در پاسخ این سؤال توجه به دو نکته ضروری است: 1 این که تصور می شود ملت های فاقد ایمان و پرهیزگاری غرق در ناز و نعمتند، اشتباهی است که از اشتباه دیگری سرچشمه می گیرد و آن ثروت را دلیل بر خوشبختی دانستن است. بسیاری از مردم فکر می کنند که هر ملتی صنایعش پیشرفته تر و ثروتش بیشتر باشد، خوشبختتر است در حالی که اگر به درون این جوامع توجه کنیم و دردهای جانکاهی که روح و جسم آن ها را درهم می کوبد از نزدیک ببینیم، قبول خواهیم کرد که بسیاری از آن ها بیچارهترین مردم روی زمین هستند، بگذریم از این که همان پیشرفت نسبی، نتیجة به کار بستن اصولی، همانند کار و تلاش و نظم و حس مسئولیت است که در متن تعلیمات پیامبران قرار دارد. چندی قبل این خبر در جرائد منتشر شد که در نیویورک، یعنی یکی از ثروتمندترین و پیشرفته ترین نقاط دنیای مادی. بر اثر خاموشی ناگهانی برق، صحنة عجیبی به وجود آمد، یعنی بسیاری از مردم به مغازه ها حمله بردند و آن ها را غارت کردند، تا آن جا که سه هزار نفر از غارتگران به وسیلة پلیس بازداشت شدند. مسلماً تعداد غارتگران واقعی چندین برابر این عدد بوده و تنها این عده بوده اند که نتوانستند به موقع فرار کنند، و نیز مسلم است که آن ها غارتگران حرفهای نبوده اند که نفرات خود را برای چنان حملة عمومی از قبل آماده کرده باشند، زیرا حادثة ناگهانی بوده است. بنابراین، نتیجه می گیریم که با یک خاموشی برق، ده ها هزار نفر از مردم یک شهر ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته تبدیل به (غارتگر) شدند، این نه تنها دلیل بر انحطاط اخلاقی یک ملت است، بلکه دلیل بر ناامنی شدید اجتماعی نیز می باشد. افزون بر مشکل امنیت ، نابسامانی های فراوان اجتماعی دیگری نیز در چنین جوامعی وجود دارد که آن ها نیز به نوبة خود بسیار دردناکند، با توجه به این حقایق، ثروت را نباید با خوشبختی اشتباه گرفت.[1] یا دست کم می توان گفت ثروت عامل اصلی خوشبختی نیست. 2 این که گفته می شود چرا جوامعی که دارای ایمان و پرهیزکاری هستند عقب مانده اند اگر منظور از ایمان و پرهیزگاری تنها ادعای اسلام باشد، قبول داریم چنین افرادی عقب مانده اند، ولی میدانیم حقیقت ایمان و پرهیزگاری چیزی جز نفوذ آن در تمام اعمال و همة شئون زندگی نیست، و این امری است که با ادعا تأمین نمی گردد. با نهایت تأسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیاری از جوامع اسلامی به طور کامل عمل نمی شوند، لذا چهرة این جوامع چهرة مسلمانان راستین نیست. در حالی که در برخی از کشور های غیر مسلمان بهتر از مسلمانان به اصول مورد نظر اسلام عمل می کنند به عنوان نمونه، قرآن کریم به مقوله هایی مانند: نظم، عدالت اجتماعی، وحدت، تلاش و مجهز شدن به علم و فن آوری در عرصه های مختلف سفارش می کند. اسلام به پاکی، درست کاری، عدالت[2] ، امانت، تلاش ، کوشش، علم و دانش، آگاهی و بیداری، اتحاد و فشردگی صفوف و فداکاری دعوت می کند که در بهره مندی از نعمت دنیوی نیز بسیار مؤثر است. آیا به راستی این اصول به طور کامل در جوامع اسامی امروز حکمفرما است و با این حال عقب ماندهاند؟ آیا عوامل فقر، مانند گناه، کم فروشی، تنبلی، عدم بهره برداری از علوم در جامعه اسلامی دیده نمی شود. ذکر این نکته نیز لازم است که رفاه و برخوردای از نعمت های مادی در میان کافران نیز عمومیت ندارد و بسیاری از کافران در فقر و تنگدستی به سر می برند. اما به طور کلی، اسباب زیر را می توان از عوامل رفاه کافران برشمرد: 1 درهم شکستن ارزشهای غلط: خداوند متعال در آیات 33 تا 35 سورة زخرف می فرماید: (اگر (تمکّن کفار ازمواهب مادی) سبب نمی شد که همة مردم امت واحد (گمراه) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می شدند، خانه هایی قرار می دادیم با سقف هایی از نقره و نردبان هایی که از آن بالا روند، و برای خانه هایشان درها و تخت هایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند؛ و انواع زیورها، ولی تمام اینها بهرة دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است.) آیات یاد شده بیان گر این موضوع است که در نظام ارزشی اسلام، مال ، ثروت و مقامات مادی معیار نمی باشد و سرمایه های مادی و وسائل تجملات دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بیارزش است که می بایست تنها نصیب افراد بیارزش هم چون کافران و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیاطلب به سوی بیایمانی و کفر متمایل نمی شدند، خداوند این سرمایه ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود می کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست، جالب این که در حدیثی از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در تکمیل این برنامه می خوانیم: (اگر دنیا به اندازة بال مگسی نزد خدا ارزش داشت، خداوند به کافر حتی یک شربت آب نمی نوشانید)[3]. 2 آزمایش: تنگدستی و وسعت روزی همان گونه که برای مؤمن عامل آزمایش است، ممکن است برای کافر هم وسیلهای برای آزمایش باشد خدای متعال می فرماید: (انما اموالکم و اولادکم فتنه)[4] همانا اموال و اولاد شما وسیلة امتحان شما است. 3 استدراج: گاه خداوند با افزایش نعمت های مادی به کافران و مرفهین طغیانگر می خواهد چند روزی به آنان مهلت دهد و زمینة عذاب و نابودی آن ها را فراهم سازد که به این سنت الهی (استدراج) گفته می شود: (سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاَیَشْعُرُونْ وَ اُملی لَهُمْ اِنَّ کَیدی مَتینْ)[5] به زودی آنان را از جایی که آن را درک نمی کنند به عذاب و هلاکت می افکنیم و چند روزی به آنان مهلت می دهیم که همانا مکر و عقاب ما متین ( حساب شده و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست) می باشد. 4 ظلم و استعمارگری: ممکن است برخورداری کافران از مادیات و زندگی مرفّه، به دلیل ستمگری و استعمارگی آنان باشد به گونه ای که با ظلم و ستم اموال دیگران را تصاحب نموده و با ناز و نعمت رسیده باشند. 5 سعی و تلاش: ممکن است رفاه کافران به دلیل تلاش و کوشش آنان باشد و یا با به کار گرفتن شیوه های مدرن ونیز اجرای برنامه های مفید اقتصادی، تولید خود را بالا برده و نیز محصولات با کیفیتی به بازار ارائه نمایند و بدین طریق موفقیت هایی در عرصة اقتصاد کسب کرده باشند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. آیت الله مکارم، یکصد و هشتاد سؤال و پاسخ قم، نشر برگزیده، چاپ اول 1378. 2. ره توشة راهیان نور، رمضان 1418 ه. قم، دفتر تبلیغات حوزة علمیه قم، ج اول، 1376. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 276 تا 270. [2]. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: با عدل برکات زیاد می شود؛ آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 330. [3]. ر.ک، مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 5، ص 67 و ج 2، ص 434. [4]. تغابن/ 15. [5]. اعراف/ 183.
چرا کافران از رفاه و ناز و نعمت برخوردارند ولی افراد با ایمان معمولا به سختی روزگار را می گذرانند؟
در پاسخ این سؤال توجه به دو نکته ضروری است:
1 این که تصور می شود ملت های فاقد ایمان و پرهیزگاری غرق در ناز و نعمتند، اشتباهی است که از اشتباه دیگری سرچشمه می گیرد و آن ثروت را دلیل بر خوشبختی دانستن است.
