اعضای سفارت، ابتدا به عنوان حامی متحصّنان وارد جریان انقلاب شدند. در مرحله ی دوم فکر خویش را به متحصّنان القا کردند و در عین حال کوشیدند خود را بی طرف معرفی نمایند؛ از این رو ما در این قسمت در حد گنجایش این نوشتار، به هر یک از این سه حالت، بر اساس اسناد اشاره می کنیم. استقبال از متحصّنان اسناد و شواهد موجود حاکی از آن است که سفارت انگلیس مدت ها قبل از تحصّن مردم در سفارت، چنین روزی را پیش بینی کرده، خود را برای پذیرایی از مردم و در نهایت بهره برداری لازم از این فرصت آماده کرده بود. برخی از اسناد نشان می دهد که آنها دقیقاً اوضاع را زیر نظر داشتند و خود را برای روزی که مردم از سر ناچاری به آنها پناهنده شوند آماده کرده بودند. گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس ماه ها قبل از تحصّن سفارت و استقرار مشروطه (30 ژانویه 1906) طی نامه ای به سِر ادواردگری، وزیر امور خارجه ی وقت انگلیس می نویسد: شکی نیست که در سراسر ایران یک ناراحتی احساس می گردد، در حالی که فارس، لرستان و کردستان در آستانه ی یک آشوب علنی قرار دارند. این وضع توأم با وضع مالی که در لبه ی پرتگاه ورشکستگی است، این ظن را قوی تر می سازد که ایران در آستانه ی تحوّلی است، اما این که این تحول چه شکلی خواهد داشت و در واقع تغییر سیستم دولتی کنونی دقیقاً چه وقت تحقق خواهد یافت، در حال حاضر هرگز پیش بینی نتوان کرد.[1] مدت ها قبل از قضایای مسجد جامع که منجر به خروج آیت الله بهبهانی و طباطبایی؛ از تهران گردید، گرانت داف در گزارش خود می نویسد: علما ممکن است در سفارت دولت اعلی حضرت پادشاهی متحصّن گردند و این امر موجب ناراحتی بسیار خواهد گشت.[2] و در گزارش دیگر به وزارت خارجه بریتانیا می نویسد: ضمناً اگر روزی بشنوم که علما به طور دسته جمعی در ساختمان سفارت دولت اعلی حضرت پادشاهی در شهر، بست نشسته اند، تعجب نخواهم کرد.[3] پیداست آنها گمان می کردند علاوه بر توده ی مردم، حتی رهبران دینی نهضت که به استعمارستیزی و مبارزه با ظلم و ستم شهرت داشته اند، از روی ناچاری به آنها پناه خواهند آورد؛ اما به رغم اظهار تأسف های ظاهری از احتمال تحصن در سفارت، برخی شواهد حاکی از آن است که اعضای سفارت، خود، از پیش، آمادگی های لازم برای پذیرایی از متحصّنان را فراهم کرده و هم چون میزبانی منتظر مهمانان خود بودند. مخبرالسلطنه در این مورد می نویسد: کاشف به عمل آمد که قبلا عده ای مبال -دستشویی- در سفارت تدارک شده بود.[4] و یا برخی دیگر نوشته اند: در سفارت قبلا همه گونه امکانات پذیرایی از پناهندگان فراهم شده و در باغ سفارت بیش از سی چادر برای جایگاه پناهندگان بر پا داشته و وسایل پذیرایی و امکانات تهیه ی صبحانه و نهار و شام برای آنان فراهم شده بود.[5] حمایت های ویژه ی سفارت از متحصّنان از دیگر مسائلی است که توجه انسان را به خود جلب می کند (در سفارت به پناهندگان اطمینان دادند که تمام آنها و افراد خانواده هایشان زیر حمایت دولت انگلیس می باشند و نباید از هیچ کس واهمه داشته باشند).[6] به اکثر پناهندگان کارت تحت الحمایگی داده شد تا هر وقت بخواهند از سفارت بیرون روند آسوده خاطر باشند. روی کارت پناهندگی نوشته شده بود: دارنده ی کارت آقای ... با کسانش زیر حمایت دولت انگلیس هستند و هر کس با او حرفی دارد به سفارت اعلی حضرت پادشاه انگلستان و امپراتور هندوستان مراجعه کند.[7] چنین وعده هایی، آن هم از سفارت استعمار پیری چون انگلیس، گواه روشنی است بر این که انگلیس در انقلاب جدید راه هایی را برای تأمین منافع خویش در نظر گرفته بود که هرگز در قالب نظام قاجار قابل دست یابی نبود، وگرنه معنایی برای پناه دادن به (14000) نفر در سفارت نمی توان یافت. اعضای سفارت انگلیس مدت های مدیدی در انتظار تغییر رژیم قاجار به یک نظام غرب زده و غرب گرا بوده اند. نظامی که از اصالت های دینی و ارزشی کاملا تهی باشد؛ و امروز بهترین فرصت بود، تا در کشاکش درگیری های مردم با دربار و در شرایطی که طرح نظام آینده برای مردم مبهم بود، الگوی مشروطه ی غربی را جای گزین نظام عدالت خانه کنند؛ بنابراین از طریق پذیرایی متحصّنان، اندک اندک در دل انقلاب مشروطه و در کانون تصمیم گیری های انقلاب در تهران، نفوذ، و از درون آن را استحاله کردند. آنها برای نفوذ در میان مردمِ انقلابی، از یک سو با پذیرایی چشم گیر و مهربانی نسبت به پناهندگان استفاده کردند و از سوی دیگر، به مردم تأمین جانی دادند. نوشته اند، قریب به پنجاه نفر از مستخدمین سفارت، مشغول پذیرایی از پناهندگان بودند[8]، گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس نیز شب ها به دیدار پناهندگان می رفت و با مردم بسیار مهربانی می کرد و می گفت پادشاه انگلستان پدر مهربان شماست.