قبل از بیان پاسخ پرسش، لازم است به سندشناسی توجّه شود. پسران غالب اسدی کیستند؟ آن چه در کتابهای رجالی آمده است، پسران غالب بن بشر اسدی که ابن اثیر او را از صحابه دانستهاند[1]، بشر و بشیر میباشند که دعای عرفه را از امام حسین علیه السلام نقل کردهاند. بشر بن غالب الاسدی الکوفی کیست؟ در کتابهای رجالی نام او آمده است. برخی در مورد او چیزی نگفتهاند و عدّهای او را مجهول دانستهاند. در تنقیحالمقال آمده است که: شیخ (ره) او را از اصحاب امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام دانسته و به دنبال آن آورده: ظاهر این است که بشر بن غالب الاسدی الکوفی امامی است اما حال او مجهول است.[2] در اصول کافی هم از او روایت نقل شده است. برخی او را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و اصحاب امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) دانسته است[3] و در مورد وثاقت یا عدم وثاقت او ساکت مانده است. بشیر ابن غالب الاسدی الکوفی کیست؟ در مورد شخصیت وی هم کتابهای رجالی به طور صریح و محکم سخن نگفتهاند. در موسوعه رجالیه آمده است: بشیر مشترک است بین رجال حدیث؛ ولی هیچ کدام توثیق نشدهاند. همچنین آمده است: از او از امام حسین علیه السلام در کافی روایت نقل شده است. او کسی است که دعای عرفه را از امام حسین علیه السلام روایت کرده است.[4] در جای دیگر آمده: بشیر بن غالب الاسدی الکوفی مجهولٌ.[5] عدهای از رجالیون در مورد وثاقت یا عدم وثاقت او سکوت کردهاند و یا نام او را ذکر نکردهاند. اما دلالتشناسی: علّامه محمد تقی جعفری در مقدمهی تفسیر دعای بلند عرفه آورده است: مرحوم محدث قمی در مفاتیح آورده است: بشر و بشیر فرزندان غالب اسدی نقل کردهاند که: در آخرین ساعات روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسین علیه السلام بودیم که آن حضرت با جمعی از خاندان و فرزندان و شیعیان از چادر بیرون آمدند و با نهایت خضوع و خشوع در طرف چپ کوه (جبل الرحمة) ایستاد و روی مبارک را به طرف کعبه گردانیده و دست را مقابل رو برداشتند و این دعای بلند عرفه را خواندند. اگر چه بعضی از محدثین بزرگوار، یقین به سنداین نیایش ندارند، ولی طبق اصل معروف: (دلالته تغنی عن السند) در این جا جاری است. گاهی مفهوم و دلالت و محتوای حدیث به قدری با عظمت و مطابق اصول است که از سند بینیاز و احتیاجی به آن وجود ندارد. بدیهی است که نظیر مضامین این نیایش در عالیترین درجهی حکمت و عرفان اسلامی را جز انبیای عظام و ائمه معصومین(ع) نمیتوانند بیان نمایند.[6] بیشتر دعاهای موجود، از باب بینظیر بودن در مضامین و معنا مورد وثوق قرار میگیرند. استاد جوادی آملی در درس خارج فقه، منشور و بخشنامهای را که از امام صادق روایت شده، نقل کرده که دستورالعمل بلند اخلاقی را برای کارگزاران نظام اسلامی بیان میکند که بسیار جالب توجه و از مضامین و معنای بلندی برخوردار است.[7] ولی از نظر سند، حدیث مرسله است. استاد فرمود: اشکالی ندارد که از مضامین و معنای بلند آن در عرصههای اجتماعی و اخلاقی استفاده ببریم[8] و طبق اصل (دلالته تغنی عن السند) از آن بهره ببریم. احادیث شریف نبوی(ص)، نهج البلاغه شریف، صحیفه سجادیه و بسیاری از دعاها چنین سرنوشتی دارند و طبق این اصل دلالت مورد پذیرش قرار میگیرند. بلی در مسایل فقهی و بیان حکم شرعی اثبات سند و سندشناسی بسیار مهم است. تازه در مسایل فقهی هم گاهی روایات مرسله و غیر معتبر مؤید روایات دیگر قرار میگیرند و از این حیث مورد استناد و استفاده قرار میگیرد. مبناها هم در این راستا مؤثر میباشد و نسبت به هم فرق میکنند. آنچه در پایان قابل بیان است این است که درست است که برخی از محدثین بزرگوار و رجالیون یقین برسند این نیایش ندارند و بر راوی آن اشکال میکنند و لی دلالت آنطوری است که بوی عصمت میدهد و یک مضمون و دلالت بینظیر این گونه، آن هم در قالب نیایش جز در توان معصوم(ع) و انبیاء عظام نمی باشد. و وقتی دلالت یک متنی اینقدر محکم و قوی و بلند باشد هم مورد تأیید سایر معصومین(ع) قرار میگیرد و هم عقل برهانی آن را به معصوم علیه السلام مستند میکند و به معصوم(ع) نسبت میدهد. اگر طبق اخبار عرض،[9] متن دعای عرفه بر قرآن شریف هم عرضه شود، یقیناً با روح قرآن همخوانی دارد و هماهنگ است و مورد تأیید قرآن شریف میباشد. بنا بر این ولو این که طبق متنی از معصوم (ع) در باره تأیید دعای عرفه در دست نباشد و ما نیافته باشیم که دعای عرفه تأیید سایر ائمه قرار گرفته ولی طبق قاعدة اخبار عرض، عقل برهانی و اصل (دلالته تغنی عن السند) این دعا هم بهطور مستقیم و غیر مستقیم انشاء الله مورد تأیید ائمه معصومین(ع) است و ضعف سندی آن موجب خدشه در دلالت آن نمی گردد و می توان از مضامین آن بهره های بزرگ برد. گذشته از همه انتساب این دعا به امام حسین علیه السلام دارای شهرت هم هست. ممکن هم است سند یک حدیث یا متن در دست باشد ولی متن آن اضطراب داشته و با روح قرآن سازگار نباشد و مردود شمرده شود. لیکن مضامین دعای عرفه با روح قرآن و روایات ناسازگار به نظر نمی رسد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 به اهل فن رجوع شود (همانند آیة الله زنجانی) 2 رجوع به کتابهای رجالی هم کارگشا و راهگشا است. پی نوشتها: [1] . مامقانی، تنقیح المقال فی علمالرجال، بیجا، بیتا، ج2، ص365. [2] . همان، ج1، ص174. [3] . خویی، سیّد ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، بیروت، الطبعة الثالثة، 1403ق، ج3، ص320. [4] . ترابی، علیاکبر، الموسوعة الرجالیه المیسرة، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، الطبعة الثالثة، 1424ق، ص62. [5] . جواهری، محمد، المفید من معجم الرجال الحدیث، قم، محلاتی، الطبعة الاولی، 1417ق، ص8688. [6] . جعفری، محمد تقی، نیایش امام حسین(ع) صحرای عرفات، تهران، مؤسسه نشر آثار علّامه، چاپ چهارم، 1382ش، ص29. [7] . حر عاملی، وسایل الشیعه، ج12، باب 49 و ج1، ص150155. [8] . جوادی آملی، عبدالله، خارج فقه مکاسب محرمه، تاریخ 10/8/1380. [9] . وسائل الشیعه، جوان 18، باب 9، از ابواب صفات قاضی، ص 89.
در رابطه با سند دعای عرفه که پسران غالب اسدی راوی آن هستند، آیا کفایت میکند؟ آیا ائمه این دعا را تأیید کردهاند؟
قبل از بیان پاسخ پرسش، لازم است به سندشناسی توجّه شود.
پسران غالب اسدی کیستند؟ آن چه در کتابهای رجالی آمده است، پسران غالب بن بشر اسدی که ابن اثیر او را از صحابه دانستهاند[1]، بشر و بشیر میباشند که دعای عرفه را از امام حسین علیه السلام نقل کردهاند.
بشر بن غالب الاسدی الکوفی کیست؟ در کتابهای رجالی نام او آمده است. برخی در مورد او چیزی نگفتهاند و عدّهای او را مجهول دانستهاند. در تنقیحالمقال آمده است که: شیخ (ره) او را از اصحاب امام حسین علیه السلام و امام سجاد علیه السلام دانسته و به دنبال آن آورده: ظاهر این است که بشر بن غالب الاسدی الکوفی امامی است اما حال او مجهول است.[2] در اصول کافی هم از او روایت نقل شده است. برخی او را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و اصحاب امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) دانسته است[3] و در مورد وثاقت یا عدم وثاقت او ساکت مانده است.
بشیر ابن غالب الاسدی الکوفی کیست؟ در مورد شخصیت وی هم کتابهای رجالی به طور صریح و محکم سخن نگفتهاند. در موسوعه رجالیه آمده است: بشیر مشترک است بین رجال حدیث؛ ولی هیچ کدام توثیق نشدهاند. همچنین آمده است: از او از امام حسین علیه السلام در کافی روایت نقل شده است. او کسی است که دعای عرفه را از امام حسین علیه السلام روایت کرده است.[4] در جای دیگر آمده: بشیر بن غالب الاسدی الکوفی مجهولٌ.[5] عدهای از رجالیون در مورد وثاقت یا عدم وثاقت او سکوت کردهاند و یا نام او را ذکر نکردهاند.
اما دلالتشناسی: علّامه محمد تقی جعفری در مقدمهی تفسیر دعای بلند عرفه آورده است: مرحوم محدث قمی در مفاتیح آورده است: بشر و بشیر فرزندان غالب اسدی نقل کردهاند که: در آخرین ساعات روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسین علیه السلام بودیم که آن حضرت با جمعی از خاندان و فرزندان و شیعیان از چادر بیرون آمدند و با نهایت خضوع و خشوع در طرف چپ کوه (جبل الرحمة) ایستاد و روی مبارک را به طرف کعبه گردانیده و دست را مقابل رو برداشتند و این دعای بلند عرفه را خواندند. اگر چه بعضی از محدثین بزرگوار، یقین به سنداین نیایش ندارند، ولی طبق اصل معروف: (دلالته تغنی عن السند) در این جا جاری است.
گاهی مفهوم و دلالت و محتوای حدیث به قدری با عظمت و مطابق اصول است که از سند بینیاز و احتیاجی به آن وجود ندارد. بدیهی است که نظیر مضامین این نیایش در عالیترین درجهی حکمت و عرفان اسلامی را جز انبیای عظام و ائمه معصومین(ع) نمیتوانند بیان نمایند.[6] بیشتر دعاهای موجود، از باب بینظیر بودن در مضامین و معنا مورد وثوق قرار میگیرند.
استاد جوادی آملی در درس خارج فقه، منشور و بخشنامهای را که از امام صادق روایت شده، نقل کرده که دستورالعمل بلند اخلاقی را برای کارگزاران نظام اسلامی بیان میکند که بسیار جالب توجه و از مضامین و معنای بلندی برخوردار است.[7] ولی از نظر سند، حدیث مرسله است. استاد فرمود: اشکالی ندارد که از مضامین و معنای بلند آن در عرصههای اجتماعی و اخلاقی استفاده ببریم[8] و طبق اصل (دلالته تغنی عن السند) از آن بهره ببریم. احادیث شریف نبوی(ص)، نهج البلاغه شریف، صحیفه سجادیه و بسیاری از دعاها چنین سرنوشتی دارند و طبق این اصل دلالت مورد پذیرش قرار میگیرند. بلی در مسایل فقهی و بیان حکم شرعی اثبات سند و سندشناسی بسیار مهم است. تازه در مسایل فقهی هم گاهی روایات مرسله و غیر معتبر مؤید روایات دیگر قرار میگیرند و از این حیث مورد استناد و استفاده قرار میگیرد. مبناها هم در این راستا مؤثر میباشد و نسبت به هم فرق میکنند. آنچه در پایان قابل بیان است این است که درست است که برخی از محدثین بزرگوار و رجالیون یقین برسند این نیایش ندارند و بر راوی آن اشکال میکنند و لی دلالت آنطوری است که بوی عصمت میدهد و یک مضمون و دلالت بینظیر این گونه، آن هم در قالب نیایش جز در توان معصوم(ع) و انبیاء عظام نمی باشد. و وقتی دلالت یک متنی اینقدر محکم و قوی و بلند باشد هم مورد تأیید سایر معصومین(ع) قرار میگیرد و هم عقل برهانی آن را به معصوم علیه السلام مستند میکند و به معصوم(ع) نسبت میدهد. اگر طبق اخبار عرض،[9] متن دعای عرفه بر قرآن شریف هم عرضه شود، یقیناً با روح قرآن همخوانی دارد و هماهنگ است و مورد تأیید قرآن شریف میباشد. بنا بر این ولو این که طبق متنی از معصوم (ع) در باره تأیید دعای عرفه در دست نباشد و ما نیافته باشیم که دعای عرفه تأیید سایر ائمه قرار گرفته ولی طبق قاعدة اخبار عرض، عقل برهانی و اصل (دلالته تغنی عن السند) این دعا هم بهطور مستقیم و غیر مستقیم انشاء الله مورد تأیید ائمه معصومین(ع) است و ضعف سندی آن موجب خدشه در دلالت آن نمی گردد و می توان از مضامین آن بهره های بزرگ برد.