بسیاری از مردم فکر می کنند که هر ملتی صنایعش پیشرفته تر و ثروتش بیشتر باشد، خوشبختتر است در حالی که اگر به درون این جوامع توجه کنیم و دردهای جانکاهی که روح و جسم آن ها را درهم می کوبد از نزدیک ببینیم، قبول خواهیم کرد که بسیاری از آن ها بیچارهترین مردم روی زمین هستند، بگذریم از این که همان پیشرفت نسبی، نتیجة به کار بستن اصولی، همانند کار و تلاش و نظم و حس مسئولیت است که در متن تعلیمات پیامبران قرار دارد.
چندی قبل این خبر در جرائد منتشر شد که در نیویورک، یعنی یکی از ثروتمندترین و پیشرفته ترین نقاط دنیای مادی. بر اثر خاموشی ناگهانی برق، صحنة عجیبی به وجود آمد، یعنی بسیاری از مردم به مغازه ها حمله بردند و آن ها را غارت کردند، تا آن جا که سه هزار نفر از غارتگران به وسیلة پلیس بازداشت شدند. مسلماً تعداد غارتگران واقعی چندین برابر این عدد بوده و تنها این عده بوده اند که نتوانستند به موقع فرار کنند، و نیز مسلم است که آن ها غارتگران حرفهای نبوده اند که نفرات خود را برای چنان حملة عمومی از قبل آماده کرده باشند، زیرا حادثة ناگهانی بوده است.
بنابراین، نتیجه می گیریم که با یک خاموشی برق، ده ها هزار نفر از مردم یک شهر ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته تبدیل به (غارتگر) شدند، این نه تنها دلیل بر انحطاط اخلاقی یک ملت است، بلکه دلیل بر ناامنی شدید اجتماعی نیز می باشد.
افزون بر مشکل امنیت ، نابسامانی های فراوان اجتماعی دیگری نیز در چنین جوامعی وجود دارد که آن ها نیز به نوبة خود بسیار دردناکند، با توجه به این حقایق، ثروت را نباید با خوشبختی اشتباه گرفت.[1] یا دست کم می توان گفت ثروت عامل اصلی خوشبختی نیست.
2 این که گفته می شود چرا جوامعی که دارای ایمان و پرهیزکاری هستند عقب مانده اند اگر منظور از ایمان و پرهیزگاری تنها ادعای اسلام باشد، قبول داریم چنین افرادی عقب مانده اند، ولی میدانیم حقیقت ایمان و پرهیزگاری چیزی جز نفوذ آن در تمام اعمال و همة شئون زندگی نیست، و این امری است که با ادعا تأمین نمی گردد.
با نهایت تأسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیاری از جوامع اسلامی به طور کامل عمل نمی شوند، لذا چهرة این جوامع چهرة مسلمانان راستین نیست. در حالی که در برخی از کشور های غیر مسلمان بهتر از مسلمانان به اصول مورد نظر اسلام عمل می کنند به عنوان نمونه، قرآن کریم به مقوله هایی مانند: نظم، عدالت اجتماعی، وحدت، تلاش و مجهز شدن به علم و فن آوری در عرصه های مختلف سفارش می کند.
اسلام به پاکی، درست کاری، عدالت[2] ، امانت، تلاش ، کوشش، علم و دانش، آگاهی و بیداری، اتحاد و فشردگی صفوف و فداکاری دعوت می کند که در بهره مندی از نعمت دنیوی نیز بسیار مؤثر است. آیا به راستی این اصول به طور کامل در جوامع اسامی امروز حکمفرما است و با این حال عقب ماندهاند؟ آیا عوامل فقر، مانند گناه، کم فروشی، تنبلی، عدم بهره برداری از علوم در جامعه اسلامی دیده نمی شود.
ذکر این نکته نیز لازم است که رفاه و برخوردای از نعمت های مادی در میان کافران نیز عمومیت ندارد و بسیاری از کافران در فقر و تنگدستی به سر می برند. اما به طور کلی، اسباب زیر را می توان از عوامل رفاه کافران برشمرد:
1 درهم شکستن ارزشهای غلط: خداوند متعال در آیات 33 تا 35 سورة زخرف می فرماید:
(اگر (تمکّن کفار ازمواهب مادی) سبب نمی شد که همة مردم امت واحد (گمراه) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می شدند، خانه هایی قرار می دادیم با سقف هایی از نقره و نردبان هایی که از آن بالا روند، و برای خانه هایشان درها و تخت هایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند؛ و انواع زیورها، ولی تمام اینها بهرة دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است.)
آیات یاد شده بیان گر این موضوع است که در نظام ارزشی اسلام، مال ، ثروت و مقامات مادی معیار نمی باشد و سرمایه های مادی و وسائل تجملات دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بیارزش است که می بایست تنها نصیب افراد بیارزش هم چون کافران و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیاطلب به سوی بیایمانی و کفر متمایل نمی شدند، خداوند این سرمایه ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود می کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست، جالب این که در حدیثی از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در تکمیل این برنامه می خوانیم: (اگر دنیا به اندازة بال مگسی نزد خدا ارزش داشت، خداوند به کافر حتی یک شربت آب نمی نوشانید)[3].
2 آزمایش: تنگدستی و وسعت روزی همان گونه که برای مؤمن عامل آزمایش است، ممکن است برای کافر هم وسیلهای برای آزمایش باشد خدای متعال می فرماید: (انما اموالکم و اولادکم فتنه)[4] همانا اموال و اولاد شما وسیلة امتحان شما است.
3 استدراج: گاه خداوند با افزایش نعمت های مادی به کافران و مرفهین طغیانگر می خواهد چند روزی به آنان مهلت دهد و زمینة عذاب و نابودی آن ها را فراهم سازد که به این سنت الهی (استدراج) گفته می شود:
(سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاَیَشْعُرُونْ وَ اُملی لَهُمْ اِنَّ کَیدی مَتینْ)[5] به زودی آنان را از جایی که آن را درک نمی کنند به عذاب و هلاکت می افکنیم و چند روزی به آنان مهلت می دهیم که همانا مکر و عقاب ما متین ( حساب شده و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست) می باشد.
4 ظلم و استعمارگری: ممکن است برخورداری کافران از مادیات و زندگی مرفّه، به دلیل ستمگری و استعمارگی آنان باشد به گونه ای که با ظلم و ستم اموال دیگران را تصاحب نموده و با ناز و نعمت رسیده باشند.
5 سعی و تلاش: ممکن است رفاه کافران به دلیل تلاش و کوشش آنان باشد و یا با به کار گرفتن شیوه های مدرن ونیز اجرای برنامه های مفید اقتصادی، تولید خود را بالا برده و نیز محصولات با کیفیتی به بازار ارائه نمایند و بدین طریق موفقیت هایی در عرصة اقتصاد کسب کرده باشند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیت الله مکارم، یکصد و هشتاد سؤال و پاسخ قم، نشر برگزیده، چاپ اول 1378.
2. ره توشة راهیان نور، رمضان 1418 ه. قم، دفتر تبلیغات حوزة علمیه قم، ج اول، 1376.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 276 تا 270.
[2]. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: با عدل برکات زیاد می شود؛ آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 330.
[3]. ر.ک، مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 5، ص 67 و ج 2، ص 434.
[4]. تغابن/ 15.
[5]. اعراف/ 183.
- [آیت الله مظاهری] در آیه 257 سوره بقره می خوانیم که خداوند افراد با ایمان را از تاریکی ها به سوی روشنایی و کافران را از روشنایی به سوی تاریکی ها می برد. و قرآن شریف در این خصوص از کلمه (خارج می کند) استفاده کرده است.
- [سایر] با توجه به آیه "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون"؛ بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده و نیز روزی های پاکیزه را، حرام کرده؟ بگو: این زینت ها و نعمت ها برای افراد با ایمان در زندگی دنیا آفریده شده و در روز قیامت خالص متعلق به اینها است، بدین طریق آیات را برای مردم دانا بهطور مبسوط بیان میکنیم.پس چرا برخی عرفا و علمای شیعه با وجود تمکن مالی و داشتن رزق حلال؛ هرگز تن به تفریحات، لذائذ و نعمت های حلال خداوند نمی دهند؟ به عبارت دیگر، بسیار بسیار ساده و با کمترین ها می سازند. کما این که خیلی از این بزرگان؛ نه مرجع دینی بوده اند، نه الگوی همگانی، بلکه عارف یا عالمی ناشناخته بوده اند، پس چرا از حلال خدا لذت نمی بردند؟ ممنون
- [سایر] بنده بنا به یک احساس درونی چند وقتی است که شروع کرده ام معانی آیه های قرآن را خواندن و تفکر و تأملی هر چند در خور عقل و ظرفیت خودم... چون به منظر من چیزی را نباید بودن دلیل و برهان پذیرفت و تحقیق در باره دین را جزو وظایف خودم می دانم. یکی از مواردی که در خواندن آیات مرا نگران کرد این بود که 1. چرا این قدر خداوند در آیات خود از تهدید کردن و ترساندن افراد استفاده کرده؟موارد بسیاری هست که خداوند گفته است که خدا ترس باشید؛ مثلا سوره الاعراف آیه 55 خدا را هم از راه ترس بخوانید هم از روی امید بخوانید ... یا سوره النساء آیه 76 و جهان آخرت ابدی برای هرکه خدا ترس باشد بسیار بهتر از دنیاست. و یا آل عمران 199 و غیره که الآن حضور ذهن ندارم و خودتان بهتر می دانید.... (چرا مگر ایمان به خدایی که همه زیبایی ها و دنیا را خلق کرده ترس دارد؟ چه لزومی بود که از زور و ترساندن استفاده شود آن هم در یک همچین موضوع مهمی؛ چرا محبت خدا در دل هایمان نقش نبند به جای ترس از او ؟ با ترس مسیر کمال چطور طی خواهد شد؟ 2. این که چرا از نوعی جبر در کلمات خود استفاده کرده؟ به عنوان مثال درسوره آل عمران آیه 48 (اگر اهل ایمان به خدا هستید.......) یا مشیت الهی هرکس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد براه راست هدایت کند. (الانعام آیه 38) و در بعضی دیگر از آیات که هستند..... سوال: مگر دین را خداوند برای این نفرستاد که بشر را از گمراهی و ضلالت بیرون کشد و آنها را به سوی نور هدایت کند، مگر خود خداوند به انسان قدرت اختیار نداده است؟ پس چرا دیگر اگر اهل ایمان هستید...؟ دیگر معنا نمی دهد دین برای همه افراد با تمام شرایط روحی باید باشد. 3. در مورد قهر خداوند و انتقامش: سوره النساء آیه 83 :.. که قدرت خدا بیشتر و عذاب و انتقامش سخت تر خواهد بود. آیه 88 سوره نساء: آنها را هر کجا یافتید (منافقان و کافران) گرفته و بقتل برسانید و از آنها یاور و دوستی نباید اختیار کنید. سوال: خداوند دین را فرستاد تا انسان ها را به همدیگر نزدیک تر کند یا جنگ و کشتن افراد را؟ این آیه نشان دهنده تکذیب صلح با بشر نیست به نظر شما؟ چرا هم نوع خود را بکشیم؟ حالا بگذریم از قهر و انتقام خداوند... .
- [سایر] آیا آیات زیر مسلمان کردن ایرانیان را نامشروع نمی¬کند: سوره شعراء آیه های 198، 199: (اگر ما این کتاب عربی را بر بعض مردم عجم نازل میگردانیدیم و رسول بزبان تازی بر پارسیان قرائت میکرد(بعذر عدم درک) آنان ایمان نمی آوردند). پس بر اساس آیه بالا، قرآن برای عرب و مردمِ عرب زبان آمده است چون اگر الله میخواست قرآن و یا دینی برای پارسیان بفرستد آن را به زبان پارسی میفرستاد. پس قرآن برای همه انسانها نیامده است بلکه تنها برای عرب! سوره فصلت آیه 44: (و اگر ما این قرآن را بزبان عجم میفرستادیم کافران میگفتند چرا آیات مفصل و روشن (بزبان عرب) نیامد. ای عجب آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟). به گفته الله در این آیه، اگر او میخواست کتاب قرآن را به زبان پارسی بر مردمِ عرب نازل کند، اعراب قبول نمیکردند. به همین خاطر قرآن را به زبان عربی برای مردم عرب نازل کرد تا آنان ایمان آورند. آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟ بنا به گفته الله نه! پس کتاب عربیِ قرآن برای مردم عرب نازل شده است و نه مردم دیگر. سوره شوری آیه 7: (و چنین قرآنی فصیح عربی را ما بتو وحی کردیم تا مردم شهرمکه ام القری و هر که در اطراف اوست (از الله) بترسانی و هم از سختی روز بزرگ قیامت...). بنابر این آیه، قرآنِ فصیحِ عربی برای مردم شهر مکه و اطراف آن فرستاده شده و نه برای مردم دیگری، به ویژه ایرانیان. سوره مائده آیه 48: (... ما بر هر قومی شریعت و طریقه ای مقرر داشتیم و اگر الله(به مشیت ازلی) میخواست همه را یک امت میگردانید و لیکن این نکرد...). سوره یونس آیه 47: (برای هر امتی، رسولی است; هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آنها داوری میشود; و ستمی به آنها نخواهد شد!) سوره ابراهیم آیه 4: (ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر بزبان آن قوم...) سوره نمل آیه 91: ((ای رسول بگو) من مامورم که منحصرا خدای این بلد مکه معظمه را که بیت الحرامش قرار داده اند پرستش کنم ...). پس باید پرسید آیات بالا به چه معنا هستند؟
- [سایر] خداوند در چندین جا در قرآن کریم اصحاب را ستوده است، او تعالی می فرماید: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. (الأعراف: 156 157). (و رحمتم همه چیز را فراگرفته؛ و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان میآورند، مقرر خواهم داشت! همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر (امی) پیروی می کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند؛ آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز می دارد؛ اشیا پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند). و می فرماید: ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. (آل عمران: 172 173). و می فرماید: ﴿وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. (الأنفال: 62 63). و می فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾. (الأنفال: 64). و خداوند می فرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾. (آل عمران: 110). و می فرماید: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْأِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾. (الفتح: 29). (محمد –صلی الله علیه وآله وسلم- فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند (تا آنان را به بهشت وارد نماید)؛ نشانه (اطاعت) آنها (از خداوند) در صورتشان از اثر سجده (و عبادت) نمایان است مراد این است که اثر عبادت و صلاح و اخلاص برای خداوند متعال، بر چهره مؤمن آشکار می شود؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد، (یعنی: حق تعالی مسلمانان را بسیار نیرومند می گرداند تا مایه خشم و غیظ کافران گردند، ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی (که بهشت است) داده است. (البته این مثل، شامل صحابه رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم- و همه کسانی از افواج ایمان و لشکریان اسلام در گذار عصرها و نسلها می شود که نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ایشان رهرو باشند.)) و آیات زیاد دیگری هست که خداوند در آن اصحاب را میستاید. و شیعیان می گویند اصحاب در دوران حیات پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- مؤمن بوده اند، اما بعد از وفات او مرتد شده اند، عجیب است! چگونه همه اصحاب بعد از وفات پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به اتفاق همه مرتد شدند؟! و چرا آنها باید از دین بر گردند و مرتدّ شوند؟! مگر آن که شما شیعیان بگویید که آنها با خلیفه کردن ابوبکر مرتد شدند، پس ما به شما می گوییم: چرا اصحاب به اتفاق همه با ابوبکر بیعت کردند؟ آیا از ابوبکر می ترسیدند؟ و آیا ابوبکر دارای قدرت بود و از آنها به زور بیعت گرفت؟ ابوبکر از قبیلة بنی تیم قریش بود که افراد این قبیله از افراد دیگر قبیله های قریش کمتر بودند و از میان قبایل قریش بنی هاشم و بنی عبدالدار و بنی مخزوم افرادشان بیشتر و مهم تر بودند. پس وقتی ابوبکر توانایی نداشت که به زور از اصحاب بیعت بگیرد، چرا اصحاب به خاطر او جهاد می کردند آیا این به خاطر ایمان و یاری کردن و پیشگام بودنش در اسلام نبود؟!
- [سایر] سلام. ممنون از فرصتی که ایجاد کردید. بنده راجع به برخی بیانات قرآن کریم یک سری شبهات جدی دارم که از شما تقاضا دارم با دقت کامل پاسخ قابل قبولی را عنایت بفرمایید: اصل سؤال بنده راجع به فرمایش قرآن مجید مبنی بر آزادی عمل مسلمانان و اهل کتاب در به قتل رساندن کافران و آنهایی که اهل کتاب نیستند هست. به عنوان مثال در سوره توبه، آیه 29 داریم که "با هر که از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آن چه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند قتال و کارزار کنید تا آن گاه که به دست خود با ذلت و خواری جزیه دهند" یا در آیه 4-5 همین سوره داریم که " آن گروه از مشرکان که با آنها عهد بسته اید و عهد شما را نشکستند و هیچ یک از دشمنان شما را یاری نکرده باشند پس با آن ها تا مدتی که مقرر داشته اید عهد نگه دارید که خدا متقیان را دوست دارد پس چون چهار ماه حرام گذشت آن گاه آن ها را هر جا یافتید به قتل برسانید آن ها را دستگیر و محاصره کنید چنان که توبه کردند و نماز به پا داشتند زکات دادند پس از آن ها دست بدارید" و یا در آیه 89-91 از سوره نساء می خوانیم که "آرزوی آن ها (منافقان) این است که شما هم مانند آن ها کافر شوید تا با هم در یک سطح (از ایمان و کفر) قرار گیرید پس آن ها را دوست نگیرید مگر این که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر مخالفت کردند هر کجا آن ها را یافتید بگیرید و بکشید و از میان آن ها یار و یاوری اختیار نکنید مگر آن هایی که به هم پیمانان شما بپیوندند یا نزد شما آیند و از پیکار با شما یا پیکار با قومشان دلتنگ باشند اگر رای خدا بر این قرار می گرفت که آن ها را بر شما مسلط کند با شما می جنگیدند اگر از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح دادند خدا برای شما راهی علیه آن ها قرار نداده است (قمشه ای: خدا مال و جان آنها را برای شما مباح نکرده) و به زودی گروه دیگری را خواهید یافت که می خواهند از شما (به اظهار اسلام) و از قوم خود (به اظهار کفر) ایمنی یابند و هر گاه که راه فتنه گری و شرک بر آن ها باز شود به کفر خود باز می گردند پس اگر از شما کناره نگرفتند و تسلیم نشدند و از آزار شما دست نکشیدند در این صورت آن ها را هر جا یافته گرفته و به قتل برسانید " ...این مواردی است که هر چه فکر کردم نتوانستم پاسخ منطقی مبنی بر احترام کلام الله به آزادی جان و مال و عقیده انسان ها پیدا کنم. تعداد زیادی از دوستان من هم با این مشکل مواجه هستند و من از شما می خواهم که جداً به این امر همت کنید و این شبهه را که مطمئناً به دلیل کم آگاهی بنده و سایر افراد خواهد بو د و نه نعوذ بالله به دلیل قصور کلام الله، رفع بفرمایید.
- [سایر] آقای مرادی سلام.اول از همه جا داره یک خدا قوت به شما بگم که یک نهضت خوب را شروع کردین.صحبتهای شما در برنامه "مردم ایران سلام" این امیدواری را ایجاد کرده که لااقل نیم ساعتی بنشینیم و این نوید را به خودمان بدهیم که شاید اندکی والدین به خود بیایند. واقعا این مشکل بزرگی است که ما حرف های درست را بر اساس فطرت حقیقت جوی خودمان فقط گوش می کنیم اما هیچ وقت اجازه نمی دهیم که این حرف ها به عینیت در زندگی مون وارد بشود. شما در مورد ازدواج حرف می زنید در حالی که هنوز خیلی ها نمی دانند که ازدواج یعنی چه ؟دستور چه کسیه؟ برای چیه؟ و قطعا فرزندی که به سن شرعی ازدواج رسیده حداقل شعور برای درک این سوالات را داره.ببینید قسمت بزرگی از مشکلات ما از ایمان ماست. نه اینکه من خودم را مقید کرده و بقیه را خارج از آن بدانم این طور نیست.اما وقتی حرف از ایمان می زنیم یعنی یقین و اعتماد.پس ما مسلمانیم و ایمان به دستورات اسلام که همان دستورات خداست داریم. اما متاسفانه خیلی راحت دستورات آن را زیر پا می گذاریم پس چه طور ما مسلمانیم؟ من دختری هستم که با وجود 22 سال سن از نظر والدینم شاید یک بچه بیشتر نباشم. درست است که به پختگی نرسیده ام اما من از جنبه های بسیاری مستقل شده ام. 4 سال در دانشگاه درس خوانده ام .در مورد دینم مطالعه کرده ام وحداقل کاری که در موردش انجام دادم فکرکردن بوده . نمی خواهم با داشتن لیسانس تحصیلات والدینم را زیر سوال ببرم .اما متاسفانه شاید کم سوادی یا بی فکری یا تعصبات بیهوده بخشی از دین ما را هم زیر سوال ببرد.خدا خواندن قرآن که البته با فضیلت است را واجب نکرده تا شاید واقعا هر وقت توانستیم بخوانیم و در آن اندیشه کنیم حتی اگر یک آیه باشد .والدین من قرآن هم می خوانند اما انگار در حد نگاه کردن به صفحات نورانی آن.نمی دانم وقتی در سوره حجرات خدا اهل ایمان را به مسخره نکردن امر می کند چرا کسی نمی پذیرد؟ پدر من اگر اصولا حرف خواستگاری به میان بیاید یا من را مسخره می کنه یا طرف مورد نظر را .چرایش را من هم نمی دانم و اصولا چون شخصیت آدمها محترم است نباید کسی به خانه ما به قصد خواستگاری بیاید تا مورد تمسخر قرار بگیرد و اما مادرم که حتی در بسیاری موارد با من مشورت می کنه اما نمی دانم چرا در مورد ازدواج اصلا من را امین نمی داند.بار ها جلوی من یا دیگران، من را از ازدواج منع کرده هر بار هم به بهانه ای یک بار درس ، یک بار نبودن آدم خوب و ... .حتی وقتی خانمی به مادرم زنگ زد تا به خانه مان بیاین مادرم اصلا آنها را به خانه راه ندادو این موردی بود که من فهمیدم وگرنه در بقیه موارد اصلا من در جریان قرار نمی گیرم. و البته همین مادر من یک مواقعی حتی در جمع از ازدواج نکردن من در مواجهه با ازدواج هم سالانم افسوس می خورد که انگاربقیه به نظرم در مورد من کلی به شبهه می افتند که شاید واقعا من مشکلی دارم .و این دوگانگی و تعارض در رفتار واقعا برای من عجیبه. من دلسوزی مادرم را درک می کنم اما من احتیاج به مستقل شدن دارم کما اینکه تا الان هم خیلی مستقل بوده ام اما من هم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم. آقای مرادی شما بهتر از من ،سختی های زندگی یک دختر مجرد را در سنین بالاتر درک می کنید. و البته با یک ازدواج درست هویت کامل می شود و از همه مهمتر آن آرامش و سکونی است که خدا برشمرده. و البته چه امر پسندیده ای که خدا وند وعده ی بی نیازی با فضل خود را داده.اما متاسفانه پدر و مادر با نا آگاهی خودشان آینده فرزندانی مثل من را در هاله ای از ابهام می برند. اقای مرادی من واقعا نگرانم هر روز که می گذرد با توجه به هشداری که شما در موورد کاهش تدریجی شانس ازدواج دختران بیان کردین من واقعا نگرانم.و البته خودتان بهتر می دانید که با تلقی که بسیاری افراد در مورد ازدواج دارند بیان نیاز من به ازدواج باعث کج فهمی فقط در حیطه مسائل جنسی می شود. با توجه به تاکید دینمان بر احسان به والدین من تا جایی که توانستم سعی کردم آنها را راضی کنم و حتی بسیاری از کارهایشان را انجام بدهم و از این امر خوشحالم اما من واقعا درمورد آینده ام نگرانم . من با این پدر و مادر چه کنم؟