[9] آنها سعی کردند طلاّب و روحانیان تهران را که در غیاب علما، تنها شده بودند، به سفارت بکشانند و در این امر نیز به موفقیت هایی دست یافتند. القای مشروطه خواهی مدّت ها قبل از انقلاب مشروطه برخی از روشنفکران دم از مشروطه می زدند و حکومت مشروطه، آن هم الگوی غربی آن را آرزو می کردند، اما این واژه در میان توده ی ملّت جا نیفتاده بود. به همین دلیل چنان که پیشتر گذشت هدف نهضت مشروطه تا آستانه ی تحصّن در سفارت انگلیس بر پایی عدالت خانه بود، ولی پس از گذشت مدتی از تحصن در سفارت، هدف نهضت تغییر کرد و مشروطه خواهی به جای عدالت خواهی نشست. برای این که چگونگی تحوّل درخواست مردم از عدالت خانه به مشروطه روشن شود، به چند ماه قبل بر می گردیم و درخواست های متحصّنان را از زمان تحصّن مردم در حرم عبدالعظیم مرور می کنیم. طبق گزارش ناظم الاسلام کرمانی، یکی از درخواست های متحصّنان در تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم (16 شوال 1323) تشکیل عدالت خانه بود.[10] چند ماه بعد، زمانی که طلبه ای به نام عبدالحمید در تاریخ 18 جمادی الاول 1324 کشته شد، علما مجدداً طی نامه ای به صدر اعظم درخواست تأسیس عدالت خانه کردند.[11] بعد از رفتن علما به قم و آغاز تحصّن سفارت انگلیس، هم چنان سخن از عدالت خانه بود. گرانت داف در گزارش خود می نویسد: به محض اینکه از ورود پناهندگان به سفارت مطلع شدم، یکی از کارمندان را فرستادم تا مقصود آنها را استفسار کند. آنها هم اجمالا خواست های خود را چنین عنوان کردند ... آنها خواستار تشکیل محاکم عدلیه می باشند که اداره ی آن در دست مقامات فاسد نباشد.[12] از شواهد فوق پیداست تا بدو ورود مردم به سفارت، هم سخن رهبران فعّال نهضت و هم خواسته ی انقلابیون، تأسیس مراکزی برای بسط عدالت و رفع تظلّمات مردم بوده است و این تنها راه حل مشکل بود که جامعه ی آن زمان در اثر خودکامگی های دربار و وابستگان به آن بر شانه ی خود احساس می کرد. ولی پس از ورود انقلابیون به سفارت، اعضای سفارت به کمک عناصر نادان و یا خودباخته و سکولار، شعار مشروطه را به مردم القا کردند. این حقیقتی است که افرادی چون شیخ ابراهیم زنجانی، کسی که جزء اعضای لژ فراماسونری بود و حکم قتل شیخ فضل الله نوری به دست او صادر گردید، بدان اعتراف نموده اند. زنجانی در خاطرات خود می نویسد: ... مردم تهران به دستور باطنی انگلیسیان در سفارت انگلیس تحصن جسته، هزاران مردم چادرها زده، دیگ های خوراک بار کرده، روز به روز بر عده ی مردم افزوده، خبرها و تلگراف به سایر بلاد شده... اول عنوان عدالت خانه در زبان ها دوران داشت ... و بالاخره به القای انگلستان و پاره ای مردمان آزادی و وطن خواه، عنوانِ طلب مشروطیت دولت و قانون و مجلس شورای ملی و انتخابات و قانون اساسی به بیان آمد و این زمزمه و هیاهو به سایر بلاد سرایت کرد.[13] گزارش زنجانی نشان دهنده ی تبانی سفارت انگلیس و افراد به اصلاح آزادی خواه برای تغییر ماهیت انقلاب است. بی تردید اگر آزادی خواهان حاضر در سفارت، اعضای سفارت انگلیس را تأیید نکرده و پیشنهاد جای گزینی مشروطه به جای عدالت خانه را نمی پذیرفتند، مردم پیشنهاد آنها را قبول نمی کردند؛ زیرا در آن ایّام، به دلیل خالی شدن تهران از علما، عملا مردم در موضع گیری های خود به انگشت اشاره ی منورالفکران می نگریستند؛ به همین دلیل وقتی آنان بر نظر سفارت انگلیس صحّه گذاردند، آنها نیز آن را پذیرفتند. برخی نقل کرده اند که: همسر کاردار انگلیس در ایّام تحصّن نزد متحصّنین آمد و به آنها گفت: آقایان شما برای چه به این جا آمده اید؟ یک نفر روضه خوان که فعلا اسمش را فراموش کرده ام، در جواب خانم گفت: ما آمده ایم این جا یک مجلس عدالت می خواهیم. گفت: نمی دانم مجلس عدالت چیست؟ گفت: یک مجلس که دانشمندان و ریش سفیدانمان بنشینند نگذارند حکّام و سلاطین به ما ظلم کنند. -سخن که به این جا رسید همسر سفیر با زیرکی خاصی لفظ مشروطه را بر سر زبان مردم گذاشت و به صورت آرام آنها را در مسیر مشروطه خواهی قرار داد- گفت: پس شما یقین، مشروطه می خواهید. این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم.[14] پس از این ماجرا در مراحل نخست، مردم با چشمان بسته وارد عرصه ی حمایت از مشروطه شدند، به گونه ای که گویند: پس از صحبت همسر سفیر، طولی نکشید که یکی فریاد می کرد: ما مشربه می خواهیم؛ یکی فریاد می کرد: ما شرطه می خواهیم. و آن روحانی نما نیز فریاد می کرد: بگویید آنچه را که خانم گفت؛ ما مشروطه می خواهیم.[15] پیداست روحانی نمایان حاضر در سفارت نقش مهمی در کنار منورالفکران در القای مشروطه خواهی داشتند. برخی نوشته اند که کاردار سفارت انگلیس با پناهندگان دیدار می کرد و به آنها می گفت: شما از هر حیث در امان هستید. شما به جای عدالت خانه، مشروطه بخواهید؛ و منشیان سفارت که به زبان فارسی احاطه داشتند، معنای مشروطه و حکومت مشروطه را برای آنان توضیح می دادند.[16] شب ها چرچیل (دبیر سفارت)، عباسقلی خان نواب (منشی سفارت) و چند حقوق دان در سفارت برای پناهندگان سخنرانی می کردند و از آزادی و عدالت سخن می راندند.[17] طبعاً اعضای سفارت در تفهیم نظرهای خود به متحصّنان، به علت غیر بومی بودن، مشکل داشتند؛ به همین دلیل عدّه ای از به اصطلاح آزادی خواهان و وطن پرستان، عملیات استحاله ی نهضت را تسریع می نمودند. برخی گزارش کردند که: هنگامی که مردم به سفارت انگلیس پناهنده شدند، نمایندگانی را به طور محرمانه به منظور استمداد فکری نزد صنیع الدوله فرستادند.[18] صنیع الدوله یکی از آن روشن فکرانی بود که به اتفاق هم فکرانش، رفته رفته بحث درباره ی اصول حکومت مشروطه را با متحصّنان در باغ سفارت آغاز و با اعضای سفارت، از جمله اسمارت نیز، درباره ی ماهیت دموکراسی های اروپا بحث کردند.[19] خبرنگار روزنامه ی تایمز می نویسد: معنی و مفهوم مشروطه برای عده ی زیادی از تظاهرکنندگان توضیح داده شد.[20] مؤلف کتاب تاریخ استقرار مشروطیت نیز با استناد به اسناد وزارت خارجه ی انگلیس، به نقش روشن فکران در القای مشروطه خواهی به متحصّنان اشاره نموده، می نویسد: گمان می رود که آنها از مردان تحصیل کرده و روشن فکر، نظیر صنیع الدوله، دستور می گرفتند که چه امتیازاتی را بایستی خواستار شوند.[21] اندک اندک با خط دهی سفارت و تلاش منورالفکران غرب گرا، درخواست و شعار مردم از عدالت خانه به مشروطه تغییر نمود. ولی هنوز مردم نمی دانستند پیامد مشروطه ای که اعضای سفارت و روشن فکران خودباخته و غرب گرا در پی آن هستند، چه خواهد بود. بسیاری از مردم بر این باور بودند که مشروطه، نظامی سیاسی اجتماعی است و کاملا با دین قابل جمع است و راز این تلقی نیز این بود که بنای سردم داران مشروطه ی غربی، کتمان تضاد نظام مشروطه ی غربی با نظام سیاسی و قوانین حقوقی اسلام بود. به هر تقدیر، کم کم درخواست متحصّنان از عدالت خانه به مشروطه تغییر یافت و سخن از مشروطه خواهی و تشکیل مجلس ملّی، به جای مجلس اسلامی به میان آمد و از این پس متحصّنان به طور ناخواسته آلت فعل نیّات شوم انگلستان شدند. سفارت در گام نخست می خواست عین الدوله از صدارت عزل شود؛ چرا که عین الدوله روحیه ی ضد انگلیسی داشت و با حضور او منافع انگلستان تأمین نمی شد؛ از این رو عزل عین الدوله چند روز پس از آغاز تحصن جزء درخواست های متحصّنان قرار گرفت و سرانجام، پس از مداخله ی محمدعلی میرزا ولیعهد، مظفرالدین شاه عین الدوله را عزل نمود و مشیرالدوله را به صدارت نشاند. مشیرالدوله از علما و پیروانشان در قم دعوت کرد به شهر برگردند، ولی مخالفت ها و اعتراض ها هم چنان ادامه یافت و بحث از تشکیل مجلس شورا و حکومت جمهوری و مشروطیت بالا گرفت و تقاضای رسمی تشکیل عدالت خانه به درخواست تشکیل مجلس نمایندگان از وکلای بخش های مختلف جامعه تغییر یافت.[22] سرانجام در 13 مرداد 1285 ش. فرمان شاهانه در موافقت با تشکیل مجلس صادر شد، امّا کسانی که گرایش غربی داشتند می خواستند با محور قرار دادن ملیّت به جای شریعت، رنگ ملّی به مجلس بدهند. در آن اوضاع، مارک (ملّی) ابزاری بود که از یک سو هویت مذهبی مجلس را کم رنگ می کرد و از سوی دیگر، ماهیت غرب گرایانه و میل به بیگانه ی منوّرالفکران را پنهان می کرد؛ از این رو منوّرالفکران (مجلس شورای اسلامی) را نپذیرفتند و خواهان (مجلس شورای ملّی) شدند و فرمان اوّل شاه را، به علت این که پسوند (اسلامی) به جای (ملّی) به دنبال (مجلس شورا) آمده بود، نپذیرفتند. به همین علت شاه دست خط دیگری صادر کرد و پسوند (ملّی) را به نام مجمع جدید افزود.[23] به هر حال تقریباً پس از 25 روز، فرمان مشروطیت صادر گردید و در آن، تشکیل یک مجلس شورای ملی مرکب از نمایندگان اصناف مختلف پیش بینی گردید. اظهار بی طرفی نکته ی قابل توجه در جریان دخالت انگلیس در انحراف و استحاله ی نهضت عدالت خانه، تلاش برای اظهار بی طرفی است. آنها در عین این که می خواستند رنگ اسلامی نهضت را از بین ببرند و آن را از ارزش های دینی تهی نمایند، حاضر نبودند این مسئله فاش شود، بلکه تلاش می کردند که مشروطه خواهی را یک تقاضای ملّی و خواسته ی مردمی جلوه دهند؛ از این رو هم زمان با القای مشروطه خواهی به متحصّنان، خود را چهره ای بی طرف و میانجی میان متحصّنان و دربار جلوه می دادند. این روش چند فایده داشت: اول این که آنها با این روش با هر دو جناح متخاصم ارتباط نزدیک برقرار کرده و با لباس میانجی از اسرار آنها با خبر می شدند؛ و دیگر این که، لباس بی طرفی، مارک دخالت جانب دارانه در امور مملکت را از انگلیس برمی داشت و چهره ی خیرخواهانه ای از آنان ارائه می کرد. از این رو، اعضای سفارت تلاش مرموزانه ای را برای تغییر مسیر نهضت آغاز کردند و به عنوان واسطه ی پی گیریِ درخواست های متحصّنان وارد عمل شدند. کاردار سفارت انگلیس در گزارش خود می نویسد: آنها حاضر به قبول مواعید شاه نیستند، مگر این که دولت اعلی حضرت پادشاهی انگلستان ضامن اجرای آن گردد.[24] در جای دیگر می نویسد: پناهندگان و هواداران بی شمار آنها، اعتماد خود را نسبت به دولت به کلّی از دست داده اند و حاضر نیستند مستقیماً وارد مذاکره شوند، مگر به توسط این جانب.[25] همین شخص پیش تر در گزارش دیگری می گوید: خوش بختانه کسی تاکنون مراجعه نکرده است. دیروز این جانب این مطلب را به طور محرمانه به مشیرالدوله اطلاع دادم و افزودم: چنانچه مردم در سفارت انگلیس بست بنشینند، این جانب از خود سلب مسئولیت می کنم.[26] وی در ایّام تحصّن اظهارات و خواسته های متحصّنان را به دربار منتقل می کرد. خود او در این مورد چنین می گوید: ... نایب السلطنه پس از اظهار تشکر گرم از اقداماتی که تاکنون انجام داده ام، صریحاً گفت که دولت ایران در وضع شاقّی واقع شده و تقاضای کمک فکری را نمود. به ایشان گفتم که کوشش خواهم نمود که پناهندگان را وادار نمایم تا هیئتی به نمایندگی خود نزد صدر اعظم بفرستند و در آن موقع خود آن عالی جناب می توانند شخصاً با آنها مذاکره کنند. ضمناً اظهار داشتم که البته این جانب باید در وضعی باشم که بتوانم به رهبران مردم تأمین دهم که مورد تعرض واقع نخواهند شد و تقاضای دخالت این جانب در این امر هم بایستی از طرف دولت ایران به عمل آید. پیشنهادم فوراً پذیرفته شد و روز چهارشنبه، هشتم ماه جاری، همراه با رهبران پناهندگان به خانه ی ییلاقی صدر اعظم رفتم. پس از بحث مفصلی که در آن جا بعمل آمد و من در آن شرکت نمی جستم مگر وقتی که سؤالی از من می شد، یک فرمان تعدیل یافته ای نوشته شده و روز نهم اوت توشیح گردید.[27] بدین ترتیب، عمّال سفارت انگلیس خواسته های خود را به دست دربار و متحصّنان و با درخواست و تقاضای آنها به تصویب رساندند و با نیروهای اصیل و سنّتی، هویت اصیل نهضت را از درون تغییر دادند و همان گونه که معاویه با نیروها و فرماندهان سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) پایه های حکومت دینی حضرت را تضعیف نمود، سفارت انگلستان نیز بنیان انقلاب اندیشی مشروطه را به دست نیروهای ناآگاهِ همان انقلاب خشکانید. پس از امضای فرمان مشروطیّت، تحصن پایان یافت و علما به پناهندگان سفارت دستور دادند تا سفارت را ترک کنند، اما با کمال تأسف و تعجب، پناهندگان آن چنان به خواب رفته بودند که پس از دستور خروج رهبران دینیِ نهضت، با اعضای سفارت مشورت نموده، با اجازه و صلاح دید آنان از سفارت خارج شدند.[28] پی نوشتها: [1]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 43. [2]. همان، ص 63. [3]. همان، ص 61. [4]. مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، ص 141. [5]. ابراهیم صفایی، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ص 236. [6]. ر.ک: نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 150 و ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، ص 108. [7]. ر.ک: ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، ص 44. [8]. ر.ک: همان، ص 59، و نهضت مشروطیت ایران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151. [9]. همان. [10]. ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 358. [11]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 83. [12]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 91. [13]. خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، ص 205. [14]. محمدحسن خراسانی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 136 - 137، به نقل از: علی ابوالحسنی، (منذر)، اندیشه سبز زندگی سرخ، ص 117 - 118. [15]. همان. [16]. نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151. [17]. همان. [18]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 146. [19]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 85. [20]. ایوان الکسیوبچ زینویف، انقلاب مشروطیت ایران، ص 35. [21]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت ایران، ص 134. [22]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 85. [23]. همان، ص 86. [24]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 77. [25]. همان، ص 93. [26]. همان، ص 84. [27]. همان، ص 94 - 95. [28]. ر.ک: نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 153. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
اعضای سفارت، ابتدا به عنوان حامی متحصّنان وارد جریان انقلاب شدند. در مرحله ی دوم فکر خویش را به متحصّنان القا کردند و در عین حال کوشیدند خود را بی طرف معرفی نمایند؛ از این رو ما در این قسمت در حد گنجایش این نوشتار، به هر یک از این سه حالت، بر اساس اسناد اشاره می کنیم.
استقبال از متحصّنان
اسناد و شواهد موجود حاکی از آن است که سفارت انگلیس مدت ها قبل از تحصّن مردم در سفارت، چنین روزی را پیش بینی کرده، خود را برای پذیرایی از مردم و در نهایت بهره برداری لازم از این فرصت آماده کرده بود. برخی از اسناد نشان می دهد که آنها دقیقاً اوضاع را زیر نظر داشتند و خود را برای روزی که مردم از سر ناچاری به آنها پناهنده شوند آماده کرده بودند.
گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس ماه ها قبل از تحصّن سفارت و استقرار مشروطه (30 ژانویه 1906) طی نامه ای به سِر ادواردگری، وزیر امور خارجه ی وقت انگلیس می نویسد:
شکی نیست که در سراسر ایران یک ناراحتی احساس می گردد، در حالی که فارس، لرستان و کردستان در آستانه ی یک آشوب علنی قرار دارند. این وضع توأم با وضع مالی که در لبه ی پرتگاه ورشکستگی است، این ظن را قوی تر می سازد که ایران در آستانه ی تحوّلی است، اما این که این تحول چه شکلی خواهد داشت و در واقع تغییر سیستم دولتی کنونی دقیقاً چه وقت تحقق خواهد یافت، در حال حاضر هرگز پیش بینی نتوان کرد.[1]
مدت ها قبل از قضایای مسجد جامع که منجر به خروج آیت الله بهبهانی و طباطبایی؛ از تهران گردید، گرانت داف در گزارش خود می نویسد:
علما ممکن است در سفارت دولت اعلی حضرت پادشاهی متحصّن گردند و این امر موجب ناراحتی بسیار خواهد گشت.[2]
و در گزارش دیگر به وزارت خارجه بریتانیا می نویسد:
ضمناً اگر روزی بشنوم که علما به طور دسته جمعی در ساختمان سفارت دولت اعلی حضرت پادشاهی در شهر، بست نشسته اند، تعجب نخواهم کرد.[3]
پیداست آنها گمان می کردند علاوه بر توده ی مردم، حتی رهبران دینی نهضت که به استعمارستیزی و مبارزه با ظلم و ستم شهرت داشته اند، از روی ناچاری به آنها پناه خواهند آورد؛ اما به رغم اظهار تأسف های ظاهری از احتمال تحصن در سفارت، برخی شواهد حاکی از آن است که اعضای سفارت، خود، از پیش، آمادگی های لازم برای پذیرایی از متحصّنان را فراهم کرده و هم چون میزبانی منتظر مهمانان خود بودند. مخبرالسلطنه در این مورد می نویسد:
کاشف به عمل آمد که قبلا عده ای مبال -دستشویی- در سفارت تدارک شده بود.[4]
و یا برخی دیگر نوشته اند:
در سفارت قبلا همه گونه امکانات پذیرایی از پناهندگان فراهم شده و در باغ سفارت بیش از سی چادر برای جایگاه پناهندگان بر پا داشته و وسایل پذیرایی و امکانات تهیه ی صبحانه و نهار و شام برای آنان فراهم شده بود.[5]
حمایت های ویژه ی سفارت از متحصّنان از دیگر مسائلی است که توجه انسان را به خود جلب می کند (در سفارت به پناهندگان اطمینان دادند که تمام آنها و افراد خانواده هایشان زیر حمایت دولت انگلیس می باشند و نباید از هیچ کس واهمه داشته باشند).[6]
به اکثر پناهندگان کارت تحت الحمایگی داده شد تا هر وقت بخواهند از سفارت بیرون روند آسوده خاطر باشند. روی کارت پناهندگی نوشته شده بود:
دارنده ی کارت آقای ... با کسانش زیر حمایت دولت انگلیس هستند و هر کس با او حرفی دارد به سفارت اعلی حضرت پادشاه انگلستان و امپراتور هندوستان مراجعه کند.[7]
چنین وعده هایی، آن هم از سفارت استعمار پیری چون انگلیس، گواه روشنی است بر این که انگلیس در انقلاب جدید راه هایی را برای تأمین منافع خویش در نظر گرفته بود که هرگز در قالب نظام قاجار قابل دست یابی نبود، وگرنه معنایی برای پناه دادن به (14000) نفر در سفارت نمی توان یافت. اعضای سفارت انگلیس مدت های مدیدی در انتظار تغییر رژیم قاجار به یک نظام غرب زده و غرب گرا بوده اند. نظامی که از اصالت های دینی و ارزشی کاملا تهی باشد؛ و امروز بهترین فرصت بود، تا در کشاکش درگیری های مردم با دربار و در شرایطی که طرح نظام آینده برای مردم مبهم بود، الگوی مشروطه ی غربی را جای گزین نظام عدالت خانه کنند؛ بنابراین از طریق پذیرایی متحصّنان، اندک اندک در دل انقلاب مشروطه و در کانون تصمیم گیری های انقلاب در تهران، نفوذ، و از درون آن را استحاله کردند. آنها برای نفوذ در میان مردمِ انقلابی، از یک سو با پذیرایی چشم گیر و مهربانی نسبت به پناهندگان استفاده کردند و از سوی دیگر، به مردم تأمین جانی دادند. نوشته اند، قریب به پنجاه نفر از مستخدمین سفارت، مشغول پذیرایی از پناهندگان بودند[8]، گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس نیز شب ها به دیدار پناهندگان می رفت و با مردم بسیار مهربانی می کرد و می گفت پادشاه انگلستان پدر مهربان شماست.[9]
آنها سعی کردند طلاّب و روحانیان تهران را که در غیاب علما، تنها شده بودند، به سفارت بکشانند و در این امر نیز به موفقیت هایی دست یافتند.
القای مشروطه خواهی
مدّت ها قبل از انقلاب مشروطه برخی از روشنفکران دم از مشروطه می زدند و حکومت مشروطه، آن هم الگوی غربی آن را آرزو می کردند، اما این واژه در میان توده ی ملّت جا نیفتاده بود. به همین دلیل چنان که پیشتر گذشت هدف نهضت مشروطه تا آستانه ی تحصّن در سفارت انگلیس بر پایی عدالت خانه بود، ولی پس از گذشت مدتی از تحصن در سفارت، هدف نهضت تغییر کرد و مشروطه خواهی به جای عدالت خواهی نشست. برای این که چگونگی تحوّل درخواست مردم از عدالت خانه به مشروطه روشن شود، به چند ماه قبل بر می گردیم و درخواست های متحصّنان را از زمان تحصّن مردم در حرم عبدالعظیم مرور می کنیم.
طبق گزارش ناظم الاسلام کرمانی، یکی از درخواست های متحصّنان در تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم (16 شوال 1323) تشکیل عدالت خانه بود.[10]
چند ماه بعد، زمانی که طلبه ای به نام عبدالحمید در تاریخ 18 جمادی الاول 1324 کشته شد، علما مجدداً طی نامه ای به صدر اعظم درخواست تأسیس عدالت خانه کردند.[11]
بعد از رفتن علما به قم و آغاز تحصّن سفارت انگلیس، هم چنان سخن از عدالت خانه بود. گرانت داف در گزارش خود می نویسد:
به محض اینکه از ورود پناهندگان به سفارت مطلع شدم، یکی از کارمندان را فرستادم تا مقصود آنها را استفسار کند. آنها هم اجمالا خواست های خود را چنین عنوان کردند ... آنها خواستار تشکیل محاکم عدلیه می باشند که اداره ی آن در دست مقامات فاسد نباشد.[12]
از شواهد فوق پیداست تا بدو ورود مردم به سفارت، هم سخن رهبران فعّال نهضت و هم خواسته ی انقلابیون، تأسیس مراکزی برای بسط عدالت و رفع تظلّمات مردم بوده است و این تنها راه حل مشکل بود که جامعه ی آن زمان در اثر خودکامگی های دربار و وابستگان به آن بر شانه ی خود احساس می کرد. ولی پس از ورود انقلابیون به سفارت، اعضای سفارت به کمک عناصر نادان و یا خودباخته و سکولار، شعار مشروطه را به مردم القا کردند. این حقیقتی است که افرادی چون شیخ ابراهیم زنجانی، کسی که جزء اعضای لژ فراماسونری بود و حکم قتل شیخ فضل الله نوری به دست او صادر گردید، بدان اعتراف نموده اند. زنجانی در خاطرات خود می نویسد:
... مردم تهران به دستور باطنی انگلیسیان در سفارت انگلیس تحصن جسته، هزاران مردم چادرها زده، دیگ های خوراک بار کرده، روز به روز بر عده ی مردم افزوده، خبرها و تلگراف به سایر بلاد شده... اول عنوان عدالت خانه در زبان ها دوران داشت ... و بالاخره به القای انگلستان و پاره ای مردمان آزادی و وطن خواه، عنوانِ طلب مشروطیت دولت و قانون و مجلس شورای ملی و انتخابات و قانون اساسی به بیان آمد و این زمزمه و هیاهو به سایر بلاد سرایت کرد.[13]
گزارش زنجانی نشان دهنده ی تبانی سفارت انگلیس و افراد به اصلاح آزادی خواه برای تغییر ماهیت انقلاب است. بی تردید اگر آزادی خواهان حاضر در سفارت، اعضای سفارت انگلیس را تأیید نکرده و پیشنهاد جای گزینی مشروطه به جای عدالت خانه را نمی پذیرفتند، مردم پیشنهاد آنها را قبول نمی کردند؛ زیرا در آن ایّام، به دلیل خالی شدن تهران از علما، عملا مردم در موضع گیری های خود به انگشت اشاره ی منورالفکران می نگریستند؛ به همین دلیل وقتی آنان بر نظر سفارت انگلیس صحّه گذاردند، آنها نیز آن را پذیرفتند.
برخی نقل کرده اند که:
همسر کاردار انگلیس در ایّام تحصّن نزد متحصّنین آمد و به آنها گفت:
آقایان شما برای چه به این جا آمده اید؟ یک نفر روضه خوان که فعلا اسمش را فراموش کرده ام، در جواب خانم گفت: ما آمده ایم این جا یک مجلس عدالت می خواهیم. گفت: نمی دانم مجلس عدالت چیست؟ گفت: یک مجلس که دانشمندان و ریش سفیدانمان بنشینند نگذارند حکّام و سلاطین به ما ظلم کنند. -سخن که به این جا رسید همسر سفیر با زیرکی خاصی لفظ مشروطه را بر سر زبان مردم گذاشت و به صورت آرام آنها را در مسیر مشروطه خواهی قرار داد- گفت: پس شما یقین، مشروطه می خواهید. این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم.[14]
پس از این ماجرا در مراحل نخست، مردم با چشمان بسته وارد عرصه ی حمایت از مشروطه شدند، به گونه ای که گویند:
پس از صحبت همسر سفیر، طولی نکشید که یکی فریاد می کرد: ما مشربه می خواهیم؛ یکی فریاد می کرد: ما شرطه می خواهیم.
و آن روحانی نما نیز فریاد می کرد: بگویید آنچه را که خانم گفت؛ ما مشروطه می خواهیم.[15]
پیداست روحانی نمایان حاضر در سفارت نقش مهمی در کنار منورالفکران در القای مشروطه خواهی داشتند.
برخی نوشته اند که کاردار سفارت انگلیس با پناهندگان دیدار می کرد و به آنها می گفت:
شما از هر حیث در امان هستید. شما به جای عدالت خانه، مشروطه بخواهید؛ و منشیان سفارت که به زبان فارسی احاطه داشتند، معنای مشروطه و حکومت مشروطه را برای آنان توضیح می دادند.[16]
شب ها چرچیل (دبیر سفارت)، عباسقلی خان نواب (منشی سفارت) و چند حقوق دان در سفارت برای پناهندگان سخنرانی می کردند و از آزادی و عدالت سخن می راندند.[17]
طبعاً اعضای سفارت در تفهیم نظرهای خود به متحصّنان، به علت غیر بومی بودن، مشکل داشتند؛ به همین دلیل عدّه ای از به اصطلاح آزادی خواهان و وطن پرستان، عملیات استحاله ی نهضت را تسریع می نمودند. برخی گزارش کردند که:
هنگامی که مردم به سفارت انگلیس پناهنده شدند، نمایندگانی را به طور محرمانه به منظور استمداد فکری نزد صنیع الدوله فرستادند.[18]
صنیع الدوله یکی از آن روشن فکرانی بود که به اتفاق هم فکرانش، رفته رفته بحث درباره ی اصول حکومت مشروطه را با متحصّنان در باغ سفارت آغاز و با اعضای سفارت، از جمله اسمارت نیز، درباره ی ماهیت دموکراسی های اروپا بحث کردند.[19]
خبرنگار روزنامه ی تایمز می نویسد:
معنی و مفهوم مشروطه برای عده ی زیادی از تظاهرکنندگان توضیح داده شد.[20]
مؤلف کتاب تاریخ استقرار مشروطیت نیز با استناد به اسناد وزارت خارجه ی انگلیس، به نقش روشن فکران در القای مشروطه خواهی به متحصّنان اشاره نموده، می نویسد:
گمان می رود که آنها از مردان تحصیل کرده و روشن فکر، نظیر صنیع الدوله، دستور می گرفتند که چه امتیازاتی را بایستی خواستار شوند.[21]
اندک اندک با خط دهی سفارت و تلاش منورالفکران غرب گرا، درخواست و شعار مردم از عدالت خانه به مشروطه تغییر نمود. ولی هنوز مردم نمی دانستند پیامد مشروطه ای که اعضای سفارت و روشن فکران خودباخته و غرب گرا در پی آن هستند، چه خواهد بود. بسیاری از مردم بر این باور بودند که مشروطه، نظامی سیاسی اجتماعی است و کاملا با دین قابل جمع است و راز این تلقی نیز این بود که بنای سردم داران مشروطه ی غربی، کتمان تضاد نظام مشروطه ی غربی با نظام سیاسی و قوانین حقوقی اسلام بود.
به هر تقدیر، کم کم درخواست متحصّنان از عدالت خانه به مشروطه تغییر یافت و سخن از مشروطه خواهی و تشکیل مجلس ملّی، به جای مجلس اسلامی به میان آمد و از این پس متحصّنان به طور ناخواسته آلت فعل نیّات شوم انگلستان شدند.
سفارت در گام نخست می خواست عین الدوله از صدارت عزل شود؛ چرا که عین الدوله روحیه ی ضد انگلیسی داشت و با حضور او منافع انگلستان تأمین نمی شد؛ از این رو عزل عین الدوله چند روز پس از آغاز تحصن جزء درخواست های متحصّنان قرار گرفت و سرانجام، پس از مداخله ی محمدعلی میرزا ولیعهد، مظفرالدین شاه عین الدوله را عزل نمود و مشیرالدوله را به صدارت نشاند.
مشیرالدوله از علما و پیروانشان در قم دعوت کرد به شهر برگردند، ولی مخالفت ها و اعتراض ها هم چنان ادامه یافت و بحث از تشکیل مجلس شورا و حکومت جمهوری و مشروطیت بالا گرفت و تقاضای رسمی تشکیل عدالت خانه به درخواست تشکیل مجلس نمایندگان از وکلای بخش های مختلف جامعه تغییر یافت.[22] سرانجام در 13 مرداد 1285 ش. فرمان شاهانه در موافقت با تشکیل مجلس صادر شد، امّا کسانی که گرایش غربی داشتند می خواستند با محور قرار دادن ملیّت به جای شریعت، رنگ ملّی به مجلس بدهند. در آن اوضاع، مارک (ملّی) ابزاری بود که از یک سو هویت مذهبی مجلس را کم رنگ می کرد و از سوی دیگر، ماهیت غرب گرایانه و میل به بیگانه ی منوّرالفکران را پنهان می کرد؛ از این رو منوّرالفکران (مجلس شورای اسلامی) را نپذیرفتند و خواهان (مجلس شورای ملّی) شدند و فرمان اوّل شاه را، به علت این که پسوند (اسلامی) به جای (ملّی) به دنبال (مجلس شورا) آمده بود، نپذیرفتند. به همین علت شاه دست خط دیگری صادر کرد و پسوند (ملّی) را به نام مجمع جدید افزود.[23]
به هر حال تقریباً پس از 25 روز، فرمان مشروطیت صادر گردید و در آن، تشکیل یک مجلس شورای ملی مرکب از نمایندگان اصناف مختلف پیش بینی گردید.
اظهار بی طرفی
نکته ی قابل توجه در جریان دخالت انگلیس در انحراف و استحاله ی نهضت عدالت خانه، تلاش برای اظهار بی طرفی است. آنها در عین این که می خواستند رنگ اسلامی نهضت را از بین ببرند و آن را از ارزش های دینی تهی نمایند، حاضر نبودند این مسئله فاش شود، بلکه تلاش می کردند که مشروطه خواهی را یک تقاضای ملّی و خواسته ی مردمی جلوه دهند؛ از این رو هم زمان با القای مشروطه خواهی به متحصّنان، خود را چهره ای بی طرف و میانجی میان متحصّنان و دربار جلوه می دادند. این روش چند فایده داشت: اول این که آنها با این روش با هر دو جناح متخاصم ارتباط نزدیک برقرار کرده و با لباس میانجی از اسرار آنها با خبر می شدند؛ و دیگر این که، لباس بی طرفی، مارک دخالت جانب دارانه در امور مملکت را از انگلیس برمی داشت و چهره ی خیرخواهانه ای از آنان ارائه می کرد.
