در آیاتی از قرآن کریم، «بنون» به عنوان نعمتی گوشزد می‌شود که از جانب خدا در اختیار بسیاری از مردم قرار داده شده است: «وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛[1] و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ‌های سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد! [2] در نگاه اول باید گفت که لغت شناسان، «ابن» و «بنون» را در تمام موارد به معنای پسر و پسران نمی‌دانند، بلکه این واژه‌ها می‌تواند به معنای فرزندان باشد که هم شامل پسران و هم شامل دختران خواهد بود: «و الابنُ: الولد»؛[3] ابن یعنی فرزند. «و الابن: ولد الرجل»؛[4] ابن یعنی فرزند مرد. در همین راستا، «ابن السبیل»، «ابن العلم»، «ابن اللیل» و ... نیز هیچ اختصاصی به جنس مذکر ندارد. بنابر این، در آیه مورد بحث «بنین» می‌تواند به معنای فرزندان باشد، چنان‌که برخی از مترجمان آن‌را این‌گونه معنا کرده‌اند. همچنین در مواردی که خطاب «بنی آدم» در قرآن آمده، معنای فرزندان آدم از آن اراده شده است، نه پسران او: «یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطان»؛[5] ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد. با این وجود، اگر «بنون» را به معنای پسران هم بگیریم، ایرادی نخواهد داشت؛ زیرا برجسته‌سازی نعمت اموال و پسران در روزگاری که آنها از عوامل قدرت‌مندی یک فرد به شمار می‌آمدند، به تنهایی نشانگر آن نیست که دختران بی‌ارزش باشند. به عنوان نمونه و در موردی مشابه، اگر به کسی گفته شود که به تو زور بازو دادیم تا در نبردها و در ورزش‌ها قوی باشی، این بدان معنا نیست که حس انسان‌دوستی قوی، طبع روان شاعری و ... که در همان فرد وجود دارد را نادیده گرفته و ارزش آنها را زیر سؤال ببریم. در این آیات نیز چون سخن از عوامل قدرت بود، از پسرانی نام برده شد که در آن زمان، از عوامل اصلی قدرت بودند و این منافاتی ندارد که در روزگارهای دیگر و یا در جوامع دیگر، دختران نیز از عوامل قدرت باشند؛ همانگونه که در جای دیگری از قرآن، «اسب‌های ورزیده» به عنوان عامل قدرتی در نظر گرفته شد،[6] اما بخوبی می‌دانیم که امروزه، جنگ‌افزارهای دیگری از عوامل قدرت‌اند. [1] . نوح، 12. [2] . و نیز اسراء، 6؛ مدثر، 13؛ کهف، 46. [3] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏14، ص 8، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [4] . ‏طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی‏، سید احمد، ج 1، ص 6، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش. [5] . اعراف، 27. [6] . انفال، 60.
چرا در سوره نوح آیه 12گفته شده است؛ خدا شما را با اموال و پسران متعدد مدد میرساند؟! چرا گفته نشد با فرزندان متعدد کمک میرساند یا با دختران و پسران متعدد کمک میرساند؟ مگر پیامبر سه بار نفرمود که دختر رحمت است؟
در آیاتی از قرآن کریم، «بنون» به عنوان نعمتی گوشزد میشود که از جانب خدا در اختیار بسیاری از مردم قرار داده شده است:
«وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛[1] و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد! [2]
در نگاه اول باید گفت که لغت شناسان، «ابن» و «بنون» را در تمام موارد به معنای پسر و پسران نمیدانند، بلکه این واژهها میتواند به معنای فرزندان باشد که هم شامل پسران و هم شامل دختران خواهد بود:
«و الابنُ: الولد»؛[3] ابن یعنی فرزند. «و الابن: ولد الرجل»؛[4] ابن یعنی فرزند مرد.
در همین راستا، «ابن السبیل»، «ابن العلم»، «ابن اللیل» و ... نیز هیچ اختصاصی به جنس مذکر ندارد.
بنابر این، در آیه مورد بحث «بنین» میتواند به معنای فرزندان باشد، چنانکه برخی از مترجمان آنرا اینگونه معنا کردهاند.
همچنین در مواردی که خطاب «بنی آدم» در قرآن آمده، معنای فرزندان آدم از آن اراده شده است، نه پسران او: «یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطان»؛[5] ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد.
با این وجود، اگر «بنون» را به معنای پسران هم بگیریم، ایرادی نخواهد داشت؛ زیرا برجستهسازی نعمت اموال و پسران در روزگاری که آنها از عوامل قدرتمندی یک فرد به شمار میآمدند، به تنهایی نشانگر آن نیست که دختران بیارزش باشند.
به عنوان نمونه و در موردی مشابه، اگر به کسی گفته شود که به تو زور بازو دادیم تا در نبردها و در ورزشها قوی باشی، این بدان معنا نیست که حس انساندوستی قوی، طبع روان شاعری و ... که در همان فرد وجود دارد را نادیده گرفته و ارزش آنها را زیر سؤال ببریم.
در این آیات نیز چون سخن از عوامل قدرت بود، از پسرانی نام برده شد که در آن زمان، از عوامل اصلی قدرت بودند و این منافاتی ندارد که در روزگارهای دیگر و یا در جوامع دیگر، دختران نیز از عوامل قدرت باشند؛ همانگونه که در جای دیگری از قرآن، «اسبهای ورزیده» به عنوان عامل قدرتی در نظر گرفته شد،[6] اما بخوبی میدانیم که امروزه، جنگافزارهای دیگری از عوامل قدرتاند. [1] . نوح، 12. [2] . و نیز اسراء، 6؛ مدثر، 13؛ کهف، 46. [3] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 8، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [4] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق، حسینی، سید احمد، ج 1، ص 6، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش. [5] . اعراف، 27. [6] . انفال، 60.
- [سایر] خداوند در آیه 76 سوره انبیاء می فرماید: (نوح و خانوادهاش را از طوفان نجات دادیم). همچنین در آیه 77 سوره صافات اعلام می کند که (و فرزندانش را همان بازماندگان (روی زمین) قرار دادیم)، اما بر اساس آیات 42 و 43 سوره هود یکی از پسران نوح غرق شد. آیا این آیات با هم سازگاری دارند؟
- [سایر] به نام خدا سلام علیکم 1-در آیه 53 سوره یوسف (و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء )جمعی از مفسرین این گفته را به زلیخا نسبت داده در صورتی که او مومن نبوده تا مشمول این مقوله باشد کما این که در تفسیر المراغی و تفاسیر متعدد دیگری به او نسبت داده شده و جمع دیگری از مفسرین آن را به حضرت یوسف(ع) نسبت داده و یقینا او پیامبر و معصوم بوده است . سوال این است دلایل نسبت هر کدام از مفسرین رانسبت به زلیخا یا حضرت یوسف(ع) بیان فرموده و بعد از تجزیه و تحلیل دلایل آن نظریه خود را درباره صحت آن اعلام فرمایید . 2-حکم نص صریح آیات 15-16 و 17 سوره نساء در مورد کارهای فحش و زنای محصن و محصنه که با توبه و اصلاح شخص زناکار و فاحشه باشد شامل عفو پروردگارند پس انجام حدودات از قبیل جلد و سنگسار برای آنها چه مجوزی دارد ؟ 3-حکم سنگسار محصن و محصنه در کدام سوره و آیات قرآن بیان شده توضیح فرمایید . اجرکم عندالله
- [سایر] ضمن تشکر درخواست میکنم به این سئوال پاسخ دهید: خداوند کاملا از وضعیت فکری و فرهنگی انسان های بعد از رحلت رسول اکرم و آینده مطلع بود؛ به همین دلیل ابلاغ فرمود محمد (ص)خاتم انبیا است. حال اگر فردی طبق فهم و درک خود از قرآنی که هم اکنون دراختیار دارد، اعتقاد کاملی به یگانگی خداوند و نبوت انبیا و آیات الاهی و فرشتگان آسمانی داشته و به روز قیامت هم مؤمن باشد و سعی کند دستورات قرآنی را؛ مانند نماز، زکات، خیرات و... که در قرآن نام برده شده بکار ببرد و فردی نیکوکار، شایسته و صالح باشد و در مقابل گناهان و ظلم های احتمالی خود از درگاه خداوند توبه کند و با کارهای نیک جبران نماید و فصل الخطاب کارهایش را کلام خدا قرار دهد، ولی اعتقادی به عقاید و جنگ ها، سازش ها، و گفته های ضد و نقیض و اختلافات انسان های بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) که هرکدام خود را حق و دیگران را باطل معرفی کرده اند، نداشته باشد! آیا طبق آیات روشن قرآن، مسلمان و تسلیم شده در برابر امر خداوند هست یا خیر ؟ و در شمار افراد اشاره شده در آیه 60 تا 63 سوره مریم و آیه های مشابه خواهد بود یا خیر؟ لطفا خلاصه و صریح جواب دهید. اگر پاسخ شما منفی باشد و خداوند تکلیف دیگری هم برای این گونه مومنان قرارداده است. سند و آدرس قرآنی آن را اعلام فرمائید.
