آیا کیف همیشه در جمله نقش حال دارد؟ لطفا تمام حالات ممکن را همراه با مثال توضیح دهید.
«کیف»[1] یکی از اسمای مبهمه صدارت طلب و مبنی بر فتح است. بنابر نظر مشهور دانشمندان نحو، «کیف» بر دو قسم است:[2] 1. کیف استفهامیه: به وسیله آن از حالت و چگونگی یک چیز سؤال می‌شود نه از ذات آن چیز، و غالباً نیز کاربردش در استفهام است.[3] استفهام به «کیف» گاهی حقیقی است؛ مانند «کیف زید؟». و گاهی غیر حقیقی است؛ مانند تمام مواردی که پروردگار متعال در قرآن با استفهام، بشر را مخاطب قرار می‌دهد. این استفهام‌ها غیر حقیقی هستند که برای تعجب، یا تنبیه یا توبیخ، و یا انکار و استبعاد و...، استعمال می‌شوند.[4] مانند آیه: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ...».[5]  در این آیه«کیف» اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلّاً منصوب به عنوان حال و استفهام به آن غیر حقیقی بوده، به معنای انکار و استبعاد آمده است.[6] 2. کیف شرطیه: بر سر دو فعلی واقع می‌شود که از حیث لفظ و معنا با هم متفق باشند، ولی از «کلم المُجازاة»[7] محسوب نمی‌شود و جزم نمی‌دهد. مانند: «کیف تصنعُ أصنعُ». بنابراین «کیف تجلسُ أذهبُ» و یا «کیف تجلس أجلس»، به جزم تجلس و اجلس، جایز نیست.[8] البته، اگر بر کیف «ما» داخل شود یعنی «کیفما» استعمال شود، برخی گفته‌‌اند از «کلم المُجازاة» محسوب شده و جزم می‌دهد، ولی برخی دیگر گفته‌‌اند، در این صورت نیز جزم نمی‌دهد.[9] در برخی از کتاب‌های نحوی، بیان شده که بنابر نظر علمای نحوی کوفه و گروهی از علمای نحوی بصره «کیف» از کلم المجازاة شمرده شده و بر سر دو فعلی که متفق اللفظ و المعنی باشند در می‌آید و مطلقا هر دو را جزم می‌دهد، ولی برخی گفته‌‌اند، در صورتی جزم می‌دهد که با «ما» همراه شود؛[10] مانند «کیفما تکن أکن».[11]   اعراب کیف کیف[12] گاهی خبر برای مبتدا واقع می‌شود که در این صورت محلاً مرفوع می‌باشد؛ مانند «کیف أنت». و گاهی خبر برای افعال ناقصه واقع می‌شود که در این صورت محلاً منصوب می‌باشد؛ مانند «کیف کنت». و گاهی مفعول دوم برای «افعال قلوب» و یا مفعول سوم برای «اعلمت» و هم نظیرانش واقع می‌شود که در این صورت نیز محلاً منصوب می‌باشد؛ مانند «کیف ظننت أخاک». و «کیف أعلمت فرسک». گاهی نیز بر حرف جر «باء» داخل می‌شود که در این هنگام حرف جر زائد بوده و کیف به عنوان خبر مقدم برای مبتدای مؤخر، محلاً مرفوع می‌باشد؛ مانند «کیف بخالد». گاهی نیز مفعول مطلق می‌باشد که محلاً منصوب می‌باشد. مانند کلام پروردگار متعال در آیه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ».[13] و گاهی نیز حال واقع می‌شود؛ مانند: «کیف مضی أخوک» أی علی أیّ حال مضی أخوک.[14] قاعده: هر گاه بعد از «کیف» فعل تام واقع شود «کیف» از نظر ترکیب، حال می‌باشد و هر گاه بعد از «کیف» اسم یا فعل ناقص قرار بگیرد «کیف» از نظر ترکیب خبر محسوب می‌شود.[15] با عنایت به این‌که بیش‌ترین کاربرد «کیف» در استفهام بوده و استفهام به کیف نیز از حالت و چگونگی یک چیز است نه از ذات آن؛ از این‌رو در بیشتر موارد، «کیف» از نظر ترکیبی نقش حال را در کلام ایفا می‌کند و حال می‌باشد؛ مانند: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ».[16] «کَیْفَ» اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلّاً منصوب و حال برای ضمیر در «تکفرون» می‌باشد.[17]   [1] . «گاهی «کیف» مخفف شده و «کی» استعمال می‌شود». مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، محقق، مصحح، سجادی، ابو الفضل‏، ص 893، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بی‌تا. [2] . «برخی گفته‌اند: کیف بر سه قسم است: 1. استفهامیه، 2. شرطیه، 3. عاطفه». الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 895 – 896. [3] . دقر، عبد الغنی‏، معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364، قم، الحمید، چاپ اول، بی‌تا؛ الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 894. [4] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364؛ الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 894. [5] . آل عمران، 86. [6] . صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 3، ص 239، دار الرشید، مؤسسة الإیمان، دمشق‏، بیروت، چاپ چهارم، 1418ق؛ درویش محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 557، دارالارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 1، ص 148، دارالمنیر و دارالفارابی، دمشق، چاپ اول، 1425 ق. [7] . «کلماتی که بر سر دو فعل در می‌آیند به عنوان شرط و جزا و هر دو را جزم می‌دهند.» [8] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [9] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [10] . یعنی «کیفما». [11] . الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص893 – 894. [12] . «استفهامیه». [13] . فیل، 1. [14] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [15] . راجحی، عبده‏، التطبیق النحوی‏، ص 68، مصر – اسکندریه، دار المعرفه الجامعیه، چاپ دوم، بی‌تا.‏ [16] . بقره، 28. [17] . ابن عجیبه احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق، قرشی رسلان، احمد عبدالله ج 1، ص 91، قاهره، دکتر حسن عباس زکی، 1419ق؛ إعراب القرآن الکریم، ج ‏1، ص  18؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏ 1، ص 74.
عنوان سوال:

آیا کیف همیشه در جمله نقش حال دارد؟ لطفا تمام حالات ممکن را همراه با مثال توضیح دهید.


پاسخ:

«کیف»[1] یکی از اسمای مبهمه صدارت طلب و مبنی بر فتح است. بنابر نظر مشهور دانشمندان نحو، «کیف» بر دو قسم است:[2]
1. کیف استفهامیه: به وسیله آن از حالت و چگونگی یک چیز سؤال می‌شود نه از ذات آن چیز، و غالباً نیز کاربردش در استفهام است.[3]
استفهام به «کیف» گاهی حقیقی است؛ مانند «کیف زید؟». و گاهی غیر حقیقی است؛ مانند تمام مواردی که پروردگار متعال در قرآن با استفهام، بشر را مخاطب قرار می‌دهد. این استفهام‌ها غیر حقیقی هستند که برای تعجب، یا تنبیه یا توبیخ، و یا انکار و استبعاد و...، استعمال می‌شوند.[4] مانند آیه: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ...».[5]  در این آیه«کیف» اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلّاً منصوب به عنوان حال و استفهام به آن غیر حقیقی بوده، به معنای انکار و استبعاد آمده است.[6]
2. کیف شرطیه: بر سر دو فعلی واقع می‌شود که از حیث لفظ و معنا با هم متفق باشند، ولی از «کلم المُجازاة»[7] محسوب نمی‌شود و جزم نمی‌دهد. مانند: «کیف تصنعُ أصنعُ». بنابراین «کیف تجلسُ أذهبُ» و یا «کیف تجلس أجلس»، به جزم تجلس و اجلس، جایز نیست.[8]
البته، اگر بر کیف «ما» داخل شود یعنی «کیفما» استعمال شود، برخی گفته‌‌اند از «کلم المُجازاة» محسوب شده و جزم می‌دهد، ولی برخی دیگر گفته‌‌اند، در این صورت نیز جزم نمی‌دهد.[9]
در برخی از کتاب‌های نحوی، بیان شده که بنابر نظر علمای نحوی کوفه و گروهی از علمای نحوی بصره «کیف» از کلم المجازاة شمرده شده و بر سر دو فعلی که متفق اللفظ و المعنی باشند در می‌آید و مطلقا هر دو را جزم می‌دهد، ولی برخی گفته‌‌اند، در صورتی جزم می‌دهد که با «ما» همراه شود؛[10] مانند «کیفما تکن أکن».[11]  
اعراب کیف
کیف[12] گاهی خبر برای مبتدا واقع می‌شود که در این صورت محلاً مرفوع می‌باشد؛ مانند «کیف أنت». و گاهی خبر برای افعال ناقصه واقع می‌شود که در این صورت محلاً منصوب می‌باشد؛ مانند «کیف کنت». و گاهی مفعول دوم برای «افعال قلوب» و یا مفعول سوم برای «اعلمت» و هم نظیرانش واقع می‌شود که در این صورت نیز محلاً منصوب می‌باشد؛ مانند «کیف ظننت أخاک». و «کیف أعلمت فرسک». گاهی نیز بر حرف جر «باء» داخل می‌شود که در این هنگام حرف جر زائد بوده و کیف به عنوان خبر مقدم برای مبتدای مؤخر، محلاً مرفوع می‌باشد؛ مانند «کیف بخالد». گاهی نیز مفعول مطلق می‌باشد که محلاً منصوب می‌باشد. مانند کلام پروردگار متعال در آیه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ».[13] و گاهی نیز حال واقع می‌شود؛ مانند: «کیف مضی أخوک» أی علی أیّ حال مضی أخوک.[14]
قاعده: هر گاه بعد از «کیف» فعل تام واقع شود «کیف» از نظر ترکیب، حال می‌باشد و هر گاه بعد از «کیف» اسم یا فعل ناقص قرار بگیرد «کیف» از نظر ترکیب خبر محسوب می‌شود.[15]
با عنایت به این‌که بیش‌ترین کاربرد «کیف» در استفهام بوده و استفهام به کیف نیز از حالت و چگونگی یک چیز است نه از ذات آن؛ از این‌رو در بیشتر موارد، «کیف» از نظر ترکیبی نقش حال را در کلام ایفا می‌کند و حال می‌باشد؛ مانند: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ».[16] «کَیْفَ» اسم استفهام، مبنی بر فتح، محلّاً منصوب و حال برای ضمیر در «تکفرون» می‌باشد.[17]   [1] . «گاهی «کیف» مخفف شده و «کی» استعمال می‌شود». مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، محقق، مصحح، سجادی، ابو الفضل‏، ص 893، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بی‌تا. [2] . «برخی گفته‌اند: کیف بر سه قسم است: 1. استفهامیه، 2. شرطیه، 3. عاطفه». الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 895 – 896. [3] . دقر، عبد الغنی‏، معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364، قم، الحمید، چاپ اول، بی‌تا؛ الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 894. [4] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364؛ الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 894. [5] . آل عمران، 86. [6] . صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 3، ص 239، دار الرشید، مؤسسة الإیمان، دمشق‏، بیروت، چاپ چهارم، 1418ق؛ درویش محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 1، ص 557، دارالارشاد، سوریه، چاپ چهارم، 1415 ق؛ دعاس- حمیدان- قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 1، ص 148، دارالمنیر و دارالفارابی، دمشق، چاپ اول، 1425 ق. [7] . «کلماتی که بر سر دو فعل در می‌آیند به عنوان شرط و جزا و هر دو را جزم می‌دهند.» [8] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [9] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [10] . یعنی «کیفما». [11] . الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص893 – 894. [12] . «استفهامیه». [13] . فیل، 1. [14] . معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، ص 364. [15] . راجحی، عبده‏، التطبیق النحوی‏، ص 68، مصر – اسکندریه، دار المعرفه الجامعیه، چاپ دوم، بی‌تا.‏ [16] . بقره، 28. [17] . ابن عجیبه احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق، قرشی رسلان، احمد عبدالله ج 1، ص 91، قاهره، دکتر حسن عباس زکی، 1419ق؛ إعراب القرآن الکریم، ج ‏1، ص  18؛ إعراب القرآن و بیانه، ج‏ 1، ص 74.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین