مشروعیت معانی متعددی دارد. از جمله 1 قانونی بودن 2 دارای اقبال مردمی بودن 3 شرعی و الهی بودن. این کلمه در فضای اسلامی به معنی اخیر می باشد، اما اینکه امام علی(علیه السلام) در عبارت لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقیتُ حبلَها علی غاربها([1]) ترجمه: اگر حضور اجتماع کنندگان و حجت خدا با بودن یاورانی (در ارتباط با بیعت با من) نبود و اگر نبود که خداوند از علما تعهد گرفته که بر پرخوری ظالمین و گرسنگی مظلومین ساکت نباشند هر آینه افسار و ریسمان حکومت را بر گردن آن می انداختم (و حکومت را رها می کردم). در این عبارت قبول خلافت را منوط به بیعت می داند. این به لحاظ درخواست و اقبال مردم می باشد. در چنین شرائطی بر امام واجب است دعوت مردم را مبنی بر قبول خلافت بپذیرد اما اگر مردم با امامت ایشان مخالفت داشتند و زمینه های ولایت ایشان وجود نداشت، از این جهت وظیفه ایشان ساقط است و در مقابل مردم وظیفه و تکلیف خویش را بجا نیاورده و مرتکب حرام شده اند. بنابراین تحقق عملی خلافت امام علی(علیه السلام) بستگی به تمایل مردم دارد اما این به آن معنی نیست که، مشروعیت ذاتی و دینی ایشان از ناحیه مردم باشد. زیرا مطابق آیات و روایت متعددی خداوند متعال امام علی(علیه السلام) را به ولایت و خلافت مسلمین منصوب نموده از جمله آیات ولایت([2]) ابلاغ([3]) و آیه اطاعت([4]) و احادیث و روایات متعددی از جمله روایات غدیر خم، ثقلین، انذار نواخاة و...([5]) دلالت بر ولایت الهی ایشان دارد. مضافاً اینکه ایشان در نهج البلاغه کلماتی دارند که خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خویش دانسته و خلافت سایرین را غاصبانه دانسته اند. امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند: فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی أری تراثی نهباً([6]) ترجمه: (در این دوره خلفاء سه گانه) صبر کردم در حالی که از شدت اندوه و غم مانند کسی بودم که در چشمم او از خاشاک و در گلوی او استخوانی آزار دهنده باشد. زیرا می دیدم که حق موروثی من به غارت رفته است. کلمه تُراث دلالت بر آن دارد که امام علی(علیه السلام) خلافت را حق خود و میراث خود می داند. میراثی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)مطابق سنت الهی به او ارث رسیده است. در جائی دیگر امام(علیه السلام) می فرمایند: فنظرت فاذا لیس لی معین إلاّ اهل بیتی، فظننت بهم عن الموت، فأفضیتُ علی القذی و شربتُ علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی أمرّ من طعم العلقم([7]) ترجمه: روبرو شدم آنگاه که یاوری نداشتم جز خاندانم و بر جان آنان ترسیدم، از این رو چشم پوشی کردم و هرگونه ناگواری را تحمل نمودم، که از هر تخلی، تخل تر بود. در جائی دیگر امام(علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان می فرمایند:... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثه، الان اذ رجع الحق الی اهله و نُقل الی منتقله([8]) ترجمه: حق ولایت خاص ایشان (آل محمد) است و سفارش و میراث پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن ایشان (اهل بیت) است اینکه حق به شایسته آن بازگشته و به جایگاه خود منزل کرده است. ابن ابی الحدید می گوید لازمه این سخن آن است که قبل از زمامداری علی(علیه السلام) حق و مقام خلافت جایگاه واقعی خویش را نداشت و در اختیار کسانی بود که اهلیت آن را نداشته اند([9]) با توجه به این کلمات معلوم می شود که امام علی(علیه السلام) ولایت و زمامداری خویش را یک حق شرعی و الهی می داند و از این جهت رأی و نظر مردم هیچ اثری در آن ندارد. و در این مدت (دوره خلفاء) این حق الهی از او غصب شده بود. پاورقی ها: [1]. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 50. [2]. مائده / 55. [3]. مائده / 67. [4]. نساء / 59. [5]. کشف المراد فی شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلی / ص 395. [6]. نهج البلاغه، خطبه 3. [7]. نهج البلاغه، خطبه 26. [8]. نهج البلاغه، خطبه 2. [9]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 9 138.
آیاحضرت علی(علیه السلام) مشروعیت خویش را ناشی از بیعت مردم می دانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟
مشروعیت معانی متعددی دارد. از جمله 1 قانونی بودن 2 دارای اقبال مردمی بودن 3 شرعی و الهی بودن. این کلمه در فضای اسلامی به معنی اخیر می باشد، اما اینکه امام علی(علیه السلام) در عبارت لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقیتُ حبلَها علی غاربها([1])
ترجمه: اگر حضور اجتماع کنندگان و حجت خدا با بودن یاورانی (در ارتباط با بیعت با من) نبود و اگر نبود که خداوند از علما تعهد گرفته که بر پرخوری ظالمین و گرسنگی مظلومین ساکت نباشند هر آینه افسار و ریسمان حکومت را بر گردن آن می انداختم (و حکومت را رها می کردم). در این عبارت قبول خلافت را منوط به بیعت می داند. این به لحاظ درخواست و اقبال مردم می باشد. در چنین شرائطی بر امام واجب است دعوت مردم را مبنی بر قبول خلافت بپذیرد اما اگر مردم با امامت ایشان مخالفت داشتند و زمینه های ولایت ایشان وجود نداشت، از این جهت وظیفه ایشان ساقط است و در مقابل مردم وظیفه و تکلیف خویش را بجا نیاورده و مرتکب حرام شده اند. بنابراین تحقق عملی خلافت امام علی(علیه السلام) بستگی به تمایل مردم دارد اما این به آن معنی نیست که، مشروعیت ذاتی و دینی ایشان از ناحیه مردم باشد. زیرا مطابق آیات و روایت متعددی خداوند متعال امام علی(علیه السلام) را به ولایت و خلافت مسلمین منصوب نموده از جمله آیات ولایت([2]) ابلاغ([3]) و آیه اطاعت([4]) و احادیث و روایات متعددی از جمله روایات غدیر خم، ثقلین، انذار نواخاة و...([5]) دلالت بر ولایت الهی ایشان دارد. مضافاً اینکه ایشان در نهج البلاغه کلماتی دارند که خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خویش دانسته و خلافت سایرین را غاصبانه دانسته اند. امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند: فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی أری تراثی نهباً([6]) ترجمه: (در این دوره خلفاء سه گانه) صبر کردم در حالی که از شدت اندوه و غم مانند کسی بودم که در چشمم او از خاشاک و در گلوی او استخوانی آزار دهنده باشد. زیرا می دیدم که حق موروثی من به غارت رفته است.
کلمه تُراث دلالت بر آن دارد که امام علی(علیه السلام) خلافت را حق خود و میراث خود می داند. میراثی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)مطابق سنت الهی به او ارث رسیده است. در جائی دیگر امام(علیه السلام) می فرمایند: فنظرت فاذا لیس لی معین إلاّ اهل بیتی، فظننت بهم عن الموت، فأفضیتُ علی القذی و شربتُ علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی أمرّ من طعم العلقم([7])
ترجمه: روبرو شدم آنگاه که یاوری نداشتم جز خاندانم و بر جان آنان ترسیدم، از این رو چشم پوشی کردم و هرگونه ناگواری را تحمل نمودم، که از هر تخلی، تخل تر بود.
در جائی دیگر امام(علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان می فرمایند:... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثه، الان اذ رجع الحق الی اهله و نُقل الی منتقله([8])
ترجمه: حق ولایت خاص ایشان (آل محمد) است و سفارش و میراث پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن ایشان (اهل بیت) است اینکه حق به شایسته آن بازگشته و به جایگاه خود منزل کرده است. ابن ابی الحدید می گوید لازمه این سخن آن است که قبل از زمامداری علی(علیه السلام) حق و مقام خلافت جایگاه واقعی خویش را نداشت و در اختیار کسانی بود که اهلیت آن را نداشته اند([9]) با توجه به این کلمات معلوم می شود که امام علی(علیه السلام) ولایت و زمامداری خویش را یک حق شرعی و الهی می داند و از این جهت رأی و نظر مردم هیچ اثری در آن ندارد. و در این مدت (دوره خلفاء) این حق الهی از او غصب شده بود.
پاورقی ها:
[1]. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 50.
[2]. مائده / 55.
[3]. مائده / 67.
[4]. نساء / 59.
[5]. کشف المراد فی شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلی / ص 395.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[7]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[8]. نهج البلاغه، خطبه 2.
[9]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 9 138.
- [سایر] آیاحضرت علی(علیه السلام) مشروعیت خویش را ناشی از بیعت مردم می دانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟
- [سایر] اول کسی که در غدیر خم با امام علی علیه السلام بیعت کرد چه کسی بود؟
- [سایر] چرا حادثه عظیم بیعت مردم با امام علی علیه السلام با نام غدیر معروف شد؟
- [سایر] اولین اشخاصی که با حضرت علی علیه السلام در واقعه غدیر بیعت نمودند چه کسانی بودند؟
- [سایر] چه کسانی در ماجرای غدیر بیشترین تلاش را برای بیعت با حضرت علی (ع) انجام داده و سپس بیعت شکستند؟
- [سایر] آیاحضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) با خلیفه اول بیعت کردند؟
- [سایر] اگر در روز غدیر بیعت با امام علی علیه السلام انجام نمی گرفت چه می شد؟
- [سایر] آیا روز غدیر، تنها روز بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام است؟
- [سایر] آیا در روز غدیر تنها بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح بود؟
- [سایر] در روز غدیر مردان و زنان چگونه با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند؟
- [آیت الله وحید خراسانی] نماز خواندن در حرم امامان علیهم السلام مستحب است بلکه از بعضی روایات استفاده می شود که نماز در حرم مطهر حضرت امیر المومنین علیه السلام و سیدالشهداء علیه السلام افضل از مسجد است
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن (فاطمه) باشد، باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِیَ طالِقٌ) یعنی: (طلاق مبارات دادم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست) و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها، فَهِیَ طالِقٌ) یعنی: (طلاق مبارات دادم زن موکّلم فاطمه را در برابر مهر او، پس او رهاست) و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَهْرِها)، (بِمَهرِها) بگوید، اشکال ندارد و اگر مالی را که زن بخشیده مقداری از مهر باشد، باید به جای (مَهرِها) بگوید: (عَلی هَذَا الْمِقْدارِ مِنْ مَهْرِها) و اگر مالی که زن بخشیده از مهر نباشد باید به جای آن بگوید: (عَلی ما بَذَلَتْ).
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بگوید: )بارَأْتُ زَوْجَتی فاطِمََْ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِقٌ( یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: )بارَأتُ زَوْجََْ مُوَکِّلی فاطِمََْ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِقٌ( و در هر دو صورت اگر به جای کلمه )عَلی مَهْرِها( )بِمَهْرِها( بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد موقت را بخوانند، بعد از آن که مدت و مهر را معین کردند، چنانچه زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی الی الاجل المعلوم عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ)، بعد بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التزویجَ الی الاجلِ المعلومِ علی المهرِ المعلومِ)، صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند و اول وکیل زن به وکیل مرد بگوید: (مَتَّعْتُ مُوَکِّلَتِی مُوَکّلَکَ الی الاجل المعلوم عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ)، پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ ذلک لِمُوَکِّلِی) صحیح می باشد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغ? مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: ب?ارَأتُ زَوْجَتِی ف?اطِمَةَ عَلی? مَهْرِه?ا فَهِیَ ط?الِقٌ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رها است، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیلباید بگوید: ب?ارَأتُ زَوْجَةَ مُوکِّلی ف?اطِمَةَ عَلی? مَهْرِه?ا فَهِیَ ط?الِقٌ و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی? مَهْرِه?ا) (بِمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد. دستور خواندن عقد موقت
- [آیت الله سبحانی] اگر صیغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم) (یعنی خود را زن تو نمودم، به مهری که معیّن شده). پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ علی الصَّداقِ المعلومِ) (یعنی قبول کردم ازدواج را با همان مهر معلوم) عقد صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغه عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید: (زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ مُوَکِّلِکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ). پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید: (قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی اَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ) صحیح می باشد.