در نوزادان، بازتابی به نام (عکس العمل تخلیه مثانه) وجود دارد؛ یعنی زمانی که مثانه از ادرار پر می‌شود، ماهیچه‌ها منقبض می‌شوند و بر مثانه فشار می‌آورند و ادرار به طور خودکار خارج می‌شود. کودکان زیر 2 سال، پر شدن مثانه و خارج شدن ادرار را حس می‌کنند؛ اما نمی‌توانند از ریزش آن جلوگیری کنند و این مسأله در حدود نیمی از کودکان تا 3 سالگی هم ادامه می‌یابد؛ بنابراین، تعداد کمی از کودکان تا پیش از 3 سالگی می‌توانند شب‌ها ادرار (عملکرد مثانه) خود را کنترل کنند و حتی پس از این سن هم کنترل در کودکان متفاوت است و احتمال دارد تا 6 سالگی نیز ادامه یابد؛ پس نگران نباشید. در این سن (2 سالگی) به کودک شما شب ادرار اطلاق نمی‌شود (ر. ک: ص 144). در صورتی که پس از 6 سالگی این کنترل ایجاد نشد یا 6 تا 12 ماه خود را کنترل کرد و پس از این زمان، شب ادراری دوباره آغاز شد (شب ادراری عود کننده) باید به فرزندتان کمک کنید (ر. ک: ص 162 - 147). منبع: کتاب نسیم مهر(3)، حجت الاسلام حسین دهنوی، انتشارات خادم الرضا(علیه السلام)/1388
فرزند 2 سالهام را از پوشک گرفتهام؛ اما همچنان شبها بستر خود را خیس میکند. کودکان از چه سنی توان کنترل ادرار در شب را دارند؟
در نوزادان، بازتابی به نام (عکس العمل تخلیه مثانه) وجود دارد؛ یعنی زمانی که مثانه از ادرار پر میشود، ماهیچهها منقبض میشوند و بر مثانه فشار میآورند و ادرار به طور خودکار خارج میشود. کودکان زیر 2 سال، پر شدن مثانه و خارج شدن ادرار را حس میکنند؛ اما نمیتوانند از ریزش آن جلوگیری کنند و این مسأله در حدود نیمی از کودکان تا 3 سالگی هم ادامه مییابد؛ بنابراین، تعداد کمی از کودکان تا پیش از 3 سالگی میتوانند شبها ادرار (عملکرد مثانه) خود را کنترل کنند و حتی پس از این سن هم کنترل در کودکان متفاوت است و احتمال دارد تا 6 سالگی نیز ادامه یابد؛ پس نگران نباشید. در این سن (2 سالگی) به کودک شما شب ادرار اطلاق نمیشود (ر. ک: ص 144).
در صورتی که پس از 6 سالگی این کنترل ایجاد نشد یا 6 تا 12 ماه خود را کنترل کرد و پس از این زمان، شب ادراری دوباره آغاز شد (شب ادراری عود کننده) باید به فرزندتان کمک کنید (ر. ک: ص 162 - 147).
منبع: کتاب نسیم مهر(3)، حجت الاسلام حسین دهنوی، انتشارات خادم الرضا(علیه السلام)/1388
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما حاج آقای مرادی، دانشجو هستم و برنامه این شب ها رو به مورخ 14.9.88 دیدم. امیدوارم در چند مورد منو راهنمایی کنید: 1. مخالف شدید مراسم های بدون فکر و آموزش ماه محرم هستم و کمک به دیگران رو مهمتر از خورشت قیمه می دونم. کاری که جا انداختن فرهنگش با شماست. 2. بحث های سنی و شیعه رو مطرح کردید(مثال سر ضربت حورده) که شاید در فضای امروز جامعه چندان مصلحت آمیز نباشه.به خصوص زمانی که دوستان سنی هیچ جایگاهی در رسانه ملی ندارند. 3. به عنوان یک طرفدار فوتبال، اگه نتیجه بازی چلسی مهمتر از برنامه صدا و سیماست بدونید عیب از معلم های بی تجربه و تکرار مکررات است. ممنون منتظر نظرات خوب شما هستم.
- [سایر] با سلام.من فرزند اول خانواده ودانشجوی ترم 2 هستم.ودارای خانواده ای مذهبی.والدینم نیز فرهنگی هستند وبه این دلیل من ازسال دوم دبیرستان تابه امروز دارای خواستگاران زیادی بودم.من دارای یک خاله بودم که ایشان فقط 5سال از من بزرگتر هستند ودیروز عقد کردند.درخانواده ی ما کسی زودتر از 21 یا 22سال ازدواج نکرده است.من به خانواده واطرافیانم توجه ومحبت زیادی میکنم ولی انها قدر محبت مرا نمیدانند وحتی خواهر وبرادر دوقلویم که 5سال از من کوچکتر هستندبه من بی احترامی نیز میکنندومن به دلیل اختلاف سنی زیاد با والدین
- [سایر] نوجوانی 14 سالهام، اگر چه از جهت سن کم سن و سالم، ولی از نظر رشد فکری گمان میکنم بزرگ باشم. در کشور قطر زندگی میکنم، جمعیت شیعه در این کشور نسبت به سنی بسیار کم است. در مدارس این کشور مسائل مذهبی اهل سنت تدریس میشود، در مدرسهای بسیار خوب درس میخوانم؛ چون میخواهم به مدارج بالای علمی برسم. مشکل من این است که چگونه با جوانان دیگر این مدرسه که سنی هستند تماس و برخورد داشته باشم، در حالی که من شیعهام. آنها به شیعه علاقه ندارند، البته نمیدانند که من شیعهام، اساساً آنان مذهب شیعه را نمیشناسند. بنده قصد دارم، شیعه و امام حسین(ع) را به آنها معرفی کنم و بگویم چرا شیعه برای امام حسین(ع) به سر و سینه میزند. نگاه آنها به شیعه، نگاه خوبی نیست. آنان شیعه را دیوانه میدانند؛ چرا که میگویند شیعه بدون دلایل با آلات آهنی و فلزی خود را مجروح میکند، یا برای امام حسین(ع) با آهن به سر و صورت خود میزند و ... البته آنها نمیدانند امام حسین(ع) چه شخصیتی است. دوست دارم همه چیز را برایشان بیان کنم، اما آنها این مسئله را درک نمیکنند. میترسم وقتی این مسئله را بیان کردم و گفتم که من شیعهام، دیگر با من حرف نزنند! به من نگویید که با دوست دیگری حرف بزن؛ چرا که در اینجا همه جوانان شبیه هم هستند. به عنوان نمونه زمانی که به آنها میگویم: میشود نماز ظهر و عصر را با هم خواند به من میخندند و میگویند این حرف شیعه است. در این لحظه به من شوک دست میدهد و نمیدانم چه بگویم! آیا به آنها بگویم بلی من شیعهام یا نه، یا این که ساکت بمانم مثل همیشه، در کارم حیرانم، چکار کنم؟ برای اینکه نه امکان دارد صریحاً اعلام کنم، و نه امکان دارد ساکت بمانم. شما میگویید چه کار کنم. با علم به اینکه اگر به آنها بگویم من شیعه هستم، مدیر مدرسه به زودی میفهمد و میترسم این سبب شود تا اینکه مرا از آنجا اخراج کنند و برای آینده من خوب نیست، به نظر شما من چکار کنم.
- [سایر] با سلام و احترام من خانمی 27 ساله هستم همسرم 29 سالشه،هردو شاغلیم، فرزند نداریم، 4 سال از ازدواجمون می گذره، همسرم رو از قبل از ازدواج دوس داشتم هنوزم دوسش دارم خیلی مهربونه... خیلی با هم خوبیم ما از نظر فرهنگی به هم نزدیکیم ولی تفاوتهایی هم داریم که کم نیست...تا حالا خیلی جاها با هم کنار اومدیم..ولی واقعیت اینه که یه چیزهایی واسه من یعنی ادب و متانت ولی برای اونا این طور نیست و برعکس.. و این بعضی وقتها خیلی خیلی ناراحتم میکنه و عذابم میده..راجع بهش هم که حرف میزنیم فایده ای نداره..انگار به نتیجه نمیرسیم..مثلاً همین شب قبلخونه عموش مهمونی دعوت بودیم همسرم چون با عموش اختلاف سنی شون کمه خیلی باهم راحتن، سر سفره شام یک کارایی میکرد که منو به شدت عصبی کرد خیلی آروم طوری که بقیه نفهمن بهش می گفتم این کارو نکن،این حرف و نزن..اما اون یهو سرم داد کشید و گفت بس کن دیگه.. جدیداً خیلی زود عصبی میشه، اما هیچ کدوم دلیل این نوع رفتارش نمیشه این اولین باری نیست که این رفتارو داره.. خیلی دلم شکست حس تنهایی کردم احساس کردم بعد از 4 سال زندگی این حقم نیست... شب توی خونه ازم خیلی عذرخواهی کردو گفت اشتباه کرده ولی اول من مقصر بودم که همش بهش گفتم و عصبیش کردم..اما چه فایده! میدونم شما مشاور محترم نیاز دارین خیلی بیشتر من و همسرم رو بشناسید تا مشاوره اصولی تری بدید اما واقعاً بیشتر ازین هم نمیشه اینجا نوشت. کمکم کنید چیکار کنم چطور رفتار کنم من دوسش دارم اما از بعضی رفتاراش خستم.نگرانم.
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] محضر مبارک بزرگ مرجع عالی قدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی هادوی تهرانی "ادام الله ظله علی رؤوس المسلمین" سلام علیکم و رحمة الله و برکاته موضوع :بلوغ و تکلیف 2. کسی که بعد از بلوغ نمی دانسته غسل جنابت واجب است، نمازهائی که با حال جنابت خوانده چه حکمی دارد؟ 4. نشانه های بلوغ پسران چیست و اگر این ها محقق نشد در چه سنی مسائل شرعیه رعایتش بر ما واجب می شود؟ 6. کسی که قبل از 15 سالگی یقین به خروج منی پیدا کرده، ولی از روی نادانی نماز نخوانده و روزه هم نگرفته و یا در همان حال بدون غسل جنابت نماز خوانده و روزه هم گرفته است، اکنون نسبت به عبادات آن زمان چه وظیفه ای دارد؟ 8. در سن 19 سالگی متوجه شدم که، پسر ممکن است قبل از 15 سالگی به وسیله احتلام یا روئیدن زهار مکلف شده باشد، حال تکلیف نمازهائی که در آن مدت نخوانده ام چیست. با این که دقیقاً نمی دانم از چه وقت مکلف شده ام و نمی دانم چه قدر نماز قضا دارم؟ 10. اگر فردی جنب شود و خجالت بکشد غسل کند، آیا می تواند با تیمم نماز بخواند؟ 12. چرا اسلام دستور می دهد به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشوئیم در حالی که فقط عضو معیّنی آلوده می شود و آیا میان ادرار کردن و خارج شدن منی تفاوتی است که در یکی فقط محل را باید شست و در دیگری تمام بدن را؟ و السلام علی قلب زینب الصبور. از طرف گروه مجازی طلاب جوان و هیئت مجازی عاشورائیان حسینی و جمعی از مقلدین حضرت عالی.
- [سایر] با سلام و عرض خدا قوت پدر و مادر من مدت 27 سال است که ازدواج کرد اند صاحب 5 فرزند دختر هستند و زندگی خیلی خوب و بدون مشکلات روانی داشتند.پدرم اخلاق خاصی دارد مثلا اینکه اصلا خیلی رفتار خشک پدرانه ای دارد و با ما که دختر هایش هستیم رابطه عاطفی و صمیمی و متقابلا ما نیز با پدرم صمیمی نیستیم و بیشتر با مادرم دم خورهستیم. البته پدرم را خیلی دوست داریم. پدرم در ظاهرا هیچ مشکلی با دختر بودن فرزندانش نداشت البته بسیاردوست داشت که پسری داشته باشد. ولی در کل زندگی شیرینی داشتیم تا ینکه حدود 9 سال پیش مادرم متوجه شد که پدرم خانمی را به عقد موقت خود دراورد البته این مساله هیچوقت اثبات نشد ولی باعث بدبینی و سو ء ظن مادرم شد و پس از ان به رفتارها و رفت و امد پدرم را خیلی کنترل می کرد و دائما به پدرم گوشزد میکرد که کی برود و کی بیاید و با کی نشست و برخاست کند که این مساله پدرم را خیلی ناراحت می کرد. تا اینکه از سه سال پیش رفتار پدرم خیلی عوض شده و دائما از خونه فراری هست و اهل رفیق بازی شده وحتی دو س شب منزل نمی امد، که باعث مشاجره و دعوابین انها و تشنج خاطر ما میشه. اوایل ما حق را به پدرم داده و رفتار نا مناسب مادرم را نکوهش می کردیم. تا اینکه 1سال پیش متوجه شدیم ک پدرم خانمی را عقد کرده ب بهانه پسر دار شدن و مدتیست گاهی که منزل نمی اید و منزل او می رود که با تهدید های مادرم برای طلاق و...پدرم او را با صرفه هزینه سنگینی طلاق داد. بعد از این اتفاق ما خیلی سعی می کنیم پدرم را به فضای منزل علاقمند کنیم و مادرم خیلی رفتارش را بهتر کرده و سعی در برقراری روابط عاطفی بهتر با پدرم دارد ولی متاسفانه پدرم با اینکه در تمام این قضایا مقصر هستند اولا سرکارنمی رن و دائما خودش رو با رفقا و زمین زراعی مشغول می کنه با اینکه درامدی نداره و بهان میکنه که من با 50 سال سن پیر شدم و توان کار کردن ندارم.دوما ب هیچ طریقی به خونه اومدن و با خانواده بودن ترغیب نمیشه و سوما جدیدا احساس میکنیم به مواد مخدر روی اورد و از لحاظ دینی اعتقاداتش ضعیف شده ( البته این رو احساس می کنیم مثلا ماه مبارک رمضون یکی دو بار گرمای هوا رو بهونه کرده و روزه خودش رو شکست) خیلی سپاسگذار میشم اگه راهنمایی کنید که با پدرم چکار کنیم و چه رفتاری درست و مناسب هست تا این رفتار های پدرم اصلاح بشه ودوباره فضای خوب خانواده خودمون رو پیدا کنیم.
- [سایر] با سلام . از اینکه مرا راهنمایی کردید بسیار ممنونم و خواهشمندم که در این موضوع نیز مرا راهنمایی کنید . حاج آقا همانطور که در پیام قبلی فرستادم گفتم خواهری دارم که 27 سال سن دارد و هنوز ازدواج نکرده می خواهم کمی در مورد او برایتان بگویم ... ...ولی خواهرم توجهی ندارد و شاید این گونه رفتار او از سر سادگی او است و من خود این را باور کرده ام سعی کردم از راهنمایی شما برای او نیز استفاده کنم شما گفته بود اوقات خودم را با فعالیتهای مفید و سازنده پر کنم ولی او هیچ گونه علاقه ای به هیچ کدام از این فعالیتها ندارد می خواهم موضوعی را برایتان بازگو کنم خواهرم حدود 2, 3 سال با یک پسر که حدود 4 سال از او کوچکتر است دوست و با او در ارتباط بوده تا اینکه یک روز حدود 1 سال پیش 3 ,4 ماه قبل از عملش من به رفت و آمد هایش مشکوک شدم تا اینکه یک روز دیدم که ازکوچه ای خانه پسر دایی و دوستان پسره بود بیرون آمد پسره که خواهرم با او دوست بود هر دفعه که خواهرم پیش او می رفت زنگ می زد به دوستانش و آنها می آمدند سر کوچه که خانه او قرار داشت جمع می شدند .اون روز هم مانند دفعات قبل همانطور شلوغ بود , وقتی که خواهرم رو دیدم ابتدا فکر کردم دارم خواب می بینم باور کنید داشتم منفجر می شدم چون او نا اونجا بودند چیزی به او نگفتم دوستاش هم فکر کردن من از اون بی غیرت ها هستم و داشتم با خواهرم بر می گشتم یکی از آن پسر ها دنبال ما کرد من در عین حال که بسیار عصبانی بودم به پسر فحاشی کردم و پسره یکدفعه به من گفت تو اگه غیرت داری جلو خواهرت و بگیر و بگو خانه پسر غریبه چکار می کرده حاج آقا دچار سوء تفاهم نشید من اگه پسری دنبالم میومده سرم رو بالا نمی آوردم چه برسه به اینکه به اون فحاشی کنم اون دفعه از کنترل خارج شده بودم و همانطور که گفتم بسیار عصبانی بودم نمی دونید چقدر سخت گذشت اون شب به من دوست داشتم فقط زمین دهان باز کنه و منو ببلعه اون شب اون به من قول داد که دیگه دنبال پسره نره ولی این ماجرا دو سه بار دیگه تکرار شد تا اینکه زنگ زدم به پسره و گفتم به زبون خوش بهت می گم دست از سرش بردار و گر نه آبروتو می برم پسره در جوابم گفت تو که هیچ بابای تو هم نمی تونه آبرومو ببره خواهش کردم ازش اونم با کمال پر رویی گفت باید یه بار دیگه ببینمش می خوام یه امانتی دستم داره بهش بدم گفتم با اون امانتی که دستته هر غلطی می خوای بکن فقط دست از سرش بردار . خلاصه هر طوری بود تا یه مدت کوتاه خواهرم و کنترل کردم و بعد از مدتی نه چندان طولانی پسره ازدواج کرد مدتی خیالم آسوده بود تا این که من دیوانگی کردم و تلفن همراه در اختار خواهرم قرار دادم و روز اول هم به او گفتم شماره رو به کسی نده یک روز که داشتم از در اتاق رد می شدم دیدم که موبایلش زنگ می خورد خواهرم که می رفت موبایلش را جواب بدهد یکدفعه برگشت ازش سوال کردم چرا جواب نمی دهی پاسخی نداد رفتم شماره را نگاه کردم و با طرف تماس گرفتم از روی لهجه اش فهمیدم که یا خود بی عرضاش است یا دوستان عوضی اش اول تلفن را قطع کرد دوباره که او را ترساندم و گفتم شماره ات را پیگیری می کنم ترسید و گفت اشتباه گرفته از خواهرم که سوال کردم با اسرار و تهدید فراوان گفت پسره است دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم ولی باز هم نشستم و با خونسردی او را راهنمایی کردم شاید شما هم تعجب کنید که من با ده سال تفاوت سنی چطور به خود اجازه می دهم او را راهنمایی یا با او دعوا کنم ولی باور کنید بارها خودم خجالت کشیده ام و این را نیز بازگو کرده ام ولی وقتی می بینم پدر و مادرم نیز ساده اند چطور می توانم او را به حال خود رها کنم خب زیاد وارد حواشی نشویم داشتم می گفتم او را راهنمایی کردم و نیز تلفن همراه را از او گرفته و جمع کردم تا اینکه یک روز برادرم آن را روشن کرد من هم که نمی توانستم دلیل خاموش کردنش را بگویم سکوت کرده و چیزی نگفتم خلاصه طی مدتی که تلفن در دستش بود مورد مشکوکی ندیدم تا اینکه یک شب برای تفریح به بیرون رفتیم در آن مکانی که ما بودیم پسره با زنش و دوستانش هم با زنانشان بودند اتفاقا یکی از دوستان او پسر همسایه دوستم و زنش دوست خودم بود که آن دو مرا به خوبی می شناختند خلاصه آن شب گذشت و ما رسیدیم به خانه . فردای آن روز زن برادرم گفت خواهرت دیشب داشته برای پسره اس ام اس می فرستاده و پسره هم به کمک دوستاش دور از چشم زنش جواب او را می داده با آنکه چند بار از راه منطقی وارد شده بودم و نتیجه نگرفته بودم ولی چون زن برادرم گفته بود باور نکرده و از او سؤال کردم او اول انکار کرد تا اینکه گفت آره بوده ; باور کنید اگه همان بار اول که عروسمان گفته بود و باور می کردم با آن عصبانیتی که داشتم دل و می زدم به دریا و اول زنگ می زدم به زن پسره و آبروشو می بردم و بعد خواهرم رو می کشتم ولی بازهم گذشتم و مثل دفعه قبل موبایل را از او گرفته خاموش کردم خب چیزی که اینجا من رو سر دو راهی قرار داده اینه که حالا که شرایط کمی آرام شده خواهرم دوباره موبایل رو از من می خواد به نظر شما با این تجربه تلخ آیا می توانم چنین ریسکی بکنم وگوشی همراه را در اختیار او قرار دهم ؟ من خودم به این نتیجه رسیده ام که آزموده را آزمودن خطاست نظر شما چیه ؟ آقای شهاب مرادی و قتی که پسره و دوستاش به من و خانواده ام می رسند طوری نگاه ما می کنند که همه فهمیده اند بارها خواسته ام بر گردم و چند فحش به او بدهم ولی باز هم کوتاه آمده ام شما می گویید من با این گونه رفتار آنها چطور برخورد کنم و چگونه نگاه خواهرم را کنترل کنم که به او توجهی نکند؟ حاج آقا میان مطالبم در مورد پدر و مادرم و در مورد سادگی آنها صحبت کردم راستش رو بخواهین من گذشته خودم و موردی که برای خواهرم و مواردی شبیه به همین موضوع که برای او پیش آمده (این را که می گویم مواردی چون به قول خودش این اولین نبوده و می ترسم آخری هم نباشد) از چشم پدر و مادرم می بینم و آنها را مقصر می دانم چون اگر آنها از اول رفت و آمد ما را کنترل می کردند الان چنین مواردی پیش نمی آمد و مردم از سادگی ما سوء استفاده نمی کردند البته شاید پدر و مادرم به ما اطمینان دارند و ما از اعتماد آنها سوء استفاده کرده ایم . حاج آقا وقتی خواهرم بیرون می رود تا برمی گردد دلم خون می شود و باید با این موضوع چه طور بر خورد کنم واقعا می ترسم و بارها خواسته ام بر ترسم غلبه کنم ولی نشده ; خواهش می کنم کمکم کنید ؟ خواسته دیگری که از شما دارم این است که این موضوع مانند موضوع قبلی خصوصی باشد . ممنون التماس دعا
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] سلام.فاطمه هستم.17 ساله،شمال تهران سکونت دارم.در خانواده سطح بالایی به دنیا اومدم.مذهبی هستم.پدر و مادرم وقتی ده ساله بودم جدا شدن. ازدواجشوناشتباه بود حتی من خودم مشوق مادرم برای جدایی بودم. ولی من هیچ وقت دعوایی ندیدم و اونطوری نیستم که تو روحیم تاثیر وحشتناک گذاشته باشه و به کمک قران و خدا تا حالا زندگی خیلی خوبی داشتم. با مادرم زندگی میکنم. سوم راهنمایی بودم که بخاطر زمینه های قبلی به سمت حفظ یکساله قران رو آوردم. و از طریق قانونی که برای حفاظ وجود داره قادر به اخذ مدرک لیسانس شدم. دو زبان عربی و انگلیسیم کامله. درسم خوب بوده از ابتدا ولی از اول دبیرستان مدرسه نرفتم و برای حفظ قران و ... اقدام کردم و خداروشکر راضیم. بخاطر حضور فعالم در جامعه و شرایط مناسبم و همچنین زیبایی ظاهریم خیلی خواستگار داشتم و دارم. تا حالا با خواستگارای زیادی حرف زدم و ازاونایی نبودم که عیب رو کسی بذارم ، با اینکه خودم خوشگلم شرایط ظاهری طرف مقابل باعث ندید گرفتن خوبی هاش نشده هیچ وقت. ولی به هر حال تا حالا به کسی نتونستم جواب مثبت بدم. قبل از عید با یه نفر اشنا شدم که چند جلسه ای خواستگاری اومدن ولی به خاطر اینکه مادرم خیلی تو زحمت می افتادن و با موافقت اونا چند جلسه ای با حضور خانواده های طرفین بیرون رفتیم. ولی جداگانه هنوز صحبت نکردیم. این اقا پسر سه سال از بنده بزرگترن، 2 تا خواهر و 1 برادر ناتنی از مادرشون دارن که باهاشون ارتباط خوبی دارن. فرزند اخر هستن و با مادرشون حدود 45 سال تفاوت سنی دارن. ایشون هم با مادرشون دوتایی زندگی میکنن. مادرشون همسر دوم پدرشون بوده و در حالی ازدواج کرده بوده که شوهر اولشون فوت کرده بوده و سه تا بچه داشته و اطلاعی از وجود همسر اولشون نداشته. بعد از اینکه اطلاع پیدا کرده، جدا شده. و این اقا پسر هم فرزنده خدا داد بوده. اقا پسر تا حالا ارتباطی با پدرشون نداشته ولی با مادرشون خیلی رابطه قوی داره . دانشجوعه و کامپیوتر میخونه ، وضع مالی خوبی دارن، خونه و ماشین داره ولی هنوز شغل ثابت نداره. البته اینا چندان برا من مهم نیست. مهم این چند تا سوالیع که دارم و خواهش میکنم یه جواب خدا پسندانه بهم بدین :) 1_ مادر اقا پسر گفتن که نمیخوان با پسرو عروسشون زندگی کنن همونطور که با پسر اولشون زندگی نکردن. ولی الان من احساس میکنم که پسر خیلی به مادرشون وابسطه هستن. اگر که حالا به اختمال چند درصد اقا پسر خواستن با ایشون زندگی کنن با وجود اینکه همه شرایط از نظر ما و خانواده ها مناسبه ، شباهت های زیاد داریم روحیاتمون خیلی با هم میخونه و علاقه هم بینمون وجود داره ایا درسته بخاطر این مورد رد کنم ؟ 2_ من از نظر صحبت کردن خیلی از ایشون سطحم بالاتره بخاطر تعاملات اجتماعی زیادی که داشتم ، ایشون به نسبت من خجالتی و از نظر قدرت کلمات ضعیف تر هستن. این تو زندگی درست میشه؟ 3_احتمالا از نظر مالی مستقل نیستن ولی خانوادشون کاملا تا اطلاع ثانوی و اتمام تحصیلشون تامینشون میکنن. مشکلی وجود نداره؟