شیوه تبلیغی و برخورد امام علی(ع) در برخورد با فتنه خوارج چگونه بود؟ با ذکر منبع.
«خوارج» یکی از گروه‌هایی بودند که در زمان خلافت امام علی(ع) به مخالفت برخاستند آنان نخست از هواداران حضرتشان بوده و در جنگ‌های جمل و صفّین شرکت داشتند ولی پس از جنگ صفین به بهانه اعتراض به حکمیّت - که خود آن را به امام علی(ع) تحمیل کرده بودند- و مخالفت با پذیرش آن، دست به شورش زدند و  با تمسّک به شعار «لا حُکْمَ الّا لله» امیرمؤمنان علی(ع) را کافر دانستند و به کشتار مسلمانان پرداخته و در نهایت جنگ نهروان را پدید آوردند. شیوه‌های تبلیغی و رفتار امام علی(ع) با خوارج 1. شکیبایی و مدارا همراه با قاطعیت از روایات و منابع تاریخی برمی‌آید، تا زمانی‌که خوارج قیام مسلّحانه نکرده بودند امام با آنان مدارا کرد و حتی حقوقشان را از بیت المال قطع نکرد و حقوق انسانیشان را رعایت می‌کرد. جلوی چشم دیگران می‌آمدند به ‌علی(ع) جسارت و اهانت می‌کردند و آن‌حضرت حلم می‌ورزید. روزی امام علی(ع) در حال سخنرانی بود که ناگهان یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الاّ لله» و به دنبال او، جمعی دیگر نیز این شعار را سردادند. دقایقی سخن امام(ع) قطع شد. آن‏گاه امام در پاسخ فرمود: «سخنی است به ظاهر حق، اما آنان باطلی را دنبال می‌کنند ... تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمی‌کنیم؛ شما را از بیت ‏المال محروم نمی‌سازیم؛ و تا آغاز به جنگ نکرده‌اید با شما نبرد نخواهیم کرد».[1] در نقلی دیگر آمده است؛ امام علی(ع) نزد خوارج رفته و با ایشان سخن گفت، مردی نزد حضرتشان آمد و گفت: همانا مردم می‌گویند که تو از کفر خود بازگشته‌ای! به دنبال آن بود که امام علی(ع) هنگام نماز با مردم سخن گفت و از آن شایعه یاد کرد و آن‌را زشت شمرد. پس خوارج از هر گوشه مسجد پراکنده شدند و گفتند: حکم، تنها از آنِ خداست! مردی که دو انگشت خود را در گوش‌هایش فرو برده بود، پیشاپیش امام(ع) ایستاد و این آیه را خواند: «همانا به تو و آنان که پیش از تو بوده‌اند، وحی شد که اگر شرک ورزی، کارت تباه خواهد شد و از جمله زیانکاران خواهی بود».[2] علی(ع) [در پاسخش این آیه را تلاوت] فرمود: «شکیبا باش، که وعده خدا حق است؛ و مبادا آنان که یقین ندارند، تو را بی ثبات کنند!»[3] .[4] 2. اندرز و اتمام حجت همراه با استدلال حضرت علی(ع)، به روش معمول خویش؛ نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت خوارج در مناسبت‌های مختلف روی آورد، ولی آنان پاسخ اندرزها را با هلهله و رجزخوانی می‌دادند. در این‌جا برخی از این روایات ذکر می‌شود. 1-2. آن‌حضرت به لشگرگاه خوارج که شدیداً مخالف پذیرش داوری حکمین بودند رفته و فرمود: «آیا زمانی که دشمن با فریبکاری، قرآن‌ها را بر نیزه کرد، فریاد نزدید: اینان برادران مسلمان ما هستند که رو به قرآن کرده و خواهان آرامشند، ما می‌خواهیم به درخواستشان پاسخ مثبت داده و از این تنگنا نجاتشان دهیم! من به شما گفتم: این، پدیده‌ای است به ظاهر مؤمنانه و در باطن، دشمنانه، که آغازش مهربانی است و پایانش پشیمانی. پس در موقعیت خویش پا برجا باشید، و  و راهتان را ادامه دهید، و بر جهاد، دندان بفشارید و توجهی به فریادهای آنان نکنید ... امّا وضع چنان شد که می‌دانید و دیدم که به حکمیت تن دادید. به خدا سوگند، اگر [آن روز] حکمیت را نمی‌پذیرفتم‏، خداوند، مرا بازخواست نمی‌فرمود و به خدا سوگند، اگر آن‌را می‌پذیرفتم، هر آینه حق با من بود و باید از من اطاعت می‌شد؛ [زیرا] که کتاب خدا با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم، هرگز از آن جدا نشده‌ام. هر آینه ما در رکاب پیامبر خدا با پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان خویش می‌جنگیدیم؛ امّا با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان و پای فشردنِ بر حق و تسلیم بودنمان به فرمان و شکیبایی بر دردِ جراحت، افزوده نمی‌شد. اما امروز با برادران اسلامی خود به جهت لغزشی که در دین راه یافته می‌جنگیم. هرگاه راهی بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگی ما را جمع کند، و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت می‌کنیم، و از غیر آن خودداری می‌نماییم‏».[5] 2-2. امام علی(ع) در جای دیگری خطاب به خوارج می‌فرماید: «اگر اصرار دارید که من به خطا رفته و گمراه شده‌ام، چرا همه مسلمانان را به استناد گمراهیِ من، گمراه می‌شمرید و آنان را به خطای من بازخواست می‌کنید و به دلیل گناهان من، کافر می‌دانید؟! شمشیرهای خویش را بر شانه‌هاتان نهاده، بر بی گناه و گناهکار فرود می‌آورید و آن‌را که گناه کرده، با آن‌که نکرده، در هم می‌آمیزید. هر آینه می‌دانید که پیامبر خدا آن‌را که با زنِ همسردار زنا کرده بود، سنگسار نمود و سپس بر وی نماز گزارد و میراثش را به کسانش داد؛ و [نیز] قاتل را قصاص کرد و میراثش را به کسانش سپرد؛ و دزد را دست بُرید و زنا کننده با زنِ بی همسر را تازیانه زد و سهمشان از غنایم را به ایشان پرداخت و [رخصت داد تا] آن دو با زنان مسلمان ازدواج کردند. پس پیامبر خدا، آنان را به دلیل گناهانشان بازخواست کرد و حقّ خدای را بر ایشان جاری ساخت؛ و [امّا] ایشان را از سهمِ مسلمانی‌شان باز نداشت و نامشان را از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم، و کسانی هستید که شیطان، آنان را به جاهایی که خواسته، در افکنده و آواره گمراهی‌شان ساخته است. زود است که در [پیوند با] من، دو گروه هلاک شوند: دوستِ افراط پیشه که دوستیِ من او را به غیر حق کشانَد؛ و دشمنِ زیاده ورز که دشمنیِ او، وی را از حق دور سازد. بهترین مردم در [پیوند با] من، کسانی هستند که راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید، همراهِ جماعت بزرگ‌تر، که دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، که آدمیانِ جدا افتاده، سهم شیطان‌اند، همان‌سان که گوسفندِ جدا افتاده سهم گرگ است...».[6] 3-2. اَصبغ بن نُباته می‌گوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) نزد خوارج آمد و اندرزشان داده و از جنگ پرهیزشان داد، به آنان گفت: «چه عیبی در کارم می‌بینید؟! آیا من نخستین فردی نبودم که به خدا و پیامبرش ایمان آورد؟». گفتند: چنین هستی؛ امّا تو در دین خدا، ابو موسی اشعری را داور کردی! علی(ع) گفت: «به خدا سوگند، من آفریده‌ای را داور نساختم؛ بلکه تنها قرآن را داوری دادم. و اگر چنین نبود که در کار خود مغلوب گشته بودم و با اندیشه‌ام مخالفت می‌شد، هر آینه راضی نمی‌شدم که نبرد میان من و ستیزندگان با خدا، آرام گیرد تا کلمه خدا را به کُرسی نشانم و دین او را یاری سازم، هر چند کافران و نادانان نپسندند».[7] 3. روانه کردن مبلّغ به سوی خوارج امام علی(ع) عبد الله بن عبّاس را به سوی خوارج فرستاد و به او دستور داد که؛ « با آنان با قرآن‏، به مناظره برنخیز، چرا که قرآن تحمل معانی گوناگون دارد؛ تو چیزی از قرآن می‏گویی آنان چیز دیگر، ولی با کمک سنّت پیامبر(ص) با آنان احتجاج کن، که در برابر آن جز پذیرش، گزیری ندارند».