از این رو، اعضای سفارت تلاش مرموزانه ای را برای تغییر مسیر نهضت آغاز کردند و به عنوان واسطه ی پی گیریِ درخواست های متحصّنان وارد عمل شدند. کاردار سفارت انگلیس در گزارش خود می نویسد:
آنها حاضر به قبول مواعید شاه نیستند، مگر این که دولت اعلی حضرت پادشاهی انگلستان ضامن اجرای آن گردد.[24]
در جای دیگر می نویسد:
پناهندگان و هواداران بی شمار آنها، اعتماد خود را نسبت به دولت به کلّی از دست داده اند و حاضر نیستند مستقیماً وارد مذاکره شوند، مگر به توسط این جانب.[25]
همین شخص پیش تر در گزارش دیگری می گوید:
خوش بختانه کسی تاکنون مراجعه نکرده است. دیروز این جانب این مطلب را به طور محرمانه به مشیرالدوله اطلاع دادم و افزودم: چنانچه مردم در سفارت انگلیس بست بنشینند، این جانب از خود سلب مسئولیت می کنم.[26]
وی در ایّام تحصّن اظهارات و خواسته های متحصّنان را به دربار منتقل می کرد. خود او در این مورد چنین می گوید:
... نایب السلطنه پس از اظهار تشکر گرم از اقداماتی که تاکنون انجام داده ام، صریحاً گفت که دولت ایران در وضع شاقّی واقع شده و تقاضای کمک فکری را نمود. به ایشان گفتم که کوشش خواهم نمود که پناهندگان را وادار نمایم تا هیئتی به نمایندگی خود نزد صدر اعظم بفرستند و در آن موقع خود آن عالی جناب می توانند شخصاً با آنها مذاکره کنند. ضمناً اظهار داشتم که البته این جانب باید در وضعی باشم که بتوانم به رهبران مردم تأمین دهم که مورد تعرض واقع نخواهند شد و تقاضای دخالت این جانب در این امر هم بایستی از طرف دولت ایران به عمل آید. پیشنهادم فوراً پذیرفته شد و روز چهارشنبه، هشتم ماه جاری، همراه با رهبران پناهندگان به خانه ی ییلاقی صدر اعظم رفتم. پس از بحث مفصلی که در آن جا بعمل آمد و من در آن شرکت نمی جستم مگر وقتی که سؤالی از من می شد، یک فرمان تعدیل یافته ای نوشته شده و روز نهم اوت توشیح گردید.[27]
بدین ترتیب، عمّال سفارت انگلیس خواسته های خود را به دست دربار و متحصّنان و با درخواست و تقاضای آنها به تصویب رساندند و با نیروهای اصیل و سنّتی، هویت اصیل نهضت را از درون تغییر دادند و همان گونه که معاویه با نیروها و فرماندهان سپاه امیرمؤمنان(علیه السلام) پایه های حکومت دینی حضرت را تضعیف نمود، سفارت انگلستان نیز بنیان انقلاب اندیشی مشروطه را به دست نیروهای ناآگاهِ همان انقلاب خشکانید.
پس از امضای فرمان مشروطیّت، تحصن پایان یافت و علما به پناهندگان سفارت دستور دادند تا سفارت را ترک کنند، اما با کمال تأسف و تعجب، پناهندگان آن چنان به خواب رفته بودند که پس از دستور خروج رهبران دینیِ نهضت، با اعضای سفارت مشورت نموده، با اجازه و صلاح دید آنان از سفارت خارج شدند.[28]
پی نوشتها:
[1]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 43.
[2]. همان، ص 63.
[3]. همان، ص 61.
[4]. مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، ص 141.
[5]. ابراهیم صفایی، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ص 236.
[6]. ر.ک: نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 150 و ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، ص 108.
[7]. ر.ک: ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، ص 44.
[8]. ر.ک: همان، ص 59، و نهضت مشروطیت ایران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151.
[9]. همان.
[10]. ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 358.
[11]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 83.
[12]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 91.
[13]. خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، ص 205.
[14]. محمدحسن خراسانی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 136 - 137، به نقل از: علی ابوالحسنی، (منذر)، اندیشه سبز زندگی سرخ، ص 117 - 118.
[15]. همان.
[16]. نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151.
[17]. همان.
[18]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 146.
[19]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 85.
[20]. ایوان الکسیوبچ زینویف، انقلاب مشروطیت ایران، ص 35.
[21]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت ایران، ص 134.
[22]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران، ص 85.
[23]. همان، ص 86.
[24]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 77.
[25]. همان، ص 93.
[26]. همان، ص 84.
[27]. همان، ص 94 - 95.
[28]. ر.ک: نهضت مشروطیت ایران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 153.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
- [سایر] نهضت امام خمینی ره با نهضت مشروطه چه تفاوتی دارد؟
- [سایر] عبرتها و آسیبهای نهضت مشروطه چیست؟
- [سایر] عبرتها و آسیبهای نهضت مشروطه چیست؟
- [سایر] ملت و رهبران مشروطه در نخستین گام نهضت، خواستار مشروطه بودند، یا عدالت خانه؟
- [سایر] سرانجام نهضت مشروطه چه بود؟ مشروطه چگونه به حکومت رضاشاه ختم شد؟
- [سایر] نقش ستارخان و باقر خان در نهضت مشروطه را بیان کنید؟
- [سایر] چه درسهایی از مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت می توان گرفت؟
- [سایر] نقش ستارخان و باقر خان در نهضت مشروطه را بیان کنید؟
- [سایر] عبرتهای نهضت مشروطه را بیان نموده و نقاط آسیب پذیری آنرا بنویسید؟
- [سایر] چه درسهایی از مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت می توان گرفت؟