گذشته از همه انتساب این دعا به امام حسین علیه السلام دارای شهرت هم هست. ممکن هم است سند یک حدیث یا متن در دست باشد ولی متن آن اضطراب داشته و با روح قرآن سازگار نباشد و مردود شمرده شود. لیکن مضامین دعای عرفه با روح قرآن و روایات ناسازگار به نظر نمی رسد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 به اهل فن رجوع شود (همانند آیة الله زنجانی)
2 رجوع به کتابهای رجالی هم کارگشا و راهگشا است.
پی نوشتها:
[1] . مامقانی، تنقیح المقال فی علمالرجال، بیجا، بیتا، ج2، ص365.
[2] . همان، ج1، ص174.
[3] . خویی، سیّد ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، بیروت، الطبعة الثالثة، 1403ق، ج3، ص320.
[4] . ترابی، علیاکبر، الموسوعة الرجالیه المیسرة، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، الطبعة الثالثة، 1424ق، ص62.
[5] . جواهری، محمد، المفید من معجم الرجال الحدیث، قم، محلاتی، الطبعة الاولی، 1417ق، ص8688.
[6] . جعفری، محمد تقی، نیایش امام حسین(ع) صحرای عرفات، تهران، مؤسسه نشر آثار علّامه، چاپ چهارم، 1382ش، ص29.
[7] . حر عاملی، وسایل الشیعه، ج12، باب 49 و ج1، ص150155.
[8] . جوادی آملی، عبدالله، خارج فقه مکاسب محرمه، تاریخ 10/8/1380.
[9] . وسائل الشیعه، جوان 18، باب 9، از ابواب صفات قاضی، ص 89.
- [سایر] متن و ترجمه دعای عرفه را بفرمایید؟
- [سایر] فرق بین (وحدت وجود) و (وحدت موجود) چیست؟ قول صائب در مورد سند بخش آخر دعای عرفه که از اقبال الاعمال سید بن طاوس نقل شده چیست؟
- [سایر] در صحیفه سجادیه، در دعای مرزبانان، حضرت امام سجاد(ع) برای مرزبانان دعا میکنند، حال سؤال این است: 1. مگر همین مرزبانان از عمال حکومت جور بنی امیه نبودهاند؟ آیا این کار امام(ع) تأیید ضمنی نیست؟! 2. آنحضرت در این دعا دشمنان آنان را به طرز شدیدی نفرین میکنند! پس چرا نفرین حضرت درباره آنان مستجاب نشد و از بین نرفتند؟ 3. آیا میتوان در سند این دعا خدشه کرد؟
- [سایر] آیا امام حسین (ع) دختری به نام رقیه یا سکینه داشت که در دمشق در سن حدود سه یا چهار سالگی از دنیا رفته باشد؟ تا آن جا که من می دانم این مطلب به طور واضح در هیچ یک از منابع قابل دسترس (به عنوان مثال در الارشاد) بیان نشده است. حتّی اولین راوی این مطلب؛ یعنی عماد الدین طبری مؤلف (کامل بهایی) این مطلب را با ابهام و بدون ذکر نام این دختر خردسال عنوان کرده است (فرض می کنیم که این راوی فی نفسه مورد وثوق است. چرا که در سلسله راویان اسناد دهنده، این وثوق و اطمینان مشهود نیست). از طرفی دیگر بر طبق منابعی از قبیل: طبقات الکبری و ... عنوان شده است که سکینه دختر امام حسین این شانس را داشت که به حدّ کافی زندگی کند و حتی صاحب فرزند شود. با خواندن این مطلب واقعاً شگفت زده شدم. آیا شما فکر می کنید شواهد کافی و وافی مبنی بر تأیید وجود این دختر و این قضیه وجود دارد؟
- [سایر] به نام ایزد قادر وتوانا "وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ" انبیا با پیش آمدن هر مشکلی، به درگاه خداوند شتافته و گشایش آن را از پروردگار خویش خواستار میشدند. دین مبین اسلام حقانیتی است که برهمگان ، مسلمان وغیر مسلمانان اثبات گردیده ، غیر مسلمانان نیز با تحقیق دریافته اند که کاملترین دین اسلام است و اگر برزبان جاری نکرده اند دردل و وجود خویش به این حقیقت رسیده اند. اما در جامعه ی اسلامی گاه مسائلی رخ می دهد که عقل ناقص ما قابلیت پذیرش آنرا ندارد و بسیار افرادی هستند که با کوچکترین موضوعی به دین اسلام شک می نمایند . اکنون وظیفه ی ما درقبال اینگونه موارد سخت و مشکل می شود وباید باتوجه به آیات قرآنی وروایات اهل بیت (ع) بتوانیم پاسخگوی ذهن جوانان باشیم. در شهر من ودرمحله ای که من زندگی می کنم یک روز در مسجد ناخودآگاه جمله ای از یکی از جوانان مسجدی مومن ومتهعد شنیدم که موی بربدنم راست گردید ولرزه براندامم افتاد. صحبت روی موضوعی خاص بود وآنها متوجه من نبودند ، گفتند درمحله ی ما بهترین افراد را که هم از لحاظ مذهبی وهم از لحاظ اجتماعی زبانزد هستند نام ببرید. نام چندین نفر برده شد، ازمیان این شش نفر نام چهار نفر برده شدکه انها دارای اولاد نبودند . سید محمد حسین فرزند روحانی محل سید محمد حسین بازنشسته ی آموزش وپرورش دارای همسر فرهنگی ایشان امام جماعت مسجد هستند روزهای جمعه مدت طولانی است که دعای ندبه را می خواانند. سید حسن فرزند سید مهدی قرآن خوان ودعا خوان سید حسن روضه خوان مجالس است فردی مومن ومتهعد وآرام ومظلوم. بهزاد نوحه خوان ومرثیه خوان اهل بیت (ع) ایشان با صدذای دلنشین خویش عزادران را مورد لطف قرا می دهد حتی به دیگر شهرستانها نیز عزیمت می کند ودرمجالس مرثیه سرایی می کند. احمد فرزند خانواده ای مومن ومذهبی آموزگار فرمانده پایگاه مقاومت ، از اعضاء هیئت امناء مسجد و... حال جوانها می گفتند آیا بهتر ازاین افراد درمحله ی ما وجود دارد؟ پس چرا خداوند حاجت اینها رابرآورده نمی کند ؟ به پزشک مراجعه کرده اند ولی ... من که خود نیز ازجمله ی این افرادی هستم که به هردری زده ام (دعای شیخ بهایی , دعای شیخ رضی ؛ دعای شیخ عباس قمی ، توصیه های مراجع اعظام بویژه مرحوم بهجت، دعای امام زمان(عج) و...)وهنوز بعد از 14 سال ازدواج فرزندی ندارم ، تصمیم گرفتم برای اینکه جوانان عزیز دردل خود خدای نکرده به دین اسلام شکی نمایند ظاهر خودراتغییر دهم دیگر به مسجد نروم از بسیج دوری جویم درمراسم اهل بیت (ع) کمتر حضور پیدا کنم درمراسم همه هفته یدعای ندبه شرکت نکنم . چرا که جوانان می گفتند آنها که هیچ گونه علاقه ای به اسلام ندارن وعلناً منکر دعا و عزاداری ونماز جماعت می شوند زودتر به حوائج خود می رسند. چرا باید همیشه اسلام بگوید مصلحت این است! در آخرت پاداش می گیرید؟ این دنیا را با آخرت عوض نکنید؟ یک روز درمراسم دعای ندبه نگاه کردم بالله خواهران زیادی حضورداشتند وفقط چهار نفر مرد حضورداشتند که آنهای بودن که صاحب اولاد نبودند. آیا بهتر نیست ما برای گمراه نشدن جوان ها دیگر در این مراسمات شرکت نکنیم؟ شاید هم عیب درونی داریم که خود نمی بینیم؟
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )