هر چند مسلّم است که خداوند تبارک و تعالی برای فقیه، ولایت قرار داده است،[1]ولی چون یک امر لازم اعتقادی نیست، لزومی ندارد مردم به عنوان جزیی از اصول مذهبی به آن اعتقاد داشته باشند. ولی فقیه، جانشین امام معصوم(علیهم السلام) است که امامت آن امام معصوم(علیه السلام) نیز در شمار اصول مذهب است نه اصول دین. اندیشمندان اسلامی هنگام طرح مسأله ی ولایت فقیه به عنوان مسأله ای کلامی که فعل و جعل پروردگار است، به نیابت فقیه از امام معصوم(علیه السلام)نظر داشته اند، نه این که ولایت فقیه را در حدّ توحید و نبوت در شمار اصول دین یا هم پای امامت، در شمار اصول مذهب بدانند.[2] گفتنی است اگر ولایت فقیه با برهان برای کسی ثابت شود و او پس از ثبوت برهانی این مسأله و قطعی بودن استناد آن به شارع مقدس، آن را انکار کند، همان حکم انکار ضروری دین را دارد. البته باید دانست که انکار ضروری دین با انکار توحید یا نبوت تفاوت دارد. این انکار مستلزم انکار یکی از آن ها است و انکار آگاهانه ی یکی از ضروریات دین، به خروج از دین خواهد انجامید. بنابراین، صرف ثبوت ولایت فقیه و وجوب ایمان قلبی به آن و لزوم تعهّد عملی در برابر آن، سبب نمی شود این حکم، همتای توحید، نبوت و معاد و مانند آن ها باشد.[3] نتیجه ی این سخن آن است که: 1. باور داشتن به ولایت فقیه، واجب نیست. 2. ولایت فقیه نیابت از امام معصوم(علیه السلام)است. 3. اگر ولایت فقیه بر کسی ثابت شود، اعتقاد به آن واجب می شود. هنگامی که اعتقاد به آن واجب شد، انکار آن اگر به انکار امامت برگردد، به خروج از مذهب شیعه و اگر به انکار نبوت یا یکی از اصول دین برگردد، به خروج از دین می انجامد. البته چنان که خواهد آمد، پیروی از ولی فقیه در هر حال واجب است. درباره ی بخش دوم پرسش باید گفت: آیه ای در قرآن وجود ندارد که با صراحت بر ولایت فقیه دلالت کند، ولی برخی آیات قرآن با کمک روایات و حکم عقل بر این امر دلالت می کنند که اینک بدان می پردازیم. 1 آیات 58 و59 سوره ی نساء خداوند امر فرموده است که امانت ها را به اهلش بسپارید و هرگاه میان مردم داوری کردید، به عدالت داوری کنید: ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول خدا و اولیای امرتان (متصدیان رهبری و حکومت) پیروی کنید و اگر درباره ی چیزی با یکدیگر کشمکش پیدا کردید، آن را به خدا و رسول خدا عرضه بدارید. محور استدلال به این آیه ی شریفه، واژه ی (اولی الامر) است که خدای متعال پس امر به پیروی از پیامبر، پیروی از آنان را واجب می داند. درباره ی مصداق اولی الامر، تفسیرهای بی شماری ارایه شده است.[4] اگر ثابت شود ائمه ی معصومین(علیه السلام) به فقیهان ولایت داده اند و فقیه جامع الشرایط از سوی ولی امر معصوم(علیه السلام) به حکومت و ولایت منصوب شده است، آن فقیه بر اساس دستور ولی امر در شمار اولیای امور درخواهد آمد. در این صورت، پیروی از او نیز واجب می شود،[5]مانند: مالک اشتر در عصر حضور و فقیه در عصر غیبت. 2- آیه ی 50 سوره ی مائده افحکم الجاهلیه یبغون و من احسن من الله حکماً لقوم یوقنون. آیا آنان حکم جاهلیت را از تو می خواهند و چه کسی بهتر از خدا داوری می کند برای قومی که اهل یقین هستند. اگر در زمان غیبت برای حفظ نوامیس الهی، حدود و تعزیرات اجرا نشود، باید به قوانین بشری مراجعه کرد. ولی این جایز نیست; زیرا هر چه غیر از حکم خدا باشد، حکم جاهلی است که به حکم قرآن، مردود است. حدود تا آن گاه که در محکمه ی مجتهد جامع الشرایط (یا منصوب از سوی او) ثابت نشود و مجتهد آن را انشاء نکند، قابل اجرا نیست.[6] افزون بر آن، خطاب (ان تحکموا بالعدل) در آیه ی 57 سوره ی نساء به کسانی است که زمام امور را به دست دارند نه قاضیان ; زیرا قاضی قضاوت می کند نه حکومت. او به معنی تمام کلمه، حکم اجرایی صادر نمی کند، بلکه این کار به دست دو دسته ی دیگر از حکومت کنندگان ; یعنی مجریان و قانون گذاران است.[7] پس این آیه ی شریفه، کل حکومت را دربرمی گیرد. در آیات شریفه ی 44، 45 و47 سوره ی مائده، کسانی که بر خلاف دستور خداوند، حکم می کنند، کافر، ستم کار و فاسق نامیده شده اند. این سخن بدان معنا است که حکومت باید براساس قانون الهی باشد. آشکار است که مجری قانون الهی باید کارشناس باشد تا آن را بفهمد (فقیه) و بدان پای بند بماند(عادل). اصولا از نظر قرآن، حاکمیت در اصل از آنِ خداست; (ان الحکم الا اللّه)[8] و حق حاکمیت پیامبران، امامان معصوم(علیهم السلام) و فقیهان نیز از خداست. پس کسی که حق حاکمیت او از خداست، باید بر اساس قانون الهی حکومت کند; یعنی تنها قانون الهی، حق حاکمیت دارد. در نتیجه، ولایت فقیه; یعنی ولایت فقاهت و عدالت و حاکمیت قانون الهی حتی بر خود فقیه حاکم. -نتیجه: 1 در قرآن، احکامی وجود دارد که اجرای آن ها نیازمند قدرت اجرایی و حکومت است، مانند: حدود، جهاد و انفال. 2 اجرای آن ها منحصر به زمان حضور امام معصوم(علیه السلام) نیست، بلکه احکامی همیشگی است. 3 مجری احکام باید اسلام شناس و عادل باشد تا به درستی بفهمد و اجرا کند. (فقیه جامع الشرایط). افزون بر این ها، روایات فراوانی بر نصب فقیه جامع الشرایط به عنوان حاکم اسلامی در زمان غیبت، تصریح دارند که به چند نمونه اشاره می شود: 1. در روایت آمده است: العلماء ورثة الانبیاء.[9] علما، وارثان پیامبران هستند. بر اساس آیات قرآن و سنت پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله)، یکی از شؤون پیامبران الهی، تشکیل حکومت بوده است.[10] البته این امر در صورتی عملی می شود که امکانات و زمینه ی تشکیل حکومت فراهم شود، مانند: دوران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت داود(علیه السلام)، حضرت سلیمان(علیه السلام) و... . 2. امیر المؤمنین علی(علیه السلام) از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که ایشان فرمود: اللهم ارحم خلفائی. خدایا! جانشینان مرا رحمت کن. به ایشان گفتند: یا رسول الله! جانشینان شما چه کسانی اند؟ فرمود: کسانی که پس از من می آیند و سنت و حدیث مرا روایت می کنند.[11] 3. امام صادق(علیه السلام) روایت عمربن حنظله، پس از این باز داشتن مسلمانان از بردن داوری نزد حاکمان جور، می فرماید: هر کس از شما، احکام ما را بداند، من، او را حاکم شما قرار دادم.[12] 4. فقیهان مثل پیامبران بنی اسراییل هستند.[13] 5. فقیهان، قلعه های اسلامند.[14] در کتاب ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، 19 حدیث درباره ی ولایت فقیه آمده است[15] که برای رعایت اختصار، به همین مقدار بسنده کردیم.[16] پی نوشتها: [1]. محمد مؤمن، مجله ی حکومت اسلامی، سال اول، ش 2، ص 9. [2]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، ج 78، ص 351. [3]. همان، ج 78، ص 352. [4]. ولایت فقیه، امام خمینی، ص 75. [5]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، ص 184. [6]. همان، ص168. [7]. ولایت فقیه، امام خمینی، ص73. [8]. انعام، 157. [9]. کافی ، ج1، ص132، ح 2. [10]. نساء، 64. [11]. بحارالانوار، ج 2، ص 145. [12]. کافی، ج 1، ص 167. [13]. بحارالانوار، ج 70، ص 364، ح 4. [14]. کافی، ج 1، ص 138، ح 3. [15]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، صص 178 203. [16]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: ولایت فقیه، امام خمینی; ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی; مجله ی حکومت اسلامی; ولایت فقیه، محمدهادی معرفت; پرسش ها و پاسخ ها، محمدتقی مصباح یزدی و... .
هر چند مسلّم است که خداوند تبارک و تعالی برای فقیه، ولایت قرار داده است،[1]ولی چون یک امر لازم اعتقادی نیست، لزومی ندارد مردم به عنوان جزیی از اصول مذهبی به آن اعتقاد داشته باشند.
ولی فقیه، جانشین امام معصوم(علیهم السلام) است که امامت آن امام معصوم(علیه السلام) نیز در شمار اصول مذهب است نه اصول دین. اندیشمندان اسلامی هنگام طرح مسأله ی ولایت فقیه به عنوان مسأله ای کلامی که فعل و جعل پروردگار است، به نیابت فقیه از امام معصوم(علیه السلام)نظر داشته اند، نه این که ولایت فقیه را در حدّ توحید و نبوت در شمار اصول دین یا هم پای امامت، در شمار اصول مذهب بدانند.[2]
گفتنی است اگر ولایت فقیه با برهان برای کسی ثابت شود و او پس از ثبوت برهانی این مسأله و قطعی بودن استناد آن به شارع مقدس، آن را انکار کند، همان حکم انکار ضروری دین را دارد. البته باید دانست که انکار ضروری دین با انکار توحید یا نبوت تفاوت دارد. این انکار مستلزم انکار یکی از آن ها است و انکار آگاهانه ی یکی از ضروریات دین، به خروج از دین خواهد انجامید. بنابراین، صرف ثبوت ولایت فقیه و وجوب ایمان قلبی به آن و لزوم تعهّد عملی در برابر آن، سبب نمی شود این حکم، همتای توحید، نبوت و معاد و مانند آن ها باشد.[3]
نتیجه ی این سخن آن است که:
1. باور داشتن به ولایت فقیه، واجب نیست.
2. ولایت فقیه نیابت از امام معصوم(علیه السلام)است.
3. اگر ولایت فقیه بر کسی ثابت شود، اعتقاد به آن واجب می شود. هنگامی که اعتقاد به آن واجب شد، انکار آن اگر به انکار امامت برگردد، به خروج از مذهب شیعه و اگر به انکار نبوت یا یکی از اصول دین برگردد، به خروج از دین می انجامد. البته چنان که خواهد آمد، پیروی از ولی فقیه در هر حال واجب است.
درباره ی بخش دوم پرسش باید گفت: آیه ای در قرآن وجود ندارد که با صراحت بر ولایت فقیه دلالت کند، ولی برخی آیات قرآن با کمک روایات و حکم عقل بر این امر دلالت می کنند که اینک بدان می پردازیم.
1 آیات 58 و59 سوره ی نساء
خداوند امر فرموده است که امانت ها را به اهلش بسپارید و هرگاه میان مردم داوری کردید، به عدالت داوری کنید:
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول خدا و اولیای امرتان (متصدیان رهبری و حکومت) پیروی کنید و اگر درباره ی چیزی با یکدیگر کشمکش پیدا کردید، آن را به خدا و رسول خدا عرضه بدارید.
محور استدلال به این آیه ی شریفه، واژه ی (اولی الامر) است که خدای متعال پس امر به پیروی از پیامبر، پیروی از آنان را واجب می داند.
درباره ی مصداق اولی الامر، تفسیرهای بی شماری ارایه شده است.[4] اگر ثابت شود ائمه ی معصومین(علیه السلام) به فقیهان ولایت داده اند و فقیه جامع الشرایط از سوی ولی امر معصوم(علیه السلام) به حکومت و ولایت منصوب شده است، آن فقیه بر اساس دستور ولی امر در شمار اولیای امور درخواهد آمد. در این صورت، پیروی از او نیز واجب می شود،[5]مانند: مالک اشتر در عصر حضور و فقیه در عصر غیبت.
2- آیه ی 50 سوره ی مائده
افحکم الجاهلیه یبغون و من احسن من الله حکماً لقوم یوقنون.
آیا آنان حکم جاهلیت را از تو می خواهند و چه کسی بهتر از خدا داوری می کند برای قومی که اهل یقین هستند.
اگر در زمان غیبت برای حفظ نوامیس الهی، حدود و تعزیرات اجرا نشود، باید به قوانین بشری مراجعه کرد. ولی این جایز نیست; زیرا هر چه غیر از حکم خدا باشد، حکم جاهلی است که به حکم قرآن، مردود است. حدود تا آن گاه که در محکمه ی مجتهد جامع الشرایط (یا منصوب از سوی او) ثابت نشود و مجتهد آن را انشاء نکند، قابل اجرا نیست.[6]
افزون بر آن، خطاب (ان تحکموا بالعدل) در آیه ی 57 سوره ی نساء به کسانی است که زمام امور را به دست دارند نه قاضیان ; زیرا قاضی قضاوت می کند نه حکومت. او به معنی تمام کلمه، حکم اجرایی صادر نمی کند، بلکه این کار به دست دو دسته ی دیگر از حکومت کنندگان ; یعنی مجریان و قانون گذاران است.[7] پس این آیه ی شریفه، کل حکومت را دربرمی گیرد. در آیات شریفه ی 44، 45 و47 سوره ی مائده، کسانی که بر خلاف دستور خداوند، حکم می کنند، کافر، ستم کار و فاسق نامیده شده اند. این سخن بدان معنا است که حکومت باید براساس قانون الهی باشد. آشکار است که مجری قانون الهی باید کارشناس باشد تا آن را بفهمد (فقیه) و بدان پای بند بماند(عادل).
اصولا از نظر قرآن، حاکمیت در اصل از آنِ خداست; (ان الحکم الا اللّه)[8] و حق حاکمیت پیامبران، امامان معصوم(علیهم السلام) و فقیهان نیز از خداست. پس کسی که حق حاکمیت او از خداست، باید بر اساس قانون الهی حکومت کند; یعنی تنها قانون الهی، حق حاکمیت دارد. در نتیجه، ولایت فقیه; یعنی ولایت فقاهت و عدالت و حاکمیت قانون الهی حتی بر خود فقیه حاکم.
-نتیجه:
1 در قرآن، احکامی وجود دارد که اجرای آن ها نیازمند قدرت اجرایی و حکومت است، مانند: حدود، جهاد و انفال.
2 اجرای آن ها منحصر به زمان حضور امام معصوم(علیه السلام) نیست، بلکه احکامی همیشگی است.
3 مجری احکام باید اسلام شناس و عادل باشد تا به درستی بفهمد و اجرا کند. (فقیه جامع الشرایط).
افزون بر این ها، روایات فراوانی بر نصب فقیه جامع الشرایط به عنوان حاکم اسلامی در زمان غیبت، تصریح دارند که به چند نمونه اشاره می شود:
1. در روایت آمده است:
العلماء ورثة الانبیاء.[9]
علما، وارثان پیامبران هستند.
بر اساس آیات قرآن و سنت پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله)، یکی از شؤون پیامبران الهی، تشکیل حکومت بوده است.[10] البته این امر در صورتی عملی می شود که امکانات و زمینه ی تشکیل حکومت فراهم شود، مانند: دوران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت داود(علیه السلام)، حضرت سلیمان(علیه السلام) و... .
2. امیر المؤمنین علی(علیه السلام) از حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که ایشان فرمود:
اللهم ارحم خلفائی.
خدایا! جانشینان مرا رحمت کن.
به ایشان گفتند: یا رسول الله! جانشینان شما چه کسانی اند؟ فرمود:
کسانی که پس از من می آیند و سنت و حدیث مرا روایت می کنند.[11]
3. امام صادق(علیه السلام) روایت عمربن حنظله، پس از این باز داشتن مسلمانان از بردن داوری نزد حاکمان جور، می فرماید:
هر کس از شما، احکام ما را بداند، من، او را حاکم شما قرار دادم.[12]
4. فقیهان مثل پیامبران بنی اسراییل هستند.[13]
5. فقیهان، قلعه های اسلامند.[14]
در کتاب ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، 19 حدیث درباره ی ولایت فقیه آمده است[15] که برای رعایت اختصار، به همین مقدار بسنده کردیم.[16]
پی نوشتها:
[1]. محمد مؤمن، مجله ی حکومت اسلامی، سال اول، ش 2، ص 9.
[2]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، ج 78، ص 351.
[3]. همان، ج 78، ص 352.
[4]. ولایت فقیه، امام خمینی، ص 75.
[5]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، ص 184.
[6]. همان، ص168.
[7]. ولایت فقیه، امام خمینی، ص73.
[8]. انعام، 157.
[9]. کافی ، ج1، ص132، ح 2.
[10]. نساء، 64.
[11]. بحارالانوار، ج 2، ص 145.
[12]. کافی، ج 1، ص 167.
[13]. بحارالانوار، ج 70، ص 364، ح 4.
[14]. کافی، ج 1، ص 138، ح 3.
[15]. ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، صص 178 203.
[16]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: ولایت فقیه، امام خمینی; ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی; مجله ی حکومت اسلامی; ولایت فقیه، محمدهادی معرفت; پرسش ها و پاسخ ها، محمدتقی مصباح یزدی و... .
- [سایر] چه آیاتی از قرآن درباره ولایت مطلقه فقیه است تا بتوان بر اساس آنها این موضوع را اثبات کرد؟
- [سایر] چه آیاتی از قرآن درباره ولایت مطلقه فقیه است تا بتوان بر اساس آنها این موضوع را اثبات کرد؟
- [آیت الله خامنه ای] عدم اعتقاد به ولایت فقیه
- [آیت الله خامنه ای] آیا اوامر ولی فقیه برای همه مسلمانان الزام آور است یا فقط مقلدین او ملزم به اطاعت هستند؟ آیا بر کسی که مقلد مرجعی است که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ندارد، اطاعت از ولی فقیه واجب است یا خیر؟
- [سایر] این درست است که برخی از علما به ولایت مطلقه فقیه اعتقاد ندارند؟
- [سایر] آیا می توان به ولایت فقیه اعتقاد داشت و مصداق آن را نپذیرفت؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا کسی که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه ندارد، مسلمان حقیقی محسوب می شود؟
- [سایر] ایاتی از قران که اعتقاد به جبر را در میان مشرکان مکه بیان می کند ذکر بفرمایید با تشکر
- [سایر] چگونه ولایت فقیه را در امتداد ولایت ائمه(ع) میدانیم؛ در حالی که برخی از علمای بزرگ اعتقاد به چنین ولایتی نداشتند؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا اعتقاد به اصل ولایت فقیه از جهت مفهوم و مصداق یک امر عقلی است یا شرعی؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تحصیل اعتقاد به اصول دین و مبانی اسلام بر هر مسلمان، واجب است.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] تقلید از میّت ابتداءً جایز نیست ولی باقی ماندن بر تقلید میّت چنانچه مجتهد میّت اعلم از مجتهد زنده باشد، واجب است. و در صورت تساوی مجتهد زنده و میت در علم، بین بقاء بر تقلید میت و رجوع به زنده مخیر است؛ گرچه رجوع به مجتهد زنده بهتر و مطابق با احتیاط است. و چنانچه مجتهد زنده اعلم از مجتهد میّت باشد، رجوع به مجتهد زنده واجب است و بقاء بر تقلید میّت جایز نیست. و باید بقاء بر تقلید میّت به فتوای مجتهد زنده باشد. و اگر کسی در هنگام عمل التزام و تصمیم به عمل به فتوای مجتهد داشته است، برای بقاء در آن مسأله کافی است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] رجوع کردن از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر در صورت تساوی آنها جایز است، و اگر دیگری اعلم باشد، رجوع به او واجب است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمی توان به ساداتی که در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتیاط واجب)، و سهم امام(علیه السلام) را نیز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نیست، مگر این که مجتهد بعداً بپذیرد و اجازه دهد.
- [آیت الله خوئی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد کند و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتة کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بهدست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی بدون سؤال از دلیل بهدستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است مثلًا اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بهجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به فتوای مجتهد مرده ابتداءً جایز نیست هرچند اعلم باشد بنابر احتیاط واجب.
- [آیت الله سیستانی] خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائی از بدن را به ما بین خطهای قرآن ، و نیز خضاب کردن به حنا (حنا بستن) و مانند آن ، برای حائض به گفته جمعی از فقها مکروه است . اقسام زنهای حائض
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.