این مطلب که «ممکن الوجود در تحقق و وجود نیاز به عاملی خارجی دارد.» از مسائل واضح و روشن است؛ زیرا از قضایایی است که تصور آن، برای تصدیق به آن کافی است؛ یعنی اگر ذهن اجزای قضیه را درست تصور کند قطعاً تصدیق نیز می‌کند.[1] در این‌جا نیز چنین است؛ چون ممکن الوجود یعنی چیزی که در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم، یعنی وجود و عدم برای او مساوی است؛ بنابراین چیزی که وجود و عدم برای او مساوی است، برای ترجیح جانب وجود، نیاز به عامل خارجی دارد.[2] اما نقضی که در این پرسش آمده، درست نیست؛ زیرا مورد نقضی که بیان شده مربوط به این است که عامل خارجی معلوم و معین نیست؛ یعنی ما نمی‌دانیم و نمی‌توانیم تعیین و مشخص کنیم، نه این‌که در واقع عامل خارجی معین ندارد. در حالی در برهان امکان گفته می‌شود ممکن الوجود در صورتی که در واقع علت برای ترجیح جانب وجود نداشته باشد امکان ندارد، موجود و محقق شود. اما این مطلب که «واجب الوجود» در کتاب‌های فلسفی فرسنگ‌ها با خدای دین‌ها فاصله دارد، ابتدا باید روشن شود هر چند ظاهراً در آیات و روایات تعبیر به «واجب الوجود» نیامده است، ولی باید در نظر داشت هنگامی که در علوم قرآن و حدیث، راجع به موضوعی تحقیق می‌کنیم، اصلاً دنبال آن نباشیم که عین آن اسم، یا واژه را در آن پیدا کنیم. در ادبیات قرآنی، کلمه‌‌ای، مانند "نور" آمده است که نور مطلق، مانند وجود و هستی مطلق می‌تواند منطبق بر واجب الوجود در فلسفه گردد؛ زیرا نور به چیزی گفته می‌شود که به خودی خود روشن است و سبب روشنایی دیگران می‌شود. واجب الوجود نیز وجودی قائم به ذات خود است و سبب وجود موجودات دیگر و مقوم آنان است. پس وقتی فرمود: «الله نُورُ السّمواتِ وَالاَرض»[3] می‌فهمیم وجودی قائم به ذات است که به آسمان‌‌ها و زمین نیز وجود و هستی بخشیده است. علاوه بر این، در مبحث الهیات حکیمان و متکلمان بسیاری از صفات جلال و جمال(صفات ثبوتیه و سلبیه) خداوند را از درون همین صفت واجب الوجود استنباط و استخراج کردند. بنابراین، این‌گونه نیست که اثبات واجب الوجود، صرفاً به این معنا باشد که سلسله علی (وابستگی اشیا به هم) نمی‌تواند تسلسل داشته باشد و باید در جایی قطع شود، بلکه با همین صفت وجوب وجود، صفات متعددی از جمله «غیر این جهانی بودن» را نیز می‌توان اثبات کرد.[4] [1] . در اصطلاح منطقی این نوع قضیه را اولیات می‌نامند. ر.ک: الحیدری، السید رائد، المقرر فی توضیح منطق المظفر، ج3، ص 15، قم، منشورات ذوی القربی، 1422ق. [2] . ر. ک: طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، ص 59 تا 62، قم، النشر الاسلامی،1423ق. [3] . نور، 35. [4] . «و وجوب الوجود یدلّ علی سرمدیّته و نفی الزّائد و الشّریک و المثل و التّرکیب- بمعانیه و الضّد. و التّحیّز و الحلول و الاتّحاد و الجهة و حلول الحوادث فیه و الحاجة و الألم- مطلقا- و اللذّة المزاجیّة و المعانی و الأحوال و الصّفات الزائدة عینا و الرؤیة». خواجه نصیر الدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص 103 و 194، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1407ق؛ ر. ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقه، حسن‏زاده آملی، ص 290 به بعد، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.
رد برهان امکان و وجوب: 1. اولین ایراد این برهان این است که موجود بودن چیزی که ذاتاً ممکن است، نه واجب، الزاما نیاز به عاملی خارجی دارد. برای این ادعا هیچ دلیل و اثباتی وجود ندارد، و حتی میتوان مورد نقض برای آن بیان کرد. 2. آنچه این برهان سعی دارد اثبات کند، وجود چیزی است که (واجب الوجود) نامیدهاند. (خدا)ی اثبات شده در این برهان فرسنگها با خدای ادیان (که دانا و توانا و بخشنده و انتقام گیر و پند دهنده و مجازات کننده و غیر است) فاصله دارد. 3. واجب الوجود، صرفاً به این معنا است که سلسلهی علی (وابستگی اشیا به هم) نمیتواند تسلسل داشته باشد و باید در جایی قطع شود، ولی هیچ اثباتی برای غیر این جهانی بودن آن ندارد.
این مطلب که «ممکن الوجود در تحقق و وجود نیاز به عاملی خارجی دارد.» از مسائل واضح و روشن است؛ زیرا از قضایایی است که تصور آن، برای تصدیق به آن کافی است؛ یعنی اگر ذهن اجزای قضیه را درست تصور کند قطعاً تصدیق نیز میکند.[1] در اینجا نیز چنین است؛ چون ممکن الوجود یعنی چیزی که در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم، یعنی وجود و عدم برای او مساوی است؛ بنابراین چیزی که وجود و عدم برای او مساوی است، برای ترجیح جانب وجود، نیاز به عامل خارجی دارد.[2]
اما نقضی که در این پرسش آمده، درست نیست؛ زیرا مورد نقضی که بیان شده مربوط به این است که عامل خارجی معلوم و معین نیست؛ یعنی ما نمیدانیم و نمیتوانیم تعیین و مشخص کنیم، نه اینکه در واقع عامل خارجی معین ندارد. در حالی در برهان امکان گفته میشود ممکن الوجود در صورتی که در واقع علت برای ترجیح جانب وجود نداشته باشد امکان ندارد، موجود و محقق شود.
اما این مطلب که «واجب الوجود» در کتابهای فلسفی فرسنگها با خدای دینها فاصله دارد، ابتدا باید روشن شود هر چند ظاهراً در آیات و روایات تعبیر به «واجب الوجود» نیامده است، ولی باید در نظر داشت هنگامی که در علوم قرآن و حدیث، راجع به موضوعی تحقیق میکنیم، اصلاً دنبال آن نباشیم که عین آن اسم، یا واژه را در آن پیدا کنیم. در ادبیات قرآنی، کلمهای، مانند "نور" آمده است که نور مطلق، مانند وجود و هستی مطلق میتواند منطبق بر واجب الوجود در فلسفه گردد؛ زیرا نور به چیزی گفته میشود که به خودی خود روشن است و سبب روشنایی دیگران میشود. واجب الوجود نیز وجودی قائم به ذات خود است و سبب وجود موجودات دیگر و مقوم آنان است. پس وقتی فرمود: «الله نُورُ السّمواتِ وَالاَرض»[3] میفهمیم وجودی قائم به ذات است که به آسمانها و زمین نیز وجود و هستی بخشیده است.
علاوه بر این، در مبحث الهیات حکیمان و متکلمان بسیاری از صفات جلال و جمال(صفات ثبوتیه و سلبیه) خداوند را از درون همین صفت واجب الوجود استنباط و استخراج کردند. بنابراین، اینگونه نیست که اثبات واجب الوجود، صرفاً به این معنا باشد که سلسله علی (وابستگی اشیا به هم) نمیتواند تسلسل داشته باشد و باید در جایی قطع شود، بلکه با همین صفت وجوب وجود، صفات متعددی از جمله «غیر این جهانی بودن» را نیز میتوان اثبات کرد.[4] [1] . در اصطلاح منطقی این نوع قضیه را اولیات مینامند. ر.ک: الحیدری، السید رائد، المقرر فی توضیح منطق المظفر، ج3، ص 15، قم، منشورات ذوی القربی، 1422ق. [2] . ر. ک: طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، ص 59 تا 62، قم، النشر الاسلامی،1423ق. [3] . نور، 35. [4] . «و وجوب الوجود یدلّ علی سرمدیّته و نفی الزّائد و الشّریک و المثل و التّرکیب- بمعانیه و الضّد. و التّحیّز و الحلول و الاتّحاد و الجهة و حلول الحوادث فیه و الحاجة و الألم- مطلقا- و اللذّة المزاجیّة و المعانی و الأحوال و الصّفات الزائدة عینا و الرؤیة». خواجه نصیر الدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص 103 و 194، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1407ق؛ ر. ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقه، حسنزاده آملی، ص 290 به بعد، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.