تعریف استثناء و اقسام آن استثناء عبارت است از اخراج اسم مابعد ادات استثناء، از حکم اسم ماقبل آنها به سبب یکی از ادات استثناء.[1] یعنی آنچه بعد از ادات استثناء می‌آید، مشمول حکمی نخواهد بود که قبل از این ادات بدان اشاره شده است. ادات استثناء عبارت‌اند از: «الّا، غیر، سوی، خلا، عدا، حاشا، لاسیّما، بید، لیس، لا یکون».[2] استثناء به اعتباری بر دو قسم است: 1. استثنای مفرغ؛ آن استثنایی است که «مُستثنی منه» در کلام ذکر نشده باشد. مانند: «ما جائنی اِلّا احدٌ». 2. استثنای تام؛ آن است که «مستثنی منه» در کلام ذکر شده باشد. مانند: «جائنی القوم اِلّا زیداً.» در استثناء تام، اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن باشد، آن‌را استثنای متصل گویند. مانند «زید» در مثال «جائنی القوم الّا زیداً»، که زید از جنس قوم و داخل در دلالت منطوقی قوم است. و اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آن‌را استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً». که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل دردلالت منطوقی قوم نیست. استثنای تام چه متصل چه منفصل یا در کلام موجب(مثبت) می‌باشد یا در کلام غیر موجب(منفی)،[3] ولی استثنای مفرغ، غالباً در کلام غیر موجب می‌آید.[4] اعراب مستثنی اعراب مستثنای مفرغ، به حسب عوامل می‌باشد؛ یعنی اگر عامل ماقبلش مرفوع طلب بود، مستثنی، مرفوع می‌شود و اگر عامل ماقبلش منصوب طلب بود مستثنی منصوب و اگر عامل ماقبلش مجرور طلب بود مستثنی مجرور خواهد شد. مانند: «ما قام اِلّا هندٌ».[5] یا مانند: «ما رایتُ اِلّا زیداً». یا مانند: «ما مررتُ اِلّا بزیدٍ». اما مستثنای تام اگر در کلام موجب(مثبت) باشد مطلقاً منصوب می‌شود، چه در مستثنای متصل چه در منقطع؛ مانند: «جائنی القوم الا زیداً» و «جائنی القوم الا فرساً». اگر مستثنای تام در کلام غیر موجب(منفی) واقع شود، اگر مستثنی متصل باشد در او دو وجه جایز است؛ نصب و تابعیت از مستثنی منه(رفع)، اما تبعیت کردن بهتر است. مانند «ما فَعَلُوهُ اِلَّا قَلِیلٌ» که رفع مستثنی (قلیل) بنابر تابعیت مستثنی از مستثنی منه است و از قسم «بدل بعض از کل» می‏باشد، هرچند نصب آن نیز جایز است. و اگر مستثنی منقطع باشد حجازیون آن‌را واجب النصب و تمیمیون علاوه بر نصب، اتباع از لفظ(رفع) را نیز اجازه داده‌اند مانند: ما جائنی القوم الا فرساً، او فرسٌ.[6] اما آیه «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ»:[7] لفظ «ما» در این‌جا نافیه و مشبهه به لیس بوده و همانند لیس، رفع به اسم و نصب به خبر می‌دهد. بنابراین «هذا» اسم اشاره و محلاً مرفوع است به عنوان اسم ما و «بشراً» منصوب شده به عنوان خبر ما. «اِن» نافیه و «هذا» مبتدا، «اِلّا» حصریه و از ادات حصر، «ملک»، خبر برای هذا و محصور فیه، و «کریم»، صفت برای «مَلَک» است.[8] گفتنی است «الّا» همیشه از ادات استثناء نیست تا مابعدش همیشه به عنوان مستثنی منه باشد، بلکه «اِلّا» اقسام متعدد دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از: 1. استثنائیه،[9] 2. وصفیه،[10] 3. عاطفه،[11] 4. زائده،[12] 5. حصریه و...،[13] بنابراین«اِلّا» در عبارت « اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» از ادات حصر محسوب شده نه استثناء، از این رو جای بحث از تطبیق مصداق استثناء و اعراب آن نیز نخواهد بود، ولی اگر آن را از ادات استثناء و برای استثناء قرار می‌دادیم نیز اشکالی متوجه نمی‌شد. زیرا استثناء در این‌جا مفرغ بوده و «ملکٌ» نیز به عنوان مستثنی و خبر برای «هذا» که مبتداست بوده در نتیجه باید مرفوع می‌شد که شد. [1] . صفایی، غلامعلی‏، ترجمه و شرح مغنی الادیب،‏ ج 1، ص 141، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387ش. [2] . همان. [3] . «هو ما یتقدّمه نفی او شبهه من نهی او استفهام انکاریّ‏ «غالبا» لا دائما». مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، محقق، مصحح، سجادی، ابو الفضل‏، ص 393، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بی‌تا. [4] . ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج ‏1، ص 142. [5] . الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 391. [6] . ر.ک: الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 388. [7] . «و گفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است.»، یوسف، 31. [8] . صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 12، ص 416 - 417، دمشق‏، بیروت، دار الرشید، مؤسسه الایمان، چاپ چهارم، 1418ق؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 82، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابی، چاپ اول، 1425ق. [9] . ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج ‏1، ص 141. [10] . «اِلّای وصفیه به معنای «غیر» است و همواره در جملات، این کلمه و مابعدش صفت واقع می‌‏شود و دلالت بر مغایرت موصوف با اسم مابعد خود می‌کند مانند: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا». شاهد در «الّا» اسمیه وصفیه است که صفت برای جمع منکر «آلهه» می‌باشد.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج ‏1، ص 143. [11] . «الّای عاطفه، همانند واو عاطفه دلالت بر تشریک معطوف و معطوف علیه در اعراب و حکم دارد، یعنی وقتی در کلام قرار می‌گیرد بیان می‌کند که معطوف همان حکم معطوف علیه را دارد». ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 148 – 149. [12] . «در جایی است که هیچ‌‌یک از اقسام دیگر محتمل نباشند.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج ‏1، ص 150 – 151. [13] . برای اطلاع از معنای حصر و ادات حصر، ر.ک؛ پاسخ شماره 65519.
اقسام استثنا را بیان نمایید و بفرمایید استثناء (اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ) در آیه (وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ) کدام یک از اقسام استثناست و چرا مرفوع شده است؟
تعریف استثناء و اقسام آن
استثناء عبارت است از اخراج اسم مابعد ادات استثناء، از حکم اسم ماقبل آنها به سبب یکی از ادات استثناء.[1]
یعنی آنچه بعد از ادات استثناء میآید، مشمول حکمی نخواهد بود که قبل از این ادات بدان اشاره شده است.
ادات استثناء عبارتاند از: «الّا، غیر، سوی، خلا، عدا، حاشا، لاسیّما، بید، لیس، لا یکون».[2]
استثناء به اعتباری بر دو قسم است: 1. استثنای مفرغ؛ آن استثنایی است که «مُستثنی منه» در کلام ذکر نشده باشد. مانند: «ما جائنی اِلّا احدٌ». 2. استثنای تام؛ آن است که «مستثنی منه» در کلام ذکر شده باشد. مانند: «جائنی القوم اِلّا زیداً.»
در استثناء تام، اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن باشد، آنرا استثنای متصل گویند. مانند «زید» در مثال «جائنی القوم الّا زیداً»، که زید از جنس قوم و داخل در دلالت منطوقی قوم است.
و اگر مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در دلالت منطوقی آن نباشد، آنرا استثنای منقطع یا منفصل گویند. مانند «فرس» در مثال «جائنی القوم الّا فرساً». که «فرس» از جنس قوم نبوده و داخل دردلالت منطوقی قوم نیست.
استثنای تام چه متصل چه منفصل یا در کلام موجب(مثبت) میباشد یا در کلام غیر موجب(منفی)،[3] ولی استثنای مفرغ، غالباً در کلام غیر موجب میآید.[4]
اعراب مستثنی
اعراب مستثنای مفرغ، به حسب عوامل میباشد؛ یعنی اگر عامل ماقبلش مرفوع طلب بود، مستثنی، مرفوع میشود و اگر عامل ماقبلش منصوب طلب بود مستثنی منصوب و اگر عامل ماقبلش مجرور طلب بود مستثنی مجرور خواهد شد. مانند: «ما قام اِلّا هندٌ».[5] یا مانند: «ما رایتُ اِلّا زیداً». یا مانند: «ما مررتُ اِلّا بزیدٍ».
اما مستثنای تام اگر در کلام موجب(مثبت) باشد مطلقاً منصوب میشود، چه در مستثنای متصل چه در منقطع؛ مانند: «جائنی القوم الا زیداً» و «جائنی القوم الا فرساً».
اگر مستثنای تام در کلام غیر موجب(منفی) واقع شود، اگر مستثنی متصل باشد در او دو وجه جایز است؛ نصب و تابعیت از مستثنی منه(رفع)، اما تبعیت کردن بهتر است. مانند «ما فَعَلُوهُ اِلَّا قَلِیلٌ» که رفع مستثنی (قلیل) بنابر تابعیت مستثنی از مستثنی منه است و از قسم «بدل بعض از کل» میباشد، هرچند نصب آن نیز جایز است.
و اگر مستثنی منقطع باشد حجازیون آنرا واجب النصب و تمیمیون علاوه بر نصب، اتباع از لفظ(رفع) را نیز اجازه دادهاند مانند: ما جائنی القوم الا فرساً، او فرسٌ.[6]
اما آیه «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ»:[7]
لفظ «ما» در اینجا نافیه و مشبهه به لیس بوده و همانند لیس، رفع به اسم و نصب به خبر میدهد. بنابراین «هذا» اسم اشاره و محلاً مرفوع است به عنوان اسم ما و «بشراً» منصوب شده به عنوان خبر ما. «اِن» نافیه و «هذا» مبتدا، «اِلّا» حصریه و از ادات حصر، «ملک»، خبر برای هذا و محصور فیه، و «کریم»، صفت برای «مَلَک» است.[8]
گفتنی است «الّا» همیشه از ادات استثناء نیست تا مابعدش همیشه به عنوان مستثنی منه باشد، بلکه «اِلّا» اقسام متعدد دارد که برخی از آنها عبارتاند از: 1. استثنائیه،[9] 2. وصفیه،[10] 3. عاطفه،[11] 4. زائده،[12] 5. حصریه و...،[13] بنابراین«اِلّا» در عبارت « اِنْ هذا اِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ» از ادات حصر محسوب شده نه استثناء، از این رو جای بحث از تطبیق مصداق استثناء و اعراب آن نیز نخواهد بود، ولی اگر آن را از ادات استثناء و برای استثناء قرار میدادیم نیز اشکالی متوجه نمیشد. زیرا استثناء در اینجا مفرغ بوده و «ملکٌ» نیز به عنوان مستثنی و خبر برای «هذا» که مبتداست بوده در نتیجه باید مرفوع میشد که شد. [1] . صفایی، غلامعلی، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 141، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387ش. [2] . همان. [3] . «هو ما یتقدّمه نفی او شبهه من نهی او استفهام انکاریّ «غالبا» لا دائما». مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، محقق، مصحح، سجادی، ابو الفضل، ص 393، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بیتا. [4] . ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 142. [5] . الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 391. [6] . ر.ک: الحدائق الندیه فی شرح الفوائد الصمدیه، ص 388. [7] . «و گفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است.»، یوسف، 31. [8] . صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 12، ص 416 - 417، دمشق، بیروت، دار الرشید، مؤسسه الایمان، چاپ چهارم، 1418ق؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 82، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابی، چاپ اول، 1425ق. [9] . ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 141. [10] . «اِلّای وصفیه به معنای «غیر» است و همواره در جملات، این کلمه و مابعدش صفت واقع میشود و دلالت بر مغایرت موصوف با اسم مابعد خود میکند مانند: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا». شاهد در «الّا» اسمیه وصفیه است که صفت برای جمع منکر «آلهه» میباشد.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 143. [11] . «الّای عاطفه، همانند واو عاطفه دلالت بر تشریک معطوف و معطوف علیه در اعراب و حکم دارد، یعنی وقتی در کلام قرار میگیرد بیان میکند که معطوف همان حکم معطوف علیه را دارد». ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 148 – 149. [12] . «در جایی است که هیچیک از اقسام دیگر محتمل نباشند.»، ترجمه و شرح مغنی الادیب، ج 1، ص 150 – 151. [13] . برای اطلاع از معنای حصر و ادات حصر، ر.ک؛ پاسخ شماره 65519.
- [سایر] ریشه لغوی اسامی فرشتگان الهی (نکیر) و (منکر) چیست؟ چرا به آنان نکیر و منکر میگویند؟ در کدام آیه از قرآن کریم خداوند تبارک و تعالی درباره این دو فرشته صحبت میفرمایند؟
- [سایر] سلام. ممنون از فرصتی که ایجاد کردید. بنده راجع به برخی بیانات قرآن کریم یک سری شبهات جدی دارم که از شما تقاضا دارم با دقت کامل پاسخ قابل قبولی را عنایت بفرمایید: اصل سؤال بنده راجع به فرمایش قرآن مجید مبنی بر آزادی عمل مسلمانان و اهل کتاب در به قتل رساندن کافران و آنهایی که اهل کتاب نیستند هست. به عنوان مثال در سوره توبه، آیه 29 داریم که "با هر که از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آن چه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند قتال و کارزار کنید تا آن گاه که به دست خود با ذلت و خواری جزیه دهند" یا در آیه 4-5 همین سوره داریم که " آن گروه از مشرکان که با آنها عهد بسته اید و عهد شما را نشکستند و هیچ یک از دشمنان شما را یاری نکرده باشند پس با آن ها تا مدتی که مقرر داشته اید عهد نگه دارید که خدا متقیان را دوست دارد پس چون چهار ماه حرام گذشت آن گاه آن ها را هر جا یافتید به قتل برسانید آن ها را دستگیر و محاصره کنید چنان که توبه کردند و نماز به پا داشتند زکات دادند پس از آن ها دست بدارید" و یا در آیه 89-91 از سوره نساء می خوانیم که "آرزوی آن ها (منافقان) این است که شما هم مانند آن ها کافر شوید تا با هم در یک سطح (از ایمان و کفر) قرار گیرید پس آن ها را دوست نگیرید مگر این که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر مخالفت کردند هر کجا آن ها را یافتید بگیرید و بکشید و از میان آن ها یار و یاوری اختیار نکنید مگر آن هایی که به هم پیمانان شما بپیوندند یا نزد شما آیند و از پیکار با شما یا پیکار با قومشان دلتنگ باشند اگر رای خدا بر این قرار می گرفت که آن ها را بر شما مسلط کند با شما می جنگیدند اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح دادند خدا برای شما راهی علیه آن ها قرار نداده است (قمشه ای: خدا مال و جان آنها را برای شما مباح نکرده) و به زودی گروه دیگری را خواهید یافت که می خواهند از شما (به اظهار اسلام) و از قوم خود (به اظهار کفر) ایمنی یابند و هر گاه که راه فتنه گری و شرک بر آن ها باز شود به کفر خود باز می گردند پس اگر از شما کناره نگرفتند و تسلیم نشدند و از آزار شما دست نکشیدند در این صورت آن ها را هر جا یافته گرفته و به قتل برسانید " ...این مواردی است که هر چه فکر کردم نتوانستم پاسخ منطقی مبنی بر احترام کلام الله به آزادی جان و مال و عقیده انسان ها پیدا کنم. تعداد زیادی از دوستان من هم با این مشکل مواجه هستند و من از شما می خواهم که جداً به این امر همت کنید و این شبهه را که مطمئناً به دلیل کم آگاهی بنده و سایر افراد خواهد بو د و نه نعوذ بالله به دلیل قصور کلام الله، رفع بفرمایید.