[8] همچنین حضرتشان هنگام حرکت از منطقه انبار به سمت خوارج، قیس بن سعد را نزد آنان فرستاد و به وی فرمان داد تا به مدائن رفته، تا رسیدن فرمان بعدی در آن‌جا منزل گزیند... سپس امام به خوارج پیغام داد: «کشندگانِ برادران ما را از میان خود برگرفته، به ما بسپارید تا قصاصشان کنیم. سپس من رهایتان کرده و با شامیان به نبرد خواهم پرداخت، شاید  خدا تغییری در دلهایتان ایجاد کند و ... ».[9] قیس بن سعد بن عباده نیز به اهل نهروان گفت: «بندگان خدا! قاتلانی که در جستجوی آنانیم را  به ما تسلیم کرده و به پیمانی که از قبل داشتید بازگشته و همراه ما به جنگ با دشمن ما و خودتان بازگردید، که شما به کاری گران دست زده‌اید: ما را مشرک می‌خوانید، حال آن‌که شرک ستمی است بزرگ؛ و خون‌های مسلمانان را می‌ریزید ... شما را به خدا سوگند می‌دهم که خود را نابود نکنید زیرا جز این نمی‌بینم که فتنه بر شما چیره شده است».[10] 4 . برافراشتن پرچم اَمان قبل از نبرد امام علی(ع)، پرچم اَمان را به دست ابو ایّوب برافراشت. ابو ایّوب، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ کسان نشده باشد و زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر کس از شما به کوفه یا مدائن روان شود و از این جماعت جدا گردد، [نیز] در امان است. پس از آن‌که به قاتلان برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن خون شما نیست. فَروَة بن نوفل اشجعی گفت: به خدا سوگند، نمی‌دانم چرا با علی می‌جنگیم؟! جز این نمی‌اندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روی از وی، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین و دَسْکره فرود آمد. گروهی دیگر هم بیرون آمده، پراکنده شدند و در کوفه جای گرفتند. نزدیک به یک‌صد تن هم به علی(ع) پیوستند.[11] در «الأخبار الطّوال» آمده است: علی(ع)، پرچم [امان] را برافراشت و دو هزار مرد را زیر آن گرد آورد. و ندا داد: «هر کس زیر این پرچم پناه گیرد، در امان است».[12] 5 . جنگ با خوارج و تنها بعد از تمام مراحل فوق و زمانی که خوارج، خود دست به شمشیر برده و جنگ را آغاز کردند، امام علی(ع) با قاطعیتِ تمام در نهروان با کشتن بسیاری از آنان این فتنه را، خاموش کردند. دشواری رویارویی با این جریان را می‌توان از این کلام علی(ع) دریافت که فرمود: «من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرئت آن‌را نداشت».[13]   [1] . ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ‏1، ص 393، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق. [2] . زمر، 65. [3] . روم، 60. [4] . تاریخ‏ طبری، ج ‏5، ص 73 – 74. [5] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 122، ص 178 – 179، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [6] . همان، خطبه 127، ص 184 – 185. [7] . شیخ صدوق، التوحید، ص 225، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق. [8] . نهج البلاغة، ص 465. [9] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 83. [10] . همان. [11] . همان، ص 86. [12] . دینوری‏، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 210، قم، منشورات الرضی، 1368ش. [13] . ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، ج ‏1، ص 5، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.
عنوان سوال:

شیوه تبلیغی و برخورد امام علی(ع) در برخورد با فتنه خوارج چگونه بود؟ با ذکر منبع.


پاسخ:

«خوارج» یکی از گروه‌هایی بودند که در زمان خلافت امام علی(ع) به مخالفت برخاستند آنان نخست از هواداران حضرتشان بوده و در جنگ‌های جمل و صفّین شرکت داشتند ولی پس از جنگ صفین به بهانه اعتراض به حکمیّت - که خود آن را به امام علی(ع) تحمیل کرده بودند- و مخالفت با پذیرش آن، دست به شورش زدند و  با تمسّک به شعار «لا حُکْمَ الّا لله» امیرمؤمنان علی(ع) را کافر دانستند و به کشتار مسلمانان پرداخته و در نهایت جنگ نهروان را پدید آوردند.
شیوه‌های تبلیغی و رفتار امام علی(ع) با خوارج
1. شکیبایی و مدارا همراه با قاطعیت
از روایات و منابع تاریخی برمی‌آید، تا زمانی‌که خوارج قیام مسلّحانه نکرده بودند امام با آنان مدارا کرد و حتی حقوقشان را از بیت المال قطع نکرد و حقوق انسانیشان را رعایت می‌کرد. جلوی چشم دیگران می‌آمدند به ‌علی(ع) جسارت و اهانت می‌کردند و آن‌حضرت حلم می‌ورزید.
روزی امام علی(ع) در حال سخنرانی بود که ناگهان یکی از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الاّ لله» و به دنبال او، جمعی دیگر نیز این شعار را سردادند. دقایقی سخن امام(ع) قطع شد. آن‏گاه امام در پاسخ فرمود: «سخنی است به ظاهر حق، اما آنان باطلی را دنبال می‌کنند ... تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: از ورود شما به مساجد خدا و نمازگزاردن در آن جلوگیری نمی‌کنیم؛ شما را از بیت ‏المال محروم نمی‌سازیم؛ و تا آغاز به جنگ نکرده‌اید با شما نبرد نخواهیم کرد».[1]
در نقلی دیگر آمده است؛ امام علی(ع) نزد خوارج رفته و با ایشان سخن گفت، مردی نزد حضرتشان آمد و گفت: همانا مردم می‌گویند که تو از کفر خود بازگشته‌ای! به دنبال آن بود که امام علی(ع) هنگام نماز با مردم سخن گفت و از آن شایعه یاد کرد و آن‌را زشت شمرد. پس خوارج از هر گوشه مسجد پراکنده شدند و گفتند: حکم، تنها از آنِ خداست! مردی که دو انگشت خود را در گوش‌هایش فرو برده بود، پیشاپیش امام(ع) ایستاد و این آیه را خواند: «همانا به تو و آنان که پیش از تو بوده‌اند، وحی شد که اگر شرک ورزی، کارت تباه خواهد شد و از جمله زیانکاران خواهی بود».[2] علی(ع) [در پاسخش این آیه را تلاوت] فرمود: «شکیبا باش، که وعده خدا حق است؛ و مبادا آنان که یقین ندارند، تو را بی ثبات کنند!»[3] .[4]
2. اندرز و اتمام حجت همراه با استدلال
حضرت علی(ع)، به روش معمول خویش؛ نخست به اندرز و ارشاد و اتمام حجت خوارج در مناسبت‌های مختلف روی آورد، ولی آنان پاسخ اندرزها را با هلهله و رجزخوانی می‌دادند. در این‌جا برخی از این روایات ذکر می‌شود.
1-2. آن‌حضرت به لشگرگاه خوارج که شدیداً مخالف پذیرش داوری حکمین بودند رفته و فرمود: «آیا زمانی که دشمن با فریبکاری، قرآن‌ها را بر نیزه کرد، فریاد نزدید: اینان برادران مسلمان ما هستند که رو به قرآن کرده و خواهان آرامشند، ما می‌خواهیم به درخواستشان پاسخ مثبت داده و از این تنگنا نجاتشان دهیم! من به شما گفتم: این، پدیده‌ای است به ظاهر مؤمنانه و در باطن، دشمنانه، که آغازش مهربانی است و پایانش پشیمانی. پس در موقعیت خویش پا برجا باشید، و  و راهتان را ادامه دهید، و بر جهاد، دندان بفشارید و توجهی به فریادهای آنان نکنید ... امّا وضع چنان شد که می‌دانید و دیدم که به حکمیت تن دادید. به خدا سوگند، اگر [آن روز] حکمیت را نمی‌پذیرفتم‏، خداوند، مرا بازخواست نمی‌فرمود و به خدا سوگند، اگر آن‌را می‌پذیرفتم، هر آینه حق با من بود و باید از من اطاعت می‌شد؛ [زیرا] که کتاب خدا با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم، هرگز از آن جدا نشده‌ام. هر آینه ما در رکاب پیامبر خدا با پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان خویش می‌جنگیدیم؛ امّا با هر مصیبت و رنج، جز بر ایمان و پای فشردنِ بر حق و تسلیم بودنمان به فرمان و شکیبایی بر دردِ جراحت، افزوده نمی‌شد. اما امروز با برادران اسلامی خود به جهت لغزشی که در دین راه یافته می‌جنگیم. هرگاه راهی بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگی ما را جمع کند، و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت می‌کنیم، و از غیر آن خودداری می‌نماییم‏».[5]
2-2. امام علی(ع) در جای دیگری خطاب به خوارج می‌فرماید: «اگر اصرار دارید که من به خطا رفته و گمراه شده‌ام، چرا همه مسلمانان را به استناد گمراهیِ من، گمراه می‌شمرید و آنان را به خطای من بازخواست می‌کنید و به دلیل گناهان من، کافر می‌دانید؟! شمشیرهای خویش را بر شانه‌هاتان نهاده، بر بی گناه و گناهکار فرود می‌آورید و آن‌را که گناه کرده، با آن‌که نکرده، در هم می‌آمیزید. هر آینه می‌دانید که پیامبر خدا آن‌را که با زنِ همسردار زنا کرده بود، سنگسار نمود و سپس بر وی نماز گزارد و میراثش را به کسانش داد؛ و [نیز] قاتل را قصاص کرد و میراثش را به کسانش سپرد؛ و دزد را دست بُرید و زنا کننده با زنِ بی همسر را تازیانه زد و سهمشان از غنایم را به ایشان پرداخت و [رخصت داد تا] آن دو با زنان مسلمان ازدواج کردند. پس پیامبر خدا، آنان را به دلیل گناهانشان بازخواست کرد و حقّ خدای را بر ایشان جاری ساخت؛ و [امّا] ایشان را از سهمِ مسلمانی‌شان باز نداشت و نامشان را از میان مسلمانان نزدود. شما بدترین مردم، و کسانی هستید که شیطان، آنان را به جاهایی که خواسته، در افکنده و آواره گمراهی‌شان ساخته است. زود است که در [پیوند با] من، دو گروه هلاک شوند: دوستِ افراط پیشه که دوستیِ من او را به غیر حق کشانَد؛ و دشمنِ زیاده ورز که دشمنیِ او، وی را از حق دور سازد. بهترین مردم در [پیوند با] من، کسانی هستند که راه میانه در پیش گیرند. پس همراهِ ایشان باشید، همراهِ جماعت بزرگ‌تر، که دست خدا با جماعت است. از تفرقه بپرهیزید، که آدمیانِ جدا افتاده، سهم شیطان‌اند، همان‌سان که گوسفندِ جدا افتاده سهم گرگ است...».[6]
3-2. اَصبغ بن نُباته می‌گوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) نزد خوارج آمد و اندرزشان داده و از جنگ پرهیزشان داد، به آنان گفت: «چه عیبی در کارم می‌بینید؟! آیا من نخستین فردی نبودم که به خدا و پیامبرش ایمان آورد؟». گفتند: چنین هستی؛ امّا تو در دین خدا، ابو موسی اشعری را داور کردی! علی(ع) گفت: «به خدا سوگند، من آفریده‌ای را داور نساختم؛ بلکه تنها قرآن را داوری دادم. و اگر چنین نبود که در کار خود مغلوب گشته بودم و با اندیشه‌ام مخالفت می‌شد، هر آینه راضی نمی‌شدم که نبرد میان من و ستیزندگان با خدا، آرام گیرد تا کلمه خدا را به کُرسی نشانم و دین او را یاری سازم، هر چند کافران و نادانان نپسندند».[7]
3. روانه کردن مبلّغ به سوی خوارج
امام علی(ع) عبد الله بن عبّاس را به سوی خوارج فرستاد و به او دستور داد که؛ « با آنان با قرآن‏، به مناظره برنخیز، چرا که قرآن تحمل معانی گوناگون دارد؛ تو چیزی از قرآن می‏گویی آنان چیز دیگر، ولی با کمک سنّت پیامبر(ص) با آنان احتجاج کن، که در برابر آن جز پذیرش، گزیری ندارند».[8]
همچنین حضرتشان هنگام حرکت از منطقه انبار به سمت خوارج، قیس بن سعد را نزد آنان فرستاد و به وی فرمان داد تا به مدائن رفته، تا رسیدن فرمان بعدی در آن‌جا منزل گزیند... سپس امام به خوارج پیغام داد: «کشندگانِ برادران ما را از میان خود برگرفته، به ما بسپارید تا قصاصشان کنیم. سپس من رهایتان کرده و با شامیان به نبرد خواهم پرداخت، شاید  خدا تغییری در دلهایتان ایجاد کند و ... ».[9]
قیس بن سعد بن عباده نیز به اهل نهروان گفت: «بندگان خدا! قاتلانی که در جستجوی آنانیم را  به ما تسلیم کرده و به پیمانی که از قبل داشتید بازگشته و همراه ما به جنگ با دشمن ما و خودتان بازگردید، که شما به کاری گران دست زده‌اید: ما را مشرک می‌خوانید، حال آن‌که شرک ستمی است بزرگ؛ و خون‌های مسلمانان را می‌ریزید ... شما را به خدا سوگند می‌دهم که خود را نابود نکنید زیرا جز این نمی‌بینم که فتنه بر شما چیره شده است».[10]
4 . برافراشتن پرچم اَمان قبل از نبرد
امام علی(ع)، پرچم اَمان را به دست ابو ایّوب برافراشت. ابو ایّوب، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ کسان نشده باشد و زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر کس از شما به کوفه یا مدائن روان شود و از این جماعت جدا گردد، [نیز] در امان است. پس از آن‌که به قاتلان برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن خون شما نیست. فَروَة بن نوفل اشجعی گفت: به خدا سوگند، نمی‌دانم چرا با علی می‌جنگیم؟! جز این نمی‌اندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روی از وی، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین و دَسْکره فرود آمد. گروهی دیگر هم بیرون آمده، پراکنده شدند و در کوفه جای گرفتند. نزدیک به یک‌صد تن هم به علی(ع) پیوستند.[11]
در «الأخبار الطّوال» آمده است: علی(ع)، پرچم [امان] را برافراشت و دو هزار مرد را زیر آن گرد آورد. و ندا داد: «هر کس زیر این پرچم پناه گیرد، در امان است».[12]
5 . جنگ با خوارج
و تنها بعد از تمام مراحل فوق و زمانی که خوارج، خود دست به شمشیر برده و جنگ را آغاز کردند، امام علی(ع) با قاطعیتِ تمام در نهروان با کشتن بسیاری از آنان این فتنه را، خاموش کردند. دشواری رویارویی با این جریان را می‌توان از این کلام علی(ع) دریافت که فرمود: «من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسی جرئت آن‌را نداشت».[13]   [1] . ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ‏1، ص 393، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏5، ص 73، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق. [2] . زمر، 65. [3] . روم، 60. [4] . تاریخ‏ طبری، ج ‏5، ص 73 – 74. [5] . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 122، ص 178 – 179، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [6] . همان، خطبه 127، ص 184 – 185. [7] . شیخ صدوق، التوحید، ص 225، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق. [8] . نهج البلاغة، ص 465. [9] . تاریخ الطبری، ج 5، ص 83. [10] . همان. [11] . همان، ص 86. [12] . دینوری‏، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 210، قم، منشورات الرضی، 1368ش. [13] . ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، ج ‏1، ص 5، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین