(ع) تحمیل کرده بودند- و مخالفت با پذیرش آن، دست به شورش زدند و با تمسّک به شعار «لا حُکْمَ الّا لله» امیرمؤمنان علی(ع) را کافر دانستند و به کشتار مسلمانان پرداخته و در نهایت جنگ نهروان را پدید آوردند.
شیوههای تبلیغی و رفتار امام علی(ع) با خوارج
1. شکیبایی و مدارا همراه با قاطعیت
از روایات و منابع تاریخی برمیآید، تا زمانیکه خوارج قیام مسلّحانه نکرده بودند امام با آنان مدارا کرد و حتی حقوقشان را از بیت المال قطع نکرد و حقوق انسانیشان را رعایت میکرد. جلوی چشم دیگران میآمدند به علی(ع) جسارت و اهانت میکردند و آنحضرت حلم میورزید.
روزی امام علی(ع) در حال سخنرانی بود که ناگهان یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الاّ لله» و به دنبال او، جمعی دیگر نیز این شعار را سردادند. دقایقی سخن امام(ع) قطع شد. آنگاه امام در پاسخ فرمود: «سخنی است به ظاهر حق، اما آنان باطلی را دنبال میکنند ... تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمیکنیم؛ شما را از بیت المال محروم نمیسازیم؛ و تا آغاز به جنگ نکردهاید با شما نبرد نخواهیم کرد».[1]
در نقلی دیگر آمده است؛ امام علی(ع) نزد خوارج رفته و با ایشان سخن گفت، مردی نزد حضرتشان آمد و گفت: همانا مردم میگویند که تو از کفر خود بازگشتهای! به دنبال آن بود که امام علی(ع) هنگام نماز با مردم سخن گفت و از آن شایعه یاد کرد و آنرا زشت شمرد. پس خوارج از هر گوشه مسجد پراکنده شدند و گفتند: حکم، تنها از آنِ خداست! مردی که دو انگشت خود را در گوشهایش فرو برده بود، پیشاپیش امام(ع) ایستاد و این آیه را خواند: «همانا به تو و آنان که پیش از تو بودهاند، وحی شد که اگر شرک ورزی، کارت تباه خواهد شد و از جمله زیانکاران خواهی بود».[2] علی(ع) [در پاسخش این آیه را تلاوت] فرمود: «شکیبا باش، که وعده خدا حق است؛ و مبادا آنان که یقین ندارند، تو را بی ثبات کنند!»[3] .[4]
2. اندرز و اتمام حجت همراه با استدلال
حضرت علی(ع)، به روش معمول خویش؛ نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت خوارج در مناسبتهای مختلف روی آورد، ولی آنان پاسخ اندرزها را با هلهله و رجزخوانی میدادند. در اینجا برخی از این روایات ذکر میشود.
1-2. آنحضرت به لشگرگاه خوارج که شدیداً مخالف پذیرش داوری حکمین بودند رفته و فرمود: «آیا زمانی که دشمن با فریبکاری، قرآنها را بر نیزه کرد، فریاد نزدید: اینان برادران مسلمان ما هستند که رو به قرآن کرده و خواهان آرامشند، ما میخواهیم به درخواستشان پاسخ مثبت داده و از این تنگنا نجاتشان دهیم! من به شما گفتم: این، پدیدهای است به ظاهر مؤمنانه و در باطن، دشمنانه، که آغازش مهربانی است و پایانش پشیمانی. پس در موقعیت خویش پا برجا باشید، و و راهتان را ادامه دهید، و بر جهاد، دندان بفشارید و توجهی به فریادهای آنان نکنید ... امّا وضع چنان شد که میدانید و دیدم که به حکمیت تن دادید. به خدا سوگند، اگر [آن روز] حکمیت را نمیپذیرفتم، خداوند، مرا بازخواست نمیفرمود و به خدا سوگند، اگر آنرا میپذیرفتم، هر آینه حق با من بود و باید از من اطاعت میشد؛ [زیرا] که کتاب خدا با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم، هرگز از آن جدا نشدهام. هر آینه ما در رکاب پیامبر خدا با پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان خویش میجنگیدیم؛ امّا با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان و پای فشردنِ بر حق و تسلیم بودنمان به فرمان و شکیبایی بر دردِ جراحت، افزوده نمیشد. اما امروز با برادران اسلامی خود به جهت لغزشی که در دین راه یافته میجنگیم. هرگاه راهی بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگی ما را جمع کند، و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت میکنیم، و از غیر آن خودداری مینماییم».[5]
2-2. امام علی(ع) در جای دیگری خطاب به خوارج میفرماید: «اگر اصرار دارید که من به خطا رفته و گمراه شدهام، چرا همه مسلمانان را به استناد گمراهیِ من، گمراه میشمرید و آنان را به خطای من بازخواست میکنید و به دلیل گناهان من، کافر میدانید؟! شمشیرهای خویش را بر شانههاتان نهاده، بر بی گناه و گناهکار فرود میآورید و آنرا که گناه کرده، با آنکه نکرده، در هم میآمیزید. هر آینه میدانید که پیامبر خدا آنرا که با زنِ همسردار زنا کرده بود، سنگسار نمود و سپس بر وی نماز گزارد و میراثش را به کسانش داد؛ و [نیز] قاتل را قصاص کرد و میراثش را به کسانش سپرد؛ و دزد را دست بُرید و زنا کننده با زنِ بی همسر را تازیانه زد و سهمشان از غنایم را به ایشان پرداخت و [رخصت داد تا] آن دو با زنان مسلمان ازدواج کردند. پس پیامبر خدا، آنان را به دلیل گناهانشان بازخواست کرد و حقّ خدای را بر ایشان جاری ساخت؛ و [امّا] ایشان را از سهمِ مسلمانیشان باز نداشت و نامشان را از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم، و کسانی هستید که شیطان، آنان را به جاهایی که خواسته، در افکنده و آواره گمراهیشان ساخته است. زود است که در [پیوند با] من، دو گروه هلاک شوند: دوستِ افراط پیشه که دوستیِ من او را به غیر حق کشانَد؛ و دشمنِ زیاده ورز که دشمنیِ او، وی را از حق دور سازد. بهترین مردم در [پیوند با] من، کسانی هستند که راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید، همراهِ جماعت بزرگتر، که دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، که آدمیانِ جدا افتاده، سهم شیطاناند، همانسان که گوسفندِ جدا افتاده سهم گرگ است...».[6]
3-2. اَصبغ بن نُباته میگوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) نزد خوارج آمد و اندرزشان داده و از جنگ پرهیزشان داد، به آنان گفت: «چه عیبی در کارم میبینید؟! آیا من نخستین فردی نبودم که به خدا و پیامبرش ایمان آورد؟». گفتند: چنین هستی؛ امّا تو در دین خدا، ابو موسی اشعری را داور کردی! علی(ع) گفت: «به خدا سوگند، من آفریدهای را داور نساختم؛ بلکه تنها قرآن را داوری دادم. و اگر چنین نبود که در کار خود مغلوب گشته بودم و با اندیشهام مخالفت میشد، هر آینه راضی نمیشدم که نبرد میان من و ستیزندگان با خدا، آرام گیرد تا کلمه خدا را به کُرسی نشانم و دین او را یاری سازم، هر چند کافران و نادانان نپسندند».[7]
3. روانه کردن مبلّغ به سوی خوارج
امام علی(ع) عبد الله بن عبّاس را به سوی خوارج فرستاد و به او دستور داد که؛ « با آنان با قرآن، به مناظره برنخیز، چرا که قرآن تحمل معانی گوناگون دارد؛ تو چیزی از قرآن میگویی آنان چیز دیگر، ولی با کمک سنّت پیامبر(ص) با آنان احتجاج کن، که در برابر آن جز پذیرش، گزیری ندارند».[8]
همچنین حضرتشان هنگام حرکت از منطقه انبار به سمت خوارج، قیس بن سعد را نزد آنان فرستاد و به وی فرمان داد تا به مدائن رفته، تا رسیدن فرمان بعدی در آنجا منزل گزیند... سپس امام به خوارج پیغام داد: «کشندگانِ برادران ما را از میان خود برگرفته، به ما بسپارید تا قصاصشان کنیم. سپس من رهایتان کرده و با شامیان به نبرد خواهم پرداخت، شاید خدا تغییری در دلهایتان ایجاد کند و ... ».[9]
قیس بن سعد بن عباده نیز به اهل نهروان گفت: «بندگان خدا! قاتلانی که در جستجوی آنانیم را به ما تسلیم کرده و به پیمانی که از قبل داشتید بازگشته و همراه ما به جنگ با دشمن ما و خودتان بازگردید، که شما به کاری گران دست زدهاید: ما را مشرک میخوانید، حال آنکه شرک ستمی است بزرگ؛ و خونهای مسلمانان را میریزید ... شما را به خدا سوگند میدهم که خود را نابود نکنید زیرا جز این نمیبینم که فتنه بر شما چیره شده است».[10]
4 . برافراشتن پرچم اَمان قبل از نبرد
امام علی(ع)، پرچم اَمان را به دست ابو ایّوب برافراشت. ابو ایّوب، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ کسان نشده باشد و زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر کس از شما به کوفه یا مدائن روان شود و از این جماعت جدا گردد، [نیز] در امان است. پس از آنکه به قاتلان برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن خون شما نیست. فَروَة بن نوفل اشجعی گفت: به خدا سوگند، نمیدانم چرا با علی میجنگیم؟! جز این نمیاندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روی از وی، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین و دَسْکره فرود آمد. گروهی دیگر هم بیرون آمده، پراکنده شدند و در کوفه جای گرفتند. نزدیک به یکصد تن هم به علی(ع) پیوستند.[11]
در «الأخبار الطّوال» آمده است: علی(ع)، پرچم [امان] را برافراشت و دو هزار مرد را زیر آن گرد آورد. و ندا داد: «هر کس زیر این پرچم پناه گیرد، در امان است».[12]
5 . جنگ با خوارج
و تنها بعد از تمام مراحل فوق و زمانی که خوارج، خود دست به شمشیر برده و جنگ را آغاز کردند، امام علی(ع) با قاطعیتِ تمام در نهروان با کشتن بسیاری از آنان این فتنه را، خاموش کردند. دشواری رویارویی با این جریان را میتوان از این کلام علی(ع) دریافت که فرمود: «من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرئت آنرا نداشت».[13] [1] . ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج 1، ص 393، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق. [2] . زمر، 65. [3] . روم، 60. [4] . تاریخ طبری، ج 5، ص 73 – 74. [5] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 122، ص 178 – 179، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [6] . همان، خطبه 127، ص 184 – 185. [7] . شیخ صدوق، التوحید، ص 225، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق. [8] . نهج البلاغة، ص 465. [9] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 83. [10] . همان. [11] . همان، ص 86. [12] . دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 210، قم، منشورات الرضی، 1368ش. [13] . ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، ج 1، ص 5، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.
- [سایر] آیا شیطان فرزندی داشته که در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت رسیده باشد؟ اگر اینچنین است، ماجرای آن را با ذکر منبع بیان نمایید.
- [سایر] آیا دلیل امام علی-ع از پذیرفتن حکمیت اجبار خوارج و تهدید جان امام توسط خوارج بود یا چیز دیگر؟
- [سایر] پیامبر اکرم(ص) فرمود: (مجالس خود را به ذکر علی(ع) زینت دهید)، همچنین این حدیث: که رسول خدا فرمود: (کلام علی بالاترین کلامها است) صحیح است؟ متن کامل و منبع را ذکر نمایید.
- [سایر] در باره جنگ نهروان به نظر من هیچ از پیروان خوارج منحرف نشده بودند؛ زیرا حضرت علی (ع) تردیدی داشت برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه و او یقین نداشته که معاویه منافق بود که باید کشته شود.
- [سایر] دیدگاه امام علی(ع) در برخورد با اهل ذمه چیست؟
- [سایر] اگر شیوه خلفا صحیح نبود، چرا حضرت علی (ع) در زمان خلافت اصلاحی صورت نداد؟
- [سایر] پنج سخن از سخنان علمای اهل سنت (از قرن چهارم هجری تا قرن دهم هجری) در دلالت حدیث غدیر بر جانشینی علی(ع) را ذکر نمائید. (با ذکر منبع)
- [سایر] ریشه فتنه ها از دیدگاه امام علی (علیه السلام) چیست؟
- [سایر] آیا امام علی با افراد مخالف همانند دیگران رفتار می کرد؟ لطفا منبع پاسخ را هم ذکر نمایید.
- [سایر] امام علی(ع) در برخورد با دشمنان چه اصول و رفتارهایی داشتند؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل انچه او بذل کرده از هم جدا شدیم پس او رها است و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید بارات زوجه موکلی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یا بگوید عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و لزوم گفتن فهی طالق در صیغه های ذکر شده مبنی بر احتیاط واجب است و اگر به جای علی ما بذلت بما بذلت بگوید اشکال ندارد
- [آیت الله اردبیلی] کسی که اذان شخص دیگری را میشنود، مستحب است هر قسمتی را که میشنود تکرار کند، ولی در بازگویی اقامهای که از دیگری میشنود، باید قصد ذکر مطلق نماید نه قصد اقامه و از (حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ) تا (حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ) را به امید ثواب بگوید.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجده سهو کند، و پیشانی را به چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، و ذکر بگوید، و ذکر سجده سهو را به سه نحو می شود انجام داد. اول "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِه". دوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد". سوم "بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُه"، و احتیاط اختیار قسم سوم است، بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر را بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد سلام دهد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.