بدون شک برای تثبیت و گسترش یک دین باید از حلقه های کوچکتر و فشرده تر شروع کرد، و چه بهتر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخستین دعوت خود را از بستگانش شروع نماید که هم سوابق پاکی او را بهتر از همه می شناسند و هم پیوند محبت خویشاوندی نزدیک ایجاب می کند که به سخنانش بیش از دیگران گوش فرا دهند، و از حسادت ها و کینه توزی ها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند؛ بنابراین دعوت پیامبر از نزدیکانش با قطع نظر از هر چیز دیگر یک امر طبیعی بوده است به علاوه این امر نشان می دهد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچگونه مداهنه و سازشکاری با هیچکس ندارد حتی بستگان مشرک خود را از دعوت به سوی توحید و حق و عدالت استثناء نمی کند. بر اساس آنچه در تواریخ اسلامی آمده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال سوم بعثت، مامور ابلاغ این دعوت الهی شد زیرا تا آن زمان، دعوت مخفیانه انجام می گرفت، و تعداد کمی اسلام را پذیرفته بودند، اما هنگامی که آیه: (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ).[1] و آیه: (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ)،[2] نازل گردید پیغمبر مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند).[3] پس، گذشته از اینکه اصل دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و آغاز آن به صورت علنی از بستگانش یک امر طبیعی بوده، به دستور صریح خداوند هم انجام شده است یعنی دعوت آن بزرگوار بر اساس مأموریتی الهی بوده است. و اما اینکه آن حضرت چرا در همان آغاز اقدام به معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام نمود؟ یعنی وقتی که: (بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت کرد، و آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و بعد از صرف غذا چنین فرمودند: ای فرزندان عبدالمطلب من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین (اسلام) کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟ جمعیت همگی سرباز زدند جز علی علیه السلام که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: (ای پیامبر خدا من در این راه یار و یاور توام). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست بر گردن علی علیه السلام نهاد و فرمود: (ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه؛ این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید).[4] وجود این حادثه که آن را بسیاری از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابی جریر، و ابن ابی حاتم، و بیهقی، و ثعلبی، و طبری، نقل کرده اند و ابن اثیر، در جلد دوم کتاب (کامل) و همچنین (ابوالفداء) در جلد اول تاریخش آورده اند و دیگران نقل کرده اند[5] و نیز حوادث مشابه آن که کراراً در طول حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رخ داده و تاریخ نویسان مسلمان اعم از شیعه و سنی آن را ثبت نموده اند؛ بیانگر چند مطلب است که می توان آن را به عنوان دلیل و علت اقدام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به این امر مهم، قلمداد نمود. الف) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همان گونه که از آغاز بعثت به تعلیم و تزکیه امت اسلامی و تبیین آیات الهی و قرآن کریم که ثقل اکبر است پرداخت، برای تبیین جایگاه ولایت و خلافت و معرفی ولی امر و ایام بعد از خودش، که ثقل اصغر و عدل قرآن است، نیز تلاش نمود و همان طور که در هر فرصتی از تعالیم و آموزش قرآن و احکام الهی به مردم مضایقه ننموده از معرفی و شناساندن حامل و حافظان قرآن و احکام الهی یعنی امام و جانشین بعد از خودش نیز دریغ نکرد و لذا در هر فرصتی که پیش می آمد این امر مهم و سرنوشت ساز برای مسلمانان را به مردم و امت اسلامی گوشزد می فرمود، تا مبادا مسلمانان از مساله خطیر امامت و خلافت بعد از آن حضرت غفلت ورزند و به بیان قرآن کریم: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ ...؛ و محمد، جز فرستاده که پیش از او (هم) پیامبرانی (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود (دین و ارزش های اسلامی که برایتان آورده بود) بر می گردید؟)؛[6] دچار و گرفتار ارتداد و گمراهی نگردند. ب) تأکید رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته از این که جنبه آسمانی و الهی داشت، حکایت از نگرانی شدید آن بزرگوار از آینده مسلمانان و پیش آمدهایی که بعد از رحلت او رخ خواهد داد، می کند. زیرا آن حضرت با دانش خدادادی که نسبت به آینده امت اسلامی و عملکرد سران صحابه و عهدشکنی آنان، داشت و می دانست که بالاخره آنان به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام وفادار و متعهد نخواهند ماند، برای اتمام حجت بر عهدشکنان و بیدار باش توده مسلمان، در تمام دوران حضور پر برکت خویش، سعی بر شناساندن و معرفی جایگاه اهلبیت و خلافت و وصایت، نمودند. گرچه عهد شکنان و توطئه گران به همه تأکیدات و سفارش های مکرّر آن بزرگوار پشت پا زدند. اما این کار پیامبر خدا، راه را برای کسانی که حق را بی پیرایه می خواستند و به دنبال هدایت بودند، هموار کرد و هدف اصلی آن حضرت نیز هدایت اهل ایمان و راستی بود چه آن که خداوند می فرماید: (قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است، شما در رنج بیافتید، (و) به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز، مهربان است).[7] و از جانب دیگر اتمام حجتی بوده است بر مخالفان حق که نگویند حجت بر ما تمام نشده و دلیلی برای پیروی از حق نداشتیم. ج) و نکته پایانی این که: همهی تلاش و پافشاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شناساندن و معرفی جایگاه امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهم السلام ، به امر الهی و در راستای نهادینه کردن فرهنگ ولایت و خلافت انتصابی بود و آن چه از آغاز بعثت تا غدیر و انجام آن توسط آن حضرت صورت گرفت، درباره معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت امری او، همانند سایر فعالیت های رسول اکرم، به دستور خدا و به منظور انجام رسالتش بوده است، زیرا او پیامبری است که به تصریح قرآن، گفتارش بر اساس وحی می باشد: (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی؛ او از سر هوی و هوس و سر خود سخن نمی گوید).[8] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی ، ج15. 2 تفسیر المیزان، (ترجمه تفسیر المیزان)، علامه طباطبایی، ج15. پاورقی ها: [1]. الشعراء / 214. [2]. حجر / 94. [3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص372. [4]. همان، ج15، ص372. [5]. همان، ص373. [6]. آل عمران / 144. [7]. توبه / 128. [8]. نجم / 34.
چرا پیامبر علیرغم غدیراز همان ابتدای رسالت خود شروع به شناساندن و مشخص نمودن جانشین خود نمودند؟
بدون شک برای تثبیت و گسترش یک دین باید از حلقه های کوچکتر و فشرده تر شروع کرد، و چه بهتر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نخستین دعوت خود را از بستگانش شروع نماید که هم سوابق پاکی او را بهتر از همه می شناسند و هم پیوند محبت خویشاوندی نزدیک ایجاب می کند که به سخنانش بیش از دیگران گوش فرا دهند، و از حسادت ها و کینه توزی ها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند؛ بنابراین دعوت پیامبر از نزدیکانش با قطع نظر از هر چیز دیگر یک امر طبیعی بوده است به علاوه این امر نشان می دهد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچگونه مداهنه و سازشکاری با هیچکس ندارد حتی بستگان مشرک خود را از دعوت به سوی توحید و حق و عدالت استثناء نمی کند.
بر اساس آنچه در تواریخ اسلامی آمده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال سوم بعثت، مامور ابلاغ این دعوت الهی شد زیرا تا آن زمان، دعوت مخفیانه انجام می گرفت، و تعداد کمی اسلام را پذیرفته بودند، اما هنگامی که آیه: (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ).[1] و آیه: (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ)،[2] نازل گردید پیغمبر مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند).[3]
پس، گذشته از اینکه اصل دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و آغاز آن به صورت علنی از بستگانش یک امر طبیعی بوده، به دستور صریح خداوند هم انجام شده است یعنی دعوت آن بزرگوار بر اساس مأموریتی الهی بوده است.
و اما اینکه آن حضرت چرا در همان آغاز اقدام به معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام نمود؟ یعنی وقتی که: (بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت کرد، و آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و بعد از صرف غذا چنین فرمودند: ای فرزندان عبدالمطلب من به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آئین (اسلام) کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشید؟
جمعیت همگی سرباز زدند جز علی علیه السلام که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: (ای پیامبر خدا من در این راه یار و یاور توام). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست بر گردن علی علیه السلام نهاد و فرمود: (ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه؛ این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید).[4]
وجود این حادثه که آن را بسیاری از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابی جریر، و ابن ابی حاتم، و بیهقی، و ثعلبی، و طبری، نقل کرده اند و ابن اثیر، در جلد دوم کتاب (کامل) و همچنین (ابوالفداء) در جلد اول تاریخش آورده اند و دیگران نقل کرده اند[5] و نیز حوادث مشابه آن که کراراً در طول حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رخ داده و تاریخ نویسان مسلمان اعم از شیعه و سنی آن را ثبت نموده اند؛ بیانگر چند مطلب است که می توان آن را به عنوان دلیل و علت اقدام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به این امر مهم، قلمداد نمود.
