ابتدا به ذکر آیات و روایاتی میپردازیم که اندیشة جدایی دین از سیاست و حکومت را نفی میکند و بر ارتباط نهاد حکومت و دین تأکید میکند. 1. در اندیشة سکولاریسم حق قانونگذاری و حاکمیت، به انسان واگذار گردیده است حال آنکه در دین، مالکیت حقیقی از آن خداست و حق مالکیت اصالة از آن خداوند است و هیچ انسانی حق ندارد بر خلاف حکم الهی، حکمی صادر کند اینک به نمونهای از آیاتی که حق حاکمیت را به خداوند استناد داده است، اشاره میکنیم. الف: (سوره بقره، آیه 213): (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفواَ فِیهِ)[1] این آیه شریفه مرجع مشکلات و مسائل را کتاب الهی معرفی میکند و رسالت انبیاء را اقامة حاکمیت دین در جامعه ذکر میکند. ب: (سوره یونس، آیه 59): (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ)[2] این آیه شریفه اشاره به آن دارد که زندگی دنیایی و حلال و حرام معیشت باید بر اساس ما أنزل اللّه و وحی الهی یعنی دین باشد و نباید احکام فردی یا اجتماعی از نزد خود و مخالف با اذن الهی وضع کرد. ج: (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)[3] (مائده، 44)، (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)[4] (مائده، 47) و (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)[5] (مائده، 45) و بدین ترتیب کسی که بر اساس حاکمیت الهی و دین رفتار نکند از دیدگاه دینی مذموم و کافر، فاسق و ظالم است. د: (سوره مائده، آیه49): (وَ أَنِ احْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ)[6] این آیه اشاره میکند که باید محور حاکمیت، حکم الهی باشد نه خواستهای نفسانی و اگر انسان بر فطرت الهی خود باقی باشد به این حاکمیت رو خواهد آورد. ه : (سوره انعام، آیه 57؛ سوره یوسف، آیه 67): (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)[7] تنها خداوند است که شایستة قانونگذاری و حاکمیت است و لذا تعالیم الهی محور رفتاری فردی و جمعی مردم باشد. و: (سوره انعام، آیه 62؛ سوره قصص، آیه 70 و 88): (لَهُ الْحُکْمُ)[8] این آیه بر اساس قواعد و ادبیات عرب انحصار حکم در خداوند را ثابت میکند و میگوید تنها کسی که شایستة حکم راندن است خداوند متعال میباشد. ز: (سوره آل عمران، آیه 79): (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی)[9] این آیه شریفه دلالت دارد با وجود کتاب الهی کسی حق ندارد که بندگان خدا را به تبعیت و اطاعت از خود فرا خواند بلکه باید محور حکم و کتاب الهی باشد. 2. در اندیشة سکولار، دین امری فردی قلمداد شده و به رابطة فردی انسان با خدا اختصاص یافته است نه پدیدهای مرتبط با جامعة بشری و تأمین کنندة نیازهای دنیوی انسان در حالی که نیازهای دنیوی آدمی مرتبط با سعادت اخروی اوست، زیرا اساسیترین نیاز بشر قانونی برای تأمین عدالت است و خداوند رسالت تمامی انبیاء را ارائة کتابی و میزانی برای عدالتورزی ذکر کرده و فرموده است: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)[10] (حدید، 25) یعنی کتاب الهی نه تنها تأمین کنندة خوشبختی اخروی است بلکه عدالت اجتماعی را نیز تأمین میکند و این نشانگر آن است که دین وظیفة خود را دخالت در امور اجتماعی و سیاسی دانسته است. اساساً شعار تمامی انبیاء توجه به دو مسألة عبودیت و ستم ستیزی بوده است که شعار سیاسی مبارزه با طاغوت درکنار امر به عبودیت و یگانه پرستی همواره وجود داشته است (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)[11] (نحل، 36)، یعنی شعار همة رسولانی که در هر امتی مبعوث شدهاند، پرستش خدا و ستم ناپذیری و مبارزه با طاغوت و حاکمیت استبدادی بوده است. 3. توجه به داستانهای انبیاء که در قرآن بیان شده است، نمایانگر آنست که آنان نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی بیتفاوت نبودهاند و دین را از سیاست جدا ندانستهاند بلکه مبارزه با ستم و ستمگری و ایجاد جامعة عادل و دین محور اساس حرکتهای آنها بوده است از باب نمونه میتوانید به داستان مبارزه حضرت موسی با فرعون (شعرا، 22 18) مراجعه کنید.[12] 4. در روایات ما نیز به ارتباط دین و سیاست و شایستگی ائمه و فقها برای به دست گرفتن حاکمیت و سیاست تأکید شده است که نمونههایی ذکر میشود. الف: امام علی علیه السلام دربارة اینکه امام باید در سیاست دخالت کند و سیاست از شئون امامت و رهبر دینی است میفرماید: (الولایة هی حفظ الثغور و تدبیر الامور، الامام عالم بالسیاسة قائم بالریاسة)[13] ولایت عبارت از محافظت از مرزها و تدبیر امور؛ امام کسی است که به سیاست آگاه است و به ریاست قیام میکند. ب: امام علی علیه السلام دربارة اینکه حکومت شأن امام و رهبر دینی است میفرماید: (اتقوا الحکومة فإنّ الحکومة إنّما هی للامام العالم بالقضاءِ العادل فی المسلمین)[14] از حکومت پروا کنید، زیرا حکومت مخصوص امام میباشد که آگاه به قضا و عادل میان مسلمانان است. ج: امام علی علیه السلام در وصف اهل بیت میفرماید: (لهم خصائص حق الولایه)[15] (حق ولایت مخصوص اهل بیت است) یعنی ولایت از خصائص و شؤون ولایت و اهل بیت است. د: امام صادق علیه السلام در شأن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله میفرماید: (اللّه علیه و آله امر الدین و الامة لیسوس عباده)[16] (خداوند امر دین و امت مرا به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله واگذار نمود تا بندگانش را سیاست کند) یعنی ادارة دین و دنیای مردم و سیاست مردم از شؤون پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله میباشد و این به صراحت رابطة وثیق دین دنیا، دین و سیاست را ثابت میکند. ه : امام صادق علیه السلام همچنین در شأن اهل بیت علیهم السلام میفرماید: (نحن ساسة العِباد و ساسة البِلاد)[17] ما سیاستمدار مردم و شهرها هستیم. و: در حاکمیت و سیاستمداری فقهاء روایات بسیاری وجود دارد مانند امام صادق علیه السلام که فرمودند: (لِیَنظر إنّ مَن کانِ منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فالیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً)[18] (نگاه کنید کسی از شما که حدیث ما را روایت میکند و در حلال و حرام ما نظر میکند و احکام ما را میشناسد ما چنین کسی را به عنوان حاکم پذیرفتهایم به راستی که من چنین کسی را برای شما حاکم قرار دادم که در این روایت تداوم ارتباط دین و سیاست را در عصر غیبت ثابت میکند و نشان میدهد در عصر غیبت نیز باید سیاست و حاکمیت به دست دین و متولیان دین باشد. بنابراین آیات و روایات به صراحت تأکید در ارتباط دین و سیاست دارند بلکه سیاست را از شؤون متولیان دینی، یعنی انبیاء، ائمه و فقهاء به شمار میآورند و شکلدهی جامعه بر اساس کتاب الهی و حکم خدا را وظیفة حاکمیت دینی به شمار میآورند. اینک باید دید چرا با وجود این دلائل، برخی در حوزه به تفکیک دین از سیاست گرایش پیدا کردهاند؟ در پاسخ باید گفت گرایش به سکولاریسم در حوزه به شدت ضعیف است، اما اگر شائبه هایی از آن هم وجود داشته باشد می تواند برخاسته از برخی علل زیر باشد: 1. عدم وجود بستر مناسب برای حاکمیت دین در جامعه. 2. متروک ماندن جنبة اجتماعی دین و در نتیجه هراس از نتایج اجرای آن در جامعه. 3. احساس خطر از عوارض نامطلوب سیاست بر دین. 4. تأثیرپذیری از اندیشههای غربی و روشنفکری. 5. عملکرد سوء برخی از متدینین وقتی وارد مسائل سیاسی شدند و از مبانی دین و شریعت عدول نمودند. که باید گفت با وجود تأکید قرآن و سنت در دینی کردن سیاست، هیچیک از علل فوق نمیتواند توجیهگر چنین گرایشی باشد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. سکولاریسم در اسلام و مسیحیّت، محمد حسن قدردان قراملکی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول، 1379. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. [2]. بگو آیا روزیهایی که خدا بر شما نازل کرده دیدهاید، که بعضی از آن را حلال و بعضی را حرام نمودهاید؟ بگو آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا میبندید. [3] . آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند، کافرند. [4] . و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمیکنند، فاسقند. [5] . و هرکس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است. [6] . و طبق آنچه خدا نازل کرده، داوری کن و از هوسهای آنها پیروی مکن. [7] . حکم و فرمان تنها از آن خداست. [8] . حکم تنها از آن خداست. [9] . برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد پس او به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید. [10] . ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. [11] . ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید. [12] . یزدی، حسین، آزادی از دیدگاه استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1379، ص 145. [13] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 403 ق، ج2، ص170. [14] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1401 ق، ج 18، ص 7(20 جلدی). [15] . فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبة 2. [16] . حیاة الامام الرضا علیه السلام ، ص 49، به نقل از سکولاریسم در اسلام و مسیحیت، قدردان قراملکی، ص 221. [17] . بحارالنوار، ج 26، ص 259. [18] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18، ص 99.
دیدگاه آیات و روایات در باب جدایی ناپذیری نهاد دولت از دین چیست؟ و رواج «اندیشة جدایی دین از سیاست» در حوزه ناشی از چه علتی است؟
ابتدا به ذکر آیات و روایاتی میپردازیم که اندیشة جدایی دین از سیاست و حکومت را نفی میکند و بر ارتباط نهاد حکومت و دین تأکید میکند.
1. در اندیشة سکولاریسم حق قانونگذاری و حاکمیت، به انسان واگذار گردیده است حال آنکه در دین، مالکیت حقیقی از آن خداست و حق مالکیت اصالة از آن خداوند است و هیچ انسانی حق ندارد بر خلاف حکم الهی، حکمی صادر کند اینک به نمونهای از آیاتی که حق حاکمیت را به خداوند استناد داده است، اشاره میکنیم.
الف: (سوره بقره، آیه 213): (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفواَ فِیهِ)[1] این آیه شریفه مرجع مشکلات و مسائل را کتاب الهی معرفی میکند و رسالت انبیاء را اقامة حاکمیت دین در جامعه ذکر میکند.
ب: (سوره یونس، آیه 59): (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ)[2] این آیه شریفه اشاره به آن دارد که زندگی دنیایی و حلال و حرام معیشت باید بر اساس ما أنزل اللّه و وحی الهی یعنی دین باشد و نباید احکام فردی یا اجتماعی از نزد خود و مخالف با اذن الهی وضع کرد.
ج: (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)[3] (مائده، 44)، (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)[4] (مائده، 47) و (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)[5] (مائده، 45) و بدین ترتیب کسی که بر اساس حاکمیت الهی و دین رفتار نکند از دیدگاه دینی مذموم و کافر، فاسق و ظالم است.
د: (سوره مائده، آیه49): (وَ أَنِ احْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ)[6] این آیه اشاره میکند که باید محور حاکمیت، حکم الهی باشد نه خواستهای نفسانی و اگر انسان بر فطرت الهی خود باقی باشد به این حاکمیت رو خواهد آورد.
ه : (سوره انعام، آیه 57؛ سوره یوسف، آیه 67): (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)[7] تنها خداوند است که شایستة قانونگذاری و حاکمیت است و لذا تعالیم الهی محور رفتاری فردی و جمعی مردم باشد.
و: (سوره انعام، آیه 62؛ سوره قصص، آیه 70 و 88): (لَهُ الْحُکْمُ)[8] این آیه بر اساس قواعد و ادبیات عرب انحصار حکم در خداوند را ثابت میکند و میگوید تنها کسی که شایستة حکم راندن است خداوند متعال میباشد.
ز: (سوره آل عمران، آیه 79): (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی)[9] این آیه شریفه دلالت دارد با وجود کتاب الهی کسی حق ندارد که بندگان خدا را به تبعیت و اطاعت از خود فرا خواند بلکه باید محور حکم و کتاب الهی باشد.
2. در اندیشة سکولار، دین امری فردی قلمداد شده و به رابطة فردی انسان با خدا اختصاص یافته است نه پدیدهای مرتبط با جامعة بشری و تأمین کنندة نیازهای دنیوی انسان در حالی که نیازهای دنیوی آدمی مرتبط با سعادت اخروی اوست، زیرا اساسیترین نیاز بشر قانونی برای تأمین عدالت است و خداوند رسالت تمامی انبیاء را ارائة کتابی و میزانی برای عدالتورزی ذکر کرده و فرموده است: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)[10] (حدید، 25) یعنی کتاب الهی نه تنها تأمین کنندة خوشبختی اخروی است بلکه عدالت اجتماعی را نیز تأمین میکند و این نشانگر آن است که دین وظیفة خود را دخالت در امور اجتماعی و سیاسی دانسته است. اساساً شعار تمامی انبیاء توجه به دو مسألة عبودیت و ستم ستیزی بوده است که شعار سیاسی مبارزه با طاغوت درکنار امر به عبودیت و یگانه پرستی همواره وجود داشته است (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)[11] (نحل، 36)، یعنی شعار همة رسولانی که در هر امتی مبعوث شدهاند، پرستش خدا و ستم ناپذیری و مبارزه با طاغوت و حاکمیت استبدادی بوده است.
3. توجه به داستانهای انبیاء که در قرآن بیان شده است، نمایانگر آنست که آنان نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی بیتفاوت نبودهاند و دین را از سیاست جدا ندانستهاند بلکه مبارزه با ستم و ستمگری و ایجاد جامعة عادل و دین محور اساس حرکتهای آنها بوده است از باب نمونه میتوانید به داستان مبارزه حضرت موسی با فرعون (شعرا، 22 18) مراجعه کنید.[12]
4. در روایات ما نیز به ارتباط دین و سیاست و شایستگی ائمه و فقها برای به دست گرفتن حاکمیت و سیاست تأکید شده است که نمونههایی ذکر میشود.
الف: امام علی علیه السلام دربارة اینکه امام باید در سیاست دخالت کند و سیاست از شئون امامت و رهبر دینی است میفرماید: (الولایة هی حفظ الثغور و تدبیر الامور، الامام عالم بالسیاسة قائم بالریاسة)[13] ولایت عبارت از محافظت از مرزها و تدبیر امور؛ امام کسی است که به سیاست آگاه است و به ریاست قیام میکند.
ب: امام علی علیه السلام دربارة اینکه حکومت شأن امام و رهبر دینی است میفرماید: (اتقوا الحکومة فإنّ الحکومة إنّما هی للامام العالم بالقضاءِ العادل فی المسلمین)[14] از حکومت پروا کنید، زیرا حکومت مخصوص امام میباشد که آگاه به قضا و عادل میان مسلمانان است.
ج: امام علی علیه السلام در وصف اهل بیت میفرماید: (لهم خصائص حق الولایه)[15] (حق ولایت مخصوص اهل بیت است) یعنی ولایت از خصائص و شؤون ولایت و اهل بیت است.
د: امام صادق علیه السلام در شأن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله میفرماید: (اللّه علیه و آله امر الدین و الامة لیسوس عباده)[16] (خداوند امر دین و امت مرا به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله واگذار نمود تا بندگانش را سیاست کند) یعنی ادارة دین و دنیای مردم و سیاست مردم از شؤون پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله میباشد و این به صراحت رابطة وثیق دین دنیا، دین و سیاست را ثابت میکند.
ه : امام صادق علیه السلام همچنین در شأن اهل بیت علیهم السلام میفرماید: (نحن ساسة العِباد و ساسة البِلاد)[17] ما سیاستمدار مردم و شهرها هستیم.
و: در حاکمیت و سیاستمداری فقهاء روایات بسیاری وجود دارد مانند امام صادق علیه السلام که فرمودند: (لِیَنظر إنّ مَن کانِ منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فالیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً)[18] (نگاه کنید کسی از شما که حدیث ما را روایت میکند و در حلال و حرام ما نظر میکند و احکام ما را میشناسد ما چنین کسی را به عنوان حاکم پذیرفتهایم به راستی که من چنین کسی را برای شما حاکم قرار دادم که در این روایت تداوم ارتباط دین و سیاست را در عصر غیبت ثابت میکند و نشان میدهد در عصر غیبت نیز باید سیاست و حاکمیت به دست دین و متولیان دین باشد.
بنابراین آیات و روایات به صراحت تأکید در ارتباط دین و سیاست دارند بلکه سیاست را از شؤون متولیان دینی، یعنی انبیاء، ائمه و فقهاء به شمار میآورند و شکلدهی جامعه بر اساس کتاب الهی و حکم خدا را وظیفة حاکمیت دینی به شمار میآورند. اینک باید دید چرا با وجود این دلائل، برخی در حوزه به تفکیک دین از سیاست گرایش پیدا کردهاند؟ در پاسخ باید گفت گرایش به سکولاریسم در حوزه به شدت ضعیف است، اما اگر شائبه هایی از آن هم وجود داشته باشد می تواند برخاسته از برخی علل زیر باشد:
1. عدم وجود بستر مناسب برای حاکمیت دین در جامعه.
2. متروک ماندن جنبة اجتماعی دین و در نتیجه هراس از نتایج اجرای آن در جامعه.
3. احساس خطر از عوارض نامطلوب سیاست بر دین.
4. تأثیرپذیری از اندیشههای غربی و روشنفکری.
5. عملکرد سوء برخی از متدینین وقتی وارد مسائل سیاسی شدند و از مبانی دین و شریعت عدول نمودند.
که باید گفت با وجود تأکید قرآن و سنت در دینی کردن سیاست، هیچیک از علل فوق نمیتواند توجیهگر چنین گرایشی باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سکولاریسم در اسلام و مسیحیّت، محمد حسن قدردان قراملکی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، چاپ اول، 1379.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند.
[2]. بگو آیا روزیهایی که خدا بر شما نازل کرده دیدهاید، که بعضی از آن را حلال و بعضی را حرام نمودهاید؟ بگو آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا میبندید.
[3] . آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند، کافرند.
[4] . و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمیکنند، فاسقند.
[5] . و هرکس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است.
[6] . و طبق آنچه خدا نازل کرده، داوری کن و از هوسهای آنها پیروی مکن.
[7] . حکم و فرمان تنها از آن خداست.
[8] . حکم تنها از آن خداست.
[9] . برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد پس او به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید.
[10] . ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
[11] . ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.
[12] . یزدی، حسین، آزادی از دیدگاه استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1379، ص 145.
[13] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 403 ق، ج2، ص170.
[14] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1401 ق، ج 18، ص 7(20 جلدی).
[15] . فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبة 2.
[16] . حیاة الامام الرضا علیه السلام ، ص 49، به نقل از سکولاریسم در اسلام و مسیحیت، قدردان قراملکی، ص 221.
[17] . بحارالنوار، ج 26، ص 259.
[18] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18، ص 99.
- [سایر] منظور از این روایت که می فرماید، « اِنّ علیّاً باب من ابواب الجنّه » (1) چیست؟
- [سایر] دیدگاه فلاسفه در باب عقل چیست؟ اتحاد عقل، عاقل و معقول را از دیدگاه فلسفی و اینکه آیا آیات و روایات ما این مبنا را می پذیرد؟ به چه دلیل؟
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.