«کفر» به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن حق، از جمله واژگانی است که دارای مراتب بوده و مصادیق فراوانی دارد. به بیان دیگر، کفر از واژهایی است که «مقوله به تشکیک» بوده و شدت و ضعف پذیر است: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً»؛[1] بادیه‏‌نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است. از امام صادق(ع) از اقسام کفر در قرآن کریم سؤال شد، حضرتش فرمود کفر در قرآن کریم پنج قسم است: 1. کفر انکار: کفر انکار خود بر دو قسم است. یکی انکار ربوبیت حق تعالی؛ یعنی منکر شدن خدا، بهشت و جهنم که برخی از مادی‌گراها چنین‌اند. دیگری، انکار همراه با معرفت و شناخت؛ بدین معنا که منکر می‌داند این مطلب حق است و برای او اثبات شده، اما آن‌را انکار می‌کند. 2. کفر نعمت. 3. کفر به سبب ترک آنچه خداوند به آن فرمان داده است. 4. کفر برائت و بیزاری جستن.[2] با توجه به این معنا، کفر حتی، شامل برخی از مسلمانان نیز می‌شود؛ یعنی فرد مسلمان با اعتقاد و ایمان به خدا، معاد، و... در عین حال ممکن است نسبت به برخی از نعمت‌های الهی ناسپاسی کند و یا برخی از واجبات را ترک کند و مصداق یکی از مراتب کفر شود: «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُونِ»؛[3] پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمت‌هایم) کفران نکنید! بر این اساس، آنچه را که در آیه: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ»؛[4] آمده به این معنا نیست که آنان که بر کفرشان نمی‌افزایند، کفر و ناسپاسی آنان بدون اشکال است؛ زیرا این آیه در شأن کسانی است که حق بر آنها آشکار شده، در عین حال نه تنها آن‌را نادیده گرفته، بلکه در مقابل آن ایستادگی نموده، در نشر کفرشان تلاش کرده و در برابر مؤمنان به دلیل ایمانشان به مقابله برخاسته‌‌اند؛ لذا معنای آیه این است؛ کسانی که بعد از روشن شدن حق و تمام شدن حجت، بر آن کفر می‌ورزند، و توبه نمی‌کنند – توبه‌‏ای که آنها را اصلاح کند - چنین کسانی کفر خود را فزونی داده و طغیان می‌کنند، در نتیجه خدا هم آنها را هدایت نکرده و توبه آنان را قبول نمی‌کند؛ به دلیل آن‌که توبه و برگشت آنها توبه حقیقی نیست، بلکه آنان غرق در گمراهی شده و امیدی به بازگشت هدایتشان نیست.[5] به بیان دیگر، مخاطب این آیه کسانی هستند که شخصیت‌شان با کفر شکل گرفته و در افزایش آن سعی و تلاش می‌نمایند. چنین افرادی هرگز توبه آنها پذیرفته نخواهد شد. اما کسانی که دارای درجات کمتری از کفر باشند؛ نظیر کفر نعمت، کفر ترک برخی از واجبات، یا انجام بعضی از محرمات، اما اصرار بر آن نداشته باشند، و توبه کنند، توبه آنان پذیرفته خواهد شد. [1] . توبه، 97. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏2، ص 389، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . بقره، 152. [4] . آل عمران، 90. [5] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 341، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
سوره آل عمران آیه 90 میفرماید: (إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ). فرق بین کفر و ازدیاد کفر چیست؟ یعنی هرکس کافر شد، ولی بر کفرش نیفزود اشکال ندارد؟
«کفر» به معنای پوشاندن و نادیده گرفتن حق، از جمله واژگانی است که دارای مراتب بوده و مصادیق فراوانی دارد. به بیان دیگر، کفر از واژهایی است که «مقوله به تشکیک» بوده و شدت و ضعف پذیر است: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً»؛[1] بادیهنشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است.
از امام صادق(ع) از اقسام کفر در قرآن کریم سؤال شد، حضرتش فرمود کفر در قرآن کریم پنج قسم است:
1. کفر انکار: کفر انکار خود بر دو قسم است. یکی انکار ربوبیت حق تعالی؛ یعنی منکر شدن خدا، بهشت و جهنم که برخی از مادیگراها چنیناند. دیگری، انکار همراه با معرفت و شناخت؛ بدین معنا که منکر میداند این مطلب حق است و برای او اثبات شده، اما آنرا انکار میکند.
2. کفر نعمت.
3. کفر به سبب ترک آنچه خداوند به آن فرمان داده است.
4. کفر برائت و بیزاری جستن.[2]
با توجه به این معنا، کفر حتی، شامل برخی از مسلمانان نیز میشود؛ یعنی فرد مسلمان با اعتقاد و ایمان به خدا، معاد، و... در عین حال ممکن است نسبت به برخی از نعمتهای الهی ناسپاسی کند و یا برخی از واجبات را ترک کند و مصداق یکی از مراتب کفر شود: «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ»؛[3] پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید!
بر این اساس، آنچه را که در آیه: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ»؛[4] آمده به این معنا نیست که آنان که بر کفرشان نمیافزایند، کفر و ناسپاسی آنان بدون اشکال است؛ زیرا این آیه در شأن کسانی است که حق بر آنها آشکار شده، در عین حال نه تنها آنرا نادیده گرفته، بلکه در مقابل آن ایستادگی نموده، در نشر کفرشان تلاش کرده و در برابر مؤمنان به دلیل ایمانشان به مقابله برخاستهاند؛ لذا معنای آیه این است؛ کسانی که بعد از روشن شدن حق و تمام شدن حجت، بر آن کفر میورزند، و توبه نمیکنند – توبهای که آنها را اصلاح کند - چنین کسانی کفر خود را فزونی داده و طغیان میکنند، در نتیجه خدا هم آنها را هدایت نکرده و توبه آنان را قبول نمیکند؛ به دلیل آنکه توبه و برگشت آنها توبه حقیقی نیست، بلکه آنان غرق در گمراهی شده و امیدی به بازگشت هدایتشان نیست.[5]
به بیان دیگر، مخاطب این آیه کسانی هستند که شخصیتشان با کفر شکل گرفته و در افزایش آن سعی و تلاش مینمایند. چنین افرادی هرگز توبه آنها پذیرفته نخواهد شد. اما کسانی که دارای درجات کمتری از کفر باشند؛ نظیر کفر نعمت، کفر ترک برخی از واجبات، یا انجام بعضی از محرمات، اما اصرار بر آن نداشته باشند، و توبه کنند، توبه آنان پذیرفته خواهد شد.
[1] . توبه، 97. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 389، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [3] . بقره، 152. [4] . آل عمران، 90. [5] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 341، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
- [سایر] در سورۀ انفال آیۀ 12 فرموده است: (... سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ ...)، و در سورۀ احزاب آیۀ 26 فرمود: (... قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ...). آیا مفهوم رعب در هر دو با هم هماهنگی دارند و این دو با هم سازگارند؟ و چرا در سورۀ آل عمران آیۀ 151 به صیغۀ جمع فرمود: (سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ...)؟ آیا به دلیل تفاوت (سألقی) و (سنلقی) و هماهنگی با (قذف) می باشد؟
- [سایر] آیا رکوع به عنوان یک عمل عبادی مستقلّ و خارج از نماز وجود دارد؟ توضیح: در آیه 77 سورۀ حجّ آمده: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ). طبق این آیه، با توجّه به این که رکوع در کنار سجود و عبادت آمده، به نظر میرسد که به عنوان یک عمل جداگانۀ مستحبّ مطرح شده باشد. شاید از آیات 43 سورۀ بقره، 43 سورۀ آل عمران، و 24 سورۀ \"ص\" هم بتوان چنین استفادهای را کرد!
- [سایر] خداوند در سوره آل عمران می فرماید: وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتیَّ إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فیِ الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَئکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الاَْخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنهُْمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلیَ الْمُؤْمِنِین (در نبرد احد قطعا خدا وعده خود را با شما راست گردانید، آنگاه که به فرمان او آنان را می کشتید تا آنکه سست شدید و در کار (جنگ و بر سر تقسیم غنایم) با یکدیگر به نزاع پرداختید و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید (یعنی غنایم را) به شما نشان داد نافرمانی نمودید برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را می خواهد، سپس برای آنکه شما را بیازماید از (تعقیب) آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت و خدا نسبت به مؤمنان با تفضل است. (152) إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الجَْمْعَانِ إِنَّمَا اسْتزََلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنهُْمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ(155) (روزی که دو گروه (در احد) با هم رویاروی شدند کسانی که از میان شما (به دشمن) پشت کردند در حقیقت جز این نبود که به سبب پاره ای از آنچه (از گناه) حاصل کرده بودند شیطان آنان را بلغزانید و قطعاً خدا از ایشان درگذشت، زیرا خدا آمرزگار بردبار است. (155) فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فیِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلیَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَوَکلِِّینَ(159) (پس به (برکت) رحمت الهی با آنان نرمخو (و پرمهر) شدی و اگر تندخود و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار (ها) با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد. (159) خداوند متعال در دو آیه نخست تأکید می فرماید که اصحاب را بخشیده است و در آیه سوم از رسول خود نیز می خواهد که او نیز از تقصیرات آنان درگذرد و از خداوند برای آنان استغفار نماید و حتی درکارها با آنان مشورت نماید. خوب، اگر خداوند نه تنها از آنان درگذشته بلکه مشورت با آنان را توصیه می نماید، ببینید چه گناه بزرگی متوجه شما شیعیان است که صحابه را برای امری که خدا و رسولش از آن درگذشته اند، ملامت می کنید؟