سلام/ 1. از لطف شما متشکرم اما تعیین این که شما و دیگران به چه بزرگواری رای بدهید یا برای چه عزیزی فعالیت سیاسی کنید، به تشخیص و عهده ی خودتان است و من تا امروز در این نوع مسائل دخالت نکرده و نمی کنم. عمده افرادی که در صحنه رقابت حاضر شده اند از اعضاء خانواده بزرگ انقلاب اسلامی و دلسوز و محرم نظام هستند و در نهایت برای بهترین انتخاب توجه دقیق به شاخص های تبینی رهبری معظم، هم راه گشاست و هم مبرء ذمّه. 2. حضورم در جلسه دیروز به عنوان یک روحانی و خطیب، امر عجیبی نباید تلقی شود. دو هفته قبل هم در ایام فاطمیه در منزل آقای محسن رضایی سخنرانی کردم -مثل سالهای قبل- و یا در گذشته منزل آقای ولایتی و ... هرجا گوش شنوایی باشد؛ از من دعوت شود و امید تاثیر داشته باشم، حتما می روم و وظیفه ام را که بیان توصیه های اخلاقی است انجام می دهم. 3. در جلسه دیروز که به دعوت برادرم آقای قالیباف شرکت کردم خیلی کوتاه، در ضرورت صداقت و انصاف و پرهیز از رفتارهای هیجانی و تخریب رقبا و خودداری از اغراق در تعریف از نامزد مورد نظر و... مطالبی را بیان کردم. الحمدلله همه هم توجه می کردند. شاید شما بپسندید و یا دیگری نپسندد؛ من و امثال من که نباید کناره بگیریم و سخن خدا و پیامبر را باید رساند. 4. همچنان وظیفه ام را تلاش در عرصه دین و فرهنگ می دانم و تکلیفم را رفتار سیاسی و جناحی نمیدانم لذا به رغم دعوت و اصرار گروه های مختلف سیاسی، در انتخابات شورای شهر تهران ثبت نام نکردم.
سلام استاد خبر شرکت شما در همایش حماسه سیاسی را خواندم هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم سوال این است به نظر شما ما هم به آقای قالیباف رای بدیم و براش کار کنیم؟ یا برای دیگری کار کنیم؟ نظر شما برام مهمه
سلام/ 1. از لطف شما متشکرم اما تعیین این که شما و دیگران به چه بزرگواری رای بدهید یا برای چه عزیزی فعالیت سیاسی کنید، به تشخیص و عهده ی خودتان است و من تا امروز در این نوع مسائل دخالت نکرده و نمی کنم. عمده افرادی که در صحنه رقابت حاضر شده اند از اعضاء خانواده بزرگ انقلاب اسلامی و دلسوز و محرم نظام هستند و در نهایت برای بهترین انتخاب توجه دقیق به شاخص های تبینی رهبری معظم، هم راه گشاست و هم مبرء ذمّه. 2. حضورم در جلسه دیروز به عنوان یک روحانی و خطیب، امر عجیبی نباید تلقی شود. دو هفته قبل هم در ایام فاطمیه در منزل آقای محسن رضایی سخنرانی کردم -مثل سالهای قبل- و یا در گذشته منزل آقای ولایتی و ... هرجا گوش شنوایی باشد؛ از من دعوت شود و امید تاثیر داشته باشم، حتما می روم و وظیفه ام را که بیان توصیه های اخلاقی است انجام می دهم. 3. در جلسه دیروز که به دعوت برادرم آقای قالیباف شرکت کردم خیلی کوتاه، در ضرورت صداقت و انصاف و پرهیز از رفتارهای هیجانی و تخریب رقبا و خودداری از اغراق در تعریف از نامزد مورد نظر و... مطالبی را بیان کردم. الحمدلله همه هم توجه می کردند. شاید شما بپسندید و یا دیگری نپسندد؛ من و امثال من که نباید کناره بگیریم و سخن خدا و پیامبر را باید رساند. 4. همچنان وظیفه ام را تلاش در عرصه دین و فرهنگ می دانم و تکلیفم را رفتار سیاسی و جناحی نمیدانم لذا به رغم دعوت و اصرار گروه های مختلف سیاسی، در انتخابات شورای شهر تهران ثبت نام نکردم.