- [سایر] در مورد (توسل) در کتاب تفسیر نمونه (تألیف آیت الله مکارم شیرازی) در تفسیر سوره المائده آیه 35 آمده است که ما نمی توانیم به طور مستقیم از اهل بیت (ع) درخواستی بکنیم، بلکه می بایست از آنها به عنوان وسیله نام برد. زیرا در غیر این صورت شرک خواهد بود. اما آیت الله شهید دستغیب (شهید محراب) در کتاب های وقایع عبرت انگیز، گناهان کبیره و قلب سلیم در مبحث چگونه امام علی (ع) و دیگر امامان می توانند در طول زندگیمان و بعد از مرگ به ما کمک کنند همچنین موارد زیادی را از زندگی آیت الله گلپایگانی، آیت الله نراقی، دختر آیت الله اراکی (فاطمه)، آیت الله طباطبایی و ... نقل نموده که چطور امامان به آنها در هر جنبه از زندگیشان کمک نموده است. 1. آیا می توانیم بگوییم (یا علی مدد) با این نیت که خداوند این قدرت و عنایت را به آنها مرحمت فرموده و از طرف او به ما کمک می کند؟ و آیا می توانیم این کمک را حتی بعد فوت و شهادت آنها یافت؟ 2. می توانیم بگوییم که اهل البیت (ع) روزی دهنده اند؟ (منظور از نظر روحی، معنوی و امورات زندگی، که از طرف خداوند به آنها عطا شده تا به ما کمک کنند) 3. آیا اهل البیت (ع) می توانند در زندگی روزمره به ما کمک کنند؟ 4. آیت الله دستغیب شهید محراب در کتاب (قلب سلیم) خود به طور واضح دارد که ما می توانیم درخواست کرده و بگوییم که اهل بیت (ع) روزی دهنده اند (از نظر معیشت و معنویت با درنظر گرفتن عنایت خداوند).
- [سایر] با عرض سلام سه سوال داشتم به شرح زیر 1- منظور از اینکه خدا گفته خودم از قران محافظت می کنم یعنی چه و چگونه؟چطور می شه ثابت کرد که کسی به آن دست نبرده؟ 2-آیاتی که از داستان یوسف و مریم به پیامبر وحی می شد چگونه به مردم ثابت می کرد که همچین واقعه ای رخ داده است مثلا حضرت عیسی در گهواره سخن می گفت؟ 3- دلیل به گردن ماندن نماز غذای پدر به پسر اول، چرا پسر دوم نه یا دختر نه، حالا اگه کسی پسر نداشت و فقط دختر داشت چطور آیاتی از قران که غیبت و استمناء را گناه بزرگ شمرده باشد را بگویید. ممنونم از شما
- [سایر] سلام من دختری 25 ساله هستم چادری قبلا خیلی با ایمان بودم ولی حالا رو دیگه نمیدونم باپسری مدتی دوست بودم رابطمون تا کجاها کشید بماند یه روز عذاب وجدان خیلی بم فشار آورد و حس کردم خودم را دارم تو منجلابی غرق میکنم اراده کردم از خدا کمک خواستم و قسم خوردم و دست روی قرآن گذاشتم که دیگه به اون پسر sms ندم جواب تلفناشم ندم تا خدا هر چه زودتر برام یه همسری بفرسته چون تنهایی خیلی عذابم میداد 2ماهی از این قضیه گذشت خاستگارای زیادیم داشتم تو این مدت ولی هیچکدوم هم رو نمیپسندیدیم چون پسره نمیدونست برا چی جوابشو نمیدم حتی تادم خونمونم می اومد خلاصه دوباره رابطه برقرار شد یا شاید بهتر بگم رابطه رو برقرار کردم یه هفته ای بعد از ترس قهر و عذاب الهی که شوخی بردارم نیسن صبح جمعه بعد از بیدار شدن از خواب شروع به گریه و توبه کردم قرآن رو برداشتم و از خدا خواستم باهام حرف بزنه سوره مبارک مریم آیه 69 تاآخر اومد تموم تنم از خوف خدا میلرزید. ولی اینبار تصمیمم مصمم تر بود با این که هر روز با sms صبح بخیرش از خواب بیدار میشدم ولی ازش تنفر داشتم تا اینکه یه روز بطور اتفاقی ماشینامون پشت چراغ قرمز کنار هم متوقف شد و هم دیگه رو دیدیم در شرایطی که یه دختر کنارش نشسته بود. حالا سوالم اینه که 1 برای شکست توبه اول آیا گناه کبیره مرتکب شدم 2 آیا خدا منو بخشیده 3 ممکنه هنوز شامل عفو الهی نشده باشم؟ چون از خدا خواسته بودم از شرش خلاص شم و بعد پا توی ماه رمضان بذارم
- [سایر] بنام خدا حاجی سلام، و اما،از اون موقعی که به پیشنهاد یکی از همکاران(مسن!!)، سوره تحریم را خوندم و ساعات زیادی را وقت صرف جستجو در اینترنت برای جمع آوری اطلاعات دوستان و مخالفان حضرت محمد(ص)کردم. خیلی تاثیر منفی گرفتم خیلی سعی کردم آرامشم را حفظ کنم و به داشته های قلبی و ارادتی که به این خاندان در این سی و چندساله عمرم داشتم فکر کنم. خیلی دارم اذیت میشم رک بگم یک جوری قداست ها فروکش کرده (حضرت محمد(ص)،حضرت زهرا(س)،امام رضا(ع))من خیلی ارادت دارم (داشتم!!) ولی نظام فکریم بهم ریخته فکر میکنم آنها خیلی مثل ما زمینی بودند و ما (معذرت)آنها را خیلی آسمانی کردیم.کلماتی که جلوی چشمم رژه میره :تحریم،ماریه کنیز حفصه، دختران خلفا،46زن،نماز شب، زن بعنوان معامله در جنگ، ،معراج، تفسیر المیزان! و علامه، کلینی:...، یا ایهاالمزمل،زندانهای طولانی و تعدد فرزندان امام کاظم(ع)، و... خیلی ببخشید خواستم با آشفتگی ذهنم آشنا بشید ضمنا توجیهاتی در این مدت شنیدم که قانعم نمیکند مثل ساختار زندگی عرب، رسوم عرب، مقایسه با جاهلیت عرب و ... وچون پیامبر هم با عربها زندگی میکرده!پس...! حاجی ببینید شاید شما هم عین بقیه بگید که ایمانت را قوی کن یا مطالعت رو زیاد کن متاسفانه همه در حال توجیهن و کسی نمیخواهد تابوی ساخته شده در اذهان را بشکند و شفاف و بی غل و غش بگوید . زیاده گویی کردم این فقط درد دلم بود بعنوان یک مسلمان و نگران اینکه ما چیزهایی را نمیدانیم که شاید از دهان رشدیها با تمسخر بشنویم. دوست دارم صادقانه کمکم کنید.ممنون (لطفا سایت ... را رویت کنید)
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند