واژه شناسی جاسوس، از ماده «جسّ»، در لغت به معنای تفتیش و با خبر شدن و اطلاع پیدا کردن پنهانی از باطن اشیاء و کارهای مردم، همراه با دقت و ظرافت خاص است.[1] و غالباً نیز در شر و بدی استعمال می‌شود؛[2] به همین دلیل به فردی که اطلاعات و اخبار امور پنهانی دیگران را با کنج‌کاوی و با دقت خاص به دست می‌آورد و در اختیار دیگران قرار می‌دهد، جاسوس گفته می‌شود.[3] در شرع نیز در همین معنا و مضمون استعمال شده است. البته با این تفاوت که قید در اختیار دیگران قرار دادن در آن لازم نیست. همان‌گونه که پروردگار متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ»؛[4] یعنی برای پی بردن و اطلاع یافتن از احوالات، اخلاق و کارهای پنهانی مردم کنج‌کاوی نکنید.[5] البته هر جاسوسی در زبان روایات، معنای منفی ندارد: امام صادق(ع) می‌فرماید: «از امام علی(ع) پرسیدند: از چه چیزی برای موفق شدن به چشم پوشی استمداد می‏شود؟ فرمود: به وسیله خضوع و اطمینان پیدا کردن در تحت سلطنت و حکومت کسی که بر باطن تو آگاه است، و چشم جاسوس قلب و سفیر عقل است، پس چشم خود را بپوشان از آنچه سزاوار دین تو نیست و از آنچه قلب تو آن‌را مکروه می‏دارد و یا عقل انکار می‏کند».[6] در روایتی دیگر آن‌حضرت فرمود: «مؤمن برادر مؤمن، و دیده‏بان و جاسوس‏ او در خیرات است؛ رهنمای او است که به وی خیانت نمی‌کند؛ بر او ستم روا نمی‌دارد؛ معایبش را برنمی‌شمرد، و به وی وعده‌‏ای نمی‌دهد که از آن تخلف کند».[7] جاسوس در اصطلاح حقوقی جاسوسی در اصطلاح حقوقی و قوانین جمهوری اسلامی، جرمی است علیه امنیت و به هر کسی[8] که نقشه‌ها، اسناد، مدارک و تصمیمات محرمانه و مهم یک کشور در امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و...، را که در اختیار دارد[9] با علم به مهم و محرمانه بودن در اختیار فرد یا افرادی که می‌داند فاقد صلاحیت‌اند قرار دهد و یا مفاد آن‌را به آنان منتقل نماید، جاسوس اطلاق می‌شود، خواه به امنیت کشور، ضرر برساند یا نرساند.[10] بنابراین بین جاسوسی و خیانت به کشور از نظر لغت و عرف شرع، عموم و خصوص من وجه برقرار است. بدین توضیح که در برخی از موارد، جاسوسی صدق می‌کند ولی خیانت به کشور بر آن صادق نیست؛ مانند اطلاع یافتن از امور شخصی و پنهانی و یا عیوب برخی از افراد عادی و یا حتی مسئولان دولتی از راه کنج‌کاوی و تفحص بدون فاش کردن آنها و یا حتی در صورت فاش کردن بدون بر هم خوردن امنیت کشور. در طرف مقابل، خیانت هم در لغت و شرع، منحصر به خیانت به کشور نبوده بلکه شامل خیانت به خانواده، خیانت در امانت و ... می‌شود و در نگاه تخصصی، در برخی موارد خیانت به کشور صدق می‌کند ولی عنوان جاسوسی بر آن صادق نیست؛ مانند بمب‌گذاری یا تهدید به بمب‌گذاری اماکن عمومی و...، که موجب بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و کشور شود، در این فرض، خیانت به کشور صادق است، ولی جاسوسی صدق نمی‌کند. در برخی موارد نیز هم عنوان جاسوسی صدق می‌کند هم خیانت به کشور؛ مانند کسب اطلاعات مهم از مراکز نظامی کشور و یا افراد تأثیرگذار در جامعه و قرار دادن آن در اختیار بیگانگان. اما در اصطلاح حقوق و قوانین جمهوری اسلامی، بین خیانت به کشور و جاسوسی از نظر نسب اربعه عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ زیرا خیانت به کشور عنوانی عام و دارای مصادیقی متعدد است که جاسوسی یکی از مصادیق آن است.[11] بنابراین هر جایی‌که جاسوسی صدق کند، خیانت به کشور نیز صادق است، بر خلاف عنوان خیانت به کشور که در برخی از موارد صدق می‌کند، بدون آن‌که عنوان جاسوسی صدق ‌کند؛ مانند تهدید به بمب‌گذاری هواپیما، کشتی و وسایل نقلیه‌ ‌عمومی به قصد بر هم زدن امنیت کشور و تشویش اذهان ‌عمومی[12] که عنوان خیانت به کشور صادق است، ولی به آن جاسوسی گفته نمی‌شود. [1] . مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 86، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش. [2] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، محقق، حسینی، سید احمد، ج 4، ص 57، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش. [3] . برداشت آزاد از: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 6، ص 38، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 38، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش؛ مجمع البحرین، همان. [4] . حجرات، 12. [5] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏2، ص 87. [6] . منسوب به جعفربن محمد، امام ششم، مصباح الشریعة، ص 9، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1400ق. [7] . «المؤمن‏ أخ‏ المؤمن عینه و دلیله لا یخونه و لا یظلمه و لا یعیبه و لا یعده عدة فیخلفه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، تحفة الأولیاء، مترجم، اردکانی، محمد علی‏، محقق، مصحح، وفادار مرادی، محمد، مسعودی، عبدالهادی، ج 3، ص 422، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1388ش؛ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، محقق، اعلمی، حسین، ج 5، ص 51، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [8] . «اعم از بی‌گانه یا خودی، مأمور دولتی یا غیر مأمور». [9] . «و یا کسی که به هر نحو ولو با سرقت به آن دست یافته است». [10] . ر.ک: «مواد 501 و 502» قانون مجازات اسلامی، قانون تعزیر و مجازات‌های بازدارنده». [11] . ر.ک: «مواد 498 تا 512 قانون مجازات اسلامی، قانون تعزیر و مجازات‌های بازدارنده». [12] . برداشت از ماده «511» قانون مجازات اسلامی.
رابطه و تفاوت خیانت با جاسوسی از نظر نسبتهای چهارگانه (تباین، تضاد و ...) چگونه است؟ و در مفهوم و مصداق تابع کدامیک از نسبتهای اربعه میباشد؟
واژه شناسی
جاسوس، از ماده «جسّ»، در لغت به معنای تفتیش و با خبر شدن و اطلاع پیدا کردن پنهانی از باطن اشیاء و کارهای مردم، همراه با دقت و ظرافت خاص است.[1] و غالباً نیز در شر و بدی استعمال میشود؛[2] به همین دلیل به فردی که اطلاعات و اخبار امور پنهانی دیگران را با کنجکاوی و با دقت خاص به دست میآورد و در اختیار دیگران قرار میدهد، جاسوس گفته میشود.[3]
در شرع نیز در همین معنا و مضمون استعمال شده است. البته با این تفاوت که قید در اختیار دیگران قرار دادن در آن لازم نیست. همانگونه که پروردگار متعال در قرآن میفرماید: «وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ»؛[4] یعنی برای پی بردن و اطلاع یافتن از احوالات، اخلاق و کارهای پنهانی مردم کنجکاوی نکنید.[5]
البته هر جاسوسی در زبان روایات، معنای منفی ندارد:
امام صادق(ع) میفرماید: «از امام علی(ع) پرسیدند: از چه چیزی برای موفق شدن به چشم پوشی استمداد میشود؟ فرمود: به وسیله خضوع و اطمینان پیدا کردن در تحت سلطنت و حکومت کسی که بر باطن تو آگاه است، و چشم جاسوس قلب و سفیر عقل است، پس چشم خود را بپوشان از آنچه سزاوار دین تو نیست و از آنچه قلب تو آنرا مکروه میدارد و یا عقل انکار میکند».[6]
در روایتی دیگر آنحضرت فرمود: «مؤمن برادر مؤمن، و دیدهبان و جاسوس او در خیرات است؛ رهنمای او است که به وی خیانت نمیکند؛ بر او ستم روا نمیدارد؛ معایبش را برنمیشمرد، و به وی وعدهای نمیدهد که از آن تخلف کند».[7]
جاسوس در اصطلاح حقوقی
جاسوسی در اصطلاح حقوقی و قوانین جمهوری اسلامی، جرمی است علیه امنیت و به هر کسی[8] که نقشهها، اسناد، مدارک و تصمیمات محرمانه و مهم یک کشور در امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و...، را که در اختیار دارد[9] با علم به مهم و محرمانه بودن در اختیار فرد یا افرادی که میداند فاقد صلاحیتاند قرار دهد و یا مفاد آنرا به آنان منتقل نماید، جاسوس اطلاق میشود، خواه به امنیت کشور، ضرر برساند یا نرساند.[10]
بنابراین بین جاسوسی و خیانت به کشور از نظر لغت و عرف شرع، عموم و خصوص من وجه برقرار است. بدین توضیح که در برخی از موارد، جاسوسی صدق میکند ولی خیانت به کشور بر آن صادق نیست؛ مانند اطلاع یافتن از امور شخصی و پنهانی و یا عیوب برخی از افراد عادی و یا حتی مسئولان دولتی از راه کنجکاوی و تفحص بدون فاش کردن آنها و یا حتی در صورت فاش کردن بدون بر هم خوردن امنیت کشور.
در طرف مقابل، خیانت هم در لغت و شرع، منحصر به خیانت به کشور نبوده بلکه شامل خیانت به خانواده، خیانت در امانت و ... میشود و در نگاه تخصصی، در برخی موارد خیانت به کشور صدق میکند ولی عنوان جاسوسی بر آن صادق نیست؛ مانند بمبگذاری یا تهدید به بمبگذاری اماکن عمومی و...، که موجب بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و کشور شود، در این فرض، خیانت به کشور صادق است، ولی جاسوسی صدق نمیکند.
در برخی موارد نیز هم عنوان جاسوسی صدق میکند هم خیانت به کشور؛ مانند کسب اطلاعات مهم از مراکز نظامی کشور و یا افراد تأثیرگذار در جامعه و قرار دادن آن در اختیار بیگانگان.
اما در اصطلاح حقوق و قوانین جمهوری اسلامی، بین خیانت به کشور و جاسوسی از نظر نسب اربعه عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ زیرا خیانت به کشور عنوانی عام و دارای مصادیقی متعدد است که جاسوسی یکی از مصادیق آن است.[11]
بنابراین هر جاییکه جاسوسی صدق کند، خیانت به کشور نیز صادق است، بر خلاف عنوان خیانت به کشور که در برخی از موارد صدق میکند، بدون آنکه عنوان جاسوسی صدق کند؛ مانند تهدید به بمبگذاری هواپیما، کشتی و وسایل نقلیه عمومی به قصد بر هم زدن امنیت کشور و تشویش اذهان عمومی[12] که عنوان خیانت به کشور صادق است، ولی به آن جاسوسی گفته نمیشود. [1] . مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 86، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش. [2] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، محقق، حسینی، سید احمد، ج 4، ص 57، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش. [3] . برداشت آزاد از: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 6، ص 38، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 38، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش؛ مجمع البحرین، همان. [4] . حجرات، 12. [5] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 87. [6] . منسوب به جعفربن محمد، امام ششم، مصباح الشریعة، ص 9، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1400ق. [7] . «المؤمن أخ المؤمن عینه و دلیله لا یخونه و لا یظلمه و لا یعیبه و لا یعده عدة فیخلفه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، تحفة الأولیاء، مترجم، اردکانی، محمد علی، محقق، مصحح، وفادار مرادی، محمد، مسعودی، عبدالهادی، ج 3، ص 422، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1388ش؛ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، محقق، اعلمی، حسین، ج 5، ص 51، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق. [8] . «اعم از بیگانه یا خودی، مأمور دولتی یا غیر مأمور». [9] . «و یا کسی که به هر نحو ولو با سرقت به آن دست یافته است». [10] . ر.ک: «مواد 501 و 502» قانون مجازات اسلامی، قانون تعزیر و مجازاتهای بازدارنده». [11] . ر.ک: «مواد 498 تا 512 قانون مجازات اسلامی، قانون تعزیر و مجازاتهای بازدارنده». [12] . برداشت از ماده «511» قانون مجازات اسلامی.
- [آیت الله اردبیلی] اگر شخصی که در خارج از کشور تحصیل مینماید بخواهد با برخی از زنان آن بلاد رابطهای داشته باشد، برای حلال بودن آن رابطه چگونه باید عمل نماید؟ با توجه به این که در خارج از ایران و در بین مسیحیان و یا دیگر ادیان، چیزی به نام صیغه و یا حکم صیغه وجود ندارد، چگونه باید دانست که رابطه حلال میباشد؟ اگر شخصی بخواهد با زنی غیر مسلمان رابطه داشته باشد آیا صرف این که پولی به او بدهد برای حلال بودن آن کافیست؟ (البته با توجه به این مطلب که غیر مسلمانها با چیزی به نام صیغه آشنا نیستند) بنابر این اگر فردی بخواهد با زنی در خارج از کشور رابطه داشته باشد، آیا لازم است که از او چیزی بپرسد؟ چون اساساً برای غیر مسلمانها، عده، صیغه و.... معنی و مفهوم ندارند. آیا لازم است که آن زن غیر مسلمان حتماً چیزی را بر زبان جاری نماید؟ چون اگر جواب شما مثبت باشد، باید او را مجبور کنیم که فلان عبارت را بخواند. آیا لازم است که صیغهای را به زبان جاری کنیم؟ چون در فرهنگ غیر مسلمانها چیزی به نام صیغه وجود ندارد و فقط مفهوم ازدواج را میدانند.
- [آیت الله علوی گرگانی] چنانچه بنا به مصالحی دولت جمهوری اسلامی ایران ناچار به انعقاد قراردادی با یک کشور غیراسلامی مبنی بر مبادله محکومین به زندان باشد (به این معنی که جمهوری اسلامی متعهّد شود محکومین به زندان تابع آن کشور را برای تحمّل حبس تحویل کشور متبوع دهد تا ادامه حبس در آنجا صورت گیرد و زندانیان تابع کشور ایران را جهت ادامه حبس در ایران تحویل بگیرد) بفرمائید: 1 - در مورد مجرمین ایرانی، با توجّه به صدور احکام حبس توسط دادگاههای غیر اسلامی آیا از نظر شرعی احکام صادره از سوی آنها برای محاکم قضائی ایران قابلیت اجراء دارد یا خیر؟ 2 - در صورت عدم قابلیت اجراء بفرمائید : الف - آیا اصولادادگاههای ما مکلّف به محاکمه مجدّد و صدور حکم بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشند یا خیر؟ ب - با توجّه به ضرورت انعقاد چنین قراردادی شیوهای را که مغایر موازین شرع نباشد ارشاد فرمائید؟ 3 - در صورت قابلیت اجراء با توجّه به اینکه مجازات جرائم ارتکابی در کشور غیر اسلامی تنها زندان میباشد ولی از دیدگاه مقرّرات جمهوری اسلامی دارای صورتهای مختلف ذیل است تکلیف چیست؟ آیا حاکم شرع میتواند صورتهای ذیل را به حبس تبدیل نماید : الف - مجازات جرم ارتکابی حدّ شرعی است. ب - مجازات جرم ارتکابی دیه است. ج - مجازات جرم ارتکابی حبس است. د - مجازات جرم ارتکابی تعزیر غیر حبس است. ه - مجازات جرم ارتکابی قصاص است. و - عمل ارتکابی جرم محسوب نمیشود. 4 - در مورد مجرمین خارجی، در صورتی که تبعه کشور دیگر در جمهوری اسلامی مرتکب جرم گردیده و هم اکنون مجازات را حبس میگذراند، آیا از نظر شرعی، جمهوری اسلامی میتواند فرد محکوم را قبل از استیفای کامل مجازات به کشور متبوع بسپارد تا ادامه حبس در آنجا صورت گیرد یا خیر؟ 5 - اگر یک کشور مسلمان طرف قرارداد باشد، آیا حکم مسئله تغییر میکند یا خیر؟ 6 - آیا رضایت و عدم رضایت محکومین در موارد فوق تأثیر دارد یا خیر؟
- [آیت الله علوی گرگانی] الف - مردی که 9 سال زندگی مشترک را رها کرده و هیچگونه تقیّد و پایبندی نسبت به زندگی زناشوئی نداشته و تکالیف همسرداری و پدری را انجام نداده شایسته است زنی مذهبی و معتقد در قید زوجیّت چنین شخصی باشد و آیا این موارد از مصادیق عسر و حرج برای زن میباشد و آیا با توجّه به اینکه نامبرده در نامههایش خود را یک مسیحی طرفدار اسرائیل دانسته در حالی که نامبرده از پدر و مادری مسلمان متولّد شده است نقض حکم صادره از دادگاه و بر قرار دانستن رابطه زناشوئی و زوجیّت جایز است یا خیر؟ ب - با توجّه به اینکه در حقوق مدنی ایران در فقه امامیّه صلاحیّت اخلاقی پدر را برای نگهداری و حضانت فرزند لازم دانستهاند و احقیّت پدر یا مادر نسبت به حضانت فرزند با توجّه به مصلحت فرزند در نظر گرفته میشود آیا پدری که 9 سال هیچگونه توجّهی به تربیت روحی و روانی و اخلاقی فرزند نداشته و وظایف پدری را انجام نداده برای حضانت و نگهداری فرزند شایسته است یا مادری که خود از افراد متشرّع و مذهبی و از اساتید دانشگاه و از قشر فرهیخته جامعه میباشد و وظیفه مادری و پدری را در مدّت 9 سال بدون کوچکترین چشم داشتی انجام داده است؟ ج - آیا چنین پدری صلاحیّت اخلاقی نگهداری فرزندی مسلمان را دارد یا خیر؟
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )