مسئلهی همهپرسی و حجیّت و اعتبارش، مربوط به قوانین موضوعه است. این اصالتاً یک مسئلهی اسلامی نیست. اگر در جایی همهپرسی، ارزشی داشته باشد و مراجعه به آرای عمومی تعیین کننده باشد، اعتبارش به امضای ولیّ فقیه است. تا او دستور ندهد یا امضا نکند، برای مسلمانان هیچ اعتباری ندارد؛ برای این که ما ارزش اسلام را به حق بودنش میدانیم؛ نه به موافقت مردم. روزی که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث شد، تنها بود؛ سپس امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه(ع) به او ملحق شدند و در مقابل کلّ دنیا قرار داشت. ارزش اسلام و اعتبار احکام آن به موافقت مردم نیست؛ به حق بودن خودش است. گاهی مصلحتهایی اجتماعی و خصوصاً بینالمللی اقتضا میکند که از مردم نظر خواهی شود؛ یعنی رفتاری که ارزش جدلی دارد. ما در دنیا با کشورها، مذاهب، ادیان و فلسفههای مختلف روبهرو هستیم و ناچاریم با اینها زندگی کنیم. نمیتوانیم دیواری دور خود بکشیم و بگوییم با دنیا هیچ سر و کاری نداریم. خدا هم، چنین چیزی را نخواسته؛ نه در زمان خود پیغمبر اکرم(ص) و نه بعد. و دست کم، برای ترویج دینمان مجبوریم با دیگران ارتباط داشته باشیم. ما موظّفیم اسلام را به همهی دنیا معرفی کنیم. این وظیفهی جامعهی اسلامی است. برای انجام چنین کاری باید با دیگران ارتباط داشته باشیم. پس ناچاریم با دیگران بر اساس موازین دیگری که مورد قبول خودشان است، گفت وگو و استدلالی داشته باشیم. نام این استدلالها که بر اساس اصول مسلّم دو طرف است، از نظر بحث منطقی، جدل است. قرآن نیز در مواردی برای اثبات عقیدهی خود و مغلوب کردن طرف مقابل، به بحث جدلی استناد میکند. از جمله جاهایی که بارها در قرآن بحث جدلی شده است، دربارهی این است که خدا دختر ندارد. قرآن میفرماید: أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی[1] عربها میگفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند؛ حتّی بسیاری از بتها را به عنوان مظهر فرشتگان میپرستیدند. قرآن میگوید: چه طور شما با این که از دختر بدتان میآید، برای خدا دختر قایل میشوید؟ وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ ما یَکْرَهُونَ...[2] چهطور برای خدا دختر گذاشتید و برای خودتان پسر؟ تقسیم ناعادلانهای است. آیا اگر آنها میگفتند: نه! ملائکه هم پسران خدا هستند و ما همانهایی که خودمان دوست داشتیم، برای خدا هم همانها را قایل شدیم، آن وقت مطلب درست میشد و اسلام قبول میکرد؟! پس این بحث قرآن چیست؟ این چگونه بحثی است که میگوید: اَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْاُنْثی؟[3] این بحث جدلی است؛ یعنی، شما بر اساس مبانی خودتان هم محکوم هستید. در بسیاری از موارد قرآن بحث جدلی دارد؛ یعنی بر اساس اصول مسلّمه و مقبوله بحث میکند. جدل، یا بر اساس اصول مسلّمه و مقبوله است، یا اصول ذایعه و شایعه. ما در دنیا با کسانی روبهرو میشویم که عقایدشان با عقیدههای ما مخالف است و بر اساس اصول خودشان میتوانیم حرفمان را اثبات کنیم. ما حقّانیّت اسلام را به استدلال عقلی و به این که خدا نازل کرده است میدانیم. حال چرا باید احکام اسلام را اجرا کرد؟ چون مردم رأی دادهاند؟! یا چون خدا نازل کرده ما از اسلام حمایت میکنیم؟؛ چون ملت ما اسلام را باعث هویت فرهنگیاش میداند، یا چون اسلام حق است؟ وقتی از اسلام حمایت میکنیم، به خاطر این است که حق است و درمقابلش هم باطل است. فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ.[4] ولی دیگران این منطقِ ما را نمیپذیرند؛ میگویند شما میگویید اسلام حق است؛ ما میگوییم مسیحّیت حق است؛ بوداییها میگویند بودیسم حق است. ما میتوانیم با برهان، اثبات کنیم که اعتقادات شما درست است یا نه؛ بتپرستی صحیح است یا نه؛ قرآن چنین برهان آورده است: شما چرا چیزهایی را میپرستید که نمیشنوند و برای شما کاری انجام نمیدهند؟ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ. ولی راهِ کوتاهتر این است که ما آن بحث را با برهان اثبات نکنیم؛ بلکه میگوییم: مگر شما نمیگویید که اعتبار یک دولت بر این است که مردم به آن رأی بدهند؟ 98 درصد رأی دادند. دیگر چه میگویید؟ رأی دادن مردم برای این نبود که در قوانین بینالمللی مورد قبول است؛ مردم به دستور مرجع تقلیدشان قیام کردند، خون دادند، این نظام و رهبری آن را پذیرفتند. آن روز که قانون اساسی کشور اجازه نمیداد انقلاب کنند، بر چه اساسی انقلاب کردند؟ مردم به خاطر این که مرجع تقلیدشان فرمود: تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ، انقلاب کردند. دلیل اینها حقانیت است، دلیل عقلی هم دارد. بعد از این که از طریق عقل ثابت شد، بر اساس ادلّهی نقلی، سایر فروعش را اثبات میکنیم. اما دنیا این را از ما نمیپذیرد؛ پس با دنیا با منطق جدلی بحث میکنیم. میگوییم: همان طور که شما یک دولت را با پنجاه درصد به علاوهی یک آرا معتبر میدانید، در ایران 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند؛ دیگر چه میگویید؟ امام (ره) برای رعایت مصلحت بینالمللی، فرمود: در انتخابات شرکت کنید و بگویید: جمهوری اسلامی آری یا نه؟ یکی از این دو؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. مردم به دستور مرجع تقلیدشان عمل کردند. بله! چند درصدی از مردم ایران، غیر مسلمان یا لامذهب بودند که رأی ندادند و همهی مسلمانهای کشور رأی دادند، ولی اعتبار نظام ما به خاطر این رأی نیست. این اعتبارِ عرفی است و چیزی است که در مقام بحث با دیگران مطرح میشود. این از قبیل (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی)[5] است. بنابراین، در جواب این سؤال میگوییم: آیا قانون اساسی اجازهی برگزاری مجدّد همهپرسی را میدهد یا نه؟ این یک بحث جدلی است. میگوییم مگر شما قوانینی را که مجلس مؤسّسان رأی دادهاند معتبر نمیدانید؟ مجلس خبرگان ما هم به این قانون اساسی رأی داده است؛ علاوه بر آن، خود مردم هم به قانون اساسی رأی دادهاند؛ پس اعتبار مضاعف پیدا کرد؛ لذا دیگر شما حجتی بر ما ندارید. حال اگر تغییری در قانون انجام بدهیم، یا همهپرسی برپا کنیم، باید ببینیم قانون اساسی اجازه میدهد یا نه؛ از نظر واقعی و شرعی صرف نظر از بحث جدلی باید ببینیم ولیّ فقیه چه میگوید؛ از نظر بحث جدلی و قانونی برای اثبات به دیگران باید بگوییم که قانون اساسی چه میگوید؛ چیز دیگری فوق اینها برای ما ارزشی ندارد. پی نوشتها: [1] . سورهی نجم (53)، آیهی 21. [2] . سورهی نحل (16)، آیهی 62. [3] . سورهی نجم (53)، آیهی 21. [4] . سورهی یونس (10)، آیهی 32. [5] . سورهی نجم (53)، آیهی 21. منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
اگر گروهی پیشنهاد برگزاری مجدد «همهپرسی جمهوری اسلامی» را بدهند آیا این هم پذیرفتنی است یا نه؟
مسئلهی همهپرسی و حجیّت و اعتبارش، مربوط به قوانین موضوعه است. این اصالتاً یک مسئلهی اسلامی نیست. اگر در جایی همهپرسی، ارزشی داشته باشد و مراجعه به آرای عمومی تعیین کننده باشد، اعتبارش به امضای ولیّ فقیه است. تا او دستور ندهد یا امضا نکند، برای مسلمانان هیچ اعتباری ندارد؛ برای این که ما ارزش اسلام را به حق بودنش میدانیم؛ نه به موافقت مردم.
روزی که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث شد، تنها بود؛ سپس امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه(ع) به او ملحق شدند و در مقابل کلّ دنیا قرار داشت. ارزش اسلام و اعتبار احکام آن به موافقت مردم نیست؛ به حق بودن خودش است.
گاهی مصلحتهایی اجتماعی و خصوصاً بینالمللی اقتضا میکند که از مردم نظر خواهی شود؛ یعنی رفتاری که ارزش جدلی دارد. ما در دنیا با کشورها، مذاهب، ادیان و فلسفههای مختلف روبهرو هستیم و ناچاریم با اینها زندگی کنیم. نمیتوانیم دیواری دور خود بکشیم و بگوییم با دنیا هیچ سر و کاری نداریم. خدا هم، چنین چیزی را نخواسته؛ نه در زمان خود پیغمبر اکرم(ص) و نه بعد. و دست کم، برای ترویج دینمان مجبوریم با دیگران ارتباط داشته باشیم.
ما موظّفیم اسلام را به همهی دنیا معرفی کنیم. این وظیفهی جامعهی اسلامی است. برای انجام چنین کاری باید با دیگران ارتباط داشته باشیم. پس ناچاریم با دیگران بر اساس موازین دیگری که مورد قبول خودشان است، گفت وگو و استدلالی داشته باشیم. نام این استدلالها که بر اساس اصول مسلّم دو طرف است، از نظر بحث منطقی، جدل است. قرآن نیز در مواردی برای اثبات عقیدهی خود و مغلوب کردن طرف مقابل، به بحث جدلی استناد میکند.
از جمله جاهایی که بارها در قرآن بحث جدلی شده است، دربارهی این است که خدا دختر ندارد. قرآن میفرماید: أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی[1] عربها میگفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند؛ حتّی بسیاری از بتها را به عنوان مظهر فرشتگان میپرستیدند. قرآن میگوید: چه طور شما با این که از دختر بدتان میآید، برای خدا دختر قایل میشوید؟ وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ ما یَکْرَهُونَ...[2] چهطور برای خدا دختر گذاشتید و برای خودتان پسر؟ تقسیم ناعادلانهای است. آیا اگر آنها میگفتند: نه! ملائکه هم پسران خدا هستند و ما همانهایی که خودمان دوست داشتیم، برای خدا هم همانها را قایل شدیم، آن وقت مطلب درست میشد و اسلام قبول میکرد؟! پس این بحث قرآن چیست؟ این چگونه بحثی است که میگوید: اَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْاُنْثی؟[3] این بحث جدلی است؛ یعنی، شما بر اساس مبانی خودتان هم محکوم هستید.
در بسیاری از موارد قرآن بحث جدلی دارد؛ یعنی بر اساس اصول مسلّمه و مقبوله بحث میکند. جدل، یا بر اساس اصول مسلّمه و مقبوله است، یا اصول ذایعه و شایعه.
ما در دنیا با کسانی روبهرو میشویم که عقایدشان با عقیدههای ما مخالف است و بر اساس اصول خودشان میتوانیم حرفمان را اثبات کنیم. ما حقّانیّت اسلام را به استدلال عقلی و به این که خدا نازل کرده است میدانیم. حال چرا باید احکام اسلام را اجرا کرد؟ چون مردم رأی دادهاند؟! یا چون خدا نازل کرده ما از اسلام حمایت میکنیم؟؛ چون ملت ما اسلام را باعث هویت فرهنگیاش میداند، یا چون اسلام حق است؟
وقتی از اسلام حمایت میکنیم، به خاطر این است که حق است و درمقابلش هم باطل است. فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ.[4] ولی دیگران این منطقِ ما را نمیپذیرند؛ میگویند شما میگویید اسلام حق است؛ ما میگوییم مسیحّیت حق است؛ بوداییها میگویند بودیسم حق است. ما میتوانیم با برهان، اثبات کنیم که اعتقادات شما درست است یا نه؛ بتپرستی صحیح است یا نه؛ قرآن چنین برهان آورده است: شما چرا چیزهایی را میپرستید که نمیشنوند و برای شما کاری انجام نمیدهند؟ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ. ولی راهِ کوتاهتر این است که ما آن بحث را با برهان اثبات نکنیم؛ بلکه میگوییم: مگر شما نمیگویید که اعتبار یک دولت بر این است که مردم به آن رأی بدهند؟ 98 درصد رأی دادند. دیگر چه میگویید؟
رأی دادن مردم برای این نبود که در قوانین بینالمللی مورد قبول است؛ مردم به دستور مرجع تقلیدشان قیام کردند، خون دادند، این نظام و رهبری آن را پذیرفتند. آن روز که قانون اساسی کشور اجازه نمیداد انقلاب کنند، بر چه اساسی انقلاب کردند؟ مردم به خاطر این که مرجع تقلیدشان فرمود: تقیه حرام است ولو بلغ ما بلغ، انقلاب کردند. دلیل اینها حقانیت است، دلیل عقلی هم دارد. بعد از این که از طریق عقل ثابت شد، بر اساس ادلّهی نقلی، سایر فروعش را اثبات میکنیم.
اما دنیا این را از ما نمیپذیرد؛ پس با دنیا با منطق جدلی بحث میکنیم. میگوییم: همان طور که شما یک دولت را با پنجاه درصد به علاوهی یک آرا معتبر میدانید، در ایران 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند؛ دیگر چه میگویید؟ امام (ره) برای رعایت مصلحت بینالمللی، فرمود: در انتخابات شرکت کنید و بگویید: جمهوری اسلامی آری یا نه؟ یکی از این دو؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. مردم به دستور مرجع تقلیدشان عمل کردند. بله! چند درصدی از مردم ایران، غیر مسلمان یا لامذهب بودند که رأی ندادند و همهی مسلمانهای کشور رأی دادند، ولی اعتبار نظام ما به خاطر این رأی نیست. این اعتبارِ عرفی است و چیزی است که در مقام بحث با دیگران مطرح میشود. این از قبیل (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی)[5] است.
بنابراین، در جواب این سؤال میگوییم: آیا قانون اساسی اجازهی برگزاری مجدّد همهپرسی را میدهد یا نه؟ این یک بحث جدلی است. میگوییم مگر شما قوانینی را که مجلس مؤسّسان رأی دادهاند معتبر نمیدانید؟ مجلس خبرگان ما هم به این قانون اساسی رأی داده است؛ علاوه بر آن، خود مردم هم به قانون اساسی رأی دادهاند؛ پس اعتبار مضاعف پیدا کرد؛ لذا دیگر شما حجتی بر ما ندارید.
حال اگر تغییری در قانون انجام بدهیم، یا همهپرسی برپا کنیم، باید ببینیم قانون اساسی اجازه میدهد یا نه؛ از نظر واقعی و شرعی صرف نظر از بحث جدلی باید ببینیم ولیّ فقیه چه میگوید؛ از نظر بحث جدلی و قانونی برای اثبات به دیگران باید بگوییم که قانون اساسی چه میگوید؛ چیز دیگری فوق اینها برای ما ارزشی ندارد.
پی نوشتها:
[1] . سورهی نجم (53)، آیهی 21.
[2] . سورهی نحل (16)، آیهی 62.
[3] . سورهی نجم (53)، آیهی 21.
[4] . سورهی یونس (10)، آیهی 32.
[5] . سورهی نجم (53)، آیهی 21.
منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [آیت الله مظاهری] زمینی را ارباب به زور از مردم گرفته است و بعد دولت جمهوری اسلامی این زمین را از ارباب گرفته و به خانواده شهید داده و سند صادر کرده است، سپس شخصی این زمین را از خانواده شهید خریداری کرده است، حکم این معامله چیست؟
- [آیت الله مظاهری] در سند رسمی ازدواج که زوجه شرط میکند ازدواج مجدّد زوج با اذن زوجهاش باشد و زوج هم این شرط را میپذیرد، آیا ازدواج موقّت مشمول این شرط است یا فقط شامل ازدواج دائم است؟
- [آیت الله مظاهری] تا حالا خیلی نذر کردهام از قبیل خواندن دعا و قرآن و اطعام به فقیر، ولی یادم نیست چه قدر نذر کردهام و نمیدانم که صیغه نذر را چگونه خواندهام، آیا اسم خداوند را در صیغه نذر ذکر کردهام یا نه، با توجّه به این که صیغه نذر را هم بلد نیستم، آیا نذرهایی که کردهام بر من واجب است؟
- [آیت الله مظاهری] مردی همسرش را قبل از دخول طلاق داده و قبل از اتمام عدّه طلاق، یعنی چند ساعت پس از طلاق، با خواهر آن زن ازدواج کرده است، آیا با توجّه به این که طلاق بائن بوده است این ازدواج صحیح بوده یا نه؟
- [آیت الله مظاهری] خانمی با مرد نامحرم در حدّ گفتگو و مراودات عادی و رفت و آمد، ارتباط نامشروع داشته و اینک شوهرش به دادگاه از وی به جرم ارتباط نامشروع شکایت کرده است. قرائن اجمالی هم بر این ارتباط در پرونده وجود دارد. با توجّه به این که شرع مقدّس اسلام در این گونه موارد مبنا را بر سرّپوشی و انکار و حفظ آبروها و حرمتها گذارده است:
- [آیت الله مظاهری] جوانی 32 ساله هستم که خیلی وقت است دچار شدیدترین وسوسهها و شکها شدهام به طوری که نه از جنبه عقل میتوانم استفاده نمایم و نه از اخلاق و ملکات فاضله، به طوری که میشود گفت که اصلاً درست در مقابل فضائل اخلاقی قرار گرفتهام، به کتاب چهل حدیث حضرت امام خمینی (ره) خیلی دلبستگی دارم امّا هرگز مطالب آن را به طور کامل نمیتوانم بفهمم، طوری است که هر وقت طرف کتابها میروم کتاب حضرت امام بیش از قرآن در نظرم هست و این صفات زشت وسوسه روز به روز هم قوّت میگیرد، حدود دو ماه است که صبحها بعد از نماز صبح عادت کردهام که حدود یک ساعت مینشینم و فکر میکنم، از مدّتی که عادت به این کردهام وسوسه و شک شیطانی شدیدتر از قبل ده است، نماز میخوانم و سعی میکنم با حضور قلب بخوانم امّا خجالت میکشم عنوان کنم امّا حضرت عالی میدانید که قضیه از چه قرار است، این روزها احساس میکنم که به خدا هم اعتقادی ندارم، به رسول خدا و به دیگر ائمّه، و هر وقت مراسم روضه خوانی ایشان را میشنوم دچار اضطراب و نگرانی و ناراحتی اعصاب میشوم، احساس میکنم دارم دیوانه میشوم با آنکه برای مظلومیّت ائمّه گریه میکنم و چون من مسلمانم و دلم میخواهد فضائل و مکارم اخلاق داشته باشم قلبم پر از کدورت است فضای ذهنیم تنگ و باریک است و همیشه خیال باف هستم به بندگان خدا هم بد بین هستم و گاهی اوقات در ذهنم احساس میکنم که با بندگان خدا درگیرم این رؤیا را یک واقعیت تلقی میکنم خداوند را قسم میدهم که برای من یک راه چارهای باز کند که من چه کنم؟
- [آیت الله مظاهری] لفظ (اَشْهَدُ اَنِّ عَلیٌّˆوَلیُ الله) در اذان و اقامه، اهل تسنّن میگویند یک بدعت است و در زمان پیغمبر اگر لازم بود گفته میشد و یا حتّی اگر مستحب هم بود باز در همان زمان گفته میشد، پس چرا ما شیعیان این شهادت را هم به اذان اضافه کردهایم؟
- [آیت الله مظاهری] با توجّه به اینکه حفظ بقای اسلام از اهمّ واجبات میباشد و در این امر علمای اسلام و مراجع عظیم الشأن وظایف سنگینی در حراست آن دارند و طبق نبوی شریف (اذا ظَهَرَت الْبدَعُ فی اُمِّتی فَلْیُظْهر الْعالمُ علْمَهُ)، به خصوص در این مقطع زمان که دشمنان اسلام به هر وسیلهای برای نابودی و یا تضعیف کردن آن دامن میزنند و نهایت سعی را در مفاسد اخلاقی در کشور اسلامی و در مناطق آن به انحاء و شیوههای مختلف به مقصد خود میرسانند و از مواردی که در مملکت ما رواج پیدا کرده و رو به افزایش است آلات لهو و لعب مطرب و موسیقیبخصوص در این مناطق چهار محال و بختیاری، منطقه فلارد و .... و دیگر مناطق مطربی است معروف به ساز و دهل که در مراسم عقد و عروسی دعوت میکنند و آن را به عنوان رسم و سنّت عرف تقّی میکنند در صورتی که یکی از اقسام مطرب است که تمام مردم را به هیجان در میآورد و زنان و مردان در ملا عام میرقصند و نوامیس مردم در معرض دید قرار میگیرند و هیچ احساس مسئولیّتی در برابر احکام الله نشان نمیدهند و علاوه بر اینکه هزینههای کلانی بیهوده صرف حرام میشود که اگر این مبالغ را در امور خیریه به مصرف برسانند نه معصیّتی صورت میگیرد و نه مال بیمورد ضایع میگردد، لذا مستدعی است نظر مبارک را در این مورد ارائه فرمایید.
- [آیت الله مظاهری] زن و مردی ازدواج موقّت نموده و پس از آن توسّط پزشک اسپرمهای آنان به اشتراک گذاشته شده و تشکیل جنین میدهند پس از آن جنین به وجود آمده داخل رحم خواهر زن که نه خودش و نه شوهرش، بچّه دار نمیشوند قرار داده میشود، سؤال این است که بچّه به دنیا آمده صرف نظر از مسائل ارث و محرم و نامحرم بودن نسبت به شوهر خالهاش، فقط از حیث پدر و مادر اصلی که نطفههای آنها به اشتراک گذاشته شده توسّط ازدواج موقّت، آیا انسانی پاک و حلال زاده است؟ این بچّه فقط از نظر رشد و نمو و زایمان داخل رحم زنی که بچّه دار نمیشود قرار داده میشود که خاله بچّه هم میباشد.
- [آیت الله مظاهری] محبّت اهل بیت از دلم رفته، مثلاً اگر نوار مدّاحی یا روضهای میگذارند این حرف به دلم میافتد که مدّاحی یعنی چه؟ روضه خواندن چه معنایی دارد؟ یا در بعضی مواقع است که حقّ را به اهل بیت نمیدهم و به دشمن میدهم ر حالی که حقّ برای اهل بیت است و هر کاری هم میکنم که این افکار از ذهنم بیرون رود نمیتوانم، چکار کنم؟