الف) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همان گونه که از آغاز بعثت به تعلیم و تزکیه امت اسلامی و تبیین آیات الهی و قرآن کریم که ثقل اکبر است پرداخت، برای تبیین جایگاه ولایت و خلافت و معرفی ولی امر و ایام بعد از خودش، که ثقل اصغر و عدل قرآن است، نیز تلاش نمود و همان طور که در هر فرصتی از تعالیم و آموزش قرآن و احکام الهی به مردم مضایقه ننموده از معرفی و شناساندن حامل و حافظان قرآن و احکام الهی یعنی امام و جانشین بعد از خودش نیز دریغ نکرد و لذا در هر فرصتی که پیش می آمد این امر مهم و سرنوشت ساز برای مسلمانان را به مردم و امت اسلامی گوشزد می فرمود، تا مبادا مسلمانان از مساله خطیر امامت و خلافت بعد از آن حضرت غفلت ورزند و به بیان قرآن کریم: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکمْ ...؛ و محمد، جز فرستاده که پیش از او (هم) پیامبرانی (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود (دین و ارزش های اسلامی که برایتان آورده بود) بر می گردید؟)؛[6] دچار و گرفتار ارتداد و گمراهی نگردند.
ب) تأکید رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته از این که جنبه آسمانی و الهی داشت، حکایت از نگرانی شدید آن بزرگوار از آینده مسلمانان و پیش آمدهایی که بعد از رحلت او رخ خواهد داد، می کند. زیرا آن حضرت با دانش خدادادی که نسبت به آینده امت اسلامی و عملکرد سران صحابه و عهدشکنی آنان، داشت و می دانست که بالاخره آنان به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام وفادار و متعهد نخواهند ماند، برای اتمام حجت بر عهدشکنان و بیدار باش توده مسلمان، در تمام دوران حضور پر برکت خویش، سعی بر شناساندن و معرفی جایگاه اهلبیت و خلافت و وصایت، نمودند.
گرچه عهد شکنان و توطئه گران به همه تأکیدات و سفارش های مکرّر آن بزرگوار پشت پا زدند. اما این کار پیامبر خدا، راه را برای کسانی که حق را بی پیرایه می خواستند و به دنبال هدایت بودند، هموار کرد و هدف اصلی آن حضرت نیز هدایت اهل ایمان و راستی بود چه آن که خداوند می فرماید: (قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است، شما در رنج بیافتید، (و) به (هدایت) شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز، مهربان است).[7] و از جانب دیگر اتمام حجتی بوده است بر مخالفان حق که نگویند حجت بر ما تمام نشده و دلیلی برای پیروی از حق نداشتیم.
ج) و نکته پایانی این که: همهی تلاش و پافشاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شناساندن و معرفی جایگاه امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهم السلام ، به امر الهی و در راستای نهادینه کردن فرهنگ ولایت و خلافت انتصابی بود و آن چه از آغاز بعثت تا غدیر و انجام آن توسط آن حضرت صورت گرفت، درباره معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت امری او، همانند سایر فعالیت های رسول اکرم، به دستور خدا و به منظور انجام رسالتش بوده است، زیرا او پیامبری است که به تصریح قرآن، گفتارش بر اساس وحی می باشد: (وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی؛ او از سر هوی و هوس و سر خود سخن نمی گوید).[8]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی ، ج15.
2 تفسیر المیزان، (ترجمه تفسیر المیزان)، علامه طباطبایی، ج15.
پاورقی ها:
[1]. الشعراء / 214.
[2]. حجر / 94.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، ج15، ص372.
[4]. همان، ج15، ص372.
[5]. همان، ص373.
[6]. آل عمران / 144.
[7]. توبه / 128.
[8]. نجم / 34.
- [سایر] چرا پیامبر علیرغم غدیراز همان ابتدای رسالت خود شروع به شناساندن و مشخص نمودن جانشین خود نمودند؟
- [سایر] اگر حضرت آدم (ع ) به عنوان پیامبر خداوند از همان ابتدای خلقت مردم را به خداپرستی و... دعوت نمی کرد پس شروع بت پرستی از کی بود؟
- [سایر] چرا پس از رحلت پیامبر(ص)، علیرغم سفارشات مکرر ان حضرت درباره علی(ع) و گزینش رسمی وی به عنوان امام و جانشین در روز غدیر، مخالفان او را به راحتی از صحنه سیاسی کنار زدند و ابوبکر بدون برخورد با مانعی جدی به خلافت رسید؟
- [آیت الله بهجت] بنا به گفته های مردم یک صد سال پیش تاکنون در محلی حوالی یک روستا، در جوار درختی مدفنی می باشد و بعدا یکی از اهالی محل فوق خواب دید و به نام سیّد محمد تغییر یافت. کسی نام والدینش را نمی داند و هیچ گونه سندی در دسترس نیست. مردم غروب جمعه زیر درخت شمع روشن و نذر می نمودند. باز بنا به گفته ها در بعضی مواقع نذرشان اجابت می شد. زمان تعریض جاده، 25 سال پیش درخت را قطع نمودند. اکنون با درست نمودن سرپناه چوبی و با بستن پارچه سبز به دور آن، مردم جهت ادای احترام به محل فوق مراجعه و فاتحه خوانی می نمایند. در ضمن کنار سرپناه فوق، صندوق نذورات نصب می باشد و تاکنون مبالغی جمع آوری شده است. 1) آیا می توانیم در محل فوق با توجه به احتمال مجدّد تعریض جاده، بنای متبرکه به نام (سید محمد) احداث نماییم؟ 2) آیا می توانیم در محل فوق به نیّت حضرت ابوالفضل العباس علیه السّلام ، بنای متبرکه احداث نماییم؟ 3) آیا می توانیم مبلغ فوق یا مقداری را به صورت بلاعوض جهت ساخت مسجد و حسینیه محلّ استفاده نماییم؟ 4) آیا می توانیم مبلغ فوق یا مقداری را به صورت قرض الحسنه جهت ساخت مسجد و حسینیه محلّ استفاده نماییم؟ 5) آیا می توانیم مبلغ فوق یا مقداری را به صورت بلاعوض جهت کارهای عمرانی و آبادی محلّ استفاده نماییم؟ تکلیف شرعی ما نسبت به محلّ فوق و نذورات جمع شده و نذورات آینده را مشخص نمایید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اینجانب مشغول توین پایان نامه ای هستم تحت عنوان قرارداد "کاست پلاس" این قرارداد بین کارفرما و پیمان کار منعقد می شود و بر اساس آن هزینه کار در ابتدای عقد معین نیست بلکه پیمان کار خود کار را شروع می کند و هزینه هایی را که کرده کارفرما بعد از اتمام کار مسترد می کند سود پیمان کار نیز یا مبلغ ثابتی است که ابتدا تعیین می شود و یا یک درصد معین مانند ده درصد از هزینه هایی که پیمان کار برای اجرا ی کار کرده است می باشد، حال با توجه به این امر که هزینه ابتدا ی عقد مشخص نیست و سود نیز با تعیین هزینه بعد از اتمام کار معین می شود آیا غرر در این قررارداد راه دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سادات در کشور پاکستان از احترام فوق العاده برخوردارند; حتّی سادات ناصالح; چون بزرگان سادات بوده اند که غیر سادات را با اسلام آشنا نمودند. لهذا غیر سادات جایز نمی دانند که دختران سادات را به عقد خود در آورند، و سادات هم بر این باورند که این عمل اهانت به خانواده پیامبر صلوات الله علیهم می باشد، و این مطلب در نزد آنها به قدری مهم است که اگر کسی از آن تخلّف کند، بعضی جوانان، حتّی بزرگان، احساساتی شده و در چنین مواردی شوهر آن دختر را به قتل می رسانند! همانطور که چند ماه قبل، این اقدام در لاهور انجام شد! و این حادثه در روزنامه های پاکستان با تیتر بزرگ چاپ شد، و عموم مردم این عمل را ستایش کردند. و شکّی نیست که اگر سیّده با غیر سیّد ازدواج کند، مفاسدی بر آن مترتّب است، و سبب بدنام نمودن مذهب شیعه و علمای مذهب هم می شود. چون برادران اهل سنّت پاکستان در این مسأله متّفق القول هستند، که عقد سیّده با غیر سیّد جایز نیست. لطفاً بفرمایید: 1 اگر در ازدواج سیّده با غیر سیّد، مفسده ای باشد، و موجب اختلافات خانوادگی و بدنامی مذهب و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) شود، آیا در چنین موردی این اقدام جایز است؟ 2 در صورتی که برای دختر سیّد، در فامیل خودش، یا دیگر خانواده های سادات کفوی موجود باشد، آیا آن دختر می تواند با غیر سیّد ازدواج کند، با این که جدّش راضی نیست، و پدرش فوت کرده است؟
- [سایر] با سلام من 1 سال است که با یکی از همکارانم در ارتباط هستم و از همان ابتدای رابطه بنا را در تعهد و هدف مشخص ازدواج گذاشتم، البته ایشان در ابتدادر فکر ازدواج نبود ولی به مرور شاید ترس از دست دادن من به ازدواج بطورجدی تری فکر کرد. ایشان لیسانس حسابداری و 2 سال از من کوچکتر هستند. از نظر اخلاقی و عاطفی و مسیولیت پذیری در سطح خوبی قرار دارد و از نظر مالی مستقل و کاملا دست و دل باز هستند. بسیار اهل تفریح، شادی، سفر هستند. در این یک سال من ایقد حمایت و روحیه دهی و تشویق از ایشان دیدم که گاهی متعجب می شدم. اولین سوال من این است که من روحیه آرامی دارم و البته کمی شوخ طبع هستم و ایشان روحیه پرهیجان و شاد و شوخ طبعی دارند. میخواهم بدانم این موضوع مشکل ساز خواهد شد؟ دومین سوال من این است که ایشان تمام آرزویش زندگی در خارج کشور است و من را نیز راضی کرده که بهمراه او برای تخصیل مقطع بالاتر اقدام نمایم. برنامه ریزی او به این صورت است که در ابتدا او پذیرش تحصیلی را گرفته و به مدت یک یا چند ماه برود و وقتی کارش مشخص شد، برگردد و خانواده اش را در جریان ارتباط ما قرار دهد و ازدواج کرده و مرا با خود ببرد. از آنجاییکه ایشان فرد صادقی است، از نظر اطمینان به برگشتنش مشکلی ندارم، ولی از خودم مطمین نیستم که آیا این ریسک رو می توانم قبول کنم، من ادم محتاطی هستم و این تغییر مسیر زندگی و خارج رفتن خیلی برای من استرس آور است، خیلی میترسم. سوال بعدیم این است که اگر ایشان دوباره بخواهد از مقطع لیسانس را شروع کند و تغییر رشته بدهد، من اصلا دوست ندارم دکترا بخوانم، چون فاصله مدرک تحصیلی خیلی زیاد خواهد شد. در این حین یکی از کارمندان سازمانهای دولتی به من پیشنهاد ازدواج داده اند که عملکرد من را دیده بودند و ما در یک پروژه همکاری داشته ایم. همسن من و مدرک فوق لیسانس هستند. هم اکنون در کار خودش موفق هست. از نظر روحیه بسیار محتاط و یکنواخت هستند و سالها کینه یکی از همکاران خود را در دل نگه داشته اند، شاید روحیه انتقام جویی بالایی دارند و البته گاهی بی حوصله هستند، چون من تعدادی سوال را بصورت ایمیل ازشان پرسیدم، با اول بسرعت جواب دادند و بار دوم که سوالاتم جزیی تر شد، 2 هفته است که جواب ندادند. قصد خارج رفتن ندارند و فقط جهت تفریح اقدام به سفر می کنند و نه تحصیلی جالب اینجاست که این فرد دقیقا بخاطر کارهای خوبی که اون آقایی که 1 سال در ارتباط بودم باهاشون در روحیه و روش زندگی من انجام داد(عمل چشم و تغییر کار و تدریس)، از من خوشش آمده، دلیلش این بود که من ریسک میکنم و اون نه جالب اینجاست که یه آقایی منو هول میده که ریسک کنم،در شرایطم تغییر بدم و آقای دوم نیاز به من داره که من اونو هول بدم و تغییری در زندگی یکنواختش ایجاد کنم
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق