الف. یکی از شبهات در مسئله توسل این است که؛ اشخاصی که از دنیا می‌روند، حتی پیامبران و اولیای الهی، از دنیا خارج شده و هیچ اطلاعی از آن نخواهند داشت. بنابراین، توسل به آنها امر بیهوده‌ای خواهد بود؛ زیرا آنها صدای شخص که به آنان متوسل می‌شود را نمی‌شنوند، تا به آن پاسخ گویند. در قرآن کریم، آیاتی که بیانگر توسل به پیامبران در زمان حیات آنان است، وجود دارد. اما این‌که آیا بعد از رحلت آن بزرگواران، باز هم می‌توان به آنان توسل کرد یا نه، نیازمند بررسی است. در پاسخ باید گفت: هر چند که روح هنگام مرگ، بدن را ترک می‌کند و زندگی دنیایی آن به پایان می‌رسد، اما زندگی برزخی و اخروی آن ادامه دارد و روح، قدرت درک و فهم خود را از دست نمی‌دهد؛ از این‌رو خداوند درباره کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند می‌فرماید: «آنهایی که در راه خدا کشته شده‌اند زنده هستند و در نزد پروردگارشان برخوردار از رزق و روزی هستند».[1] اما این‌که آنها از دنیا باخبر هستند و به کسانی که به آنان توسل می‌کنند، توجه دارند یا نه، باید به روایات و سیره مسلمانان، بویژه مسلمانان صدر اسلام؛ یعنی صحابه پیامبر(ص) مراجعه کرد. در کتب متعدد تاریخ نقل شده است که؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) با مشرکانی که در جنگ بدر کشته شده بودند سخن گفت و وقتی که عمر بن خطاب به او اعتراض کرد، در جوابش فرمود: «تو از آنها شنواتر نیستی».[2] این نقل و دیگر نقل‌ها که تعدادشان کم نیست، اثبات می‌کند که علاوه بر اولیای الهی، حتی برخی از مشرکان نیز بعد از مرگ صدای اهل دنیا را می‌شنوند.[3] علاوه بر این؛ توسل برخی از صحابه به قبر مطهر پیامبر(ص)، نشانه وجود چنین اعتقادی در بین مسلمانان بود.[4] ب. اما درباره این‌که برادران یوسف(ع)، چرا به سراغ قبر حضرت ابراهیم(ع) نرفته و او را واسطه بین خود و خدا قرار ندادند، دلائل مختلفی به نظر می‌رسد: 1. آنها نه فقط به حضرت یوسف(ع) ظلم کرده بودند، بلکه پدر خود را نیز به شدت آزرده بودند و باید از او هم طلب بخشش می‌کردند. طلب بخشش از خداوند از جانب یعقوب(ع) - که خود یک پیامبر بود - برای فرزندانش، نشانه‌ای از بخشیده‌شدن آنان از جانب پدر بود. ضمن این‌که آنها مرتکب حق ‌الناس شده بودند و بهترین راه عذرخواهی از خداوند در این مورد،‌ این است که صاحب حق، برای شخص گناه‌کار طلب بخشش کند. 2. قبر حضرت ابراهیم(ع) در نقطه‌ای دورتر از محل زندگی آنان قرار داشت که دست‌رسی به آن به سادگی امکان‌پذیر نبود. 3. ضمناً برادران یوسف(ع) به دلیل نقص در علم و تقوا، نمی‌توانند الگو باشند و عمل آنها ملاک صحت یا عدم صحت کاری قرار گیرد. و اگر رجوع آنها به پدرشان، ملاک صحت توسل قرار گرفته است، به دلیل تأیید شدن آن عمل از جانب حضرت یعقوب(ع) و نیز قرآن کریم است و بدیهی است که ما توسل به اولیای الهی که در قید حیاتند را نیز می‌پذیریم. [1] . آل عمران، 169. [2] . ر. ک: آگاهی از احوال اموات در عالم برزخ- 1150. [3] . ر. ک: شنیدن اموات در عالم برزخ از دیدگاه اهل سنت- 35174. [4] . ر. ک: اعتقاد اهل سنت به توسل قبل از ابن تیمیه- 2143.
یکی از سؤالاتی که در باب توسل مطرح است؛ آیهای است که در آن فرزندان یعقوب نبی(ع) از پدرشان میخواهند که از جانب آنها استغفار کنند. حال شبههای که مطرح است این است که؛ چرا آنها بر سر قبر ابراهیم(ع) نرفتند، در حالیکه مقامش از یعقوب بالاتر بود؟ بهعلاوه؛ این آیه دلیلی بر توسل به مردگان نیست، بلکه به زندگان است.
الف. یکی از شبهات در مسئله توسل این است که؛ اشخاصی که از دنیا میروند، حتی پیامبران و اولیای الهی، از دنیا خارج شده و هیچ اطلاعی از آن نخواهند داشت. بنابراین، توسل به آنها امر بیهودهای خواهد بود؛ زیرا آنها صدای شخص که به آنان متوسل میشود را نمیشنوند، تا به آن پاسخ گویند. در قرآن کریم، آیاتی که بیانگر توسل به پیامبران در زمان حیات آنان است، وجود دارد. اما اینکه آیا بعد از رحلت آن بزرگواران، باز هم میتوان به آنان توسل کرد یا نه، نیازمند بررسی است.
در پاسخ باید گفت: هر چند که روح هنگام مرگ، بدن را ترک میکند و زندگی دنیایی آن به پایان میرسد، اما زندگی برزخی و اخروی آن ادامه دارد و روح، قدرت درک و فهم خود را از دست نمیدهد؛ از اینرو خداوند درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند میفرماید: «آنهایی که در راه خدا کشته شدهاند زنده هستند و در نزد پروردگارشان برخوردار از رزق و روزی هستند».[1] اما اینکه آنها از دنیا باخبر هستند و به کسانی که به آنان توسل میکنند، توجه دارند یا نه، باید به روایات و سیره مسلمانان، بویژه مسلمانان صدر اسلام؛ یعنی صحابه پیامبر(ص) مراجعه کرد.
در کتب متعدد تاریخ نقل شده است که؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) با مشرکانی که در جنگ بدر کشته شده بودند سخن گفت و وقتی که عمر بن خطاب به او اعتراض کرد، در جوابش فرمود: «تو از آنها شنواتر نیستی».[2] این نقل و دیگر نقلها که تعدادشان کم نیست، اثبات میکند که علاوه بر اولیای الهی، حتی برخی از مشرکان نیز بعد از مرگ صدای اهل دنیا را میشنوند.[3] علاوه بر این؛ توسل برخی از صحابه به قبر مطهر پیامبر(ص)، نشانه وجود چنین اعتقادی در بین مسلمانان بود.[4]
ب. اما درباره اینکه برادران یوسف(ع)، چرا به سراغ قبر حضرت ابراهیم(ع) نرفته و او را واسطه بین خود و خدا قرار ندادند، دلائل مختلفی به نظر میرسد:
1. آنها نه فقط به حضرت یوسف(ع) ظلم کرده بودند، بلکه پدر خود را نیز به شدت آزرده بودند و باید از او هم طلب بخشش میکردند. طلب بخشش از خداوند از جانب یعقوب(ع) - که خود یک پیامبر بود - برای فرزندانش، نشانهای از بخشیدهشدن آنان از جانب پدر بود. ضمن اینکه آنها مرتکب حق الناس شده بودند و بهترین راه عذرخواهی از خداوند در این مورد، این است که صاحب حق، برای شخص گناهکار طلب بخشش کند.
2. قبر حضرت ابراهیم(ع) در نقطهای دورتر از محل زندگی آنان قرار داشت که دسترسی به آن به سادگی امکانپذیر نبود.
3. ضمناً برادران یوسف(ع) به دلیل نقص در علم و تقوا، نمیتوانند الگو باشند و عمل آنها ملاک صحت یا عدم صحت کاری قرار گیرد. و اگر رجوع آنها به پدرشان، ملاک صحت توسل قرار گرفته است، به دلیل تأیید شدن آن عمل از جانب حضرت یعقوب(ع) و نیز قرآن کریم است و بدیهی است که ما توسل به اولیای الهی که در قید حیاتند را نیز میپذیریم. [1] . آل عمران، 169. [2] . ر. ک: آگاهی از احوال اموات در عالم برزخ- 1150. [3] . ر. ک: شنیدن اموات در عالم برزخ از دیدگاه اهل سنت- 35174. [4] . ر. ک: اعتقاد اهل سنت به توسل قبل از ابن تیمیه- 2143.
- [سایر] در تفسیر آیه 133 سوره بقره: (أَمْ کُنتُمْ شهَدَاءَ إِذْ حَضرَ یَعْقُوب الْمَوْت إِذْقَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَک وَ إِلَهَ ءَابَائک إِبْرَهِیمَ وَ إِسمَعِیلَ وَ إِسحَقَ إِلَهاً وَحِداً وَ نحْنُ لَهُ مُسلِمُونَ) (شما کی و کجا بودید؟ هنگامی که یعقوب را مرگ در رسید به فرزندان خود گفت: که شما پس از مرگ من که را میپرستید گفتند: خدای تو را و خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که معبود یگانه است و ما مطیع فرمان اوییم) عیاشی به سند خود روایت کرده است که امام محمد باقر(ع) در تفسیر این آیه فرمود: (این آیه در حق امام زمان(عج) جاری است). سند این روایت کدام است و منظور از آن چیست؟
- [سایر] کلینی در کافی باب مستقلی با عنوان "زنان از زمین ارث نمیبرند" آورده است. وی در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین سهمیه ارث ندارند) و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: (از أبا عبدالله ؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او فرمود: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود، ولی از زمین ارث نمیبرند)، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین ارث نمیبرند)، هم چنین عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله (ع) روایت میکند که گفت: (زنان از خانه، ملک، و زمین سهمیه ارث ندارند). در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثنا نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه حق ندارد خواهان ارث از پیامبر (ص) باشد. همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا (ص) فرمود: (خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد). طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی (ع) است، بنابر این علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند).
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.