- [سایر] سلام استاد طاعاتتون قبول. دوتا سوال ازتون داشتم اولی درمورد عضویت درسایتتون هستش، من علی رغم اینکه عضو هستم تا به حال پیامی دریافت نکردم. طبق فرموده خودتون هنوز فعال نشدم،میخواستم بدونم برای فعال شدن،من باید کاری انجام بدم؟یاباید مجدد عضو بشم؟ اگر باید دوباره عضو بشم باید با اطلاعات جدید این کار بکنم یا نه؟ سوال دومم مربوط میشه به بحث جمعه شبتون. من بایکی از اقوام اختلاف ومشکلی دارم که مسبب اون شخص سومی است. من میدو نم که اگه برم سراغش یا بهش زنگ بزنم تحقیرم میکنه،چند باری هم براش پیام فرستادم اما هیچ عکس العملی ازش ندیدم، بااین وجود چه کارکنم بازم برم سراغش؟ آخه خودتون دربرنامه تانیایش فرمودین که هیچکس حق تحقیر کردن مارو نداره یعنی ما نباید بهش این اجازه رو بدیم. لطفا راهنماییم کنید. به اندازه یه دنیا التماس دعا.
- [سایر] سلام آقای دکتر من یه مدت هست که توی یه شرکت خصوصی کار میکنم و رئیس من یه آقای مجرد هستن . یه مدتی هست که از رفتارهای ایشون متوجه شدم که بهم علاقه داره چون دوست داشتن از چشاش داد میزنه . البته یه کم حجب و حیا داره . منم برای اینکه بفهمم بهم علاقه داره یه یه اس ام اس معمولی ولی یه متن قشنگ براش فرستادم که اصلا عاشقانه نبود اونم جواب اس رو فرستاد . من هرزگاهی براش اس میفرستادم و اونم گاهی جواب میداد تا اینکه چند روز پیش براش یه اس مثه همیشه فرستادم ولی اون یه اس با این مضمون فرستاد که : آدم باید خدا رو برا خودش بپرسته نه برا عیاشی در دنیا و بهشت .. من انقدر ناراحت شدم که تا صبح خوابم نبرد و فردای اون روز بهش گفتم : این چه اسی بود که برام فرستادی مگه من اس بد برا شما فرستادم و اینکه چرا شما مهربونی و کار خیر کردن رو با هرزگی اشتباه گرفتی(چون یه سری مشکل مالی داشت بهش پول قرض دادم ) و اینکه من اصلا قصد این رو ندارم که خودم رو به شما تحمیل کنم . اونم گفت من اصلا روحم از اس خبر نداره و دیشب گوشیم پیش من نبوده : یه دفعه گفت پیش خواهرم بوده و یه دفعه گفت پیش دوستم بوده بعد همون موقع شروع کرد اس رو خوندن منم از اون روز تا حالا باهاش رسمی برخورد میکنم و اصلا دیگه لبخندم نمیزنم (فقط یه نکته اینکه توی شرکت خانوادشم میان گاهی اوقات و من حس میکنم خواهرش یه لبخندای موذیانه ای از اون شب تا حالا بهم تحویل میده ) واقعا نمیدونم این اس کار کی بوده ؟؟ بعدشم بهم گفت : چیزه مهمی نگفته و منظور اس که به شما نیست و همینطوری فرستادن حالا سوالم از شما اینه که آیا من اینطوری جوابش رو دادم و اینجوری باهاش رفتارمیکنم درسته ؟؟؟ خواهش میکنم سریع جوابم رو بدید چون واقعا حالم بده و حس میکنم اونم یه کم غم تو صداشه . واقعا من چه جوری باهاش رفتار کنم ؟؟ چون ما هروز تا بعدازظهر باهم تو محل کار هستیم .ممنون
- [سایر] سلام عاشقتم. این کلمه ای بود که دوست داشتم واسه یه بارم که شده بهتون بگم. 1- 23 ساله از گرگان 2- 27/8/87 ازدواج کردم البته یک سال هم عفد بودیم. 3- خانومم لیسانس حقوق خودم هم کاردانی کامپیوتر خومدم. 4- سطح فرهنگامون فوق العاده با هم می خونه پدرم استاد دانشگاست و پدرخانمم مدیر آموزش یه دانشگاهی 5- از زمان ازدواجم چند جا کار کردم تا که رفتم سربازی بنا به دلایلی چند ماه بیشتر خدمت نکردم و تموم شداومدم و تو یکی از ارگان ههای دولتی تا پایان سال 89 کار کردم از اون موقع عملاً بیکارم و دارم افسردگی می گیرم تو خونه هرچند عضو هیأت مدیره شرکت بابام هم هستم. 6- رک بگم من اخلاق ندارم و این رو اساسی ترین مشکل زندگیم میدونم./ برام دعا کن آقای مرادی بیکاری خیلی عذابم میده خانومی دارم محجبه با ایمان خوش سیماولی من قدرش رو نمیدونم و همش به خودم سرکوفت میزنم که چرا زود ازدواج کردم با این که تو این چند سال خیلی پخته تر از هم سن و سالام شدم اما خیلی زود بود خیلی. من هیچی ندارم نه سرمایه ای نه محبتی نه .. ماهی 200 تومن هم داریم اجاره میدیم که بابام میده و داره روحم رو عذاب میده. سرتون رو درد نیارم فقط دلم برا خانومم میسوزه التماس دعا.
- [سایر] سلام یک شب دورتر از منبر نشسته بودم آقایی کنارم نشسته بود و از منبر فاصله داشتیم و شما تحلیلی را بیان فرمودید و او با خشم و تحقیر به من رو کرد و گفت این ها همه نادرست است چون این بابا استاد دانشگاه است و اینا حرفای خارجی هاست اما بعد از چند دقیقه شما روایتی را در شرح و تایید آن مطلب بیان کردید و او در حالی که مجاب به نظر می رسید باز به من زیر لب گفت چرا نمی ره بالا بشینه خب معلومه خیلی مغروره بعد شما در پاسخ سوال کاملا بی ربط یک کودک مقدمه روضه را رها کردید و به بهترین بیان در دودقیقه ابهام او و معلمی مثل من را برطرف کردید متاسفم که حواسم به آقای کناریم بود که به دقت دنبال عیب و ایرادی جدید در شما می گشت. خوبه منم بگم چرا میان پای منبر برای شام؟ من هر شب که می رفتم فقط به خودم در مورد شما می گفتم چقدر صبور است. ماشالله و چقدر آخوندی کار صعب و دشواریست اگر بخواهد تکراری و کپی نباشد اگر بخواهد مربی باشد و داستان و قصه های ... نگوید. خلاصه دلم برایتان سوخت و جسارتا می گفتم حیف است این مرد را باید فقط با شهیدی مجری مردم ایران سلام و پارک ملت دید که قدر کلامش را هوشمندانه می داند.
- [سایر] آقای مرادی سلام من امروز در دانشگاه فردوسی از برنامه ی شما استفاده کردم و بسیار لذت بردم. در مورد آن آقا هم اصلا نگران نباشید. اگر مایل به رشد بود جلسه را ترک نمی کرد. حقیقت این است که من و خیلی از جوان های دیگرادب لازم در مباحثه وصحبت و نبادل نظر نداریم. یک بخش از این مشکل به خودمان برمی گردد و یک قسمت آن مربوط می شود به آموزش و عدم الگو وووو . از شیوه ای که انتخاب کردید و از قالب شکنی که به کاربردید واقعا لذت بدم کاش روش شما در آموزش و پرورش و آموزش عالی ما به کار گرفته می شد. روش طرح سوالات بنیادین. راستی من خیلی سوال دارم که نتوانستم مطرح کنم. ... ولی واقعا امروز از جلسه ی شما لذت بردم. کاش روحانیون دیگر نیز از روش های جالب و جدید و قالب شکنانه ی شما استفاده می کردند. دنیا ی ما عصر تحولات شگرف است هر کس که خلاق و جدید نباشد حذف می گردد. جوان ها خسته شده اند از روش های قدیمی و کسالت آور باید جایگزین مناسبی برای روش های قدیمی پیدا کرد. راستی باز هم به دانشگاه فردوسی بیایید وجود روحانیون خوش فکری مثل شما برای دانشگاه لازم است. راستی اسم من را به یاد داشته باشید کسی چه می دانید شاید یک روز به من رأی دادید. التماس دعا
- [سایر] با سلام خدمت استاد ارجمند ، من دختری 28 ساله هستم که چندی پیش از طریق پاسخگویی تلفن های محل کارم با پسری 27 ساله که در شرکت همکار کار می کرد آشنا شدم بعد از مدتی ایشان به من پیشنهاد ازدواج دادند و من این قضیه را با خانواده ام در میان گذاشتم به پیشنهاد مادرم تصمیم بر آن شد تا ما یک بار همدیگر را ببینیم قبل از دیدار من از مدیر عامل شرکت در باره این فرد تحقیق کردم چون مدیر عامل من ایشان را دیده بودند و از لحاظ اخلاقی ایشان را تائید کردند البته قبل از دیدار من چند بار تلفنی با ایشان صحبت کردم که در این حین متوجه شدم ایشان از خانواده خیلی مذهبی هستند اما اعتقادات مذهبی خانواده من و خودم نسبت به ایشان در سطح پائین تری می باشد به عنوان مثال ایشان از من خواستند که پوشش چادر را به عنوان حجاب انتخاب کنم البته من نسبت به مسئله حجاب بی اعتقاد نیستم اما نه در حد چادر . تا این که ما یکدیگر را ملاقات کردیم و من فقط در مورد ظاهر ایشان قضاوت کردم و جواب رد دادم با این که هیچکدام از معیارهای ازدواج را در نظر نگرفتم و تنها به این مسئله ظاهری توجه کردم نمی دانم کاری که کردم درست است یا نه اما در حال حاضر عذاب وجدان دارم نمی دانم باید چه کار کنم و چه تصمیمی در این باره بگیرم؟ سوال دیگر من هم این است که آیا تفاوت سطح مذهبی بودن و تفاوت سنی مهم است ؟ آیا شما صلاح می دانید در صورت مثبت بودن من خودم با ایشان تماس بگیرم ؟لطفا مرا راهنمایی کنید .
- [سایر] سلام وقت بخیر... بدون مقدمه این سوال و می پرسم حس مثبت پیدا کردن به طرف در جلسه ی اول خواستگاری بعد چندین خواستگاری که برای من اومده و همه رو رد کردم معنای منطقی داره؟ وقتی خانوادهی پسر جواب رد دادن یعنی در واقع مادر اقا مخالف بودن و مخالف پووشش یا به قولی حجاب...یا این توضیح که به نظر میاومد خود پسر مشکلی نداشته باشه...و منهم البته همیشه چادر نمیذارم... و اصلا این میتونه دلیل محکمی برای رد کردن باشه به هر حال پوشش و باید دو طرف با هم کنار بیان نه خانواده...به نظرتون من اشتباه فکر میکنم که میگم خود اقا هم توافق اولیه با من بر سر مسائل داشته ؟ می دونید اقای دکیتر من حتی فکر میکنم که مخالفت مادر اقا ان قدر زیاد بوده که از طرف ما به پسر جواب منفی داده و البته حدسم اینه!...وگرنه نباید خود اقا یک بار دیگه پیگیر میشد؟ چون من برای بار اول وارد مسله احساسی شدم و بار اول به کسی حس مثبت داشتم پذیرش این موضوع برام سخت شده وگرنه بارها پیش اومده که خواستگارهایی داشتم که اونا منو رد کردن... حالا شما چی میگید؟ البته میدونم که دیگه دلخوش بودن به اونا بی معنی هست ولی من تو ذهنیت بدی دست و پا میزنم و زندگی عادیمو مختل کرده...یک سوال دیگه مثلا با توجه به مخالفت مادر که احساس می کنم آدم دو رنگی هست :) غیبت نشه یه وقت ! چون خود پسره هم این موضوع رو بهم گفته :))...با یه واسطه پیگیر شد کار درستی هست؟ احساس میکنم اگه ما پیگیر بشیم وجه ی خوبی نداشته باشه ! می بینید آقای دکتر کلا بدجور همه از دست منو خواستگارام کلافه شدن و از اینکه من بار اول راضی شدم دوست دارن این قضیه اوکی بشه....حتی اگه پیگیری از طرف ما باشه :)...من نمی دونم ولی اگه نیازی بود جزئیات بیشتری رو هم می تونم بگم...باور کنید من اصلا سعی نمیکنم احساسی باشم تمام تلاشم اینه که منطق اصل کار باشه ...ولی خوب گاهی آدم میزاده دیگه حس مثبت و این حرفا کلی به آدم انرژی خوب میده...
- [سایر] سلام آقای مرادی خسته نباشید روز معلم هم برای شما استاد گرامی مبارک واین روز را همراه با همراهی خداوند گذرانده باشید. امروز در دانشگاه خیلی خوب بود ولی تنها از این که بچه ها بدون هیچ فکر وتاملی جواب سوالات پر مفهوم وعمیق را می دادند کمی آزرده ام. ... من طرز فکر شمارا خیلی قبول دارم وفکر میکنم تنها کسی که دراین شرایط میتونه به من کمک کند شما هستید . روز دوشنبه حرف از قدرت بیان وصحبت کردن زدین ودست گذاشتین روی نقطه ضعف من. باید بگم که من قدرت بیان ندارم واصلا حرف زدن بلد نیستم . توی فرم های نظر خواهی هم که دادین پر کنیم ، نوشتم.میدونم که خیلی جاها هم این موضوع به ضرر من است مثل امروز [پنجشنبه]و دوشنبه که هیچ کدام از مشکلاتم را بیان نکردم وفکر می کنم این یه مریضی .حتی توی خانه هم شاید روی هم یک ساعت صحبت نکنم ، ولی خوب تاحالا پزشکی که بتونه معالجم کنه پیدا نکردم .امیدوارم شما بتونین کمکم کنید. یه سوال دیگه هم دارم وآن درمورد پسری که از من خواستگاری کرده طی اس ام اس هایی که بهم میزدیم فهمیدیم که خیلی طرز فکر وعقیده هامون بهم نزدیکه نمیدونم شاید هم اشتباه فکر کنم.با توجه به این که اونهایی که چندین سال زیر یک سقف با هم زندگی میکنن هم روی هم شناخت کاملی ندارن. فقط چند تا مشکل داره : نه شغلی داره ، نه سرمایه ، نه خانواده ای که بتونن کمکش کنند خودش هم دانشجوی رشته متالوژیه ،یعنی صفر صفر. ای کاش این کلاس هارا زودتر برگزار کرده بودین ،به خاطر جمله ای که دوشنبه گفتین میگم (تا متعلق به هم نباشید دل نبازید) یه مشکل دیگش این که از طریق چت و اینترنت با یکی دوتا از دختر های فامیل ارتباط داشته ، از این زیاد دلخور نیستم ،از این تردید ی توی دلم راه افتاد که از صداقت وسادگی من (به گفته خودش) سوء استفاده کرده چون من جریانی که مشابه همین برایم پیش اومده بود برایش تعریف کردم. یکی از طرز فکرهاش هم منو ترساند این که گفت من با پوشش مانتو بیشتر از چادر موافقم وگفت برام تنها پاکی تو مهمه. توی سایتتون گفتین که شماره تلفن یا ملاقات حضوری غیر ممکن ولی میتونم تقاضا کنم که با شما یه ملاقات کوچیک داشته باشم چون از این دنیای مجازی اصلا رازی نیستم. لطفا من را راهنمایی کنید.امیدوارم که شمارا در دانشگاه کرج به طور مداوم وپی در پی ببینیم . منتظر جوابتون هستم.
- [سایر] سلام فوری لطفا 27ساله کارشناس گرافیک شاغل خواستگاری 30 ساله ترم آخر کارشناسی ارشدوشاغل در بخش پژوهشی دانشگاه دارم(توسط یکی از آشنایان معرفی شده) 2مرتبه باهم ملاقات داشتیم .بار اول از ظاهرش اصلا خوشم نیامد و شرایط باعث شد که برای باردوم ملاقات کنیم . باردوم متوجه شدم که ظاهرش را می توانم بپزیرم. اماااااااااااااااااااااااا چیز های دیگری دیدم که نمی دانم جزئی از شخصیتش است یا شرایط ایجاب می کند 1.عمدا یک cd خریدم برای دیدن عکس العمل حتی تعارف به حساب کردن هم نکرد(توضیح:من احتیاج مالی ندارم ولی مرد خسیس را دوست ندارم) آیا خسیس است یا در این مرحله لزومی برای این کار ندیده؟ 2.خیلی سوال میکند. فضول و بد دل یا مداخله گر است یا کنجکاو برای انتخاب؟ 3.از خودش تعریف می کند نمی دانم خودشیفته است یا احساس حقارت دارد یا می خواهد برای جلب نظرم خودش را خیلی خوب جلوه دهد؟ 4.اسرار به ادامه تحصیلم دارد نمی فهمم چرا؟ من موافقم که درس بخوانم ولی کلا با مجبور بودن در تمام موارد مسئله دارم 3.تا کمی بعد از غروب با هم صحبت می کردیم فقط تا قسمتی از راه همراهیم کرد . مرد مسئولی نیست که یه خانم رانرسوند یا در این مرحله لزومی ندید.(البته وسیله ندارد ولی حداقل می توانست برایم تاکسی بگیرد) 4. جلسه اول گفت برای مقطع دکترا برای چند سال برنامه زندگی در کشور دیگری را دارد. جلسه دوم من اعلام کردم نمی توانم کردم گفت خیلی هم جدی نبوده از کجا بفهم بدها مجبورم نمی کند. 5.حرفی زد که من در جواب گفتم با این حرف شما مخالفم سعی در ترجمه حرفش و این که من اشتباه می کنم برآمد قبل از اینکه من منظورم را بیان کنم بعد که گفتم پذیزفت ولی شک کردم که مبادا اهل جبهه گرفتن باشد یا روراست بگم نمیخوا رو بده. 6.در کل آدم عاطفی زود رنج حساس با توقع حمایت همه جانبه دارم.برام مهم که احساس کنم یه مرد ازم حمایت میکنه.احساس امنیت از کجا بفهمم این آقا این شخصیت رو داره یا نه از اون دسته مرد هایی که با خود رای یا بی مهره یا بد اخلاقه و یا در گیر کار و درس یا چیز های دیگه مثل بد دلی یا خساست متقابلا اهل محبت کردن و احترام گذاشتن هستم.ولی در کل اسیر نیستم حالا اسرارمی خوان با خانواده بیان می گن خانواده براشون مهمه که اگه راست بگن یه امتیاز مثبت داره من هم موافقم چون خانواده برام اهمیت دارن ولی سر انتخاب این آقا یک دنیا شاید دارم. گرفتاری های شما را درک می کنم ولی خیلی به کمکتون نیاز دارم خواهش می کنم راهنماییم کنید . ممنون از لطفتون و به شدت التماس دعا
- [سایر] الا بذکر الله تطمئن القلوب. با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حاج آقای مرادی. نمی خوام زیاد وقت شریفتون رو بگیرم ، سر ِ یه دوراههیه بزرگم و به این امید که دری به روم باز کنین مزاحمتون شدم . 23 سال از خدای مهربونم عمر گرفتم. توی یه خونواده ی متدین و با ایمان بزرگ شدم . خونواده ای که سرمایشون مهر و محبت و عاطفه ایه که نسبت به همدیگه دارن و هر گز ، هرگز اونو از هم دریغ نمی کنن.نمی گم تمام عمرمو و نمی گم خیلی خوب و کامل ولی سعی کردم بیشتر وقتمو صرف عبادت همون خدایی بکنم که همیشه بهترینهاشو برام خواسته . و همیشه از بابت چیزایی که بهم داده ممنون دارش بودم و بابت چیزایی که از سر حکمتش نداده ، شکر گذارش . دو سال از تحصیلم توی دانشگاه میگذره.توی این 2 سال خیلی عوض شدم، سعی کردم هر روز خودمو بیشتر به خدا نزدیک کنم تا صداشو بشنوم، تا بتونم راهی رو که توش قدم گذاشتم به سر منزل مقصود برسونم. هیچ وقت چه توی این 2سال و چه قبل از اون به هیچ پسری هم صحبت نشدم ، نه اینکه موقعیتش برام پیش نیاد ، نه ، همیشه باورم بر این بوده که ارزش احساساتم خیلی بیشتر از این حرفاس که بخوام اونو بدم به دست کسی که معلوم نیست قدرش رو بدونه یا نه تا اینکه یکی از همکلاسی های پسرم نظرم به خودش جلب کرد ، من با وجود اینکه توی شهر کاملاً مذهبی و خونواده ی خیلی متدینی بزرگ شدم و لی کمتر پسری رو دیدم با این اعتقادات، پاک ، ساده ، با ایمان ، با خدا، سر به زیر .از طریق اون با مسجد و مراسم امام زمان انس گرفتم ، ازم نخواس که چادر بزنم ولی وقتی برام از خوبی های چادر گفت ، با عشق به بی بی فاطمه چادری شدم . اینقدر برام از ارزش زن گفت که حتی الان دیگه حاضر نیستم یک تار از موهام رو هم نا محرم ببینه حاج آقا منو دلبسته ی اعتقاداتش کرد. تا اینکه تقریباً یکسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد ، با تمام مشکلاتی که داشتیم . اون 1.5 از من کوچیکتره و خونوادش هم نسبت به خونواه ی من نسبتاً مذهبی تر. وقتی که خونوادش رو در جریان قرار داد تقریباً همه مخالفت کردن ، به خاطر اختلاف سن و .. ولی ما تصمیممون واسه ازدواج بر مبنای 2-3 سال آینده بود ، چون ایشون واقعاً الان شرایط ازدواج رو ندارن ، سربازی ، کار و .. ولی خدایی داره که وقتی بهش توکل میکنه هر چیزی رو که بخواد بهش میده و این برای من خیلی مهمه .این ایمانی که داره برام قابل ِ ستایشه . ارتباط زیادی با هم نداشتیم گاهی تلفنی به خاطر اینکه از حال همدیگه با خبر بشیم . و گاهی ایمیل. یه رابطه ی کاملاً سالم بر پایه ی اعتقادات دینیمون برای شناخت بیشتر همدیگه . ما حتی همدیگه رو با اسم کوچیک هم صدا نزدیم . یه بار هم تو چشمای همدیگه نگاه نکردیم . نیت ما از اول با همدیگه به خدا رسیدن بود . ولی اون همش میگه که از این ارتباط احساس گناه میکنه ، حاج آقا ما هیچ کاری نکردیم که حتی زمینه ای برای ارتکاب به گناه باشه . به من بگید کجای این رابطه گناهه؟ آیا گناه که انسان با انگیزه برای رسیدن به کسی که قلباً دوسِش داره تلاش کنه و به هدفش برسه؟ کجای قرآن نوشته شده اگه یکی رو دوس داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی گناه کردی؟ تا اینکه چند روز پیش تماس گرفته و با بغض میگه که یه اتفاقی افتاده که باید همدیگه رو فراموش کنیم . هرچه اصرار میکنم که چی شده جواب نمیده و میگه نمیشه بگم.قسمم میده که بدون اینکه چیزی بپرسم فراموشش کنم. من میدونم ، میدونم که اون اگر خواستار جدایی شده فقط به خاطر خودمه . چون همیشه میگه که ارزش تو بیشتر از منه ... به نظر شما من باید چیکار کنم ؟ مگه 2سال حرف کمیه ؟ مگه احساس چیز بی ارزشیه؟ حاج آقا من نمی تونم . من توی عمرم هیچ کسی رو به اندازه ی ایشون دوس نداشتم . به خاطرش پا روی خیلی چیزا گذاشتم . تمام سختیها رو حاضرم به جون بخرم ولی بدونم اون در کنارمه . به نظرتون اگه اختلاف سن 1.5 خیلی مهمه پس چطور بی بی فاطمه ثمره ی یه ازدواج با اختلاف سن 25 ساله؟ اکثر جوابهایی رو که به پیامهای مشابه داده بودین مطالعه کردم . میدونم که شما هم بر این عقیده هستین که اختلاف سن ممکنه دردسر ساز بشه ولی حاج آقا وقتی یکی عاقله و منطقی چه فرقی میکنه کوچیکتر باشه یا بزرگتر ؟ وقتی دو نفر در کنار هم میتونن به آرامش برسن و در سایه ی آرامش به اوج کمال ، چرا اینقدر مسئله ی اختلاف سن باید مهم باشه؟ چرا خونواده ها این چیزا رو درک نمیکنن ؟ چرا به جای اینکه دست جوونا رو بگیرن و کمکشون کنن اینقدر سر هر مسئله ای بهانه میگیرن و مخالفت میکنن ؟ حاج آقا کمکم کنید. یا علی .