الف)- مهریه: در بررسی مهریه باید به چند نکته توجه داشت: الف) ساختار وجودی زن، با مشاغل حادّ و سخت، سازگار نیست. شما بارداری و زایمان و سپس شیردادن فرزند را در نظر بگیرید، نوعا این گرفتاری‌های طبیعی که برای زن وجود دارد، او را از بسیاری مشاغل باز می‌دارد. بنابراین مرد، باید در صدد درآمد و پرداخت هزینه زن و فرزند خویش باشد. ب ) اصولاً زن، زندگی و وجود خویش را در اختیار شوهر قرار می‌دهد. بنابراین مرد هم باید در ازاء آن انجام وظیفه نماید. ج ) اگر دقت کنیم، می‌بینیم که نوعا مرد است که به خواستگاری زن می‌رود. بر این اساس وقتی زن جواب مثبت داد، مرد نیز باید مسؤولیت حفظ و نگه‌داری از زن و تأمین غذا و لباس و مسکن او را بر عهده بگیرد. د ) در صورت از دست دادن شوهر (با طلاق و یا فوت مرد) زن نیازمند هزینه زندگی است. بنابراین باید از او حمایت شود و نباید او را به حال خود رها کرد. پس باید سرمایه‌ای به عنوان (مهر) علاوه بر ارث، در اختیار زن قرار گیرد؛ مگر آنکه مهر خویش را، قبلاً از مرد گرفته باشد. حتما توجه دارید که زن، از ملک مرد ارث نمی‌برد، بلکه تنها از اموال منقول و از اعیان او ارث می‌برد که آن هم اگر مرد، فرزند داشته باشد (یک هشتم) وگرنه (یک چهارم) ارث خواهد برد. نکته مهمتر آن که قرآن کریم از مهریه در سوره نساء، آیه 4 به (نحله) تعبیر کرده است که نزد اهل لغت و مفسرین حاوی دو معنی است: 1- بدهی و دَین: مهر یک حق برای زن و بر عهده مرد است نه بهای زن؛ یعنی، خداوند متعال در راستای تعیین حقوق و تکالیف زن و مرد، از جمله حقوق زن و تکالیف مرد، مسأله مهریه است، در قبال برخی حقوق دیگر که برای مرد جعل شده است و یک سری محدودیت‌هایی برای زنان منظور شده است. 2- هبه و بخشش بدون عوض: همان طور که راغب اصفهانی در کتاب ارزشمند (المفردات) می‌نویسد: به عقیده من این کلمه از ریشه (نحل) (به معنی زنبور عسل) آمده است زیرا بخشش و عطیه شباهتی به کار زنبوران عسل در دادن عسل دارد. برای آگاهی بیشتر ر.ک: کتب تفسیری، ذیل آیه 4 سوره نساء، خصوصا تفسیر نمونه، ج 3، ص 262 - 265. ب)- نفقه: (نفقه) در اصطلاح فقه عبارت است از هزینه زندگی زن و نزدیکان (مانند فرزندان، نوه‌ها، پدر و مادر و اجداد). با توجه به اینکه انسان مالی که برای افراد یاد شده، خرج می‌کند و به شکلی از دارایی او خارج و کم می‌شود، (نفقه) نام گرفته است .نفقه زن - که تأمین آن بر عهده شوهر است - عبارت است از: تهیه غذا، پوشاک، وسایل زندگی، هزینه معالجه و درمان و مسکن (درحد متعارف و مناسب با شأن زن).امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیت‌اللّه صافی، هدایة العباد، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیت‌اللّه تبریزی، منهاج الصالحین، ج 2، النفقات ؛ آیت‌اللّه وحید، منهاج الصالحین، ج 3، النفقات ؛ آیت‌اللّه فاضل، جامع المسائل، ج 2، س 1310 ؛ آیت‌اللّه سیستانی، منهاج الصالحین، ج 3، م 420 ؛ آیت‌اللّه مکارم، توضیح المسائل، م 2062 ؛ آیت‌اللّه نوری، توضیح المسائل، م 2408 ؛ آیت‌اللّه بهجت، توضیح المسائل،م 1897 ؛ آیت‌اللّه خامنه‌ای، استفتاءات، س 383 و ر.ک: لسان العرب و المفردات. در ادامه مطالعه بخشهایی از کتاب ( نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضی مطهری )تا حدودی پاسخگوی سایر جوانب این پرسش می باشد: بخش هشتم: مهر و نفقه(1) یکی از سنن بسیار کهن در روابط خانوادگی بشری این است که مرد هنگام ازدواج‌برای زن‌(مهر)قائل می‌شده است;چیزی از مال خود به زن یا پدر زن خویش‌می‌پرداخته است،و بعلاوه در تمام مدت ازدواج عهده‌دار مخارج زن و فرزندان‌خویش بوده است. ریشه این سنت چیست؟چرا و چگونه به وجود آمده است؟مهر دیگر چه صیغه‌ای‌است؟نفقه دادن به زن برای چه؟آیا اگر بنا باشد هر یک از زن و مرد به حقوق طبیعی وانسانی خویش نائل گردند و روابط عادلانه و انسانی میان آنها حکمفرما باشد و با زن‌مانند یک انسان رفتار شود،مهر و نفقه مورد پیدا می‌کند؟یا اینکه مهر و نفقه یادگارعهدهایی است که زن مملوک مرد بوده است;مقتضای عدالت و تساوی حقوق انسانها-خصوصا در قرن بیستم-این است که مهر و نفقه ملغی گردد،ازدواجها بدون مهرصورت گیرد و زن خود مسؤولیت مالی زندگی خویش را به عهده بگیرد و در تکفل‌مخارج فرزندان نیز با مرد متساویا شرکت کند. سخن خود را از مهر آغاز می‌کنیم.ببینیم مهر چگونه پیدا شده و چه فلسفه‌ای‌داشته و جامعه شناسان پیدایش مهر را چگونه توجیه کرده‌اند. تاریخچه مهر می‌گویند در ادوار ماقبل تاریخ که بشر به حال توحش می‌زیسته و زندگی شکل‌قبیله‌ای داشته،به علل نامعلومی ازدواج با همخون جایز شمرده نمی‌شده است. جوانان قبیله که خواستار ازدواج بوده‌اند،ناچار بوده‌اند از قبیله دیگر برای خود همسر و معشوقه انتخاب کنند. از این رو برای انتخاب همسر به میان قبایل دیگرمی‌رفته‌اند.در آن دوره‌ها مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف نبوده است;یعنی‌نمی‌دانسته که آمیزش او با زن در تولید فرزند مؤثر است.فرزندان را به عنوان فرزندهمسر خود می‌شناخته نه به عنوان فرزندان خود.با اینکه شباهت فرزندان را با خوداحساس می‌کرده نمی‌توانسته علت این شباهت را بفهمد.قهرا فرزندان نیز خود رافرزند زن می‌دانسته‌اند نه فرزند مرد،و نسب از طریق مادران شناخته می‌شد نه ازطریق پدران.مردان موجودات عقیم و نازا به حساب می‌آمده‌اند و پس از ازدواج به‌عنوان یک طفیلی-که زن فقط به رفاقت‌با او و به نیروی بدنی او نیازمند است-درمیان قبیله زن بسر می‌برده است.این دوره را دوره‌(مادر شاهی‌)نامیده‌اند. دیری نپایید که مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف شد و خود را صاحب‌اصلی فرزند شناخت.از این وقت زن را تابع خود ساخت و ریاست‌خانواده را به عهده‌گرفت و به اصطلاح دوره‌(پدر شاهی‌)آغاز شد. در این دوره نیز ازدواج با همخون جایز شمرده نمی‌شد و مرد ناچار بود از میان‌قبیله دیگر برای خود همسر انتخاب کند و به میان قبیله خود بیاورد.و چون همواره‌حالت جنگ و تصادم میان قبایل حکمفرما بود،انتخاب همسر از راه ربودن دخترصورت می‌گرفت;یعنی جوان دختر مورد نظر خویش را از میان قبیله دیگر می‌ربود. تدریجا صلح جای جنگ را گرفت و قبایل مختلف می‌توانستند همزیستی‌مسالمت‌آمیز داشته باشند.در این دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد برای اینکه‌دختر مورد نظر خویش را به چنگ آورد،می‌رفت‌به میان قبیله دختر،اجیر پدر زن‌می‌شد و مدتی برای او کار می‌کرد و پدر زن در ازای خدمت داماد،دختر خویش را به‌او می‌داد و او آن دختر را به میان قبیله خویش می‌برد. تا اینکه ثروت زیاد شد.در این وقت مرد دریافت که به جای اینکه سالها برای پدرعروس کار کند،بهتر این است که یکجا هدیه لایقی تقدیم او کند و دختر را از او بگیرد. این کار را کرد و از اینجا(مهر)پیدا شد. روی این حساب در مراحل اولیه،مرد به عنوان طفیلی زن زندگی می‌کرده وخدمتکار زن بوده است.در این دوره زن بر مرد حکومت می‌کرده است.در مرحله بعدکه حکومت‌به دست مرد افتاد،مرد زن را از قبیله دیگر می‌ربوده است.در مرحله سوم‌مرد برای اینکه زن را به چنگ آورد به خانه پدر زن می‌رفته و سالها برای او کار می‌کرده است.در مرحله چهارم مرد مبلغی به عنوان‌(پیشکش‌)تقدیم پدر زن می‌کرده‌است و رسم مهر از اینجا ناشی شده است. می‌گویند مرد از آن وقتی که سیستم‌(مادرشاهی‌)را ساقط کرد و سیستم‌(پدر شاهی‌)را تاسیس نمود،زن را در حکم برده و لااقل در حکم اجیر و مزدورخویش قرار داد و به او به چشم یک ابزار اقتصادی که احیانا شهوت او را نیز تسکین‌می‌داد نگاه می‌کرد،به زن استقلال اجتماعی و اقتصادی نمی‌داد.محصول کارها وزحمات زن متعلق به دیگری یعنی پدر یا شوهر بود.زن حق نداشت‌به اراده خودشوهر انتخاب کند و به اراده خود و برای خود فعالیت اقتصادی و مالی داشته باشد،ودر حقیقت پولی که مرد به عنوان مهر می‌داده و مخارجی که به عنوان نفقه می‌کرده‌است در مقابل بهره اقتصادی بوده که از زن در ایام زناشویی می‌برده است. مهر در نظام حقوقی اسلام مرحله پنجمی هم هست که جامعه شناسان و اظهار نظر کنندگان درباره آن سکوت‌می‌کنند. در این مرحله مرد هنگام ازدواج یک‌(پیشکشی‌)تقدیم خود زن می‌کند وهیچ یک از والدین حقی به آن پیشکشی ندارند.زن در عین اینکه از مرد پیشکشی‌دریافت می‌دارد،استقلال اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ می‌کند.اولا به اراده خودشوهر انتخاب می‌کند نه به اراده پدر یا برادر.ثانیا در مدتی که در خانه پدر است،همچنین در مدتی که به خانه شوهر می‌رود کسی حق ندارد او را به خدمت‌خودبگمارد و استثمار کند.محصول کار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به دیگری و درمعاملات حقوقی خود احتیاجی به قیمومت مرد ندارد. مرد از لحاظ بهره‌برداری از زن،فقط حق دارد در ایام زناشویی از وصال اوبهره‌مند شود و مکلف است مادامی که زناشویی ادامه دارد و از وصال زن بهره‌مندمی‌شود،زندگی او را در حدود امکانات خود تامین نماید. این مرحله همان است که اسلام آن را پذیرفته و زناشویی را بر این اساس بنیان‌نهاده است.در قرآن کریم آیات زیادی هست درباره اینکه مهر زن به خود زن تعلق‌دارد نه به دیگری.مرد باید در تمام مدت زناشویی عهده‌دار تامین مخارج زندگی زن‌بشود و در عین حال درآمدی که زن تحصیل می‌کند و نتیجه کار او،به شخص خودش‌تعلق دارد نه به دیگری(پدر یا شوهر). اینجاست که مساله مهر و نفقه شکل معماوشی پیدا می‌کند،زیرا در وقتی که مهر به‌پدر دختر تعلق می‌گرفت و زن مانند یک برده به خانه شوهر می‌رفت و شوهر او رااستثمار می‌کرد، فلسفه مهر بازخرید دختر از پدر بود و فلسفه نفقه مخارج ضروری‌است که هر مالکی برای مملوک خود می‌کند.اگر بناست چیزی به پدر زن داده نشود وشوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداری اقتصادی بکند و زن از لحاظ‌اقتصادی استقلال کامل دارد و حتی از جنبه حقوقی نیازی به قیمومت و اجازه وسرپرستی ندارد،مهر دادن و نفقه پرداختن برای چه؟ نگاهی به تاریخ اگر بخواهیم به فلسفه مهر و نفقه در مرحله پنجم پی ببریم،باید اندکی توجه خود رابه دوره‌های چهار گانه‌ای که قبل از این مرحله گفته شده معطوف کنیم.حقیقت این‌است آنچه در این باره گفته شده جز یک سلسله فرضها و تخمینها چیزی نیست;نه‌حقایق تاریخی است و نه حقایق علمی و تجربی.پاره‌ای قرائن از یک طرف و بعضی‌فرضیه‌های فلسفی درباره انسان و جهان از طرف دیگر،منشا پدید آمدن این فرضها وتخمینها درباره زندگی بشر ما قبل تاریخ شده است.آنچه درباره دوره به اصطلاح‌مادرشاهی گفته شده چیزی نیست که به این زودیها بتوان باور کرد،و همچنین‌چیزهایی که درباره فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف شوهران‌گفته‌اند. در این فرضها و تخمینها دو چیز به چشم می‌خورد:یکی اینکه سعی شده تاریخ‌بشر اولیه فوق العاده قساوت آمیز و خشونت‌بار و عاری از عواطف انسانی تفسیر شود. دیگر اینکه نقش طبیعت از لحاظ تدابیر حیرت انگیزی که برای رسیدن به هدفهای‌کلی خود به کار می‌برد،نادیده گرفته شده است. این گونه تفسیر و اظهار نظر درباره انسان و طبیعت‌برای غربی میسر است اما برای‌شرقی-اگر افسون شده تقلید غرب نباشد-میسر نیست.غربی به علل خاصی باعواطف انسانی بیگانه است;قهرا نمی‌تواند برای عاطفه و جرقه‌های انسانی نقش‌اساسی در تاریخ قائل شود.غربی اگر از دنده اقتصاد برخیزد،نان می‌بیند و بس.تاریخ‌از نظر او ماشینی است که تا نان به خوردش ندهی حرکت نمی‌کند.و اگر از دنده مسائل‌جنسی برخیزد،انسانیت و تاریخ انسانیت‌با همه مظاهر فرهنگی و هنری و اخلاقی و مذهبی و با همه تجلیات عالی و باشکوه معنوی،جز بازیهای تغییر شکل یافته جنسی‌نیست.و اگر از دنده سیادت و برتری طلبی برخیزد،سرگذشت‌بشریت از نظر اویکسره خونریزی و بیرحمی است. غربی در قرون وسطی از مذهب و به نام مذهب شکنجه‌ها دیده و آزارها کشیده وزنده زنده در آتش انداختن‌ها مشاهده کرده است.به همین جهت از نام خدا و مذهب وهر چیزی که این بو را بدهد وحشت می‌کند و از این رو با همه آثار و علائم فراوان‌علمی که از هدف داشتن طبیعت و واگذار نبودن جهان به خود می‌بیند،کمتر جرات‌می‌کند به اصل‌(علت غایی‌)اعتراف کند. ما از این مفسران نمی‌خواهیم که به وجود پیامبران-که در طول تاریخ ظهورکرده‌اند و منادی عدالت و انسانیت‌بوده‌اند و با انحرافات مبارزه می‌کرده‌اند و نتایج‌ثمربخشی از مبارزات خود می‌گرفته‌اند-اقرار و اعتراف کنند;از آنها می‌خواهیم که‌لااقل نقش آگاهانه طبیعت را فراموش نکنند. در تاریخ روابط زن و مرد قطعا مظالم فراوان و قساوتهای بی‌شماری رخ داده‌است.قرآن قساوت آمیزترین آنها را حکایت کرده است.اما نمی‌توان گفت‌سراسر این‌تاریخ قساوت و خشونت‌بوده است. فلسفه حقیقی مهر به عقیده ما پدید آمدن مهر نتیجه تدبیر ماهرانه‌ای است که در متن خلقت وآفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر به کار رفته است. مهر از آنجا پیدا شده که در متن خلقت نقش هر یک از زن و مرد در مساله عشق‌مغایر نقش دیگری است.عرفا این قانون را به سراسر هستی سرایت می‌دهند،می‌گویند قانون عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حکومت‌می‌کند با این خصوصیت که موجودات و مخلوقات از لحاظ اینکه هر موجودی وظیفه‌خاصی را باید ایفا کند متفاوتند;سوز در یک جا و ساز در جای دیگر قرار داده شده‌است. فخر الدین عراقی،شاعر معروف می‌گوید: ساز طرب عشق که داند که چه ساز است کز زخمه آن نه فلک اندر تک و تاز است رازی است در این پرده گر آن را بشناسی دانی که حقیقت ز چه در بند مجاز است عشق است که هر دم به دگر رنگ درآید ناز است‌به جایی و به یک جای نیاز است‌در صورت عاشق چه در آید همه سوز است در کسوت معشوق چه آید همه ساز است ما در مقاله چهارده از این سلسله مقالات،آنجا که تفاوتهای زن و مرد را بیان‌می‌کردیم گفتیم که نوع احساسات زن و مرد نسبت‌به یکدیگر یک جور نیست.قانون‌خلقت،جمال و غرور و بی‌نیازی را در جانب زن،و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل‌را در جانب مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله‌تعدیل شده است و همین جهت موجب شده که همواره مرد از زن خواستگاری‌می‌کرده است.قبلا دیدیم که طبق گفته جامعه شناسان،هم در دوره مادرشاهی و هم دردوره پدر شاهی،مرد بوده است که به سراغ زن می‌رفته است. دانشمندان می‌گویند:مرد از زن شهوانی‌تر است.در روایات اسلامی وارد شده که‌مرد از زن شهوانی‌تر نیست‌بلکه بر عکس است،لکن زن از مرد در مقابل شهوت‌تواناتر و خوددارتر آفریده شده است.نتیجه هر دو سخن یکی است.به هر حال مرد درمقابل غریزه از زن ناتوان‌تر است. این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که‌دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس،مرد را وادار کرده است که به زن اظهارنیاز کند و برای جلب رضای او اقدام کند.یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلب‌رضای او و به احترام موافقت او هدیه‌ای نثار او می‌کرده است. چرا افراد جنس نر همیشه برای تصاحب جنس ماده با یکدیگر رقابت می‌کرده‌اندو به جنگ و ستیز با یکدیگر می‌پرداخته‌اند اما هرگز افراد جنس ماده برای تصاحب‌جنس نر حرص و ولع نشان نداده‌اند؟برای اینکه نقش جنس نر و جنس ماده یکی‌نبوده است.جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته نه جنس ماده،و جنس‌ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمی‌رفته است،همواره از خود نوعی‌بی‌نیازی و استغنا نشان می‌داده است. مهر با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد.زن به الهام فطری دریافته است که عزت واحترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین بفروشد. همینها سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی،مرد را به عنوان خواستگاربه آستانه خود بکشاند،مردها را به رقابت‌با یکدیگر وادار کند،با خارج کردن خود ازدسترسی مرد عشق رمانتیک به وجود آورد،مجنون‌ها را به دنبال لیلی‌ها بدواند وآنگاه که تن به ازدواج با مرد می‌دهد عطیه و پیشکشی از او به عنوان نشانه‌ای ازصداقت او دریافت دارد. می‌گویند در بعضی قبایل وحشی دخترانی که با چند خواستگار و عاشق بی‌قرارمواجه می‌شده‌اند،آنها را وادار به‌(دوئل‌)می‌کرده‌اند;هر کدام که دیگری را مغلوب‌می‌کرده یا می‌کشته،شایستگی همسری با آن دختر را احراز می‌کرده است. چندی پیش روزنامه‌های تهران نوشتند که یک دختر دو پسر خواستگار خود رادر همین تهران به‌(دوئل‌)وادار کرد،آنها را در حضور خود با اسلحه سرد به جان‌یکدیگر انداخت. از نظر کسانی که قدرت را فقط در زور بازو می‌شناسند و تاریخ روابط زن و مرد رایکسره ظلم و استثمار مرد می‌بینند،باوری نیست که زن،این موجود ضعیف و ظریف،بتواند اینچنین افراد جنس خشن و نیرومند را به جان یکدیگر بیندازد،اما اگر کسی‌اندکی با تدابیر ماهرانه خلقت و قدرت عجیب و مرموز زنانه‌ای که در وجود زن تعبیه‌شده آشنا باشد،می‌داند که این چیزها عجیب نیست. زن در مرد تاثیر فراوان داشته است.تاثیر زن در مرد از تاثیر مرد در زن بیشتر بوده‌است.مرد بسیاری از هنرنمایی‌ها و شجاعتها و دلاوریها و نبوغها و شخصیتهای خودرا مدیون زن و خودداریهای ظریفانه زن است،مدیون حیا و عفاف زن است،مدیون‌(شیرین فروشی‌)زن است. زن همیشه مرد را می‌ساخته و مرد اجتماع را.آنگاه که حیاو عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود،اول به زن‌مهر باطله می‌خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می‌کند و سپس اجتماع منهدم‌می‌گردد. همان قدرت زنانه که توانسته در طول تاریخ شخصیت‌خود را حفظ کند و به دنبال‌مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بکشاند،مردان را به رقابت وجنگ با یکدیگر درباره خود وادارد و آنها را تا سر حد کشته شدن ببرد،حیا و عفاف راشعار خود قرار دهد،بدن خود را از چشم مرد مستور نگه دارد و خود را اسرارآمیز جلوه دهد،الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد،هنر آموز و شجاعت‌بخش ونبوغ آفرین او واقع شود،در او حس‌(تغزل‌)و ستایشگری به وجود آورد و او به‌فروتنی و خاکساری و ناچیزی خود در مقابل زن به خود ببالد،همان قدرت‌می‌توانسته مرد را وادار کند که هنگام ازدواج عطیه‌ای به نام‌(مهر)تقدیم او کند. مهر ماده‌ای است از یک آیین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده و بادست فطرت تهیه شده است. مهر در قرآن قرآن کریم مهر را به صورتی که در مرحله پنجم گفتیم ابداع و اختراع نکرد،زیرامهر به این صورت ابداع خلقت است.کاری که قرآن کرد این بود مهر را به حالت فطری‌آن برگردانید. قرآن کریم با لطایف و ظرافت‌بی‌نظیری می‌گوید: و اتوا النساء صدقاتهن نحلة (1) یعنی کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد(نه به پدران یا برادران آنها)و عطیه وپیشکشی است از جانب شما به آنها،به خودشان بدهید. قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است: اولا با نام‌(صدقه‌)(به ضم دال)یاد کرده است نه با نام‌(مهر).صدقه از ماده صدق‌است و بدان جهت‌به مهر صداق یا صدقه گفته می‌شود که نشانه راستین بودن علاقه‌مرد است.بعضی مفسرین مانند صاحب کشاف به این نکته تصریح کرده‌اند;همچنانکه‌بنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینکه صدقه(بفتح دال)راصدقه گفته‌اند این است که نشانه صدق ایمان است.دیگر اینکه با ملحق کردن ضمیر(هن)به این کلمه می‌خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر;مهرمزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست.سوم اینکه با کلمه‌(نحله‌)کاملاتصریح می‌کند که مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی و عطیه و هدیه‌ندارد. دو گونگی احساسات در حیوانات اختصاص به انسان ندارد;در همه جاندارها آنجا که قانون دو جنسی‌حکمفرماست،با اینکه دو جنس به یکدیگر نیازمندند،جنس نر نیازمندتر آفریده‌شده یعنی احساسات او نیازمندانه‌تر است و همین جهت‌به نوبه خود سبب شده که‌جنس نر گامهایی در طریق جلب رضایت جنس ماده بردارد و هم سبب شده که روابطدو جنس تعدیل شود و جنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نکند،حالت‌فروتنی و خضوع به خود بگیرد. هدیه و کادو در روابط نامشروع منحصر به ازدواج و پیمان مشروع زناشویی نیست;آنجا هم که زن و مرد به‌صورت نامشروعی می‌خواهند از وجود یکدیگر لذت ببرند و به اصطلاح می‌خواهنداز عشق آزاد بهره ببرند،باز مرد است که به زن هدیه می‌دهد.اگر احیانا قهوه یا چایی‌یا غذایی صرف کنند،مرد وظیفه خود می‌داند که پول آنها را بپردازد.زن برای خودنوعی اهانت تلقی می‌کند که به خاطر مرد مایه بگذارد و پول خرج کند.عیاشی برای‌پسر مستلزم داشتن پول و امکانات مالی است و عیاشی برای یک دختر وسیله‌ای‌است‌برای دریافت کادوها.این عادات که حتی در روابط نامشروع و غیر قانونی هم‌جاری است،ناشی از نوع احساسات نا متشابه زن و مرد نسبت‌به یکدیگر است. معاشقه فرنگی از ازدواجش طبیعی‌تر است در دنیای غرب هم که به نام تساوی حقوق انسانها حقوق خانوادگی را از صورت‌طبیعی خارج کرده‌اند و سعی می‌کنند علی رغم قانون طبیعت،زن و مرد را در وضع‌مشابهی قرار دهند و رلهای مشابهی در زندگی خانوادگی به عهده آنها بگذارند،آنجاکه به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می‌آید و قوانین قراردادی،آنها را از مسیرطبیعت‌خارج نکرده است،مرد همان وظیفه طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایه‌گذاشتن و پول خرج کردن را انجام می‌دهد،مرد به زن هدیه می‌دهد و متحمل مخارج‌او می‌شود در صورتی که در ازدواج فرنگی مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیزمسؤولیت‌سنگینی به عهده زن می‌گذارند;یعنی معاشقه فرنگی از ازدواج فرنگی باطبیعت هماهنگ‌تر است. مهر یکی از نمونه‌هایی است که می‌رساند زن و مرد با استعدادهای نامتشابهی‌آفریده شده‌اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطری و طبیعی سندهای نامتشابهی به‌دست آنها داده است. مهر و نفقه(2) در فصل پیش فلسفه و علت اصلی پیدایش مهر را ذکر کردیم.معلوم شد مهر ازآنجا پیدا شده که قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر یک از آنها نقش‌جداگانه‌ای گذاشته است. معلوم شد مهر از احساسات رقیق و عطوفت آمیز مرد ناشی‌شده،نه از احساسات خشن و مالکانه او.آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته‌حس خودداری مخصوص او بوده،نه ضعف و بی‌اراده بودن او.مهر تدبیری است ازناحیه قانون خلقت‌برای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری.مهر به‌زن شخصیت می‌دهد.ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است. رسوم جاهلیت که در اسلام منسوخ شد قرآن کریم رسوم جاهلیت را درباره مهر منسوخ کرد و آن را به حالت اولی وطبیعی آن برگردانید. در جاهلیت،پدران و مادران مهر را به عنوان حق الزحمه و(شیر بها)حق خودمی‌دانستند. در تفسیر کشاف و غیره می‌نویسند هنگامی که دختری برای یکی از آنها متولدمی‌شد و دیگری می‌خواست‌به او تبریک بگوید،می‌گفت:(هنیئا لک النافجة‌)یعنی این مایه افزایش ثروت،تو را گوارا باد،کنایه از اینکه بعدا این دختر را شوهر می‌دهی‌و مهر دریافت می‌داری. در جاهلیت،پدران و در نبودن آنها برادران،چون از طرفی برای خود حق ولایت‌و قیمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر می‌دادند نه به اراده خود او،واز طرف دیگر مهر دختر را متعلق به خود می‌دانستند نه به دختر،دختران را معاوضه‌می‌کردند به این نحو که مردی به مرد دیگر می‌گفت که من دختر یا خواهرم را به عقد تودر می‌آورم که در عوض دختر یا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول می‌کرد.به این‌ترتیب هر یک از دو دختر مهر دیگری به شمار می‌رفت و به پدر یا برادر دیگری تعلق‌می‌گرفت.این نوع نکاح را نکاح‌(شغار)می‌نامیدند. اسلام این رسم را منسوخ کرد. پیغمبر اکرم فرمود:(لا شغار فی الاسلام‌)یعنی در اسلام معاوضه دختر یا خواهر ممنوع‌است. در روایات اسلامی آمده است که پدر نه تنها حقی به مهر ندارد بلکه اگر در عقدازدواج برای پدر به عنوان امری جداگانه از مهر چیزی شرط شود و مهر به خود دخترداده شود،باز هم صحیح نیست;یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختربهره‌ای قائل شود،هر چند به صورت امر جداگانه از مهر باشد. اسلام آیین کار کردن داماد برای پدر زن را-که طبق گفته جامعه شناسان دردوره‌هایی وجود داشته که هنوز ثروت قابل مبادله‌ای در کار نبوده-منسوخ کرد. کار کردن داماد برای پدر زن تنها از این جهت نبوده است که پدران می‌خواسته‌انداز ناحیه دختران خود بهره‌ای برده باشند;علل و ریشه‌های دیگر نیز داشته است که‌احیانا لازمه آن مرحله از تمدن بوده است و در حد خود ظالمانه هم نبوده است.به هرحال چنین رسمی قطعا در دنیای قدیم وجود داشته است. داستان موسی و شعیب که در قرآن کریم آمده است،از وجود چنین رسمی حکایت‌می‌کند. موسی در حال فرار از مصر وقتی که به سر چاه‌(مدین‌)رسید،به حالت‌دختران شعیب که در کناری با گوسفندان خویش ایستاده بودند و کسی رعایت‌حال‌آنها را نمی‌کرد رحمت آورد و برای گوسفندان آنها آب کشی کرد.دختران پس ازمراجعت نزد پدر،جریان روز را برای پدر نقل کردند و او یکی از آنها را پی موسی‌فرستاد و او را به خانه خویش دعوت کرد.پس از آشنا شدن با یکدیگر،یک روزشعیب به موسی گفت:من دلم می‌خواهد یکی از دو دختر خود را به تو به زنی بدهم به این شرط که تو هشت‌سال برای من کار کنی و اگر دل خودت خواست دو سال دیگرهم اضافه کن،ده سال برای من کار کن.موسی قبول کرد و به این ترتیب موسی دامادشعیب شد.اینچنین رسمی در آن زمان بوده و ریشه این رسم دو چیز است:اول نبودن‌ثروت.خدمتی که داماد به زن یا پدر زن می‌توانسته بکند غالبا منحصر به این بوده که‌برای آنها کار کند.دیگر رسم جهاز دادن.جامعه شناسان معتقدند که رسم جهاز دادن به‌دختر از طرف پدر،یکی از رسوم و سنن کهن است.پدر برای اینکه بتواند جهاز برای‌دختر خود فراهم کند داماد را اجیر خود می‌کرد و یا از او پولی دریافت می‌کرد.عملاآنچه پدر از داماد می‌گرفت‌به نفع دختر و برای دختر بوده است. به هر حال در اسلام این آیین منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خودبداند،هر چند هدف و منظورش این باشد که آن را صرف و خرج دختر کند.این خوددختر است که اختیار آن مال را دارد که به هر نحو بخواهد مصرف کند.در روایات‌اسلامی تصریح شده که این گونه مهر قرار دادن در دوره اسلامیه روا نیست. در زمان جاهلیت رسم دیگری نیز بود که عملا موجب محروم بودن زن از مهرمی‌شد.یکی از آنها رسم ارث زوجیت‌بود.اگر کسی می‌مرد وارثان او از قبیل فرزندان‌و برادران همان طوری که ثروت او را به ارث می‌بردند،همسری زن او را نیز به ارث‌می‌بردند.پس از مردن شخص،پسر یا برادر میت‌حق همسری میت را باقی‌می‌پنداشت و خود را مختار می‌دانست که زن او را به دیگری تزویج کند و مهر راخودش بگیرد و یا او را بدون مهر جدیدی و به موجب همان مهری که میت قبلاپرداخته زن خود قرار دهد. قرآن کریم رسم ارث زوجیت را منسوخ کرد،فرمود: یا ایها الذین امنوا لا یحل لکم‌ان ترثوا النساء کرها (2) ای مردمی که به پیغمبر و قرآن ایمان دارید،باید بدانید که برای‌شما روا نیست که زنان مورثان خود را به ارث ببرید در حالی که خود آن زنان میل‌ندارند که همسر شما باشند. قرآن کریم در آیه دیگر به طور کلی ازدواج با زن پدر را قدغن کرد هر چند به‌صورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه با هم ازدواج کنند.فرمود: و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم (3) با زنان پدران خود ازدواج نکنید. قرآن کریم هر رسمی که موجب تضییع مهر زنان می‌شد منسوخ کرد،از آن جمله‌اینکه وقتی که مردی نسبت‌به زنش دلسرد و بی‌میل می‌شد او را در مضیقه و شکنجه‌قرار می‌داد;هدفش این بود که با تحت‌شکنجه قرار دادن او،او را به طلاق راضی کند وتمام یا قسمتی از آنچه به عنوان مهر به او داده از او پس بگیرد.قرآن کریم فرمود: و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن (4) یعنی زنان را به خاطر اینکه چیزی از آنها بگیریدو قسمتی از مهری که به آنها داده‌اید جبران کنید،تحت مضیقه و شکنجه قرار ندهید. یکی دیگر از آن رسوم این بود که مردی با زنی ازدواج می‌کرد و برای او احیانا مهرسنگینی قرار می‌داد.اما همینکه از او سیر می‌شد و هوای تجدید عروسی به سرش‌می‌زد،زن بیچاره را متهم می‌کرد به فحشا و حیثیت او را لکه‌دار می‌کرد و چنین وانمودمی‌کرد که این زن از اول شایستگی همسری مرا نداشته و ازدواج باید فسخ شود و من‌مهری که داده‌ام باید پس بگیرم. قرآن کریم این رسم را نیز منسوخ کرد و جلوی آن راگرفت. سیستم مهری اسلام خاص خودش است یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد;نه‌می‌تواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن و نه اگر زن کاری کرد که به‌موجب آن کار ثروتی به او تعلق می‌گیرد،مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن‌ثروت تصرف کند،و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند.و بر خلاف رسم‌معمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت،زن شوهردار از نظراسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت‌شوهر نیست;در انجام‌معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد.اسلام در عین اینکه به زن چنین استقلال‌اقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و کار زن و معاملات‌زن قرار نداد،آیین مهر را منسوخ نکرد.این خود می‌رساند که مهر از نظر اسلام به‌خاطر این نیست که مرد بعدا از وجود زن بهره اقتصادی می‌برد و نیروی بدنی او رااستثمار می‌کند.پس معلوم می‌شود اسلام سیستم مهری مخصوص به خود دارد.این‌سیستم مهری و فلسفه‌اش را نباید با سایر سیستمهای مهری اشتباه کرد و ایراداتی که برآن سیستمها وارد است‌بر این سیستم وارد دانست. آیین فطرت همچنانکه در مقاله پیش گفتیم قرآن کریم تصریح می‌کند که مهر(نحله‌)و عطیه‌است.قرآن این عطیه و پیشکشی را لازم می‌داند.قرآن رموز فطرت بشر را با کمال‌دقت رعایت کرده است و برای اینکه هر یک از زن و مرد نقش مخصوصی که درطبیعت از لحاظ علایق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده فراموش نکند،لزوم مهر راتاکید کرده است.نقش زن این است که پاسخگوی محبت مرد باشد.محبت زن خوب‌است‌به صورت عکس العمل محبت مرد باشد نه به صورت ابتدایی.عشق ابتدایی زن‌یعنی عشقی که از ناحیه زن شروع بشود و زن بدون آنکه مرد قبلا او را خواسته باشدعاشق مردی بشود،همواره مواجه با شکست عشق و کست‌شخصیت‌خود زن‌است،بر خلاف عشقی که به صورت پاسخ به عشق دیگری در زن پیدا می‌شود; اینچنین عشق،نه خودش شکست می‌خورد و نه به شخصیت زن لطمه و شکست واردمی‌آورد. آیا راست است که زن وفا ندارد؟پیمان محبت زن سست است؟به عشق زن نبایداعتماد کرد؟ این،هم راست است و هم دروغ.راست است اگر عشق از زن شروع شود.اگر زنی‌ابتدا عاشق مردی بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد می‌شود.به چنین عشقی‌نباید اعتماد کرد.اما دروغ است در صورتی که عشق آتشین زن به صورت‌عکس العملی از عشق صادقانه مردی و به عنوان پاسخگویی به عشق راستین پیداشده باشد.اینچنین عشقی عملا مستبعد است که فسخ بشود،مگر آنکه عشق مرد به‌سردی بگراید و البته در این صورت عشق زن تمام می‌شود. عشق فطری زن همین نوع‌از عشق است. شهرت زن به بی‌وفایی در عشقهای نوع اول است و ستایشهایی که از وفاداری زن‌شده مربوط به عشقهای نوع دوم است.جامعه اگر بخواهد پیوندهای زناشویی‌استحکام پیدا کند،چاره‌ای ندارد از اینکه از همان راهی برود که قرآن رفته است;یعنی قوانین فطرت را رعایت کند و از آن جمله نقش خاص هر یک از زن و مرد را در مساله‌عشق در نظر بگیرد.قانون مهر هماهنگی با طبیعت است از این رو که نشانه و زمینه آن‌است که عشق از ناحیه مرد آغاز شده و زن پاسخگوی عشق اوست و مرد به احترام اوهدیه‌ای نثار او می‌کند.از این رو نباید قانون مهر-که یک ماده از یک اساسنامه کلی‌است و به دست طراح طبیعت تدوین شده-به نام تساوی حقوق زن و مرد ملغی گردد. چنانکه ملاحظه فرمودید قرآن در باب مهر،رسوم و قوانین جاهلیت را علی رغم‌میل مردان آن روز عوض کرد.آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم معمول جاهلیت‌نبود که بگوییم قرآن اهمیتی به بود و نبود مهر نمی‌دهد.قرآن می‌توانست مهر را بکلی‌منسوخ کند و مردان را از این نظر راحت کند،ولی این کار را نکرد. انتقادها اکنون که نظر اسلام را درباره مهر دانستید و معلوم شد مهر از نظر اسلام چه‌فلسفه‌ای دارد، خوب است‌سخن کسانی را که به این قانون اسلامی انتقاد دارند نیزبشنوید. خانم منوچهریان در کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران در فصلی که تحت‌عنوان‌(مهر)باز کرده‌اند چنین نوشته‌اند: (همچنانکه برای داشتن باغ یا خانه یا اسب یا استر،مرد باید مبلغی بپردازد،برای‌خریدن زن هم باید پولی از کیسه خرج کند.و همچنانکه بهای خانه و باغ و استر برحسب بزرگی و کوچکی و زشتی و زیبایی و بهره و فایده متفاوت است،بهای زن‌هم بر حسب زشتی و زیبایی و پولداری و بی‌پولی او تفاوت می‌کند.قانونگذاران‌مهربان و جوانمرد ما قریب 12 ماده درباره قیمت زن نوشته‌اند و فلسفه آنان آن‌است که اگر پول در میان نباشد رشته استوار زناشویی سخت‌سست و زود گسل‌می‌شود.) اگر قانون مهر از طرف اجنبی آمده بود،آیا باز هم اینقدر مورد بی‌مهری و تهمت وافترا بود؟ مگر هر پولی که کسی به کسی می‌دهد،می‌خواهد او را بخرد؟!پس باید رسم‌هدیه و بخشش و پیشکش را منسوخ کنند.ریشه قانون مهر که در قانون مدنی آمده قرآن است.قرآن تصریح می‌کند که مهر عنوانی جز عطیه و پیشکشی ندارد.بعلاوه،اسلام قوانین اقتصادی خود را آنچنان تنظیم کرده که مرد حق هیچ گونه بهره برداری‌اقتصادی از زن ندارد.در این صورت چگونه می‌توان مهر را به عنوان قیمت زن یادکرد؟ ممکن است‌بگویید عملا مردان ایرانی از زنان خود بهره‌برداری اقتصادی می‌کنند. من هم قبول دارم که بسیاری از مردان ایرانی این طورند،ولی این چه ربطی به مهردارد؟ مردان که نمی‌گویند ما به موجب اینکه مهر پرداخته‌ایم،به زنان خود تحکم‌می‌کنیم.تحکم مرد ایرانی به زن ایرانی ریشه‌های دیگری دارد.چرا به جای اینکه‌مردم را اصلاح کنید،قانون فطرت را خراب می‌کنید و بر مفاسد می‌افزایید؟در تمام‌این گفته‌ها یک منظور بیشتر نهفته نیست و آن اینکه ایرانی و مشرق زمینی باید خود راو فلسفه زندگی خود را و معیارهای انسانی خود را فراموش کند و رنگ و شکل اجنبی‌به خود بگیرد تا بهتر آماده بلعیده شدن باشد. خانم منوچهریان می‌گویند: (اگر زن از نظر اقتصادی مانند مرد باشد،دیگر چه حاجت است که ما برای او نفقه وکسوه و مهر قائل شویم؟همچنانکه هیچ یک از این پیش بینی‌ها و محکم‌کاری‌ها درمورد مرد به میان نمی‌آید،در مورد زن هم آن وقت نباید وجود داشته باشد.) اگر این سخن را خوب بشکافیم معنی‌اش این است:در دوره‌هایی که برای زن حق‌مالکیت و استقلال اقتصادی قائل نبودند مهر و نفقه می‌توانست تا اندازه‌ای موجه‌باشد،ولی اگر به زن استقلال اقتصادی داده شود(همچنانکه در اسلام این استقلال به‌زن داده شده)دیگر نفقه و مهر هیچ وجهی ندارد. ایشان گمان کرده‌اند که فلسفه مهر صرفا این است که در مقابل سلب حقوق‌اقتصادی زن پولی به او برسد.آیا بهتر نبود که ایشان مراجعه کوتاهی به آیات قرآن‌می‌کردند و اندکی درباره تعبیراتی که قرآن از مهر کرده تامل می‌کردند و فلسفه اصلی‌مهر را درمی‌یافتند و آنگاه از اینکه کتاب آسمانی کشورشان دارای چنین منطق عالی‌است‌به خود می‌بالیدند؟ نویسنده‌(چهل پیشنهاد)در شماره‌89 مجله زن روز،صفحه 71 پس از ذکر وضع ناهنجار زن در جاهلیت و اشاره به خدمات اسلام در این راه چنین نوشته است: (چون زن و مرد مساوی آفریده شده‌اند،پرداخت‌بها یا اجرت از طرف یکی به‌دیگری منطق و دلیل عقلانی ندارد زیرا همان گونه که مرد احتیاج به زن دارد،زن‌هم به وجود مرد نیازمند است و آفرینش آنها را به یکدیگر محتاج خلق کرده و دراین احتیاج هر دوی آنها وضع مساوی دارند،و لذا الزام یکی به دادن وجه به دیگری‌بلا دلیل خواهد بود.و لکن از نظر اینکه طلاق در اختیار مرد بوده و زن برای زندگی‌مشترک با مرد تامین نداشته،لذا به زن حق داده شده و علاوه بر اعتماد به شخصیت‌زوج،نوعی وثیقه و اعتبار مالی نیز از مرد مطالبه نماید...) در صفحه 72 می‌گوید: (اگر ماده‌1133 قانون مدنی که مقرر می‌دارد:(مرد می‌تواند هر وقت که بخواهدزن خود را طلاق دهد)اصلاح گردد و طلاق بسته به میل و هوس مرد نباشد،اساساصداق و مهر فلسفه وجودی خود را از دست‌خواهد داد.) از آنچه تا کنون گفته‌ایم بی‌پایگی این سخنان روشن گشت.معلوم شد که مهر،بها یااجرت نیست و منطق عقلانی هم دارد.هم معلوم شد زن و مرد در احتیاج به یکدیگروضع مساوی ندارند و خلقت،آنها را در دو وضع مختلف قرار داده است. از همه بی‌پایه‌تر اینکه فلسفه مهر را وثیقه مالی در مقابل حق طلاق برای مرد ذکرکرده است و مدعی است علت اینکه اسلام مهر را مقرر کرده است همین جهت است. از این گونه اشخاص باید پرسید:چرا اسلام حق طلاق را به مرد داد تا زن به وثیقه‌مالی احتیاج پیدا کند؟بعلاوه، معنی این سخن این است:علت اینکه پیغمبر اکرم برای‌زنان خود مهر قرار می‌داد این بود که می‌خواست‌به آنها در مقابل خودش وثیقه مالی‌بدهد،و علت اینکه در ازدواج علی و فاطمه برای فاطمه مهر قرار داد این بود که‌می‌خواست‌برای فاطمه در مقابل علی یک وثیقه مالی و وسیله اطمینان فکری بگیرد. اگر اینچنین است،پس چرا پیغمبر اکرم زنان را توصیه کرد که متقابلا مهر خود را به‌شوهر ببخشند و برای این بخشش پاداشها ذکر کرد؟بعلاوه،چرا توصیه کرد که حتی الامکان مهر زنان زیاد نباشد؟آیا جز این است که از نظر پیغمبر اسلام هدیه‌زناشویی مرد به نام مهر،و بخشش مهر یا معادل آن از طرف زن به مرد موجب‌استحکام الفت و علقه زناشویی می‌شود؟ اگر نظر اسلام به این بود که مهر یک وثیقه مالی باشد،چرا در کتاب آسمانی خودگفت: و اتوا النساء صدقاتهن نحلة ;چرا نگفت و اتوا النساء صدقاتهن وثیقة )؟ گذشته از همه اینها،نویسنده مزبور پنداشته که رسم مهر در صدر اسلام همین بوده‌که امروز هست.معمول امروز این است که مهر بیشتر جنبه ذمه و عهده دارد;یعنی مردمبلغی را طبق عقد و سند به عنوان مهر به عهده می‌گیرد و زن معمولا آن را مطالبه‌نمی‌کند مگر وقتی که اختلاف و مشاجره‌ای به میان آید.این گونه مهرها می‌تواند جنبه‌وثیقه به خود بگیرد.در صدر اسلام معمول این بود که مرد هر چه به عنوان مهر متعهدمی‌شد،نقد می‌پرداخت.علیهذا به هیچ وجه نمی‌توان گفت که نظر اسلام از مهر این‌بوده که وثیقه‌ای در اختیار زن قرار دهد. تاریخ نشان می‌دهد که پیغمبر اکرم به هیچ وجه حاضر نبود زنی را بدون مهر دراختیار مردی قرار دهد.داستانی با اندک اختلاف در کتب شیعه و سنی آمده است ازاین قرار: زنی آمد به خدمت پیغمبر اکرم و در حضور جمع ایستاد و گفت: یا رسول الله!مرا به همسری خود بپذیر. رسول اکرم در مقابل تقاضای زن سکوت کرد،چیزی نگفت.زن سر جای خودنشست. مردی از اصحاب بپا خاست و گفت: یا رسول الله!اگر شما مایل نیستید،من حاضرم. پیغمبر اکرم سؤال کرد: مهر چی می‌دهی؟ -هیچی ندارم. -این طور که نمی‌شود.برو به خانه‌ات،شاید چیزی پیدا کنی و به عنوان مهر به این‌زن بدهی. مرد به خانه‌اش رفت و برگشت و گفت: در خانه‌ام چیزی پیدا نکردم. -باز هم برو بگرد.یک انگشتر آهنی هم که بیاوری کافی است. دو مرتبه رفت و برگشت و گفت:انگشتر آهنی هم در خانه ما پیدا نمی‌شود.من‌حاضرم همین جامه که به تن دارم مهر این زن کنم. یکی از اصحاب که او را می‌شناخت گفت:یا رسول الله!به خدا این مرد جامه‌ای‌غیر از این جامه ندارد.پس نصف این جامه را مهر زن قرار دهید. پیغمبر اکرم فرمود:اگر نصف این جامه مهر زن باشد کدامیک بپوشند؟هر کدام‌بپوشند دیگری برهنه می‌ماند.خیر،این طور نمی‌شود. مرد خواستگار سر جای خود نشست.زن هم به انتظار،جای دیگری نشسته بود. مجلس وارد بحث دیگری شد و طول کشید.مرد خواستگار حرکت کرد برود.رسول‌اکرم او را صدا کرد: آهای بیا. آمد. -بگو ببینم قرآن بلدی؟ -بلی یا رسول الله!فلان سوره و فلان سوره را بلدم. -می‌توانی از حفظ قرائت کنی؟ -بلی می‌توانم. -بسیار خوب،درست‌شد.پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد که‌تو به او قرآن تعلیم بدهی. مرد دست زن خود را گرفت و رفت. در باب مهر مطالب دیگری هست ولی ما سخن را همین جا کوتاه می‌کنیم. مهر و نفقه(4) نظر اسلام را درباره مهر و فلسفه مهر بیان کردیم.اکنون نوبت آن است که مساله‌نفقه را مورد بحث قرار دهیم. قبلا باید بدانیم که در قوانین اسلامی،نفقه نیز مانند مهر وضع مخصوص به خوددارد و نباید با آنچه در دنیای غیر اسلامی می‌گذشته یا می‌گذرد یکی دانست. اگر اسلام به مرد حق می‌داد که زن را در خدمت‌خود بگمارد و محصول کار وزحمت و بالاخره ثروتی که زن تولید می‌کند مال خود بداند،علت و فلسفه نفقه دادن‌مرد به زن روشن بود زیرا واضح است اگر انسان،حیوان یا انسان دیگری را موردبهره‌برداری اقتصادی قرار دهد ناچار است مخارج زندگی او را نیز تامین کند.اگرگاریچی به اسب خود کاه و جو ندهد آن اسب برای او بارکشی نمی‌کند. اما اسلام چنین حقی برای مرد قائل نیست;به زن حق داد مالک شود،تحصیل‌ثروت کند و به مرد حق نداده در ثروتی که به او تعلق دارد تصرف کند;و در عین حال‌بر مرد لازم دانسته که بودجه خانواده را تامین کند،مخارج زن و فرزندان و نوکر وکلفت و مسکن و غیره را بپردازد، چرا و به چه علتی؟ متاسفانه غرب مآب‌های ما به هیچ وجه حاضر نیستند درباره این امور ذره‌ای فکرکنند;چشمها را به روی هم می‌گذارند و عین انتقاداتی را که غربیان بر سیستمهای حقوقی خودشان می‌کنند-و البته آن انتقادات صحیح هم هست-اینها در مورد سیستم‌حقوقی اسلامی ذکر می‌کنند. واقعا اگر کسی بگوید نفقه زن در غرب تا قرن نوزدهم چیزی جز جیره‌خواری ونشانه بردگی زن نبوده است راست گفته است،زیرا وقتی که زن موظف باشد مجاناداخله زندگی مرد را اداره کند و حق مالکیت نداشته باشد،نفقه‌ای که به او داده می‌شوداز نوع جیره‌ای است که به اسیر یا علوفه‌ای است که به حیوانات بارکش داده می‌شود. اما اگر قانون بخصوصی در جهان پیدا شود که اداره داخله زندگی مرد را به عنوان‌یک وظیفه لازم از دوش زن بردارد و به او حق تحصیل ثروت و استقلال کامل‌اقتصادی بدهد،در عین حال او را از شرکت در بودجه خانوادگی معاف کند،ناچارفلسفه دیگری در نظر گرفته و باید در اطراف آن فلسفه تامل کرد. محجوریت زن فرنگی تا نیمه دوم قرن نوزدهم در شرح قانون مدنی ایران تالیف دکتر شایگان،صفحه 362 چنین نوشته شده: (استقلالی که زن در دارایی خود دارد و فقه شیعه از ابتدا آن را شناخته است،درحقوق یونان و رم و ژاپن و تا چندی پیش هم در حقوق غالب کشورها وجودنداشته;یعنی زن مثل صغیر و مجنون،محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع‌بوده است.در انگلستان که سابقا شخصیت زن کاملا در شخصیت‌شوهر محو بوددو قانون،یکی در سال 1870 و دیگری در سال 1882 میلادی به اسم قانون‌مالکیت زن شوهردار،از زن رفع حجر نمود.در ایتالیا قانون‌1919 میلادی زن رااز شمار محجورین خارج کرد.د
الف)- مهریه: در بررسی مهریه باید به چند نکته توجه داشت: الف) ساختار وجودی زن، با مشاغل حادّ و سخت، سازگار نیست. شما بارداری و زایمان و سپس شیردادن فرزند را در نظر بگیرید، نوعا این گرفتاریهای طبیعی که برای زن وجود دارد، او را از بسیاری مشاغل باز میدارد. بنابراین مرد، باید در صدد درآمد و پرداخت هزینه زن و فرزند خویش باشد. ب ) اصولاً زن، زندگی و وجود خویش را در اختیار شوهر قرار میدهد. بنابراین مرد هم باید در ازاء آن انجام وظیفه نماید. ج ) اگر دقت کنیم، میبینیم که نوعا مرد است که به خواستگاری زن میرود. بر این اساس وقتی زن جواب مثبت داد، مرد نیز باید مسؤولیت حفظ و نگهداری از زن و تأمین غذا و لباس و مسکن او را بر عهده بگیرد. د ) در صورت از دست دادن شوهر (با طلاق و یا فوت مرد) زن نیازمند هزینه زندگی است. بنابراین باید از او حمایت شود و نباید او را به حال خود رها کرد. پس باید سرمایهای به عنوان (مهر) علاوه بر ارث، در اختیار زن قرار گیرد؛ مگر آنکه مهر خویش را، قبلاً از مرد گرفته باشد. حتما توجه دارید که زن، از ملک مرد ارث نمیبرد، بلکه تنها از اموال منقول و از اعیان او ارث میبرد که آن هم اگر مرد، فرزند داشته باشد (یک هشتم) وگرنه (یک چهارم) ارث خواهد برد. نکته مهمتر آن که قرآن کریم از مهریه در سوره نساء، آیه 4 به (نحله) تعبیر کرده است که نزد اهل لغت و مفسرین حاوی دو معنی است: 1- بدهی و دَین: مهر یک حق برای زن و بر عهده مرد است نه بهای زن؛ یعنی، خداوند متعال در راستای تعیین حقوق و تکالیف زن و مرد، از جمله حقوق زن و تکالیف مرد، مسأله مهریه است، در قبال برخی حقوق دیگر که برای مرد جعل شده است و یک سری محدودیتهایی برای زنان منظور شده است. 2- هبه و بخشش بدون عوض: همان طور که راغب اصفهانی در کتاب ارزشمند (المفردات) مینویسد: به عقیده من این کلمه از ریشه (نحل) (به معنی زنبور عسل) آمده است زیرا بخشش و عطیه شباهتی به کار زنبوران عسل در دادن عسل دارد. برای آگاهی بیشتر ر.ک: کتب تفسیری، ذیل آیه 4 سوره نساء، خصوصا تفسیر نمونه، ج 3، ص 262 - 265. ب)- نفقه: (نفقه) در اصطلاح فقه عبارت است از هزینه زندگی زن و نزدیکان (مانند فرزندان، نوهها، پدر و مادر و اجداد). با توجه به اینکه انسان مالی که برای افراد یاد شده، خرج میکند و به شکلی از دارایی او خارج و کم میشود، (نفقه) نام گرفته است .نفقه زن - که تأمین آن بر عهده شوهر است - عبارت است از: تهیه غذا، پوشاک، وسایل زندگی، هزینه معالجه و درمان و مسکن (درحد متعارف و مناسب با شأن زن).امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیتاللّه صافی، هدایة العباد، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیتاللّه تبریزی، منهاج الصالحین، ج 2، النفقات ؛ آیتاللّه وحید، منهاج الصالحین، ج 3، النفقات ؛ آیتاللّه فاضل، جامع المسائل، ج 2، س 1310 ؛ آیتاللّه سیستانی، منهاج الصالحین، ج 3، م 420 ؛ آیتاللّه مکارم، توضیح المسائل، م 2062 ؛ آیتاللّه نوری، توضیح المسائل، م 2408 ؛ آیتاللّه بهجت، توضیح المسائل،م 1897 ؛ آیتاللّه خامنهای، استفتاءات، س 383 و ر.ک: لسان العرب و المفردات. در ادامه مطالعه بخشهایی از کتاب ( نظام حقوق زن در اسلام ، مرتضی مطهری )تا حدودی پاسخگوی سایر جوانب این پرسش می باشد: بخش هشتم: مهر و نفقه(1) یکی از سنن بسیار کهن در روابط خانوادگی بشری این است که مرد هنگام ازدواجبرای زن(مهر)قائل میشده است;چیزی از مال خود به زن یا پدر زن خویشمیپرداخته است،و بعلاوه در تمام مدت ازدواج عهدهدار مخارج زن و فرزندانخویش بوده است. ریشه این سنت چیست؟چرا و چگونه به وجود آمده است؟مهر دیگر چه صیغهایاست؟نفقه دادن به زن برای چه؟آیا اگر بنا باشد هر یک از زن و مرد به حقوق طبیعی وانسانی خویش نائل گردند و روابط عادلانه و انسانی میان آنها حکمفرما باشد و با زنمانند یک انسان رفتار شود،مهر و نفقه مورد پیدا میکند؟یا اینکه مهر و نفقه یادگارعهدهایی است که زن مملوک مرد بوده است;مقتضای عدالت و تساوی حقوق انسانها-خصوصا در قرن بیستم-این است که مهر و نفقه ملغی گردد،ازدواجها بدون مهرصورت گیرد و زن خود مسؤولیت مالی زندگی خویش را به عهده بگیرد و در تکفلمخارج فرزندان نیز با مرد متساویا شرکت کند. سخن خود را از مهر آغاز میکنیم.ببینیم مهر چگونه پیدا شده و چه فلسفهایداشته و جامعه شناسان پیدایش مهر را چگونه توجیه کردهاند. تاریخچه مهر میگویند در ادوار ماقبل تاریخ که بشر به حال توحش میزیسته و زندگی شکلقبیلهای داشته،به علل نامعلومی ازدواج با همخون جایز شمرده نمیشده است. جوانان قبیله که خواستار ازدواج بودهاند،ناچار بودهاند از قبیله دیگر برای خود همسر و معشوقه انتخاب کنند. از این رو برای انتخاب همسر به میان قبایل دیگرمیرفتهاند.در آن دورهها مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف نبوده است;یعنینمیدانسته که آمیزش او با زن در تولید فرزند مؤثر است.فرزندان را به عنوان فرزندهمسر خود میشناخته نه به عنوان فرزندان خود.با اینکه شباهت فرزندان را با خوداحساس میکرده نمیتوانسته علت این شباهت را بفهمد.قهرا فرزندان نیز خود رافرزند زن میدانستهاند نه فرزند مرد،و نسب از طریق مادران شناخته میشد نه ازطریق پدران.مردان موجودات عقیم و نازا به حساب میآمدهاند و پس از ازدواج بهعنوان یک طفیلی-که زن فقط به رفاقتبا او و به نیروی بدنی او نیازمند است-درمیان قبیله زن بسر میبرده است.این دوره را دوره(مادر شاهی)نامیدهاند. دیری نپایید که مرد به نقش خویش در تولید فرزند واقف شد و خود را صاحباصلی فرزند شناخت.از این وقت زن را تابع خود ساخت و ریاستخانواده را به عهدهگرفت و به اصطلاح دوره(پدر شاهی)آغاز شد. در این دوره نیز ازدواج با همخون جایز شمرده نمیشد و مرد ناچار بود از میانقبیله دیگر برای خود همسر انتخاب کند و به میان قبیله خود بیاورد.و چون هموارهحالت جنگ و تصادم میان قبایل حکمفرما بود،انتخاب همسر از راه ربودن دخترصورت میگرفت;یعنی جوان دختر مورد نظر خویش را از میان قبیله دیگر میربود. تدریجا صلح جای جنگ را گرفت و قبایل مختلف میتوانستند همزیستیمسالمتآمیز داشته باشند.در این دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد برای اینکهدختر مورد نظر خویش را به چنگ آورد،میرفتبه میان قبیله دختر،اجیر پدر زنمیشد و مدتی برای او کار میکرد و پدر زن در ازای خدمت داماد،دختر خویش را بهاو میداد و او آن دختر را به میان قبیله خویش میبرد. تا اینکه ثروت زیاد شد.در این وقت مرد دریافت که به جای اینکه سالها برای پدرعروس کار کند،بهتر این است که یکجا هدیه لایقی تقدیم او کند و دختر را از او بگیرد. این کار را کرد و از اینجا(مهر)پیدا شد. روی این حساب در مراحل اولیه،مرد به عنوان طفیلی زن زندگی میکرده وخدمتکار زن بوده است.در این دوره زن بر مرد حکومت میکرده است.در مرحله بعدکه حکومتبه دست مرد افتاد،مرد زن را از قبیله دیگر میربوده است.در مرحله سوممرد برای اینکه زن را به چنگ آورد به خانه پدر زن میرفته و سالها برای او کار میکرده است.در مرحله چهارم مرد مبلغی به عنوان(پیشکش)تقدیم پدر زن میکردهاست و رسم مهر از اینجا ناشی شده است. میگویند مرد از آن وقتی که سیستم(مادرشاهی)را ساقط کرد و سیستم(پدر شاهی)را تاسیس نمود،زن را در حکم برده و لااقل در حکم اجیر و مزدورخویش قرار داد و به او به چشم یک ابزار اقتصادی که احیانا شهوت او را نیز تسکینمیداد نگاه میکرد،به زن استقلال اجتماعی و اقتصادی نمیداد.محصول کارها وزحمات زن متعلق به دیگری یعنی پدر یا شوهر بود.زن حق نداشتبه اراده خودشوهر انتخاب کند و به اراده خود و برای خود فعالیت اقتصادی و مالی داشته باشد،ودر حقیقت پولی که مرد به عنوان مهر میداده و مخارجی که به عنوان نفقه میکردهاست در مقابل بهره اقتصادی بوده که از زن در ایام زناشویی میبرده است. مهر در نظام حقوقی اسلام مرحله پنجمی هم هست که جامعه شناسان و اظهار نظر کنندگان درباره آن سکوتمیکنند. در این مرحله مرد هنگام ازدواج یک(پیشکشی)تقدیم خود زن میکند وهیچ یک از والدین حقی به آن پیشکشی ندارند.زن در عین اینکه از مرد پیشکشیدریافت میدارد،استقلال اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ میکند.اولا به اراده خودشوهر انتخاب میکند نه به اراده پدر یا برادر.ثانیا در مدتی که در خانه پدر است،همچنین در مدتی که به خانه شوهر میرود کسی حق ندارد او را به خدمتخودبگمارد و استثمار کند.محصول کار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به دیگری و درمعاملات حقوقی خود احتیاجی به قیمومت مرد ندارد. مرد از لحاظ بهرهبرداری از زن،فقط حق دارد در ایام زناشویی از وصال اوبهرهمند شود و مکلف است مادامی که زناشویی ادامه دارد و از وصال زن بهرهمندمیشود،زندگی او را در حدود امکانات خود تامین نماید. این مرحله همان است که اسلام آن را پذیرفته و زناشویی را بر این اساس بنیاننهاده است.در قرآن کریم آیات زیادی هست درباره اینکه مهر زن به خود زن تعلقدارد نه به دیگری.مرد باید در تمام مدت زناشویی عهدهدار تامین مخارج زندگی زنبشود و در عین حال درآمدی که زن تحصیل میکند و نتیجه کار او،به شخص خودشتعلق دارد نه به دیگری(پدر یا شوهر). اینجاست که مساله مهر و نفقه شکل معماوشی پیدا میکند،زیرا در وقتی که مهر بهپدر دختر تعلق میگرفت و زن مانند یک برده به خانه شوهر میرفت و شوهر او رااستثمار میکرد، فلسفه مهر بازخرید دختر از پدر بود و فلسفه نفقه مخارج ضروریاست که هر مالکی برای مملوک خود میکند.اگر بناست چیزی به پدر زن داده نشود وشوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداری اقتصادی بکند و زن از لحاظاقتصادی استقلال کامل دارد و حتی از جنبه حقوقی نیازی به قیمومت و اجازه وسرپرستی ندارد،مهر دادن و نفقه پرداختن برای چه؟ نگاهی به تاریخ اگر بخواهیم به فلسفه مهر و نفقه در مرحله پنجم پی ببریم،باید اندکی توجه خود رابه دورههای چهار گانهای که قبل از این مرحله گفته شده معطوف کنیم.حقیقت ایناست آنچه در این باره گفته شده جز یک سلسله فرضها و تخمینها چیزی نیست;نهحقایق تاریخی است و نه حقایق علمی و تجربی.پارهای قرائن از یک طرف و بعضیفرضیههای فلسفی درباره انسان و جهان از طرف دیگر،منشا پدید آمدن این فرضها وتخمینها درباره زندگی بشر ما قبل تاریخ شده است.آنچه درباره دوره به اصطلاحمادرشاهی گفته شده چیزی نیست که به این زودیها بتوان باور کرد،و همچنینچیزهایی که درباره فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف شوهرانگفتهاند. در این فرضها و تخمینها دو چیز به چشم میخورد:یکی اینکه سعی شده تاریخبشر اولیه فوق العاده قساوت آمیز و خشونتبار و عاری از عواطف انسانی تفسیر شود. دیگر اینکه نقش طبیعت از لحاظ تدابیر حیرت انگیزی که برای رسیدن به هدفهایکلی خود به کار میبرد،نادیده گرفته شده است. این گونه تفسیر و اظهار نظر درباره انسان و طبیعتبرای غربی میسر است اما برایشرقی-اگر افسون شده تقلید غرب نباشد-میسر نیست.غربی به علل خاصی باعواطف انسانی بیگانه است;قهرا نمیتواند برای عاطفه و جرقههای انسانی نقشاساسی در تاریخ قائل شود.غربی اگر از دنده اقتصاد برخیزد،نان میبیند و بس.تاریخاز نظر او ماشینی است که تا نان به خوردش ندهی حرکت نمیکند.و اگر از دنده مسائلجنسی برخیزد،انسانیت و تاریخ انسانیتبا همه مظاهر فرهنگی و هنری و اخلاقی و مذهبی و با همه تجلیات عالی و باشکوه معنوی،جز بازیهای تغییر شکل یافته جنسینیست.و اگر از دنده سیادت و برتری طلبی برخیزد،سرگذشتبشریت از نظر اویکسره خونریزی و بیرحمی است. غربی در قرون وسطی از مذهب و به نام مذهب شکنجهها دیده و آزارها کشیده وزنده زنده در آتش انداختنها مشاهده کرده است.به همین جهت از نام خدا و مذهب وهر چیزی که این بو را بدهد وحشت میکند و از این رو با همه آثار و علائم فراوانعلمی که از هدف داشتن طبیعت و واگذار نبودن جهان به خود میبیند،کمتر جراتمیکند به اصل(علت غایی)اعتراف کند. ما از این مفسران نمیخواهیم که به وجود پیامبران-که در طول تاریخ ظهورکردهاند و منادی عدالت و انسانیتبودهاند و با انحرافات مبارزه میکردهاند و نتایجثمربخشی از مبارزات خود میگرفتهاند-اقرار و اعتراف کنند;از آنها میخواهیم کهلااقل نقش آگاهانه طبیعت را فراموش نکنند. در تاریخ روابط زن و مرد قطعا مظالم فراوان و قساوتهای بیشماری رخ دادهاست.قرآن قساوت آمیزترین آنها را حکایت کرده است.اما نمیتوان گفتسراسر اینتاریخ قساوت و خشونتبوده است. فلسفه حقیقی مهر به عقیده ما پدید آمدن مهر نتیجه تدبیر ماهرانهای است که در متن خلقت وآفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر به کار رفته است. مهر از آنجا پیدا شده که در متن خلقت نقش هر یک از زن و مرد در مساله عشقمغایر نقش دیگری است.عرفا این قانون را به سراسر هستی سرایت میدهند،میگویند قانون عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حکومتمیکند با این خصوصیت که موجودات و مخلوقات از لحاظ اینکه هر موجودی وظیفهخاصی را باید ایفا کند متفاوتند;سوز در یک جا و ساز در جای دیگر قرار داده شدهاست. فخر الدین عراقی،شاعر معروف میگوید: ساز طرب عشق که داند که چه ساز است کز زخمه آن نه فلک اندر تک و تاز است رازی است در این پرده گر آن را بشناسی دانی که حقیقت ز چه در بند مجاز است عشق است که هر دم به دگر رنگ درآید ناز استبه جایی و به یک جای نیاز استدر صورت عاشق چه در آید همه سوز است در کسوت معشوق چه آید همه ساز است ما در مقاله چهارده از این سلسله مقالات،آنجا که تفاوتهای زن و مرد را بیانمیکردیم گفتیم که نوع احساسات زن و مرد نسبتبه یکدیگر یک جور نیست.قانونخلقت،جمال و غرور و بینیازی را در جانب زن،و نیازمندی و طلب و عشق و تغزلرا در جانب مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی بدنی به همین وسیلهتعدیل شده است و همین جهت موجب شده که همواره مرد از زن خواستگاریمیکرده است.قبلا دیدیم که طبق گفته جامعه شناسان،هم در دوره مادرشاهی و هم دردوره پدر شاهی،مرد بوده است که به سراغ زن میرفته است. دانشمندان میگویند:مرد از زن شهوانیتر است.در روایات اسلامی وارد شده کهمرد از زن شهوانیتر نیستبلکه بر عکس است،لکن زن از مرد در مقابل شهوتتواناتر و خوددارتر آفریده شده است.نتیجه هر دو سخن یکی است.به هر حال مرد درمقابل غریزه از زن ناتوانتر است. این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است کهدنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس،مرد را وادار کرده است که به زن اظهارنیاز کند و برای جلب رضای او اقدام کند.یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلبرضای او و به احترام موافقت او هدیهای نثار او میکرده است. چرا افراد جنس نر همیشه برای تصاحب جنس ماده با یکدیگر رقابت میکردهاندو به جنگ و ستیز با یکدیگر میپرداختهاند اما هرگز افراد جنس ماده برای تصاحبجنس نر حرص و ولع نشان ندادهاند؟برای اینکه نقش جنس نر و جنس ماده یکینبوده است.جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته نه جنس ماده،و جنسماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمیرفته است،همواره از خود نوعیبینیازی و استغنا نشان میداده است. مهر با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد.زن به الهام فطری دریافته است که عزت واحترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین بفروشد. همینها سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی،مرد را به عنوان خواستگاربه آستانه خود بکشاند،مردها را به رقابتبا یکدیگر وادار کند،با خارج کردن خود ازدسترسی مرد عشق رمانتیک به وجود آورد،مجنونها را به دنبال لیلیها بدواند وآنگاه که تن به ازدواج با مرد میدهد عطیه و پیشکشی از او به عنوان نشانهای ازصداقت او دریافت دارد. میگویند در بعضی قبایل وحشی دخترانی که با چند خواستگار و عاشق بیقرارمواجه میشدهاند،آنها را وادار به(دوئل)میکردهاند;هر کدام که دیگری را مغلوبمیکرده یا میکشته،شایستگی همسری با آن دختر را احراز میکرده است. چندی پیش روزنامههای تهران نوشتند که یک دختر دو پسر خواستگار خود رادر همین تهران به(دوئل)وادار کرد،آنها را در حضور خود با اسلحه سرد به جانیکدیگر انداخت. از نظر کسانی که قدرت را فقط در زور بازو میشناسند و تاریخ روابط زن و مرد رایکسره ظلم و استثمار مرد میبینند،باوری نیست که زن،این موجود ضعیف و ظریف،بتواند اینچنین افراد جنس خشن و نیرومند را به جان یکدیگر بیندازد،اما اگر کسیاندکی با تدابیر ماهرانه خلقت و قدرت عجیب و مرموز زنانهای که در وجود زن تعبیهشده آشنا باشد،میداند که این چیزها عجیب نیست. زن در مرد تاثیر فراوان داشته است.تاثیر زن در مرد از تاثیر مرد در زن بیشتر بودهاست.مرد بسیاری از هنرنماییها و شجاعتها و دلاوریها و نبوغها و شخصیتهای خودرا مدیون زن و خودداریهای ظریفانه زن است،مدیون حیا و عفاف زن است،مدیون(شیرین فروشی)زن است. زن همیشه مرد را میساخته و مرد اجتماع را.آنگاه که حیاو عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود،اول به زنمهر باطله میخورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش میکند و سپس اجتماع منهدممیگردد. همان قدرت زنانه که توانسته در طول تاریخ شخصیتخود را حفظ کند و به دنبالمرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بکشاند،مردان را به رقابت وجنگ با یکدیگر درباره خود وادارد و آنها را تا سر حد کشته شدن ببرد،حیا و عفاف راشعار خود قرار دهد،بدن خود را از چشم مرد مستور نگه دارد و خود را اسرارآمیز جلوه دهد،الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد،هنر آموز و شجاعتبخش ونبوغ آفرین او واقع شود،در او حس(تغزل)و ستایشگری به وجود آورد و او بهفروتنی و خاکساری و ناچیزی خود در مقابل زن به خود ببالد،همان قدرتمیتوانسته مرد را وادار کند که هنگام ازدواج عطیهای به نام(مهر)تقدیم او کند. مهر مادهای است از یک آیین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده و بادست فطرت تهیه شده است. مهر در قرآن قرآن کریم مهر را به صورتی که در مرحله پنجم گفتیم ابداع و اختراع نکرد،زیرامهر به این صورت ابداع خلقت است.کاری که قرآن کرد این بود مهر را به حالت فطریآن برگردانید. قرآن کریم با لطایف و ظرافتبینظیری میگوید: و اتوا النساء صدقاتهن نحلة (1) یعنی کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد(نه به پدران یا برادران آنها)و عطیه وپیشکشی است از جانب شما به آنها،به خودشان بدهید. قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است: اولا با نام(صدقه)(به ضم دال)یاد کرده است نه با نام(مهر).صدقه از ماده صدقاست و بدان جهتبه مهر صداق یا صدقه گفته میشود که نشانه راستین بودن علاقهمرد است.بعضی مفسرین مانند صاحب کشاف به این نکته تصریح کردهاند;همچنانکهبنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینکه صدقه(بفتح دال)راصدقه گفتهاند این است که نشانه صدق ایمان است.دیگر اینکه با ملحق کردن ضمیر(هن)به این کلمه میخواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر;مهرمزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست.سوم اینکه با کلمه(نحله)کاملاتصریح میکند که مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی و عطیه و هدیهندارد. دو گونگی احساسات در حیوانات اختصاص به انسان ندارد;در همه جاندارها آنجا که قانون دو جنسیحکمفرماست،با اینکه دو جنس به یکدیگر نیازمندند،جنس نر نیازمندتر آفریدهشده یعنی احساسات او نیازمندانهتر است و همین جهتبه نوبه خود سبب شده کهجنس نر گامهایی در طریق جلب رضایت جنس ماده بردارد و هم سبب شده که روابطدو جنس تعدیل شود و جنس نر از زور و قدرت خود سوء استفاده نکند،حالتفروتنی و خضوع به خود بگیرد. هدیه و کادو در روابط نامشروع منحصر به ازدواج و پیمان مشروع زناشویی نیست;آنجا هم که زن و مرد بهصورت نامشروعی میخواهند از وجود یکدیگر لذت ببرند و به اصطلاح میخواهنداز عشق آزاد بهره ببرند،باز مرد است که به زن هدیه میدهد.اگر احیانا قهوه یا چایییا غذایی صرف کنند،مرد وظیفه خود میداند که پول آنها را بپردازد.زن برای خودنوعی اهانت تلقی میکند که به خاطر مرد مایه بگذارد و پول خرج کند.عیاشی برایپسر مستلزم داشتن پول و امکانات مالی است و عیاشی برای یک دختر وسیلهایاستبرای دریافت کادوها.این عادات که حتی در روابط نامشروع و غیر قانونی همجاری است،ناشی از نوع احساسات نا متشابه زن و مرد نسبتبه یکدیگر است. معاشقه فرنگی از ازدواجش طبیعیتر است در دنیای غرب هم که به نام تساوی حقوق انسانها حقوق خانوادگی را از صورتطبیعی خارج کردهاند و سعی میکنند علی رغم قانون طبیعت،زن و مرد را در وضعمشابهی قرار دهند و رلهای مشابهی در زندگی خانوادگی به عهده آنها بگذارند،آنجاکه به اصطلاح پای عشق آزاد به میان میآید و قوانین قراردادی،آنها را از مسیرطبیعتخارج نکرده است،مرد همان وظیفه طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایهگذاشتن و پول خرج کردن را انجام میدهد،مرد به زن هدیه میدهد و متحمل مخارجاو میشود در صورتی که در ازدواج فرنگی مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیزمسؤولیتسنگینی به عهده زن میگذارند;یعنی معاشقه فرنگی از ازدواج فرنگی باطبیعت هماهنگتر است. مهر یکی از نمونههایی است که میرساند زن و مرد با استعدادهای نامتشابهیآفریده شدهاند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطری و طبیعی سندهای نامتشابهی بهدست آنها داده است. مهر و نفقه(2) در فصل پیش فلسفه و علت اصلی پیدایش مهر را ذکر کردیم.معلوم شد مهر ازآنجا پیدا شده که قانون خلقت در روابط دو جنس به عهده هر یک از آنها نقشجداگانهای گذاشته است. معلوم شد مهر از احساسات رقیق و عطوفت آمیز مرد ناشیشده،نه از احساسات خشن و مالکانه او.آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشتهحس خودداری مخصوص او بوده،نه ضعف و بیاراده بودن او.مهر تدبیری است ازناحیه قانون خلقتبرای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری.مهر بهزن شخصیت میدهد.ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است. رسوم جاهلیت که در اسلام منسوخ شد قرآن کریم رسوم جاهلیت را درباره مهر منسوخ کرد و آن را به حالت اولی وطبیعی آن برگردانید. در جاهلیت،پدران و مادران مهر را به عنوان حق الزحمه و(شیر بها)حق خودمیدانستند. در تفسیر کشاف و غیره مینویسند هنگامی که دختری برای یکی از آنها متولدمیشد و دیگری میخواستبه او تبریک بگوید،میگفت:(هنیئا لک النافجة)یعنی این مایه افزایش ثروت،تو را گوارا باد،کنایه از اینکه بعدا این دختر را شوهر میدهیو مهر دریافت میداری. در جاهلیت،پدران و در نبودن آنها برادران،چون از طرفی برای خود حق ولایتو قیمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر میدادند نه به اراده خود او،واز طرف دیگر مهر دختر را متعلق به خود میدانستند نه به دختر،دختران را معاوضهمیکردند به این نحو که مردی به مرد دیگر میگفت که من دختر یا خواهرم را به عقد تودر میآورم که در عوض دختر یا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول میکرد.به اینترتیب هر یک از دو دختر مهر دیگری به شمار میرفت و به پدر یا برادر دیگری تعلقمیگرفت.این نوع نکاح را نکاح(شغار)مینامیدند. اسلام این رسم را منسوخ کرد. پیغمبر اکرم فرمود:(لا شغار فی الاسلام)یعنی در اسلام معاوضه دختر یا خواهر ممنوعاست. در روایات اسلامی آمده است که پدر نه تنها حقی به مهر ندارد بلکه اگر در عقدازدواج برای پدر به عنوان امری جداگانه از مهر چیزی شرط شود و مهر به خود دخترداده شود،باز هم صحیح نیست;یعنی پدر حق ندارد برای خود در ازدواج دختربهرهای قائل شود،هر چند به صورت امر جداگانه از مهر باشد. اسلام آیین کار کردن داماد برای پدر زن را-که طبق گفته جامعه شناسان دردورههایی وجود داشته که هنوز ثروت قابل مبادلهای در کار نبوده-منسوخ کرد. کار کردن داماد برای پدر زن تنها از این جهت نبوده است که پدران میخواستهانداز ناحیه دختران خود بهرهای برده باشند;علل و ریشههای دیگر نیز داشته است کهاحیانا لازمه آن مرحله از تمدن بوده است و در حد خود ظالمانه هم نبوده است.به هرحال چنین رسمی قطعا در دنیای قدیم وجود داشته است. داستان موسی و شعیب که در قرآن کریم آمده است،از وجود چنین رسمی حکایتمیکند. موسی در حال فرار از مصر وقتی که به سر چاه(مدین)رسید،به حالتدختران شعیب که در کناری با گوسفندان خویش ایستاده بودند و کسی رعایتحالآنها را نمیکرد رحمت آورد و برای گوسفندان آنها آب کشی کرد.دختران پس ازمراجعت نزد پدر،جریان روز را برای پدر نقل کردند و او یکی از آنها را پی موسیفرستاد و او را به خانه خویش دعوت کرد.پس از آشنا شدن با یکدیگر،یک روزشعیب به موسی گفت:من دلم میخواهد یکی از دو دختر خود را به تو به زنی بدهم به این شرط که تو هشتسال برای من کار کنی و اگر دل خودت خواست دو سال دیگرهم اضافه کن،ده سال برای من کار کن.موسی قبول کرد و به این ترتیب موسی دامادشعیب شد.اینچنین رسمی در آن زمان بوده و ریشه این رسم دو چیز است:اول نبودنثروت.خدمتی که داماد به زن یا پدر زن میتوانسته بکند غالبا منحصر به این بوده کهبرای آنها کار کند.دیگر رسم جهاز دادن.جامعه شناسان معتقدند که رسم جهاز دادن بهدختر از طرف پدر،یکی از رسوم و سنن کهن است.پدر برای اینکه بتواند جهاز برایدختر خود فراهم کند داماد را اجیر خود میکرد و یا از او پولی دریافت میکرد.عملاآنچه پدر از داماد میگرفتبه نفع دختر و برای دختر بوده است. به هر حال در اسلام این آیین منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خودبداند،هر چند هدف و منظورش این باشد که آن را صرف و خرج دختر کند.این خوددختر است که اختیار آن مال را دارد که به هر نحو بخواهد مصرف کند.در روایاتاسلامی تصریح شده که این گونه مهر قرار دادن در دوره اسلامیه روا نیست. در زمان جاهلیت رسم دیگری نیز بود که عملا موجب محروم بودن زن از مهرمیشد.یکی از آنها رسم ارث زوجیتبود.اگر کسی میمرد وارثان او از قبیل فرزندانو برادران همان طوری که ثروت او را به ارث میبردند،همسری زن او را نیز به ارثمیبردند.پس از مردن شخص،پسر یا برادر میتحق همسری میت را باقیمیپنداشت و خود را مختار میدانست که زن او را به دیگری تزویج کند و مهر راخودش بگیرد و یا او را بدون مهر جدیدی و به موجب همان مهری که میت قبلاپرداخته زن خود قرار دهد. قرآن کریم رسم ارث زوجیت را منسوخ کرد،فرمود: یا ایها الذین امنوا لا یحل لکمان ترثوا النساء کرها (2) ای مردمی که به پیغمبر و قرآن ایمان دارید،باید بدانید که برایشما روا نیست که زنان مورثان خود را به ارث ببرید در حالی که خود آن زنان میلندارند که همسر شما باشند. قرآن کریم در آیه دیگر به طور کلی ازدواج با زن پدر را قدغن کرد هر چند بهصورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه با هم ازدواج کنند.فرمود: و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم (3) با زنان پدران خود ازدواج نکنید. قرآن کریم هر رسمی که موجب تضییع مهر زنان میشد منسوخ کرد،از آن جملهاینکه وقتی که مردی نسبتبه زنش دلسرد و بیمیل میشد او را در مضیقه و شکنجهقرار میداد;هدفش این بود که با تحتشکنجه قرار دادن او،او را به طلاق راضی کند وتمام یا قسمتی از آنچه به عنوان مهر به او داده از او پس بگیرد.قرآن کریم فرمود: و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتیتموهن (4) یعنی زنان را به خاطر اینکه چیزی از آنها بگیریدو قسمتی از مهری که به آنها دادهاید جبران کنید،تحت مضیقه و شکنجه قرار ندهید. یکی دیگر از آن رسوم این بود که مردی با زنی ازدواج میکرد و برای او احیانا مهرسنگینی قرار میداد.اما همینکه از او سیر میشد و هوای تجدید عروسی به سرشمیزد،زن بیچاره را متهم میکرد به فحشا و حیثیت او را لکهدار میکرد و چنین وانمودمیکرد که این زن از اول شایستگی همسری مرا نداشته و ازدواج باید فسخ شود و منمهری که دادهام باید پس بگیرم. قرآن کریم این رسم را نیز منسوخ کرد و جلوی آن راگرفت. سیستم مهری اسلام خاص خودش است یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد;نهمیتواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن و نه اگر زن کاری کرد که بهموجب آن کار ثروتی به او تعلق میگیرد،مرد حق دارد که بدون رضای زن در آنثروت تصرف کند،و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند.و بر خلاف رسممعمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت،زن شوهردار از نظراسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومتشوهر نیست;در انجاممعاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد.اسلام در عین اینکه به زن چنین استقلالاقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و کار زن و معاملاتزن قرار نداد،آیین مهر را منسوخ نکرد.این خود میرساند که مهر از نظر اسلام بهخاطر این نیست که مرد بعدا از وجود زن بهره اقتصادی میبرد و نیروی بدنی او رااستثمار میکند.پس معلوم میشود اسلام سیستم مهری مخصوص به خود دارد.اینسیستم مهری و فلسفهاش را نباید با سایر سیستمهای مهری اشتباه کرد و ایراداتی که برآن سیستمها وارد استبر این سیستم وارد دانست. آیین فطرت همچنانکه در مقاله پیش گفتیم قرآن کریم تصریح میکند که مهر(نحله)و عطیهاست.قرآن این عطیه و پیشکشی را لازم میداند.قرآن رموز فطرت بشر را با کمالدقت رعایت کرده است و برای اینکه هر یک از زن و مرد نقش مخصوصی که درطبیعت از لحاظ علایق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده فراموش نکند،لزوم مهر راتاکید کرده است.نقش زن این است که پاسخگوی محبت مرد باشد.محبت زن خوباستبه صورت عکس العمل محبت مرد باشد نه به صورت ابتدایی.عشق ابتدایی زنیعنی عشقی که از ناحیه زن شروع بشود و زن بدون آنکه مرد قبلا او را خواسته باشدعاشق مردی بشود،همواره مواجه با شکست عشق و کستشخصیتخود زناست،بر خلاف عشقی که به صورت پاسخ به عشق دیگری در زن پیدا میشود; اینچنین عشق،نه خودش شکست میخورد و نه به شخصیت زن لطمه و شکست واردمیآورد. آیا راست است که زن وفا ندارد؟پیمان محبت زن سست است؟به عشق زن نبایداعتماد کرد؟ این،هم راست است و هم دروغ.راست است اگر عشق از زن شروع شود.اگر زنیابتدا عاشق مردی بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد میشود.به چنین عشقینباید اعتماد کرد.اما دروغ است در صورتی که عشق آتشین زن به صورتعکس العملی از عشق صادقانه مردی و به عنوان پاسخگویی به عشق راستین پیداشده باشد.اینچنین عشقی عملا مستبعد است که فسخ بشود،مگر آنکه عشق مرد بهسردی بگراید و البته در این صورت عشق زن تمام میشود. عشق فطری زن همین نوعاز عشق است. شهرت زن به بیوفایی در عشقهای نوع اول است و ستایشهایی که از وفاداری زنشده مربوط به عشقهای نوع دوم است.جامعه اگر بخواهد پیوندهای زناشوییاستحکام پیدا کند،چارهای ندارد از اینکه از همان راهی برود که قرآن رفته است;یعنی قوانین فطرت را رعایت کند و از آن جمله نقش خاص هر یک از زن و مرد را در مسالهعشق در نظر بگیرد.قانون مهر هماهنگی با طبیعت است از این رو که نشانه و زمینه آناست که عشق از ناحیه مرد آغاز شده و زن پاسخگوی عشق اوست و مرد به احترام اوهدیهای نثار او میکند.از این رو نباید قانون مهر-که یک ماده از یک اساسنامه کلیاست و به دست طراح طبیعت تدوین شده-به نام تساوی حقوق زن و مرد ملغی گردد. چنانکه ملاحظه فرمودید قرآن در باب مهر،رسوم و قوانین جاهلیت را علی رغممیل مردان آن روز عوض کرد.آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم معمول جاهلیتنبود که بگوییم قرآن اهمیتی به بود و نبود مهر نمیدهد.قرآن میتوانست مهر را بکلیمنسوخ کند و مردان را از این نظر راحت کند،ولی این کار را نکرد. انتقادها اکنون که نظر اسلام را درباره مهر دانستید و معلوم شد مهر از نظر اسلام چهفلسفهای دارد، خوب استسخن کسانی را که به این قانون اسلامی انتقاد دارند نیزبشنوید. خانم منوچهریان در کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران در فصلی که تحتعنوان(مهر)باز کردهاند چنین نوشتهاند: (همچنانکه برای داشتن باغ یا خانه یا اسب یا استر،مرد باید مبلغی بپردازد،برایخریدن زن هم باید پولی از کیسه خرج کند.و همچنانکه بهای خانه و باغ و استر برحسب بزرگی و کوچکی و زشتی و زیبایی و بهره و فایده متفاوت است،بهای زنهم بر حسب زشتی و زیبایی و پولداری و بیپولی او تفاوت میکند.قانونگذارانمهربان و جوانمرد ما قریب 12 ماده درباره قیمت زن نوشتهاند و فلسفه آنان آناست که اگر پول در میان نباشد رشته استوار زناشویی سختسست و زود گسلمیشود.) اگر قانون مهر از طرف اجنبی آمده بود،آیا باز هم اینقدر مورد بیمهری و تهمت وافترا بود؟ مگر هر پولی که کسی به کسی میدهد،میخواهد او را بخرد؟!پس باید رسمهدیه و بخشش و پیشکش را منسوخ کنند.ریشه قانون مهر که در قانون مدنی آمده قرآن است.قرآن تصریح میکند که مهر عنوانی جز عطیه و پیشکشی ندارد.بعلاوه،اسلام قوانین اقتصادی خود را آنچنان تنظیم کرده که مرد حق هیچ گونه بهره برداریاقتصادی از زن ندارد.در این صورت چگونه میتوان مهر را به عنوان قیمت زن یادکرد؟ ممکن استبگویید عملا مردان ایرانی از زنان خود بهرهبرداری اقتصادی میکنند. من هم قبول دارم که بسیاری از مردان ایرانی این طورند،ولی این چه ربطی به مهردارد؟ مردان که نمیگویند ما به موجب اینکه مهر پرداختهایم،به زنان خود تحکممیکنیم.تحکم مرد ایرانی به زن ایرانی ریشههای دیگری دارد.چرا به جای اینکهمردم را اصلاح کنید،قانون فطرت را خراب میکنید و بر مفاسد میافزایید؟در تماماین گفتهها یک منظور بیشتر نهفته نیست و آن اینکه ایرانی و مشرق زمینی باید خود راو فلسفه زندگی خود را و معیارهای انسانی خود را فراموش کند و رنگ و شکل اجنبیبه خود بگیرد تا بهتر آماده بلعیده شدن باشد. خانم منوچهریان میگویند: (اگر زن از نظر اقتصادی مانند مرد باشد،دیگر چه حاجت است که ما برای او نفقه وکسوه و مهر قائل شویم؟همچنانکه هیچ یک از این پیش بینیها و محکمکاریها درمورد مرد به میان نمیآید،در مورد زن هم آن وقت نباید وجود داشته باشد.) اگر این سخن را خوب بشکافیم معنیاش این است:در دورههایی که برای زن حقمالکیت و استقلال اقتصادی قائل نبودند مهر و نفقه میتوانست تا اندازهای موجهباشد،ولی اگر به زن استقلال اقتصادی داده شود(همچنانکه در اسلام این استقلال بهزن داده شده)دیگر نفقه و مهر هیچ وجهی ندارد. ایشان گمان کردهاند که فلسفه مهر صرفا این است که در مقابل سلب حقوقاقتصادی زن پولی به او برسد.آیا بهتر نبود که ایشان مراجعه کوتاهی به آیات قرآنمیکردند و اندکی درباره تعبیراتی که قرآن از مهر کرده تامل میکردند و فلسفه اصلیمهر را درمییافتند و آنگاه از اینکه کتاب آسمانی کشورشان دارای چنین منطق عالیاستبه خود میبالیدند؟ نویسنده(چهل پیشنهاد)در شماره89 مجله زن روز،صفحه 71 پس از ذکر وضع ناهنجار زن در جاهلیت و اشاره به خدمات اسلام در این راه چنین نوشته است: (چون زن و مرد مساوی آفریده شدهاند،پرداختبها یا اجرت از طرف یکی بهدیگری منطق و دلیل عقلانی ندارد زیرا همان گونه که مرد احتیاج به زن دارد،زنهم به وجود مرد نیازمند است و آفرینش آنها را به یکدیگر محتاج خلق کرده و دراین احتیاج هر دوی آنها وضع مساوی دارند،و لذا الزام یکی به دادن وجه به دیگریبلا دلیل خواهد بود.و لکن از نظر اینکه طلاق در اختیار مرد بوده و زن برای زندگیمشترک با مرد تامین نداشته،لذا به زن حق داده شده و علاوه بر اعتماد به شخصیتزوج،نوعی وثیقه و اعتبار مالی نیز از مرد مطالبه نماید...) در صفحه 72 میگوید: (اگر ماده1133 قانون مدنی که مقرر میدارد:(مرد میتواند هر وقت که بخواهدزن خود را طلاق دهد)اصلاح گردد و طلاق بسته به میل و هوس مرد نباشد،اساساصداق و مهر فلسفه وجودی خود را از دستخواهد داد.) از آنچه تا کنون گفتهایم بیپایگی این سخنان روشن گشت.معلوم شد که مهر،بها یااجرت نیست و منطق عقلانی هم دارد.هم معلوم شد زن و مرد در احتیاج به یکدیگروضع مساوی ندارند و خلقت،آنها را در دو وضع مختلف قرار داده است. از همه بیپایهتر اینکه فلسفه مهر را وثیقه مالی در مقابل حق طلاق برای مرد ذکرکرده است و مدعی است علت اینکه اسلام مهر را مقرر کرده است همین جهت است. از این گونه اشخاص باید پرسید:چرا اسلام حق طلاق را به مرد داد تا زن به وثیقهمالی احتیاج پیدا کند؟بعلاوه، معنی این سخن این است:علت اینکه پیغمبر اکرم برایزنان خود مهر قرار میداد این بود که میخواستبه آنها در مقابل خودش وثیقه مالیبدهد،و علت اینکه در ازدواج علی و فاطمه برای فاطمه مهر قرار داد این بود کهمیخواستبرای فاطمه در مقابل علی یک وثیقه مالی و وسیله اطمینان فکری بگیرد. اگر اینچنین است،پس چرا پیغمبر اکرم زنان را توصیه کرد که متقابلا مهر خود را بهشوهر ببخشند و برای این بخشش پاداشها ذکر کرد؟بعلاوه،چرا توصیه کرد که حتی الامکان مهر زنان زیاد نباشد؟آیا جز این است که از نظر پیغمبر اسلام هدیهزناشویی مرد به نام مهر،و بخشش مهر یا معادل آن از طرف زن به مرد موجباستحکام الفت و علقه زناشویی میشود؟ اگر نظر اسلام به این بود که مهر یک وثیقه مالی باشد،چرا در کتاب آسمانی خودگفت: و اتوا النساء صدقاتهن نحلة ;چرا نگفت و اتوا النساء صدقاتهن وثیقة )؟ گذشته از همه اینها،نویسنده مزبور پنداشته که رسم مهر در صدر اسلام همین بودهکه امروز هست.معمول امروز این است که مهر بیشتر جنبه ذمه و عهده دارد;یعنی مردمبلغی را طبق عقد و سند به عنوان مهر به عهده میگیرد و زن معمولا آن را مطالبهنمیکند مگر وقتی که اختلاف و مشاجرهای به میان آید.این گونه مهرها میتواند جنبهوثیقه به خود بگیرد.در صدر اسلام معمول این بود که مرد هر چه به عنوان مهر متعهدمیشد،نقد میپرداخت.علیهذا به هیچ وجه نمیتوان گفت که نظر اسلام از مهر اینبوده که وثیقهای در اختیار زن قرار دهد. تاریخ نشان میدهد که پیغمبر اکرم به هیچ وجه حاضر نبود زنی را بدون مهر دراختیار مردی قرار دهد.داستانی با اندک اختلاف در کتب شیعه و سنی آمده است ازاین قرار: زنی آمد به خدمت پیغمبر اکرم و در حضور جمع ایستاد و گفت: یا رسول الله!مرا به همسری خود بپذیر. رسول اکرم در مقابل تقاضای زن سکوت کرد،چیزی نگفت.زن سر جای خودنشست. مردی از اصحاب بپا خاست و گفت: یا رسول الله!اگر شما مایل نیستید،من حاضرم. پیغمبر اکرم سؤال کرد: مهر چی میدهی؟ -هیچی ندارم. -این طور که نمیشود.برو به خانهات،شاید چیزی پیدا کنی و به عنوان مهر به اینزن بدهی. مرد به خانهاش رفت و برگشت و گفت: در خانهام چیزی پیدا نکردم. -باز هم برو بگرد.یک انگشتر آهنی هم که بیاوری کافی است. دو مرتبه رفت و برگشت و گفت:انگشتر آهنی هم در خانه ما پیدا نمیشود.منحاضرم همین جامه که به تن دارم مهر این زن کنم. یکی از اصحاب که او را میشناخت گفت:یا رسول الله!به خدا این مرد جامهایغیر از این جامه ندارد.پس نصف این جامه را مهر زن قرار دهید. پیغمبر اکرم فرمود:اگر نصف این جامه مهر زن باشد کدامیک بپوشند؟هر کدامبپوشند دیگری برهنه میماند.خیر،این طور نمیشود. مرد خواستگار سر جای خود نشست.زن هم به انتظار،جای دیگری نشسته بود. مجلس وارد بحث دیگری شد و طول کشید.مرد خواستگار حرکت کرد برود.رسولاکرم او را صدا کرد: آهای بیا. آمد. -بگو ببینم قرآن بلدی؟ -بلی یا رسول الله!فلان سوره و فلان سوره را بلدم. -میتوانی از حفظ قرائت کنی؟ -بلی میتوانم. -بسیار خوب،درستشد.پس این زن را به عقد تو در آوردم و مهر او این باشد کهتو به او قرآن تعلیم بدهی. مرد دست زن خود را گرفت و رفت. در باب مهر مطالب دیگری هست ولی ما سخن را همین جا کوتاه میکنیم. مهر و نفقه(4) نظر اسلام را درباره مهر و فلسفه مهر بیان کردیم.اکنون نوبت آن است که مسالهنفقه را مورد بحث قرار دهیم. قبلا باید بدانیم که در قوانین اسلامی،نفقه نیز مانند مهر وضع مخصوص به خوددارد و نباید با آنچه در دنیای غیر اسلامی میگذشته یا میگذرد یکی دانست. اگر اسلام به مرد حق میداد که زن را در خدمتخود بگمارد و محصول کار وزحمت و بالاخره ثروتی که زن تولید میکند مال خود بداند،علت و فلسفه نفقه دادنمرد به زن روشن بود زیرا واضح است اگر انسان،حیوان یا انسان دیگری را موردبهرهبرداری اقتصادی قرار دهد ناچار است مخارج زندگی او را نیز تامین کند.اگرگاریچی به اسب خود کاه و جو ندهد آن اسب برای او بارکشی نمیکند. اما اسلام چنین حقی برای مرد قائل نیست;به زن حق داد مالک شود،تحصیلثروت کند و به مرد حق نداده در ثروتی که به او تعلق دارد تصرف کند;و در عین حالبر مرد لازم دانسته که بودجه خانواده را تامین کند،مخارج زن و فرزندان و نوکر وکلفت و مسکن و غیره را بپردازد، چرا و به چه علتی؟ متاسفانه غرب مآبهای ما به هیچ وجه حاضر نیستند درباره این امور ذرهای فکرکنند;چشمها را به روی هم میگذارند و عین انتقاداتی را که غربیان بر سیستمهای حقوقی خودشان میکنند-و البته آن انتقادات صحیح هم هست-اینها در مورد سیستمحقوقی اسلامی ذکر میکنند. واقعا اگر کسی بگوید نفقه زن در غرب تا قرن نوزدهم چیزی جز جیرهخواری ونشانه بردگی زن نبوده است راست گفته است،زیرا وقتی که زن موظف باشد مجاناداخله زندگی مرد را اداره کند و حق مالکیت نداشته باشد،نفقهای که به او داده میشوداز نوع جیرهای است که به اسیر یا علوفهای است که به حیوانات بارکش داده میشود. اما اگر قانون بخصوصی در جهان پیدا شود که اداره داخله زندگی مرد را به عنوانیک وظیفه لازم از دوش زن بردارد و به او حق تحصیل ثروت و استقلال کاملاقتصادی بدهد،در عین حال او را از شرکت در بودجه خانوادگی معاف کند،ناچارفلسفه دیگری در نظر گرفته و باید در اطراف آن فلسفه تامل کرد. محجوریت زن فرنگی تا نیمه دوم قرن نوزدهم در شرح قانون مدنی ایران تالیف دکتر شایگان،صفحه 362 چنین نوشته شده: (استقلالی که زن در دارایی خود دارد و فقه شیعه از ابتدا آن را شناخته است،درحقوق یونان و رم و ژاپن و تا چندی پیش هم در حقوق غالب کشورها وجودنداشته;یعنی زن مثل صغیر و مجنون،محجور و از تصرف در اموال خود ممنوعبوده است.در انگلستان که سابقا شخصیت زن کاملا در شخصیتشوهر محو بوددو قانون،یکی در سال 1870 و دیگری در سال 1882 میلادی به اسم قانونمالکیت زن شوهردار،از زن رفع حجر نمود.در ایتالیا قانون1919 میلادی زن رااز شمار محجورین خارج کرد.د
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه زن جز به گرفتن مهر، حاضر به تمکین نباشد و شوهر قادر بر ادای مهر نباشد و در عین حال می گوید: طلاق نمی دهم و تا پایان عمر نفقه می دهم حکم این مسأله چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه زن جز به گرفتن مهر، حاضر به تمکین نباشد و شوهر قادر بر ادای مهر نباشد و در عین حال می گوید: طلاق نمی دهم و تا پایان عمر نفقه می دهم حکم این مسأله چیست؟
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر نتواند مهریه را بدهد و در دادگاه مهر تقسیط شود ولی همسر از تمکین خودداری کند آیا نفقه او ساقط می شود؟
- [سایر] چرا شیعیان به هنگام سجده از مهر استفاده میکنند؟ تفاوت نظر اهل سنت و تشیع چیست؟
- [سایر] سلام خسته نباشید. من می خوام متاهل شم اما سر مهر یه خورده مشکل هست ما دو تا خانواده اصیل و محجبه هستیم توی روستا که می گن 500 سکه آیا مناسبه... چه ملاکی برا انتخاب مهر را باید در نظر گرفت. مهر مناسب چقدر هست؟ می گن مهریه اندالمطالبه ست ، یعنی چی؟ مهر کم و زیاد چه تاثیر و عواقبی داره؟ اصلا لازمه ی مهر توی زندگی مشترک چه ؟(پایه و اساس) ممنونم
- [سایر] دیدگاه دنیای استکباری به زن و آزادی زن چگونه است؟
- [آیت الله نوری همدانی] در نکاح دائمی اگر زن قبل از نزدیکی، به علّت عنین بودن مرد طلاق بگیرد یا به هر علّت دیگری عقد نکاح فسخ شود در اینصورت شوهر نسبت به نصف مهر مشغول الذمه است و اگر هم قبلاً کل مهر را پرداخت کرده نسبت به نیمی از آن حق رجوع دارد. حال اگر قبلاً زن مهر خود را به طور کامل به شوهر خود هبه کرده باشد آیا در اینصورت نیز باید به میزان نصف مهر به شوهر سابق خود برگرداند؟
- [آیت الله خوئی] آیا تعلیم زن مسائل شرعیه را کافی است در مهر بودن در تلفن؟
- [سایر] چنانچه زن نازا باشد و مرد او را طلاق بدهد آیا حق دریافت مهر را دارد؟
- [آیت الله بهجت] آیا زن علاوه بر مهر وی از اثاثیه منزل نیز سهم الارث می برد یا خیر؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر زن، مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگری نگیرد، باید زن مهر را نگیرد، و شوهر هم با زن دیگری ازدواج نکند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد؛ واجب است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.
- [آیت الله خوئی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد، واجب است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مرد مهر زن را در عقد معیّن کند وقصدش این باشد که آن را ندهد، عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد مگر آن که زن رضایت خود را مقیّد به مهر کرده باشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر هنگام خواندن عقد دائم برای دادن مهر مدّتی معیّن نکرده باشند، زن میتواند پیش از گرفتن مهر از آمیزش شوهر جلوگیری کند، چه شوهر توانایی دادنِ مهر را داشته باشد و چه نداشته باشد و این خودداری زن باعث سقوط حقّ نفقه نمیشود، اما حقّ ممانعت شوهر از استمتاعات دیگر را ندارد مگر این که بداند قهرا منجر به آمیزش خواهند شد؛ ولی اگر پیش از گرفتن مهر به آمیزش راضی شود و شوهر با او آمیزش کند، دیگر نمیتواند بدون عذر شرعی از آمیزش شوهر جلوگیری نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مرد مهر زن را در عقد معین کند و قصدش این باشد که ان را ندهد و رضایت زن به عقد مشروط به قصد دادن مهر نباشد عقد صحیح است ولی باید مهر را بدهد
- [آیت الله سیستانی] اگر پدر ، یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد ، چنانچه پسر در موقع عقد مالی نداشته ، پدر ، یا جدّ او باید مهر زن را بدهد . و همچنین اگر مالی داشته باشد ولی پدر ، یا جد ضامن مهر شود . و در غیر این دو صورت اگر مهر بیش از مهر المثل نباشد ، یا آنکه مصلحتی اقتضا کند که مهر بیش از مهر المثل باشد ، پدر ، یا جد میتوانند مهر را از مال پسر بپردازند ، و الاّ نمیتوانند بیش از مهر المثل را از مال پسر بپردازند ، مگر آنکه او بعد از بلوغ کار آنها را قبول کند . مواردی که زن یا شوهر میتواند عقد را بهم بزند
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگری نگیرد، احتیاط واجب آن است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگری ازدواج نکند.
- [آیت الله سیستانی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد ، واجب است شوهر با زن دیگر ازدواج نکند ، و زن هم حق ندارد مهر را بگیرد .
- [آیت الله نوری همدانی] اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد ، احتیاط واجب آن است که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگر ازدواج نکند .